theme
موضوع ،مطلب ،مقاله ،فرهشت ،انشاء،ريشه ،زمينه ،مدار،نت ،شاهد
music
موزيک ،موسيقى ،اهنگ ،خنيا،رامشگرى
playing
بازی
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
rabbit
شکار خرگوش کردن
hole
مجرا،سوراخ در پايان هر بخش گلف ،به سوراخ انداختن گوى گلف ،فاصله دو بازيگر فضاى بين دو سوارکار که سوارکار سومى ازان بگذرد،نقطه شروع مسابقه قايقهاى موتورى سوراخ ،سوراخ ،گودال ،حفره ،نقب ،لانه خرگوش و امثال ان ،روزنه کندن ،در لانه کردنعلوم مهندسى : روزنه
where
هرکجا،در کجا،در کدام محل ،درچه موقعيتى ،در کدام قسمت ،از کجا،از چه منبعى ،اينجا،درجايى که
knows
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
obstacles
مانع ،رداع ،سد جلو راه ،محظور،پاگير
every
همه ،هرکس ،هرکه ،هرکسى
bend
کمان ،خمش فشارى ،بستن بادبان به تير دکل ،خم شدن( کوهنوردى)،خميدن ،خمش ،زانويه ،شرايط خميدگى ،زانويى ،گيره ،خم کردن ،کج کردن ،منحرف کردن ،تعظيم کردن ،دولا کردن ،کوشش کردن ،بذل مساعى کردن
tunnel
فاصله بين مهاجمان دو تيم درتجمع( رگبى)،دالان زيرزمينى ،سوراخ کوه ،نقب زدن ،تونل ساختن ،نقب راه
ends
انداختن گوى جک و ساير گويها از نقطه شروع به انطرف چمن( بولينگ روى چمن)،انتها،اخر،فرجام ،سر،نوک ،طرف ،بپايان رساندن ،تمام کردن ،خاتمه دادن ،خاتمه يافتن
right
شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق
cameras
دوربين يا جعبه عکاسى
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
there
درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان
tucker
شمشير ساز،خوراک ،تامين غذا کردن
nature
فطرت ،طبع ،طبيعت ،ذات ،گوهر،ماهيت ،خوى ،افرينش ،گونه ،نوع ،خاصيت ،سرشت ،خميره
survivalist
پرشین
because
زيرا که ،چونکه ،براى اينکه
awesome
مايه هيبت يا حرمت ،پر از ترس و بيم ،حاکى از ترس ،ناشى از بيم ،وحشت اور،ترس اور
feel
احساس کردن ،لمس کردن ،محسوس شدن
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
finally
بالاخره ،عاقبت ،سرانجام
documenting
مدرک ،دستاويز،ملاک ،سنديت دادن
genius
نابغه ،نبوغ ،استعداد،دماغ ،ژنى
lazy
تنبل ،درخورد تنبلى ،بطى ء،کندرو،باکندى حرکت کردن ،سست بودن
viewers
ناظر،بيننده ،تماشاگر
home
اسايشگاه ،منزل ،مرزوبوم ،ميهن ،وطن ،اقامت گاه ،شهر،بخانه برگشتن ،خانه دادن(به)،بطرف خانه
excuse
بهانه ،دستاويز،عذر،معذور داشتن ،معاف کردن ،معذرت خواستن ،تبرئه کردن
calls
صدا زدن ،ناميدن ندا،مکالمه ،تعيين وظيفه براى بردن توپ ،گرفتن توپ براى شروع امتياز( فوتبال امريکايى)،فرياد شمشيرباز براى متوقف کردن مبارزه تقليد کردن صداى حيوانات( شکار)،درخواست اتش کردن ،اخطار کردن تلفن کردن ،صدا کردن ،بانگ ،صدازدن ،ندا،ناميدن ،احضارکردن ،خواستن ،فرا خواندن ،فراخوان ،فرياد،صدا،خبر،احضار،دعوت ،نامبرى ،خواندن اسامى
sniffing
بينى گرفتن ،فن فن کردن ،اب بينى را بالا کشيدن ،بوکشيدن ،موس موس کردن ،استشمام کردن
laughing
خندان ،خنده اور
pants
زير شلوارى ،(ز.ع ).تنکه)tonokeh(
zipping
فشار،زيپ لباس را کشيدن ،زيپ دار کردن ،با سرعت وانرژى حرکت کردن ،زور،نيرو
saying
گفته ،گفتار مشهور،پند،حکمت ،اظهار
been
اسم مفعول فعل بودن)to be( ،بوده
wilderness
بيابان ،صحرا،سرزمين نامسکون و رام نشده
expeditions
تسريع ،سفر،اردوکشى ،هيئت اعزامى
years
حق رقبى
time
وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى
come
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
pass
صادر شدن ،فتوى دادن تصويب و قابل اجرا کردن ،گذراندن ماهرانه گاو از کنار گاوباز با حرکت شنل ،يک دور حرکت در مسير مسابقه اسکى روى اب انصراف از پرش براى انتخاب اندازه هاى بالاتر،گردنه ،کلمه عبور،گذرگاه کارت عبور،معبر جنگى ،اجازه عبور،گذشتن ،عبور کردن ،رد شدن ،سپرى شدن ،تصويب کردن ،قبول شدن ،رخ دادن ،قبول کردن ،تمام شدن ،وفات کردن ،سبقت گرفتن از،خطور کردن ،پاس دادن ،رايج شدن ،اجتناب کردن ،عبور،گذرگاه ،راه ،گردونه ،گدوک ،پروانه ،جواز،گذرنامه ،بليط،گذراندن ،تصويب شدن
wisdom
فرزانگى ،خرد،حکمت ،عقل ،دانايى ،دانش ،معرفت
onto
به ،بر،سوى
past
سابقه ،بعد از،پايان يافته ،پيشينه ،وابسته بزمان گذشته ،ماقبل ،ماضى ،گذشته از،درماوراى ،دور از،پيش از
drank
اشاميد،نوشيد،سرکشيد،مکيد،نوشابه خورد،مستى کرد،عرق خورد
tears
( : )n.(معمولا بصورت جمع )اشک ،سرشک ،گريه ، : )n.vt.& vi.(دراندن ،گسيختن ،گسستن ،پارگى ،پاره کردن ،دريدن ،چاک دادن
puma
(ج.ش ).يوزپلنگ درنده امريکايى
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
unexpected
غير منتظره ،ناگاه ،غيره مترقبه ،غيرمنتظره
weight
فشار،قطعه سرب در کيف زين براى جبران کمبود وزن اسب ،بالا کشيدن لنگر،گرانى ،وزن ،نزن ،سنگينى ،سنگ وزنه ،چيز سنگين ،سنگين کردن ،بار کردن
almost
تقريبا،بطور نزديک
starved
گرسنگی
family
اهل ،زوجه ،خاندان ،خانواده ،فاميلى
rabbits
شکار خرگوش کردن
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
number
عدد،رقم ،شماره ،شمردن ،نمره دادن به ،بالغ شدن بر
rule
سلطه ،نظامات حکمرانى يا حکومت کردن ،قاعده ،دستور،بربست ،قانون ،فرمانروايى ،حکومت کردن ،اداره کردن ،حکم کردن ،گونيا،خط کش
finding
يافته ،حکم ،افزار،انچه کارگر از خود بر سر کار مى برد،يافت ،کشف ،اکتشاف ،يابش
suitable
درخورد،مناسب ،شايسته ،فراخور،مقتضى
campsite
محل مناسب اردو
exclaims
ازروى تعجب فرياد زدن ،اعلام کردن ،بعموم اگهى دادن ،بانگ زدن
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
chuckling
مهار کردن ،پرتاب توپ ،دستگاه نظام ،گيره اى که مته را در ماشين نگه ميدارد،مرغک ،عزيزم ،جانم ،(ز.ع.انگليس)جوجه مرغ تکان ،صدايى که براى راندن حيوان بکار ميرود
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
gonna
جاوا
first
اولا"،نخست ،نخستين ،اول ،يکم ،مقدم ،مقدماتى ،اولا
thing
چيز،شى ء،کار،اسباب ،دارايى ،اشياء،جامه ،لباس ،موجود
wanna
می خوام
build
ساختن ،بناکردن ،درست کردن
yourself
خود شما،شخص شما
shelter
پناهنده شدن ،پناه گرفتن ،سرپناه ،حفاظ،پناه بردن ،پناه دادن ،جانپناه ،پناهگاه ،جان پناه ،حمايت ،محافظت کردن ،پناه دادن
show
نشان دادن ،نمودن ،ابراز کردن ،فهماندن ،نشان ،ارائه ،نمايش ،جلوه ،اثبات
easy
اسان ،سهل ،بى زحمت ،اسوده ،ملايم ،روان ،سليس
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
stack
قرار دادن يک بازيگر يا بيشتر پشت بازيگر ديگر براى پنهان کردن طرح مانور از حريف( فوتبال امريکايى)،توده اجر،دودکش ناو،چاتمه کردن تفنگ ،جمع اورى و منظم کردن وسايل ،خرمن ،دودکش ،دسته ،بسته ،مقدار زياد،قفسه کتابخانه ،توده کردن ،کومه کردن ،انباشتن ،پشته کردن
bunch
گروه ،دسته کردن ،خوشه کردن
sticks
خطاى بلندکردن چوب بيش از حد نشانه
branches
تقسيم ،رسته ،دايره ،شاخ ،فرع ،شعبه ،رشته ،بخش ،(باtheو )forth شاخه دراوردن ،شاخه شاخه شدن ،انشعاب ،منشعب شدن ،گل وبوته انداختن ،(با )fromمشتق شدن ،جوانه زدن ،براه جديدى رفتن
against
دربرابر،درمقابل ،پيوسته ،مجاور،بسوى ،مقارن ،برضد،مخالف ،عليه ،به ،بر،با
fallen
کشته ،افتاده
safe
گاوصندوق ،مطمئن ،ضامن ،ايمن ،سالم ،بى خطر،صحيح ،اطمينان بخش ،صدمه نخورده ،امن ،محفوظ،گاو صندوق
sturdy
محکم ،ستبر،تنومند،قوى هيکل ،خوش بنيه ،درشت
grunts
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
okay
)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب
grunting
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
wrong
مخالف اخلاق يا قانون ،ناحق ،پيام صحيح نيست ،خطا،اشتباه ،تقصير و جرم غلط،ناصحيح ،غير منصفانه رفتار کردن ،بى احترامى کردن به ،سهو
last
اخر از همه ،پايين ترين درجه يا مقام ،بازپسين ،پسين ،اخرين ،اخير،نهانى ،قطعى ،دوام داشتن ،دوام کردن ،طول کشيدن ،به درازا کشيدن ،پايستن
make
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
sure
خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا
extended
مبسوط،مطول ،تمديد شده
enough
بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده
over
پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش
look
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
protected
در حفاظ،در پشت حفاظ
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
elements
عامل اصلى ،جزء،المان ،عنصر عملياتى ،رکن ،سازه برقى ،عنصر( شيميايى)،جسم بسيط،جوهر فرد،عنصر،اساس ،اصل ،محيط طبيعى ،اخشيج ،عامل
screams
جيغ زدن ،ناگهانى گفتن ،جيغ
screaming
فريادزننده ،جالب ،روده برکننده
strained
صاف کرده ،فشرده ،اجبارى ،تيره
step
گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن
setting
کلاف ،خودگيرى ،گيرش ،صحنه پردازى ،اهنگ ،مقام ،جاى نگين ،قرارگاه ،کار گذارى ،وضع ظاهر،محيط،زمينه ،نشاندن
tent
چادر،خيمه زدن ،توجه کردن ،اموختن ،نوعى شراب شيرين اسپانيولى
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
provide
تهيه کردن ،اماده کردن ،تهيه ديدن ،وسيله فراهم کردن ،ميسر ساختن ،تامين کردن ،توشه دادن ،تهيه کردن ،مقرر داشتن ،تدارک ديدن
adequate
: )adj.(کافى ،تکافو کننده ،مناسب ،لايق ،صلاحيت دار،بسنده ،رسا، : )n.(متساوى بودن ،مساوى ساختن ،موثر بودن ،شايسته بودن
nighttime
شب ،شبانگاه( يعنى ازمغرب تاسپيده دم)
getting
گرفتن
proper
درست ،مخصوص ،صحيح ،شايسته ،چنانکه شايد وبايد،مناسب ،مربوط،بجا،بموقع ،مطبوع
rest
سه پايه ،بالشتک ،مقر،پايه ،تکيه گاه ،نشيمنگاه ،اسايش ،محل استراحت ،اسودن ،استراحت کردن ،ارميدن ،تجديد قوا،کردن ،تکيه دادن ،متکى بودن به ،الباقى ،نتيجه ،بقايا،سايرين ،ديگران ،باقيمانده ،(نظ ).راحت باش
important
مهم
turn
تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
early
بزودى ،مربوط به قديم ،عتيق ،اوليه ،در اوايل ،در ابتدا
howling
مخوف ،زوزه کشنده ،جيغ کشنده
continues
ادامه دادن ،دنبال کردن
shuddering
لرزيدن ،مشمئز شدن ،ارتعاشShrine
since
بعد از،پس از،از وقتى که ،چون که ،نظر باينکه ،ازاينرو،چون ،از انجايى که
miles
مايل ،ميل( برابر با ¹ 164متر)،مقياس سنجش مسافت( ميل )معادل9/35 ¹ 16متر
drinkable
قابل اشاميدن
water
ابگونه ،پيشاب ،مايع ،اب دادن
collected
داراى حواس جمع ،متين ،خود دار
full
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوى ،انباشته ،مملو،تمام ،لبريز،کامل( مثل ماه)،بالغ ،رسيده ،پرى ،سيرى ،پرکردن ،پرشدن ،(در بازى پوکر )فول ،اکنده
sweat
خوى ،عرق کردن ،عرق ريزى ،مشقت کشيدن
sandwich
ساندويچ درست کردن ،ساندويچ ،در تنگنا قرار دادن
baggies
بادکرده ،شل ،ول ،کيسه اى متورم ،قلنبه
strategically
از لحاظ سوق الجيشى
placed
Programmable Logic Array،ارايه منطقى برنامه پذير
lining
استرى ،به خط شدن نظاميان ،پوشش ،استر دوزى ،خط کشى ،تودوزى
clothing
روکش ،گونى پيچ ،پوشاک ،لباس
need
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
boil
غليان ،کورک ،دمل ،التهاب ،هيجان ،تحريک ،جوشاندن ،بجوش امدن ،خشمگين شدن
eureka
>من کشف کردم<،ابراز پيروزى از اکتشاف
stammering
لکنت زبان
slurping
صداى مکيدن دراوردن( در موقع اشاميدن ياخوردن)،با صدا خوردن يا اشاميدن ،هش هش
chokes
ساسات هوا،از کف دادن خونسردى ،ساسات خودرو چوک( وسايل الکترونيکى)،خفه کردن ،بستن ،مسدود کردن ،انسداد،اختناق ،دريچه ،ساسات( ماشين)
perish
مردن ،هلاک شدن ،تلف شدن ،نابود کردن
sobbing
هق هق ،همراه با سکسکه وبغض گريه کردن
remember
بخاطراوردن ،ياد اوردن ،بخاطر داشتن
rations
جيره غذايى ،(نظ ).جيره ،مقدار جيره روزانه ،خارج قسمت ،سهميه ،سهم دادن ،جيره بندى کردن
running
در حرکت ،دونده ،مناسب براى مسابقه دو،جارى ،مداوم
live
برقدار،تحت پتانسيل ،زنده کردن ،فشنگ جنگى ،مهمات جنگى ، : )vt.& vi.(زندگى کردن ،زيستن ،زنده بودن ، : )adj.(زنده ،سرزنده ،موثر،داير
land
ارض ،سطح کوچک صاف ،ملک ،سطح ،پياده شدن برجستگى بين خانها،فرود امدن ،به زمين نشستن ،خاک ،سرزمين ،ديار،به خشکى امدن ،پياده شدن ،رسيدن ،بزمين نشستن
want
خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى
these
اينها،اينان
berries
حبه ،تخم ماهى ،(گ.ش ).ميوه توتى ،کوبيدن ،زدن ،دانه اى شدن ،توت جمع کردن ،توت دادن ،بشکل توت شدن ،سته
mouth
دهانه ،مصب ،مدخل ،بيان ،صحبت ،گفتن ،دهنه زدن( به)،در دهان گذاشتن(خوراک)،ادا و اصول در اوردن
nausea
دل اشوب ،حالت تهوع ،حالت استفراغ ،انزجار
diarrhea
(طب )اسهال
edible
ماکول ،چيز خوردنى ،خوراکى
blueberries
(گ.ش ).ايدا اريزا،قره قاط،زغال اخته
delicious
لذيذ
hoarsely
بطور خشن ،بطور گرفته
imitating
نواى کسى را در اوردن ،تقليد کردن ،پيروى کردن ،کپيه کردن
chicken
جوجه مرغ ،پرنده کوچک ،بچه ،مردجوان ،ناازموده ،(ز.ع ).ترسو،کمرو
morning
بامداد،صبح ،پيش از ظهر
chuckle
بادهان بسته خنديدن ،پيش خود خنديدن
today
امروز
animal
حيوان ،حيوانى ،جانورى ،مربوط به روح و جان يا اراده ،حس و حرکت
trap
تله( در بسکتبال)،فاصله چرمى بين شست انگشتان دستکش ،به تله انداختن استوپ با کف پا،سد کردن ،حرکت دادن هدفها در مقابل تيرانداز دام ،زانويى مستراح وغيره ،دريچه ،گير،محوطه کوچک ،شکماف ،نيرنگ ،فريب دهان ،بدام انداختن ،در تله انداختن ،در تله اندازىعل وم مهندسى : سيفون
using
ميکروثانيه ،مارا،خودمان ،نسبت بما
simple
اسان ،بسيط،بى تکلف ،ساده دل ،خام ،ناازموده ،نادان ،ساده کردن
knots
نات ،گره دريايى( برابر با ¹ 183متر)،برکمدگى ،دژپيه ،غده ،چيز سفت يا غلنبه ،مشکل ،عقده ،واحد سرعت دريايى معادل ¹76 /1¹ 6فوت در ساعت ،گره زدن ،بهم پيوستن ،گيرانداختن ،گره خوردن ،منگوله دار کردن ،گره دريايى
frustratingly
خسته کننده
traps
نردبان قابل حمل ،اسباب ،بنه)boneh(
super
: )adj &n.(اعلى ،بسيار خوب ،بزرگ اندازه ،عالى ،خوب ، : )pref(پيشوندى است بمعنى مربوط ببالا - واقع درنوک چيزى - بالايى - فوق - برتر -مافوق- ارجح - بيشتر و ابر
sensitive
مهم ،حساس ،نفوذ پذير،داراى حساسيت
even
زوج( در اعداد)،عدد زوج ،(مثل4 و)8،مسطح ،تراز،مساوى ،هموارکردن ،صاف کردن ،واريز کردن ،حتى ،هم ،درست ،اعداد جفت
slightest
مقدار ناچيز،شخص بى اهميت ،ناچيز شمارى ،بى اعتنايى ،تحقير،صيقلى ،لاغر،نحيف ،باريک اندام ،پست ،حقير،فروتن ،کودن ،قليل ،اندک ،کم ،ناچيز شمردن ،تراز کردن
movement
حرکت دادن ،جنبش ،تکان ،حرکت ،تغيير مکان ،گردش ،(مو ).وزن ،ضرب ،نهضت
straining
پيچ و مهره اى
situation
موقعيت ،وضعيت ،جايگزينى ،وضع ،حالت ،حال ،جا،محل ،موقع ،شغل
calm
: )n.(ارامش ،بى سروصدايى ،اسوده ،سکوت ،ساکن ، : )vi.& vt.(ارام کردن ،ساکت کردن ،فرونشاندن
possible
شدنى ،ممکن ،امکان پذير،ميسر،مقدور،امکان
exclaiming
ازروى تعجب فرياد زدن ،اعلام کردن ،بعموم اگهى دادن ،بانگ زدن
snoring
خرناس
sawing
اره کردن ،( )p.of see(زمان ماضى فعل )see ديد،)n.vt.vi.(سخن ،لغت يا جمله ضرب المثل ،امثال و حکم ،هراسبابى شبيه اره
mommy
مامان
daddy
(ز.ع -.عنوان خودمانى )dad بابا
bugs
ميکروفن مخفى ،کنه ،ناراحت کردن نيش زدن ،اشکال ،گيرحشره ،ساس ،جوجو،بطور پنهانى درمحلى ميکروفون نصب کردن
whee
صداى سوت خفيف( در مواقع خوشحالى)
growling
غرغر کردن ،خرناس کشيدن ،صدايى که از ناى سگ خشمگين بر ميايد
panting
نفس نفس زدن
maybe
شايد،احتمالا
being
زمان حال فعلto be ،هستى ،افريده ،مخلوق ،موجود زنده ،شخصيت ،جوهر،فرتاش
hard
بشدت ،بسرعت ،سفت ،دشوار،مشکل ،شديد،قوى ،سخت گير،نامطبوع ،زمخت ،خسيس ،درمضيقه
hungry
گرسنه ،دچار گرسنگى ،حاکى از گرسنگى ،گرسنگى اور،حريص ،مشتاق
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
about
درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد
shivering
لرزه ،ارتعاش ،از سرما لرزيدن ،ريزه ،تکه ،خرد کردن
woods
درختزار،چوب ،هيزم ،بيشه ،جنگل ،چوبى ،درختکارى کردن ،الوار انباشتن
long
بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن
wants
خواسته ها
destroy
تلف کردن ،تخريب کردن ،خراب کردن ،ويران کردن ،نابود ساختن ،تباه کردن
always
همواره ،هميشه ،پيوسته ،همه وقت
signal
پيام ،هرچيز حامل اطلاعات ،علايم مخابراتى ،مخابره کردن ،رسته مخابرات ،علامت راهنماى خودرو،سيگنال ،نشان ،راهنما،اخطار،اشکار،مشخص ،با علامت ابلاغ کردن ،با اشاره رساندن ،خبر دادن ،علامت دادن
fire
شليک کردن ،شليک تيراندازى ،حريق ،(نظ ).شليک ،(مج ).تندى ،حرارت ،اتش زدن ،افروختن ،تفنگ ياتوپ را اتش کردن ،بيرون کردن ،انگيختن
take
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
anymore
بيش از اين ها،ديگر
leave
واگذارى ،اجازه مرخصى ،)n.vt.&vi.(اجازه ،اذن ،مرخصى ،رخصت ،باقى گذاردن ،رها کردن ،ول کردن ،گذاشتن ،دست کشيدن از،رهسپار شدن ،عازم شدن ،ترک کردن ، )leaf( : )vi.(برگ دادن
behind
پشت سر،باقى کار،باقى دار،عقب مانده ،داراى پس افت ،عقب تراز،بعداز،ديرتراز،پشتيبان ،اتکاء،کپل ،نشيمن گاه
together
باهم ،بايکديگر،متفقا،با همديگر،بضميمه ،باضافه
humming
همهمه گرى
horror
دهشت ،ترس ،خوف ،وحشت ،مورمور،(م.م ).بيزارى
scary
)scarey(ترسناک ،ترسان
mummy
جسد موميا شده
pirate
راهزنى دريايى ،کشتى دزدان دريايى ،غارت ،دزد دريايى ،دزد ادبى ،دزدى دريايى کردن ،بدون اجازه ناشر يا صاحب حق طبع چاپ کردن ،دزدى ادبى کردن
supposed
فرضى ،تصورشده
never
هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا
heard
شنيد،گوش داد،شنفت ،گوش کرد،استماع کرد،خبرداشت
well
)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب
enjoy
لذت بردن ،برخوردارشدن از،بهره مندشدن از،دارابودن ،برخوردارشدن
treats
رفتار کردن با،رفتار کردن ،تلقى کردن ،مورد عمل قرار دادن ،بحث کردن ،سروکار داشتن با،مربوط بودن به ،مهمان کردن ،عمل اوردن ،درمان کردن ،درمان شدن ،خوراک رايگان ،چيز لذت بخش
happy
خوش ،خوشحال ،شاد،خوشوقت ،خوشدل ،خرسند،سعادتمند،راضى ،سعيد،مبارک ،فرخنده
halloween
هالووين ،شب اولياء،اخرين شب ماه اکتبر
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
ghoul
غول( فارسى است)
catch
بل گيرى ،رسيدن به نفر جلو،کشتى کج ،بازى دستش ده ،بل گرفتن دخول پارو در اب ،مانوردادن روى موج و رانده شدن موج سوار بطرف ساحل ،نيروى اوليه بازوى شناگر در شروع حرکت ماهى گرفتن ،از هوا گرفتن ،بدست اوردن ،جلب کردن ،درک کردن ،فهميدن ،دچار شدن به ،عمل گرفتن،اخذ،دستگيره ،لغت چشمگير،شعار
goblin
جنى ،مثل ديو و جن
much
زياد،بسيار،خيلى بزرگ ،کاملا رشد کرده ،عالى مقام ،تقريبا،بفراوانى دور،بسى
candy
اب نبات ،نبات ،شيرين کردن ،نباتى کردن
stay
سپر،ماندن ،توقف کردن ،نگاه داشتن ،بازداشتن ،توقف ،مکث ،ايست ،سکون ،مانع ،عصاء،نقطه اتکاء،تکيه ،مهار،حائل ،توقفگاه
warm
با حرارت ،غيور،خونگرم ،صميمى ،گرم کردن ،گرم شدن
start
روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن
coffin
تابوت
cute
جذاب ،زيبا،دلفريب
halloweenies
هالووين ،شب اولياء،اخرين شب ماه اکتبر
chuckles
بادهان بسته خنديدن ،پيش خود خنديدن
which
که اين( هم)،کدام
deceive
فريب دادن حريف( شمشيربازى)،گول زدن ،فريفتن ،فريب دادن ،گول زدن ،اغفال کردن ،مغبون کردن
pumpkin
(گ.ش ).کدو تنبل ،(د.گ ).ادم کله خشک
king
ملک ،پادشاه ،شاه ،شهريار،سلطان
mayhem
فلج کردن ،چلاق کردن ،(حق ).ضرب وشتم ،جرح
mischief
بدسگالى ،موذيگرى ،اذيت ،شيطنت ،شرارت
bring
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
knock
کوبيدن ،درزدن ،بد گويى کردن از،بهم خوردن ،مشت ،ضربت ،صداى تغ تغ ،عيبجويى
door
درب ،در،راهرو
showtime
وقت نمایش
around
گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى
trick
خطوط،درجه بندى عدسى دوربين ،نوبت نگهبانى ،نيرنگ ،خدعه ،شعبده بازى ،لم ،رمز،فوت وفن ،حيله زدن ،حقه بازى کردن ،شوخى کردن
actually
واقعا،بالفعل ،عملا،در حقيقت
said
(ماضى واسم مفعول فعل)say ،گفته شده ،مذکور،بيان شده ،گفت
maniacal
ديوانه
voice
اواز،شفاهى ،صوتى ،واک ،صوت ،اوا،باصدا بيان کردن ،ادا کردن
greedy
ازمند،حريص ،طماع ،دندان گرد،پر خور
taking
پريشانى ،واگيردار
gasps
نفس نفس زدن ،بادهان باز دم زدن ،بريده بريده نفس کشيدن ،نفس بريده
nerve
عصب ،پى ،رشته عصبى ،وتر،طاقت ،قدرت ،قوت قلب دادن ،نيرو بخشيدن
eggs
تخمه ،تخم مرغ ،تخم ،تحريک کردن
splattering
ترشح کردن ،چلپ چلوپ کردن ،کفگير
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
give
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
mask
يک کلمه ماشينى حاوى الگوئى از بيت ها بايت ها يا کاراکترها که براى استخراج يا گزينش قسمت هايى از کلمات ماشينى ديگر بکار برده مى شود،الگو،سامان ،پوشيدن ،کلاه مخصوص شمشيربازى ،روپوش ،زمين پوشيده از ديد و تير،مانع ،نقاب ،روبند،لفافه ،بهانه ،عياشى ،شادمانى ،خوش گذرانى ،ماسک زدن ،پنهان کردن ،پوشاندن ،پوشانه
both
هردوى ،اين يکى وان يکى ،نيز،هم
groans
فرياد،گله ،شکايت ،ناله کردن ،ناليدن
oopsies
اوه
comic
خنده دار،مضحک ،وابسته به کمدى
books
اصول متداول يک ورزش ،اگاهى در مورد نقاط قوت و ضعف حريف ،فصل ياقسمتى از کتاب ،مجلد،درکتاب يادفتر ثبت کردن ،رزرو کردن ،توقيف کردن
open
باز کردن ،قابل بحث ،واريز نش ،سکى] ،وضع زه هنگام کشيده شدن ،خط باز بى دفاع( شمشيربازى)،فضاى باز،زمين باز،گسترده ، : )adj.(باز،گشوده ،سرگشاده ،داير،روباز،ازاد،بى الايش ،مهربان ،رک گو،صريح ،درمعرض ،بى پناه ،بى ابر،واريز نشده ،)vt.vi.(بازکردن ،گشودن ،گشادن ،افتتاح کردن ،اشکارکردن بسط دادن ،مفتوح شدن ،شکفتن ،روشن شدن ،خوشحال شدن ،باز شدن
listen
شنيدن ،گوش دادن ،پذيرفتن ،استماع کردن ،پيروى کردن از،استماع
costume
جامه ،لباس محلى
talkie
فيلم ناطق( درجمع )صنعت فيلم ناطق
classic
مسابقه هاى سنتى سالانه ،مطابق بهترين نمونه ،ادبيات باستانى يونان و روم ،باستانى ،مربوط به نويسندگان قديم لاتين ويونان
grim
ترسناک ،شوم ،عبوس ،سخت ،ظالم
stiff
سيخ ،مستقيم ،چوب شده ،مغلق ،سفت کردن ،شق کردن
nursery
محل نگاهدارى اطفال شير خوار،پرورشگاه ،شير خوارگاه ،قلمستان ،گلخانه ،نوزادگاه
rhyme
)rime(قافيه ،پساوند،سخن قافيه دار،نظم ،قافيه ساختن ،هم قافيه شدن ،شعر گفتن ،بساوند
tight
سفت ،محکم ،تنگ)tang( ،کيپ ،مانع دخول هوا يا اب يا چيز ديگر،خسيس ،کساد
trying
کوشا،ساعى ،سخت
matter
قالب ،کالا،ماده ،جسم ،ذات ،ماهيت ،جوهر،موضوع ،امر،مطلب ،چيز،مهم بودن ،اهميت داشتن
mischievous
بدسگال ،موذى ،شيطان ،بدجنس
along
همراه ،جلو،پيش ،در امتداد خط،موازى با طول
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
luck
شانس ،بخت ،اقبال ،خوشبختى
keeping
سازش ،تصرف ،متصرفات ،غذا،علوفه ،نگهدارى ،توافق
clattering
گر سنگی
doing
عمل
turning
تراشکارى
leaf
لايه ،صفحه ،لنگه ،ورقه ،دندانه ،برگى شکل ،برگ دادن ،جوانه زدن ،ورق زدن
mean
جزيى ،ناچيز،معمولى ،بى اهميت حد وسط،معدل معنى دادن ،معنى داشتن ،معدل ،خسيس ،وسطى ،واقع دروسط،حد وسط،متوسط،ميانه روى ،اعتدال ،منابع درامد،عايدى ،پست فطرت ،بدجنس ،اب زيرکاه ،قصد داشتن ،مقصود داشتن ،هدف داشتن ،معنى ومفهوم خاصى داشتن ،معنى دادن ،ميانگين
should
زمان ماضى واسم مفعول فعل معينshall
causing
باعث ،داعى ،علت ،موجب ،انگيزه ،هدف ،(حق ).مرافعه ،موضوع منازع فيه ،نهضت ،جنبش ،سبب شدن ،واداشتن ،ايجاد کردن( غالبا بامصدر)
done
(بازگشت شود به)do ،انجام شده ،وقوع يافته
love
مهر،محبت ،معشوقه ،دوست داشتن ،عشق داشتن ،عاشق بودن
thought
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
were
گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas
improvements
بهبود دادن ،اصلاح کردن ،ترقى ،بهبود،پيشرفت ،بهترشدن ،بهسازى
yeah
آره
computer
ماشين متفکر،دستگاه محاسب ،حسابگر الکترونى ،شمارنده ،ماشين حساب ،کامپيوتر،رايانه
beeps
صدا هواپيماى بى خلبان
deleted
(در تصحيح )حذف شود،پاک کنيد،بزداييد،حذف کردن
entire
کامل ،همگى ،تمام ،درست ،دست نخورده ،بى عيب
library
برنامه دان ،کتابخانه ،قرائتخانه ،کتابفروشى
destroyed
تخريب شد،منهدم شد
novel
نو،جديد،بديع ،رمان ،کتاب داستان
writing
دستخط،نوشته ،نوشتجات ،نويسندگى ،ميز تحرير
pumpkins
(گ.ش ).کدو تنبل ،(د.گ ).ادم کله خشک
weave
بافتن ،درست کردن ،ساختن ،بافت ،بافندگى
roll
نورد کردن ،ناوش ،دوران حول محور طولى ،غلتش ناو،غلطيدن ناو،طومار،لوله ،توپ( پارچه و غيره)،صورت ،ثبت ،فهرست ،پيچيدن ،چيز پيچيده ،چرخش ،گردش ،نورد،غلتاندن ،غلت دادن ،غل دادن ،غلتک زدن ،گردکردن ،بدوران انداختن ،غلتيدن ،غلت خوردن ،گشتن ،تراندن ،تردادن ،تلاطم داشتن
chant
اهنگ ساده و کشيده ،مناجات ،سرود يا اهنگ خواندن
clearly
واضحا"،اشکارا
ideas
انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر
inside
نزديک به مرکز بخش درونى ،ناحيه نزديک سبد بسکتبال ،نزديک به تور واليبال ،تويى ،درون ،داخل ،باطن ،نزديک بمرکز،قسمت داخلى ،تو،اعضاى داخلى
bucket
منحنى پيوند،قوس پيوندى ،جام( بيل مکانيکى و لودر)،دلو،سطل
cleaning
شستشو،پاکيزگى ،خلوص
house
مجلس ،جا دادن ،محکم کردن ،سراى ،جايگاه ،خاندان ،برج ،اهل خانه ،اهل بيت ،جادادن ،منزل دادن ،پناه دادن ،منزل گزيدن ،خانه نشين شدن
those
انها،انان
guys
سيم بکسل ،ريسمان ،شخص ،مرد،يارو،فرار،گريز،با طناب نگه داشتن ،با تمثال نمايش دادن ،استهزاء کردن ،جيم شدن
tide
جذر و مد،جريان ،عيد،کشند داشتن ،جزر ومد ايجاد کردن ،اتفاق افتادن ،کشند
change
تعويض ،تبديل ،تغيير دادن ،دگرگون کردن ياشدن ،دگرگونى ،پول خرد،مبادله ،عوض کردن ،تغييردادن ،معاوضه کردن ،خردکردن( پول)،تغيير کردن ،عوض شدن
spiders
(ج.ش ).عنکبوت ،کارتنه ،کارتنک ،ناتنک
become
شدن ،برازيدن ،امدن به ،مناسب بودن ،تحويل يافتن ،درخوربودن ،زيبنده بودن
ride
مسلط شدن ،سوارى ،گردش سواره ،سوار شدن
children
بچه ها،کودکها،طفل ها
shudders
لرزيدن ،مشمئز شدن ،ارتعاشShrine
touch
خوردن به تماس يافتن با،برخورد شمشير به بدن ،بساوايى ،دست زدن به ،لمس کردن ،پرماسيدن ،زدن ،رسيدن به ،متاثر کردن ،متاثر شدن ،لمس دست زنى ،پرماس ،حس لامسه
tricked
خطوط،درجه بندى عدسى دوربين ،نوبت نگهبانى ،نيرنگ ،خدعه ،شعبده بازى ،لم ،رمز،فوت وفن ،حيله زدن ،حقه بازى کردن ،شوخى کردن
minions
شخص يا جانور سوگلى ،نوکريا وابسته چاپلوس ،معشوق
toil
محنت ،کار پر زحمت ،کشمکش ،ستيز،پيکار،مجادله ،بحث وجدل ،محصول رنج ،زحمت کشيدن ،رنج بردن ،تور ياتله ،دام
trouble
ازار دادن ،رنجه کردن ،زحمت دادن ،دچار کردن ،اشفتن ،مصدع شدن ،مزاحمت ،زحمت ،رنجه
return
عودت دادن ،پس فرستادن ،عملکرد،گزارش رسمى مامور شهربانى يا ساير مامورين رسمى در جواب نامه اى که دادگاه به ايشان نوشته کيفيت پيگرد را در پرونده بخصوصى سوال مى کند،اعاده بازگشت ،عودت ،گزارش دادن ،گزارش رسمى ،بازده ،درامد،بازگشت ،برگشت ،برگرداندن ،برگشتن،مراجعت کردن ،رجعت ،اعاده
patches
بهم پيوستن ،تکه ،مشمع روى زخم ،قطعه زمين ،جاليز،مدت ،زمان معين ،وصله ناجور،وصله کردن ،وصله دوزى کردن ،تعمير کردن ،بهم جور کردن ،سرهم کردن
double
مضاعف نمودن ،بازى دوبل ،بازى دونفره ،خطاى دبل ،مسابقه پاروزنى 2 نفره ،حمله با دوبار رد کردن شمشير از زير شمشير حريف ،گرفتن همزمان دو ماهى ،تفنگ دولول ، : )adv.adj.&n.(دو برابر،دوتا،جفت ،دوسر،المثنى ،همزاد، : )vt.&vi(دوبرابر کردن ،مضاعف کردن ،دولا کردن ،تاکردن( با)up
bunny
پينه ،ورم ،اسم حيوان دست اموز( مثل خرگوش)
free
تحويل ،جايز،ازاد کردن ،بازيگر ازاد،حرکت قايق در جلو باد،مطلق ،مستقل ،اختيارى ،مختار،رايگان ،سخاوتمندانه ،روا،مجاز،منفصل ،رها،بطور مجانى ،ازادکردن ،ترخيص کردن ،ميدانى
guess
گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن
apologize
پوزش خواستن ،معذرت خواستن ،عذر خواهى کردن
deleting
(در تصحيح )حذف شود،پاک کنيد،بزداييد،حذف کردن
nova
نوا،(نج ).ستاره اى که نور ان چند روزى زياد شده و دوباره کم شود،فانى ستاره ،نو اختر
albums
جاى عکس ،البوم
indistinct
نا معلوم ،تيره ،غير روشن ،درهم ،اهسته ،ناشنوا
mumbling
زير لب سخن گفتن ،من من کردن
later
اخرى ،دومى ،عقب تر،اخيرالذکر
forgot
فراموش کرد،غفلت کرد
magic
جادوگرى ،جادو،سحر اميز
mind
در نظر داشتن ،نگهدارى کردن رسيدگى کردن به ،نظر،نيت ،خاطر،ذهن ،خيال ،مغز،فهم ،فکر چيزى را کردن ،ياداورى کردن ،تذکر دادن ،مراقب بودن ،مواظبت کردن ،ملتفت بودن ،اعتناء کردن به ،حذر کردن از،تصميم داشتن
carrots
هويج ،زردک مانند،موى قرمز
crickets
(ج.ش ).جيرجيرک ،زنجره ،يکجور گوى بازى
chirping
جيک جيک ،زق زق کردن ،جيرجير کردن
worth
ازرش ،قيمت ،بها،سزاوار،ثروت ،با ارزش
shot
ضربه ،شوت ،گلوله سربى ،تيرانداز ماهر،ساچمه وزنه براى مردان 7/26 کيلوگرم و براى زنان25 ¹ 4/کيلوگرم( پرتاب وزنه)،تيرزدن ،امپول ،تير پرتاب شده ،تيراندازى شده ،تيرخورده ،گلوله ،تير،ساچمه ،رسايى ،پرتابه ،تزريق ،جرعه ،يک گيلاس مشروب ،فرصت ،ضربت توپ بازى ،منظره فيلمبردارى شده ،عکس ،رها شده ،اصابت کرده ،جوانه زده
closing
نهايى ،بستن
normal
نرمال ،قائم ،متعارف ،بهنجار،قايم( بر منحنى)،عادى ،معمولى ،معمول ،طبيعى ،ميانه ،متوسط،به هنجار
wait
صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن