theme
موضوع ،مطلب ،مقاله ،فرهشت ،انشاء،ريشه ،زمينه ،مدار،نت ،شاهد
music
موزيک ،موسيقى ،اهنگ ،خنيا،رامشگرى
playing
بازی
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
rabbit
شکار خرگوش کردن
hole
مجرا،سوراخ در پايان هر بخش گلف ،به سوراخ انداختن گوى گلف ،فاصله دو بازيگر فضاى بين دو سوارکار که سوارکار سومى ازان بگذرد،نقطه شروع مسابقه قايقهاى موتورى سوراخ ،سوراخ ،گودال ،حفره ،نقب ،لانه خرگوش و امثال ان ،روزنه کندن ،در لانه کردنعلوم مهندسى : روزنه
where
هرکجا،در کجا،در کدام محل ،درچه موقعيتى ،در کدام قسمت ،از کجا،از چه منبعى ،اينجا،درجايى که
knows
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
obstacles
مانع ،رداع ،سد جلو راه ،محظور،پاگير
every
همه ،هرکس ،هرکه ،هرکسى
bend
کمان ،خمش فشارى ،بستن بادبان به تير دکل ،خم شدن( کوهنوردى)،خميدن ،خمش ،زانويه ،شرايط خميدگى ،زانويى ،گيره ،خم کردن ،کج کردن ،منحرف کردن ،تعظيم کردن ،دولا کردن ،کوشش کردن ،بذل مساعى کردن
tunnel
فاصله بين مهاجمان دو تيم درتجمع( رگبى)،دالان زيرزمينى ،سوراخ کوه ،نقب زدن ،تونل ساختن ،نقب راه
ends
انداختن گوى جک و ساير گويها از نقطه شروع به انطرف چمن( بولينگ روى چمن)،انتها،اخر،فرجام ،سر،نوک ،طرف ،بپايان رساندن ،تمام کردن ،خاتمه دادن ،خاتمه يافتن
exhales
بيرون دادن ،زفيرکردن ،دم براوردن
kettle
کترى ،اب گرم کن ،دهل ،نقاره ،جعبه قطب نما،ديگچه
whistling
خاموش ،ارام ،گنگ ،بى صدا،ساکت کردن ،هيس کردن ،نوعى بازى ورق
iceland
جزيره ايسلند،زبان ايسلندى
find
يافتن ،جستن ،تشخيص دادن ،کشف کردن ،پيدا کردن ،چيز يافته ،مکشوف ،يابش
beat
تغييرات شدت صوت در اثر تداخل ضربان ،پيروزى ،گل زدن ،گريختن از چنگ مدافع رسيدن به پايگاه پيش از رسيدن توپ بيس بال صداى منظم پاى اسب ،حرکت قايق بسمت باد،تعداد پاروزنها در هر دقيقه ،تعداد ضربات پا دريکسرى ضربات بازوى شناگر ضربه زدن( شمشيربازى)،غالب شدن ، : )vi.& vt.(تپيدن ،کتک زدن ،چوب زدن ،شلاق زدن ،کوبيدن ، : )n.(ضرب ،ضربان ،نبض ،قلب ،تپش ،ضربت موسيقى ،غلبه ،پيشرفت ،زنش
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
heat
حرارت دادن ،گرم شدن داغ شدن ،ذوب ،شارژ،گرما،گرمى ،حرارت ،تندى ،خشم ،عصبانيت ،اشتياق ،وهله ،نوبت ،تحريک جنسى زنان ،طلب شدن جانور،فحليت ،گرم کردن ،برانگيختن ،بهيجان امدن
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
lake
درياچه ،استخر،برکه
would
تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند
cool
چاييدن ،خونسرد،خنک کردن ،ارام کردن
other
غير،نوع ديگر،متفاوت ،ديگرى
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
luck
شانس ،بخت ،اقبال ،خوشبختى
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
mate
کمک ناخدا،معاون کشتى ،لنگه ،همسر،کمک ،رفيق ،همدم ،شاگرد،شاه مات کردن ،جفت گيرى يا عمل جنسى کردن
closed
مسابقه محدود به سن يا جنس ،وضع اماتورى يا حرفه اى ،پاى جلو را نزديک خط گذاشتن( شمشيربازى)،محصور،مسدود،محرمانه ،بسته ،ممنوع الورود
grunts
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
beaver
قسمتى از کلاه خود که پايين صورت را ميپوشاند،(ج.ش ).سگ ابى ،پوست سگ ابى
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
obviously
بطور اشکار يا معلوم ،بديهى است که
well
)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب
made
ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده
beavers
قسمتى از کلاه خود که پايين صورت را ميپوشاند،(ج.ش ).سگ ابى ،پوست سگ ابى
animals
حيوان ،حيوانى ،جانورى ،مربوط به روح و جان يا اراده ،حس و حرکت
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
birdies
پرنده ،مرغ ،جوجه ،مرغان
frolicking
سرور ونشاط،جست وخيز،رقص ،خوشى کردن ،ورجه ورجه کردن
deer
اهوى کوهى
especially
مخصوصا"
lazy
تنبل ،درخورد تنبلى ،بطى ء،کندرو،باکندى حرکت کردن ،سست بودن
rabbits
شکار خرگوش کردن
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
come
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
entire
کامل ،همگى ،تمام ،درست ،دست نخورده ،بى عيب
part
قسمت ،سهم ،قطعه ،پاره ،بخش ،خرد،جزء مرکب چيزى ،جزء مساوى ،عنصر اصلى ،عضو،نقطه ،مکان ،اسباب يدکى اتومبيل ،مقسوم ،تفکيک کردن ،تفکيک شدن ،جدا شدن ،جدا کردن ،نقش بازگير،برخه
ecosystem
اکوسيستم ،بخشى از جامعه و بوم که تشکيل يک واحد فاعله در طبيعت بدهد
something
يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى
guess
گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن
those
انها،انان
rules
قواعد بازى
note
تفسير،قبض ،نامه رسمى ،نامه اى که به وسيله نماينده سياسى به حکومت خارجى تسليم مى شودaide-memoire ،سند،اسکناس ،(مو ).کليد پيانو،اهنگ صدا،خاطرات ،تبصره ،يادداشت ها(درجمع)،يادداشت کردن ،ثبت کردن ،بخاطر سپردن ،ملاحظه کردن ،نت موسيقى نوشتن ،توجه کردن ،ذکر کردن
large
وسيع ،جادار،پهن ،درشت ،لبريز،جامع ،کامل ،سترگ ،بسيط،بزرگ ،حجيم ،هنگفت
front
نماى جلو،سمت دشمن ،خط اول ميدان رزم پيشانى ،جبهه هوا،فرمان سر روبرو جلو،صف پيش ،نما،طرز برخورد،جلودار،منادى ،جبهه جنگ ،بطرف جلو،روکردن به ،مواجه شده با،روبروى هم قرار دادن ،مقدمه نوشتن بر،درصف جلو قرارگرفتن
teeth
(صورت جمع کلمه)tooth ،دندانها
flat
يکنواخت ،پايين دست ،پايين ،درزير،تماس دو لبه اسکيت ،ضربه بدون ايجاد پيچ در گوى بيليارد حالت کشيده و بدون انحناى بادبان درياى ارام ،پنچرى طاير،عکس ساده و يکدست ،مسلح ،سکو، )n.& adj.& adv.(تخت ،مسطح ،هموار،صاف ،بى تنوع ،يک دست ،خنک ،بى مزه ،قسمت پهن ،جلگه ،دشت ،اپارتمان ،قسمتى از يک عمارت ،)=flatten( : )vt.& vi.(
tail
قسمت عقب اسکى ،ته( قرقره)،دم ،دنباله ،عقب ،تعقيب کردن
secret
مخفيانه ،اطلاعات سرى ،نهان ،نهانى ،راز،مجهول ،رمز،مخفى ،دستگاه سرى ،محرمانه ،اسراراميز،پوشيده
password
نشانى ،اسم شب ،اسم عبور،کلمه رمز،اسم رمز
national
ملى ،قومى ،وابسته به قوم ياملتى ،تبعه ،شهروند
motto
شعار،سخن زبده ،پند،اندرز،حکمت
number
عدد،رقم ،شماره ،شمردن ،نمره دادن به ،بالغ شدن بر
right
شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق
check
امتحان کردن بازرسى ،منع ،و شدن بوى شکار،کم يا متوقف کردن سرعت بدن( ترامپولين)،بازرسى کردن ،بازديد کردن ،رسيدگى کردن سر زدن ،بازداشت کردن ،دريچه تنظيم ،جلوگيرى کردن از،ممانعت کردن ،سرزنش کردن ،رسيدگى کردن ،مقابله کردن ،مقابله ،بررسى کردن ،تطبيق کردن ،نشان گذاردن ،چک بانک
welcome
خوشامد گفتن ،پذيرايى کردن ،خوشايند
thank
سپاس ،اظهارتشکر،تقدير،سپاسگزارى کردن ،تشکر کردن
friends
دوستان
also
نيز،همچنين ،همينطور،بعلاوه ،گذشته از اين
laughing
خندان ،خنده اور
grumbling
لندلند،غرغرو
finally
بالاخره ،عاقبت ،سرانجام
growling
غرغر کردن ،خرناس کشيدن ،صدايى که از ناى سگ خشمگين بر ميايد
only
تنها،محض ،بس ،بيگانه ،عمده ،صرفا،منحصرا،يگانه ،فقط بخاطر
swim
شناکردن ،شناور شدن ،شناورى
setback
نيروى عقب نشينى توپ ،عقب نشاندن ،عقب نشستن ،لگد زدن تفنگ
bubbling
جوشيدن ،قلقل زدن ،حباب براوردن ،(مج ).خروشيدن ،جوشاندن ،گفتن ،بيان کردن ،حباب ،ابسوار،(مج ).انديشه پوچ
sounds
موج صوتى ،طنين ،عمق يابى کردن ،صوت ،اوا،سالم ،درست ،بى عيب ،استوار،بى خطر،دقيق ،مفهوم ،صدا دادن ،صداکردن ،به نظر رسيدن ،بگوش خوردن ،بصدا دراوردن ،نواختن ،بطور ژرف ،کاملا،ژرفاسنجى کردن ،گمانه زدن
growls
غرغر کردن ،خرناس کشيدن ،صدايى که از ناى سگ خشمگين بر ميايد
screaming
فريادزننده ،جالب ،روده برکننده
does
فعل در زمان حال] ،3
anybody
(در جمله ء منفى و پرسش )هيچ کس ،کسى( در جمله ء مثبت )هرکجا،کسى
drive
جلو بردن ،محرکه ،گيربکس ،فرمان ،رانش ،گريز پا به توپ ،فرار گل زن ،ضربه از پايين ،ضربه درايو،سوارشدن و کنترل اتومبيل ،رانندگى ارابه مسابقه اى ،راندن اسب با شلاق راندن قايق موتورى ،رانندگى کردن ،گرداندن گرداننده( موتورى)،شفت ،راندن ،بردن ،عقب نشاندن ،بيرون کردن( با)out،تحريک کردن ،سوارى کردن ،کوبيدن(ميخ وغيره)
doing
عمل
best
( : )adj.& vt.(صفت عالى)good ،خوبترين ،شايسته ترين ،پيشترين ،بزرگترين ،عظيم ترين ،برترى جستن ،سبقت گرفتن ،به بهترين وجه ،به نيکوترين روش ،بهترين کار،( : )adv.(صفت عالى)well
captain
فرمانده ناو،درجه ناخدا يکمى دريايى ،(نظ ).سروان ،ناخدا،سرکرده
cloven
شکافته ،شکاف دار
hooves
سم
board
صفحه مدار،برد،روکش کردن ،جلد کردن ،تابلوى امتيازات ،صفحه يا ميز شطرنج ،سوار( کشتى)،هيئت ژورى ،کميسيون ،کميته تخته کار،صفحه چارت ،تابلو،تخته يا مقوا ويا هرچيز مسطح ،ميز غذا،غذاى روى ميز،اغذيه ،ميزشور يادادگاه ،هيئت عامله ياامنا،هيئت مديره ،)board of trade(هيئت بازرگانى ،تخته بندى کردن ،سوارشدن ،بکنار کشتى امدن(بمنظورحمله)،تخته پوش کردن ،پانسيون شدن ،منزل کردن(درشبانه روزى)
haha
هاها( درخنده) ،قاه قاه
screams
جيغ زدن ،ناگهانى گفتن ،جيغ
submerge
)submers(دراب فرو بردن ،زير اب کردن ،غوطه ورساختن ،پوشاندن ،مخفى کردن
exploding
منفجر شدن يا منفجر کردن ،محترق شدن ،منفجر شدن ،ترکيدن ،منبسط کردن ،گسترده کردن
filling
لايى گذارى ،پود،پرکننده ،بتونه ،اب اندازى ،پرکردن ،پرشدگى( دندان)،هرچيزيکه با ان چيزيرا پرکنند،لفاف
water
ابگونه ،پيشاب ،مايع ،اب دادن
watch
نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
football
بازى فوتبال ،توپ فوتبال ،فوتبال بازى کردن
sunday
مربوط به يکشنبه ،تعطيل ،يکشنبه را گذراندن
surely
يقينا،محققا،مسلما،بطور حتم
share
فرض ،تقسيم کردن ،شرکت داشتن در،حصه ،بهره ،قسمت ،بخش کردن ،تسهيم کردن ،سهم بردن ،قيچى کردن
birds
پرنده ،مرغ ،جوجه ،مرغان
squawking
در رهگيرى هوايى يعنى روشن کردن دستگاه شناسايى دشمن و خودى و کار با ان
claim
خواسته ،مدعى به ،مطالبات ادعا کردن ،درخواست ،طلب ،ادعاى خسارت کردن ،دادخواست ،دعوى ،مطالبه ،ادعا کردن
gonna
جاوا
ocean
اقيانوس
shark
(ج.ش).سگ دريايى ،کوسه ماهى ،متقلب ،گوش برى کردن
stomach
يمينه ،معده ،ميل ،اشتها،تحمل کردن
intestine
(معمولا بصورت جمع )روده ،امعاء،(مج ).درونى
colon
کلن ،نشان دونقطه ،دونقطه يعنى اين علامت : ،روده بزرگ ،قولون ،معاء غلاظ،ستون روده
making
ساخت ،ساختمان ،مايه کاميابى ،ترکيب ،عايدى
everything
همه چيز
lonely
تنها،بيکس ،غريب ،بى يار،متروک ،بيغوله
squeaks
جيغ وفرياد شکيدن( مثل جغد يا موش)،با صداى جيغ صحبت کردن ،با جيغ وفريادافشاء کردن ،جير جير
wile
حيله ،فريب ،خدعه ،تزوير،مکر،تلبيس ،بطمع انداختن ،فريفتن ،اغوا کردن
cave
کاو،مقعر،مجوف کردن ،درغارجادادن ،حفر کردن ،فرو ريختن
stay
سپر،ماندن ،توقف کردن ،نگاه داشتن ،بازداشتن ،توقف ،مکث ،ايست ،سکون ،مانع ،عصاء،نقطه اتکاء،تکيه ،مهار،حائل ،توقفگاه
away
زمين حريف ،کنار،يکسو،بيک طرف ،دوراز،خارج ،بيرون از،درسفر،بيدرنگ ،بطور پيوسته ،متصلا،مرتبا،از انجا،از ان زمان ،پس از ان ،بعد،از انروى ،غايب ،رفته ،بيرون ،دورافتاده ،دور،فاصله دار،ناجور،متفاوت
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
nuts
اجيل ،ديوانه ،مفتون
neighbor
)neighbour(همسايه ،نزديک ،مجاور،همسايه شدن با
rodent
جانور جونده( مثل موش)
brings
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
drove
رمه ،گله ،دسته ،محل عبور احشام ،ازدحام
into
توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن
house
مجلس ،جا دادن ،محکم کردن ،سراى ،جايگاه ،خاندان ،برج ،اهل خانه ،اهل بيت ،جادادن ،منزل دادن ،پناه دادن ،منزل گزيدن ،خانه نشين شدن
squirrel
(ج.ش ).موش خرما،سنجاب يا خز موش
suppose
انگاشتن ،فرض کردن ،گمان کردن ،پنداشتن ،فرض کنيد
takes
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
teeny
)tiny(ريز،ريزه ،کوچک ،ناچيز
tiny
)teeny(ريز،ريزه ،ناچيز،خرد،بچه کوچولو،بسيار کوچک
mind
در نظر داشتن ،نگهدارى کردن رسيدگى کردن به ،نظر،نيت ،خاطر،ذهن ،خيال ،مغز،فهم ،فکر چيزى را کردن ،ياداورى کردن ،تذکر دادن ،مراقب بودن ،مواظبت کردن ،ملتفت بودن ،اعتناء کردن به ،حذر کردن از،تصميم داشتن
such
يک چنين ،اين قبيل ،اين جور،اين طور
simple
اسان ،بسيط،بى تکلف ،ساده دل ،خام ،ناازموده ،نادان ،ساده کردن
yourself
خود شما،شخص شما
another
ديگرى ،جدا،عليحده ،يکى ديگر،شخص ديگر
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
simpleton
ساده لوح ،احمق ،ابله
careful
بادقت ،با احتياط،مواظب ،بيمناک
maybe
شايد،احتمالا
over
پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش
strange
ناشناس ،بيگانه ،خارجى ،غريبه ،عجيب ،غير متجانس
humming
همهمه گرى
normal
نرمال ،قائم ،متعارف ،بهنجار،قايم( بر منحنى)،عادى ،معمولى ،معمول ،طبيعى ،ميانه ،متوسط،به هنجار
yells
فرياد زدن ،نعره کشيدن ،صدا،نعره ،هلهله
really
واقعا،راستى
should
زمان ماضى واسم مفعول فعل معينshall
these
اينها،اينان
things
اسباب ،اشيا
perhaps
گويا،شايد،ممکن است ،توان بود،اتفاقا
went
)p.of go(رفت
please
دلپذيرکردن ،خشنود ساختن ،کيف کردن ،سرگرم کردن ،لطفا،خواهشمند است
refrain
برگردان ،خود دارى کردن ،منع کردن ،نگاه داشتن
opening
دهانه ،چشمه ،جاى خالى ،سوراخ ،سراغاز،افتتاح ،گشايش
brain
مخ ،کله ،هوش ،ذکاوت ،فهم ،مغز کسى را دراوردن ،بقتل رساندن
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
comprehend
دريافتن ،درک کردن ،فهميدن ،فرا گرفتن
behind
پشت سر،باقى کار،باقى دار،عقب مانده ،داراى پس افت ،عقب تراز،بعداز،ديرتراز،پشتيبان ،اتکاء،کپل ،نشيمن گاه
door
درب ،در،راهرو
place
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
science
علم طبيعى ،علم ،دانش ،(جمع )علوم
intelligence
اطلاعات ،هوش ،زيرکى ،فراست ،فهم ،بينش ،اگاهى ،روح پاک يا دانشمند،فرشته ،خبرگيرى ،جاسوسى
besides
گذشته از اين ،وانگهى ،بعلاوه ،نزديک ،درکنار،ازپهلو،ازجلو،درجوار
completely
کاملا،بکلى
impenetrable
غير قابل رسوخ ،سوراخ نشدنى ،داخل نشدنى ،نفوذ نکردنى ،درک نکردنى ،پوشيده
squeaking
جيغ وفرياد شکيدن( مثل جغد يا موش)،با صداى جيغ صحبت کردن ،با جيغ وفريادافشاء کردن ،جير جير
there
درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان
okay
)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب
chance
احتمال ،تصادفى( درامار)،بخت ،تصادف ،شانس ،فرصت ،مجال ،اتفاقى ،اتفاق افتادن
sometimes
بعضى اوقات ،بعضى مواقع ،گاه بگاهى
sticks
خطاى بلندکردن چوب بيش از حد نشانه
grunting
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
panting
نفس نفس زدن
pushing
نشاندن ،هل دادن ،گرفتن ،دلير،ماجراجو،جسور،باپشتکار،پر رو
years
حق رقبى
work
عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
ruin
ورشکستگى ،نابودى ،خرابى ،خرابه ،ويرانه ،تباهى ،خراب کردن ،فنا کردن ،فاسد کردن
must
بايد،بايست ،ميبايستى ،بايسته ،ضرورى ،لابد
eradicate
قلع و قمع کردن ،ازريشه کندن
prefer
طرح کردن ،ترجيح يافتن ،ترجيح دادن ،برترى دادن ،رجحان دادن ،برگزيدن
catch
بل گيرى ،رسيدن به نفر جلو،کشتى کج ،بازى دستش ده ،بل گرفتن دخول پارو در اب ،مانوردادن روى موج و رانده شدن موج سوار بطرف ساحل ،نيروى اوليه بازوى شناگر در شروع حرکت ماهى گرفتن ،از هوا گرفتن ،بدست اوردن ،جلب کردن ،درک کردن ،فهميدن ،دچار شدن به ،عمل گرفتن،اخذ،دستگيره ،لغت چشمگير،شعار
bowl
جام ،قدح ،باتوپ بازى کردن ،مسابقه وجشن بازى بولينگ ،(نفت )کاسه رهنما(دستگاه ابزارگيرى)
people
مردم ،خلق ،مردمان ،قوم ،ملت ،اباد کردن ،پرجمعيت کردن ،ساکن شدن
step
گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن
aside
تخصيص دادن ،الغا کردن ،بکنار،جداگانه ،بيک طرف ،جدا از ديگران ،درخلوت ،صحبت تنها،گذشته از
witness
شاهد شهادت دادن ،گواهى دادن ،گواهى ،شاهد،مدرک ،شهادت دادن ،ديدن ،گواه بودن بر
actually
واقعا،بالفعل ،عملا،در حقيقت
rocket
پرتابه ،فشفشه ،راکت ،با سرعت از جاى جستن ،بطور عمودى از زمين بلندشدن ،موشک وار رفتن
firing
گرمايش ،اخراج ،شليک( در اعصاب)،اتش زنى ،شليک ،عمل سوخت دادن ،توپ اندازى
bugs
ميکروفن مخفى ،کنه ،ناراحت کردن نيش زدن ،اشکال ،گيرحشره ،ساس ،جوجو،بطور پنهانى درمحلى ميکروفون نصب کردن
certainly
همانا،حتما،مطمئنا
opens
باز کردن ،قابل بحث ،واريز نش ،سکى] ،وضع زه هنگام کشيده شدن ،خط باز بى دفاع( شمشيربازى)،فضاى باز،زمين باز،گسترده ، : )adj.(باز،گشوده ،سرگشاده ،داير،روباز،ازاد،بى الايش ،مهربان ،رک گو،صريح ،درمعرض ،بى پناه ،بى ابر،واريز نشده ،)vt.vi.(بازکردن ،گشودن ،گشادن ،افتتاح کردن ،اشکارکردن بسط دادن ،مفتوح شدن ،شکفتن ،روشن شدن ،خوشحال شدن ،باز شدن
electricity
الکتريسيته ،برق ،نيروى کهربايى
crackling
ترق وتروق ،جزجز،صورت نمکى
turn
تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن
crashing
از کار افتادن ،پايان عمليات کامپيوتر،توقف سيستم از طريق خرابى سخت افزارى يا اشتباه نرم افزارى ،قفل ،سرنگون ،متوقف ،شکستگى ،سقوط هواپيما،خردکردن ،درهم شکستن ،ريز ريز شدن ،سقوط کردن هواپيما،ناخوانده وارد شدن ،صداى بلند يا ناگهانى( در اثر شکستن)،سقوط
spare
زاپاس ،اضافه ،دريغ داشتن ،مضايقه کردن ،چشم پوشيدن از،بخشيدن ،يدک ،براى يدکى نگاه داشتن ،درذخيره نگاه داشتن ،مضايقه ،ذخيره ،لاغر،نحيف ،نازک ،کم حرف
remote
کنترل از راه دور،دوردست ،خارج از منطقه ،منطقه دورافتاده ،پرت ،دور دست ،جزئى ،کم ،بعيد،متحرک
around
گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى
disco
دیسکو
fairly
بطور مساعد،بدون تزوير،منصفانه
automated
خودکار شده
voice
اواز،شفاهى ،صوتى ،واک ،صوت ،اوا،باصدا بيان کردن ،ادا کردن
minutes
صورت جلسه ،خلاصه مذاکرات
before
قبل از،جلو،پيش روى ،درحضور،قبل ،پيش از،پيشتر،پيش انکه
vaporized
بخار شدن ،تبخير کردن ،تبخير شدن ،بخارشدن
charging
بارگيرى ،شارژينگ ،خطاى مهاجم
controls
بازرسى کردن ،کنترل کردن فرمان ،اختيار،بازرسى نظارت ،جلوگيرى ،سيستم کنترل شبکه دستگيره کنترل ،مهار،کنترل کردن ،نظارت کردن ،تنظيم کردن ،بازرسى ،کنترل ،بازبينى ،کاربرى
beeping
صدا هواپيماى بى خلبان
gets
گرفتن ،بدست اوردن ،به دست اوردن ،تحصيل شده ،کسب کرده ،بدست امده ،فرزند،بدست اوردن ،فراهم کردن ،حاصل کردن ،تحصيل کردن ،تهيه کردن ،فهميدن ،رسيدن ،عادت کردن ،ربودن ،فائق امدن ،زدن ،(درمورد جانوران )زايش ،تولد
weird
خارق العاده ،غريب ،جادو،مرموز
fully
کاملا،تماما،سير
charged
متهم شده ،خرج گذارى شده ،پر شده( جنگ افزار)
late
ديراينده ،تازه ،گذشته ،کند،تا دير وقت ،اخيرا،تاديرگاه ،زياد،مرحوم
weapon
جنگ افزار،سلاح ،اسلحه ،حربه ،مسلح کردن
normalizer
بصورت عادى و معمولى در اوردن ،طبيعى کردن ،تحت قانون و قاعده در اوردن ،هنجار کردن
reverse
عکس ،ضد،لغو کردن ،شکستنى ،معکوس کننده ،بدبختى ،شکست ،وارونه کردن ،برگرداندن ،پشت و رو کردن ،نقض کردن ،واژگون کردن ،معکوس کردن ،برگشتن
monster
عفريت ،هيولا،اعجوبه ،عظيم الجثه
effects
عوامل
sorry
متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت
wrong
مخالف اخلاق يا قانون ،ناحق ،پيام صحيح نيست ،خطا،اشتباه ،تقصير و جرم غلط،ناصحيح ،غير منصفانه رفتار کردن ،بى احترامى کردن به ،سهو
hold
دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى
giant
ادم غول پيکر،نره غول ،غول ،قوى هيکل
boxing
مشت زنى ،بوکس
glove
دستکش
boogie
سیاه پوست
dance
رقصيدن ،رقص
floor
محدوده زمين ،کف( در ازمون)،کف اطاق ،کف زمين ،بستر( دره وغيره)،بزمين زدن ،شکست دادن ،کف سازى کردن ،اشکوب ،طبقه
funky
متوحش ،بوى ناه گرفته ،بدبو
rhythm
وزن ،سجع ،ميزان ،اهنگ موزون ،نواخت
when
کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع
moving
متحرک ،موثر
feet
پاچنگال برداشتن ،پازدن ،قدم زدن ،پايه ،پايين ،دامنه
gotta
باید
give
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
feeling
احساس ،حس
starting
راه اندازى
move
کپى کردن اطلاعات از يک مکان حافظه در حافظه اصلى به مکان ديگر،تغيير دادن انتقال دادن ،حرکت کردن تکان خوردن ،پيش رفتن ،اسباب کشى کردن تکان ،حرکت فريبنده ،جنبيدن ،تکان دادن ،حرکت دادن ،بجنبش دراوردن ،بازى کردن ،متاثر ساختن ،جنبش ،تکان ،اقدام ،(دربازى )نوبت حرکت يابازى ،بحرکت انداختن ،وادار کردن ،تحريک کردن ،پيشنهاد کردن ،تغيير مکان ،حرکت کردن ،نقل مکان ،اسباب کشى کردن
groove
شيار دادن ،مهارت ،خط فرسوده ميان طول مسير بولينگ سريعترين مسير پيست مسابقه اتومبيلرانى خان ،فاق ،شکاف ،شيارخان ،شيار کردن ،خياره ،گودى ،جدول ،کانال ،(نظ).خان تفنگ ،(مج ).کارجارى ويکنواخت ،عادت زندگى ،خط انداختن ،شيار دار کردن
stop
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
countdown
ميزان کردن ساعت ،لحظات اخر،شمارش معکوس
stopped
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
forgot
فراموش کرد،غفلت کرد
leave
واگذارى ،اجازه مرخصى ،)n.vt.&vi.(اجازه ،اذن ،مرخصى ،رخصت ،باقى گذاردن ،رها کردن ،ول کردن ،گذاشتن ،دست کشيدن از،رهسپار شدن ،عازم شدن ،ترک کردن ، )leaf( : )vi.(برگ دادن
fine
مصادره کردن ،بسيار اماده ،تاوان ،غرامت ،جريمه کردن ،جريمه گرفتن از،صاف کردن ،کوچک کردن ،صاف شدن ،رقيق شدن ،خوب ،فاخر،نازک ،عالى ،لطيف ،نرم ،ريز،شگرف
repeating
تکرارکننده