theme
موضوع ،مطلب ،مقاله ،فرهشت ،انشاء،ريشه ،زمينه ،مدار،نت ،شاهد
music
موزيک ،موسيقى ،اهنگ ،خنيا،رامشگرى
playing
بازی
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
rabbit
شکار خرگوش کردن
hole
مجرا،سوراخ در پايان هر بخش گلف ،به سوراخ انداختن گوى گلف ،فاصله دو بازيگر فضاى بين دو سوارکار که سوارکار سومى ازان بگذرد،نقطه شروع مسابقه قايقهاى موتورى سوراخ ،سوراخ ،گودال ،حفره ،نقب ،لانه خرگوش و امثال ان ،روزنه کندن ،در لانه کردنعلوم مهندسى : روزنه
where
هرکجا،در کجا،در کدام محل ،درچه موقعيتى ،در کدام قسمت ،از کجا،از چه منبعى ،اينجا،درجايى که
knows
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
obstacles
مانع ،رداع ،سد جلو راه ،محظور،پاگير
every
همه ،هرکس ،هرکه ،هرکسى
bend
کمان ،خمش فشارى ،بستن بادبان به تير دکل ،خم شدن( کوهنوردى)،خميدن ،خمش ،زانويه ،شرايط خميدگى ،زانويى ،گيره ،خم کردن ،کج کردن ،منحرف کردن ،تعظيم کردن ،دولا کردن ،کوشش کردن ،بذل مساعى کردن
tunnel
فاصله بين مهاجمان دو تيم درتجمع( رگبى)،دالان زيرزمينى ،سوراخ کوه ،نقب زدن ،تونل ساختن ،نقب راه
ends
انداختن گوى جک و ساير گويها از نقطه شروع به انطرف چمن( بولينگ روى چمن)،انتها،اخر،فرجام ،سر،نوک ،طرف ،بپايان رساندن ،تمام کردن ،خاتمه دادن ،خاتمه يافتن
sure
خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا
hope
اميدوارى چشم داشت ،چشم انتظارى ،انتظار داشتن ،ارزو داشتن ،اميدواربودن
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
figurine
پيکره کوچک اندام ،پيکر کوچک ،مجسمه سفالين رنگى
bunny
پينه ،ورم ،اسم حيوان دست اموز( مثل خرگوش)
getting
گرفتن
shampoo
سرشويه ،باشامپو يا سرشوى شستشو دادن
makes
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
unbroken
)unbroke(رام نشده ،سوقان گيرى نشده ،مسلسل ،ناشکسته
exclaims
ازروى تعجب فرياد زدن ،اعلام کردن ،بعموم اگهى دادن ،بانگ زدن
okay
)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب
there
درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان
buddy
دوست ،پرشکوفه ،رفيق ،يار
circle
دويدن در مسير منحنى ،محيط دايره ،محفل ،حوزه ،قلمرو،دورزدن ،مدور ساختن ،دور(چيزى را)گرفتن ،احاطه کردن
back
پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن
idea
انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر
talking
سخنگو،ناطق
whirring
صداى بال مرغ يا چرخ ،ور،غر
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
time
وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى
bucktoothed
دندان گراز يا پيش امده
beaver
قسمتى از کلاه خود که پايين صورت را ميپوشاند،(ج.ش ).سگ ابى ،پوست سگ ابى
wannabe
سرحال
election
راى دادن ،انتخاب نماينده ،گزينش
sign
اماره امضا کردن ،تخته اعلانات ،نشانى ،علامت دادن ،درجه نظامى ،نشانه ،علامت ،اثر،صورت ،ايت ،تابلو،اعلان ،امضاء کردن ،امضاء،نشان گذاشتن ،اشاره کردن
front
نماى جلو،سمت دشمن ،خط اول ميدان رزم پيشانى ،جبهه هوا،فرمان سر روبرو جلو،صف پيش ،نما،طرز برخورد،جلودار،منادى ،جبهه جنگ ،بطرف جلو،روکردن به ،مواجه شده با،روبروى هم قرار دادن ،مقدمه نوشتن بر،درصف جلو قرارگرفتن
lawn
محوطه چمن ،چمن ،علفزار،مرغزار،باپارچه صافى کردن
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
elected
انتخابى ،انتخاب شده
mayor
شهردار
then
سپس ،پس( از ان)،بعد،انگاه ،دران هنگام ،در انوقت ،انوقتى ،متعلق بان زمان
rabbits
شکار خرگوش کردن
even
زوج( در اعداد)،عدد زوج ،(مثل4 و)8،مسطح ،تراز،مساوى ،هموارکردن ،صاف کردن ،واريز کردن ،حتى ،هم ،درست ،اعداد جفت
because
زيرا که ،چونکه ،براى اينکه
entire
کامل ،همگى ،تمام ،درست ،دست نخورده ،بى عيب
forest
بيشه ،تبديل به جنگل کردن ،درختکارى کردن
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
beavers
قسمتى از کلاه خود که پايين صورت را ميپوشاند،(ج.ش ).سگ ابى ،پوست سگ ابى
only
تنها،محض ،بس ،بيگانه ،عمده ،صرفا،منحصرا،يگانه ،فقط بخاطر
groans
فرياد،گله ،شکايت ،ناله کردن ،ناليدن
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
vote
اخذ راى ،دعا،راى دادن
running
در حرکت ،دونده ،مناسب براى مسابقه دو،جارى ،مداوم
about
درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
remember
بخاطراوردن ،ياد اوردن ،بخاطر داشتن
squint
لوچى ،دوبينى ،احولى ،لوچ بودن ،چپ نگاه کردن ،نگاه با چشم نيم باز
everywhere
درهرجا،درهمه جا،درهرقسمت ،در سراسر
bugs
ميکروفن مخفى ،کنه ،ناراحت کردن نيش زدن ،اشکال ،گيرحشره ،ساس ،جوجو،بطور پنهانى درمحلى ميکروفون نصب کردن
candidate
داوطلب خدمت در ارتش ،داوطلب ،خواهان ،نامزد،کانديد،داوخواه
animals
حيوان ،حيوانى ،جانورى ،مربوط به روح و جان يا اراده ،حس و حرکت
born
زاييده شده ،متولد
raised
برجسته ،ورامده
right
شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق
lazy
تنبل ،درخورد تنبلى ،بطى ء،کندرو،باکندى حرکت کردن ،سست بودن
growling
غرغر کردن ،خرناس کشيدن ،صدايى که از ناى سگ خشمگين بر ميايد
panting
نفس نفس زدن
screams
جيغ زدن ،ناگهانى گفتن ،جيغ
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
chew
جويدن ،خاييدن ،تفکر کردن
signs
اماره امضا کردن ،تخته اعلانات ،نشانى ،علامت دادن ،درجه نظامى ،نشانه ،علامت ،اثر،صورت ،ايت ،تابلو،اعلان ،امضاء کردن ،امضاء،نشان گذاشتن ،اشاره کردن
want
خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
more
بيشتر،زيادتر،بيش
game
چلاق ،معيوب ،هرنوع ورزش با مقررات ،سرگرمى ،جانور شکارى ،يک دور بازى ،(بصورت جمع)مسابقه هاى ورزشى ،شوخى ،دست انداختن ،تفريح کردن ،اهل حال ،سرحال
well
)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب
looks
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
space
محوطه ،فاصله مدت ،مکان ،ميدان ،وسعت ،مساحت ،مهلت ،فرصت ،مدت معين ،زمان کوتاه ،دوره ،درفضا جا دادن ،فاصله دادن ،فاصله داشتن ،فاصله گذاشتن
guess
گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن
draw
Direct Read After Write،برات کشيدن ،چک کشيدن ،مساوى ،رويارويى دو حريف در اغار( لاکراس)،حذف اسب از دور مسابقه ،کشيدن زه ،رسم کردن ،بيرون کشيدن ،دريافت کردن ،کشش ،قرعه کشيدن ،قرعه کشى
wait
صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن
spot
نقدا"،کمان] ،تشخيص دادن ،کشف کردن ،ديدن ،مشاهده کردن گلوله ها،پيداکردن محل نقاط با ديدبانى ،ديدبانى کردن ،در محل ،در جا،تنظيم تير کردن ،نقطه ،مکان ،محل ،لک ،موضع ،زمان مختصر،لحظه ،لکه دارکردن ،لکه دار شدن ،باخال تزئين کردن ،درنظرگرفتن ،کشف کردن ،اماده پرداخت ،فورى ،بجا اوردن
does
فعل در زمان حال] ،3
demand
درخواست کردن ،نياز احتياج ،خواستارشدن ،درخواست ،طلب ،تقاضا کردن ،تقاضا،نياز،مطالبه کردن
debate
مناقشه ،بحث ،مذاکرات پارلمانى ،منازعه ،مناظره کردن ،مباحثه کردن
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
evening
غروب ،سرشب
ladies
پسر بچه ،جوانک
welcome
خوشامد گفتن ،پذيرايى کردن ،خوشايند
first
اولا"،نخست ،نخستين ،اول ،يکم ،مقدم ،مقدماتى ،اولا
stuttering
لکنت زبان
chance
احتمال ،تصادفى( درامار)،بخت ،تصادف ،شانس ،فرصت ،مجال ،اتفاقى ،اتفاق افتادن
never
هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا
through
)=thru(از ميان ،از وسط،از توى ،بخاطر،سرتاسر،از اغاز تا انتها،کاملا،تمام شده ،تمام ،از طريق ،بواسطه ،در ظرف
cartoon
جزوه دان ،نقشه نمونه ،کاريکاتور،تصوير مضحک ،داستان مصور
between
درميان ،مابين ،دربين ،درمقام مقايسه
mayoral
وابسته به شهردار
candidates
داوطلب خدمت در ارتش ،داوطلب ،خواهان ،نامزد،کانديد،داوخواه
begin
اغاز کردن ،اغاز نهادن ،شروع کردن ،اغاز شدن
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
question
تحقيق کردن از،مورد ترديد يا اعتراض قرار دادن ،سوال ،پرسش ،استفهام ،مسئله ،موضوع ،پرسيدن ،تحقيق کردن ،ترديد کردن در
would
تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند
priority
داراى ارجحيت ،اولويت ،حق تقدم ،برترى
should
زمان ماضى واسم مفعول فعل معينshall
safe
گاوصندوق ،مطمئن ،ضامن ،ايمن ،سالم ،بى خطر،صحيح ،اطمينان بخش ،صدمه نخورده ،امن ،محفوظ،گاو صندوق
affordable
مقرون به صرفه
number
عدد،رقم ،شماره ،شمردن ،نمره دادن به ،بالغ شدن بر
response
جوابگويى ،پاسخ ،واکنش
retort
قرع ،انبيق ،برگرداندن ،پس دادن ،جواب متقابل دادن ،جواب متقابل ،تلافى
repeat
مکرر کردن ،تکرار کنيد،بازگو کنيد،دوباره گفتن ،تکرار کردن ،تکرار شدن ،دوباره انجام دادن ،دوباره ساختن ،تکرار،تجديد،باز گفتن ،بازگو کردن ،بازگو،باز انجام
accomplish
انجام دادن ،بانجام رساندن ،وفا کردن(به)،صورت گرفتن
laughing
خندان ،خنده اور
played
خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه
plan
طرح کشيدن يا ريختن ،طرح ريزى کردن در نظر داشتن ،نقشه کف ،نقشه مسطحه ،برنگاره ،هامن ،طرح ريزى کردن ،طرح کردن ،برنامه ،تدبير،انديشه ،خيال ،نقشه کشيدن ،طرح ريختن
tackle
تکل کردن ،درگيرى ،طنابها و وسايل قايق ،وسايل موردنياز يک ورزش ،دور کردن توپ از توپدار،از جا کندن حريف حمله به توپدار با انداختن يا گرفتن او،(رگبى)،تاکل ،قرقره قلاب ،چنگک ،لوازم کار،طناب وقرقره ،گلاويز شدن با،نگاه داشتن ،از عهده برامدن ،داراى اسباب و لوازم کردن ،بعهده گرفتن ،افسار کردن
education
تحصيلات ،تعليم و تربيت ،اموزش و پرورش
debacle
افتضاح ،سقوط ناگهانى حکومت و غيره ،سرنگونى
redwoods
(گ.ش ).درخت غول ،درخت ماموت
class
رديف ،گروه وزنى ،دانشپايه ،قشر،کلاس ،دسته ،زمره ،جور،نوع ،طبقه بندى کردن ،رده ،هماموزگان ،رسته ،گروه
correct
تنظيم کردن ،غلط گيرى کردن اصلاح کردن ،درست ،تصحيح کردن ،اصلاح کردن ،تاديب کردن
explain
توضيح دادن ،باتوضيح روشن کردن ،شرح دادن
take
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
five
عدد پنج ،پنجگانه
carry
جبران ضعف يار،رانينگ( فوتبال امريکايى)،گذشتن گوى از يک نقطه يا شى ء،روپوش پرچم ،تير رسى داشتن ،تيررسى حالت دوش فنگ ،بردن ،بدوش گرفتن ،حمل کردن ،حمل ونقل کردن ،رقم نقلى
over
پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش
ponchos
کليجه امريکاى جنوبى ،کت بارانى
while
در صورتيکه ،هنگاميکه ،حال انکه ،ماداميکه ،در حين ،تاموقعى که ،سپرى کردن ،گذراندن
stab
خنجر زدن ،زخم زدن ،سوراخ کردن ،زخم چاقو،تير کشيدن
again
دگربار،پس ،دوباره ،باز،يکبارديگر،از طرف ديگر،نيز،بعلاوه ،ازنو
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
work
عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن
understand
فهميدن ،ملتفت شدن ،دريافتن ،درک کردن ،رساندن
been
اسم مفعول فعل بودن)to be( ،بوده
mudslinging
mudslinging
course
مسير رفت و برگشت ،پيست مسابقه ،لايه ،طبقه ،قشر،راه ،مسير حرکت ،مسير هواپيما،دوره مسير تيراندازى ،مسير مسابقه ،دوره اموزش ،ميدان تير،خط سير( در نقشه بردارى)، : )n.(دوره ،مسير،روش ،جهت ،جريان ،(با )inدرطى ،درضمن ،بخشى از غذا،اموزه ،اموزگان ، : )vt.& vi.(دنبال کردن ،بسرعت حرکت دادن ،چهار نعل رفتن
campaign
حمله ،صحنه نبرد،رزم نبرد کردن ،زمين مسطح ،جلگه ،يک رشته عمليات جنگى ،لشکرکشى ،مبارزه انتخاباتى ،مسافرت درداخل کشور
assure
اطمينان دادن ،بيمه کردن ،مجاب کردن
refuse
پس مانده ،عدم پذيرش ،امتناع ،سرباز زدن ،رد کردن ،نپذيرفتن ،قبول نکردن ،مضايقه تفاله کردن ،فضولات ،اشغال ،ادم بيکاره
stoop
دولاشدن ،خم شدن ،سرفرود اوردن ،خميدگى ،تمکين ،خشوع کردن
haha
هاها( درخنده) ،قاه قاه
expected
انتظار می رود
such
يک چنين ،اين قبيل ،اين جور،اين طور
metaphor
صنعت استعاره ،کنايه ،تشبيه
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
party
هيات ،تيم ،گروه ،عده نظامى ،قسمت ،بخش ،دسته همفکر،حزب ،دسته متشکل ،جمعيت ،بزم ،پارتى ،متخاصم ،طرفدار،طرف ،يارو،مهمانى دادن يارفتن
these
اينها،اينان
kind
گونه ،نوع ،قسم ،جور،جنس ،گروه ،دسته ،کيفيت ،جنسى ،(درمقابل پولى)،غيرنقدى ،مهربان ،مهربانى شفقت اميز،بامحبت
wild
ريسکى ،وحشى ،جنگلى ،خود رو،شيفته و ديوانه
accusations
(حق )تهمت ،اتهام
filthy
چرکين ،کثيف ،پليد
clears
کليد پاک کردن صفحه نمايش ،نص ،خالص کردن ،دور کردن توپ از دروازه ،ترخيص کردن از گمرک ،بطور واضح ،درست ،رفع خطر،پيام کشف روشن کردن ، : )adj.(اشکار،زلال ،صريح ،شفاف ،زدودن ،ترخيص کردن ، : )vt.& vi.(روشن کردن ،واضح کردن ،توضيح دادن ،صاف کردن ،تبرئه کردن ،فهماندن
throat
گلو( ى بادبان)،گلوگاه ،ناى ،دهانه ،(مج ).صدا،دهان ،از گلو ادا کردن
muttering
من من
looking
نما،بنظر اينده
manager
مدير تيم ،مدير،مباشر،کارفرما
poll
راى شمارى ،صورت اراء،حائز شدن اکثريت سر،کله ،حوزه راى گيرى ،راى جويى ،پهنه ،اخذ راى دسته جمعى ،تعداد اراء،اخذ اراء( معمولا بصورت جمع)،فهرست نامزدهاى انتخاباتى ،مراجعه به اراء عمومى ،راى دادن ،راى اوردن ،راس کلاه ،راى گرفتن ،نمونه برداشتن ،سر شمارى کردن
numbers
عدد،رقم ،شماره ،شمردن ،نمره دادن به ،بالغ شدن بر
skyrocketing
موشک هوايى ،مثل موشک بهوا پرتاب کردن ،بسرعت بالا بردن ،ازدياد سريع قيمت وغيره
whoops
اوه
upside
بالاترين قسمت ،قسمت بالايى ،فوقانى ،بالا
need
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
turn
تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن
around
گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى
speech
سخن ،حرف ،گفتار،صحبت ،نطق ،گويايى ،قوه ناطقه ،سخنرانى
read
قرائت کردن ،باز خواندن ،تعبير کردن
teleprompter
اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلويزيون
glasses
عينک
fellow
شخص ،ادم ،مردکه ،يارو
nothing
هيچ ،نيستى ،صفر،بى ارزش ،ابدا
fear
ترس ،بيم ،هراس ،ترسيدن(از)،وحشت
promise
عهد،نويد،انتظار وعده دادن ،قول دادن ،پيمان بستن
steal
توپ دزدى ،دستبرد زدن ،دزديدن ،بسرقت بردن ،ربودن ،بلند کردن چيزى
houses
مجلس ،جا دادن ،محکم کردن ،سراى ،جايگاه ،خاندان ،برج ،اهل خانه ،اهل بيت ،جادادن ،منزل دادن ،پناه دادن ،منزل گزيدن ،خانه نشين شدن
wives
(صورت جمع کلمه)wife،همسران
laughs
صداى خنده ،خنده ،خنديدن ،خندان بودن
grunts
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
sighs
اه کشيدن ،افسوس خوردن ،اه حسرت کشيدن
country
مملکت ،کشور،ديار،بيرون شهر،دهات ،ييلاق
which
که اين( هم)،کدام
give
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
money
پول ،اسکناس ،سکه ،مسکوک ،ثروت
also
نيز،همچنين ،همينطور،بعلاوه ،گذشته از اين
those
انها،انان
food
خوراک ،غذا،قوت ،طعام
outvotes
بيشتر راى بردن از
whistle
صفير،سوت زدن
blowing
دميدن( شيشه سازى)،پوف کردن ،وزش
polls
راى شمارى ،صورت اراء،حائز شدن اکثريت سر،کله ،حوزه راى گيرى ،راى جويى ،پهنه ،اخذ راى دسته جمعى ،تعداد اراء،اخذ اراء( معمولا بصورت جمع)،فهرست نامزدهاى انتخاباتى ،مراجعه به اراء عمومى ،راى دادن ،راى اوردن ،راس کلاه ،راى گرفتن ،نمونه برداشتن ،سر شمارى کردن
closed
مسابقه محدود به سن يا جنس ،وضع اماتورى يا حرفه اى ،پاى جلو را نزديک خط گذاشتن( شمشيربازى)،محصور،مسدود،محرمانه ،بسته ،ممنوع الورود
winner
برنده بازى ،برنده ،فاتح
landslide
زمين لغزه ،ريزش خاک کوه کنار جاده
keys
کليد کردن ،منطقه پرتاب ازاد،جا انگشتى ،زبانه ،زائده زمين حساس ،جزيره کوچک سنگى يا مرجانى ،راهنما،وسيله راه حل ،کليدبستن ،کليدکردن ،کوک کردن ،بااچاربستن
folks
مردم ،گروه ،قوم وخويش ،ملت
democracy
حکومت ملى ،مردم سالارى ،دموکراسى( حکومت مردم بر مردم)،دموکراسى ،حکومت قاطبه مردم
action
اژيرش ،فرمان حاضر به تير،جنگ عمليات ،کنش ،کردار،فعل ،اقدام ،رفتار،جديت ،جنبش ،حرکت ،اشاره ،تاثير،اثر جنگ ،نبرد،پيکار،اشغال نيروهاى جنگى ،گزارش ،وضع ،طرز عمل ،(حق ).اقامه ء دعوا،جريان حقوقى ،تعقيب ،بازى ،تمرين ،سهم ،سهام شرکت
year
سنه ،سال نجومى
winning
برنده ،دلکش ،فريبنده ،برد،فتح و ظفر
blue
ابى ،نيلى ،مستعد افسردگى ،داراى خلق گرفته( با )theاسمان ،اسمان نيلگون
ribbon
روبان ،نوار ماشين تحرير،نوار ضبط صوت و امثال ان ،نوار فلزى ،تسمه ،تراشه
annual
ساليانه ،يک ساله
carrot
هويج ،زردک مانند،موى قرمز
soup
اشامه ،ابگوشت ،سوپ
recipe
دستورالعمل ،دستور خوراک پزى ،خوراک دستور
guaranteed
تضمین شده
whoa
ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)
trip
فت پا( کشتى)،چکانيدن ماشه ،در کردن تير،اشتباه ،مسافرت کردن ،رفت يا برگشت فنر،پرواز( در داروهاى توهم زا)،سبک رفتن ،پشت پا خوردن يازدن ،لغزش خوردن ،سکندرى خوردن ،سفر کردن ،گردش کردن ،گردش ،سفر،لغزش ،سکندرى
another
ديگرى ،جدا،عليحده ،يکى ديگر،شخص ديگر
luck
شانس ،بخت ،اقبال ،خوشبختى
hurry
شتاب کردن ،شتابيدن ،عجله کردن ،چاپيدن ،بستوه اوردن ،باشتاب انجام دادن ،راندن ،شتاب ،عجله ،دستپا چگى
gather
گرد امدن ،جمع شدن ،بزرگ شدن ،جمع کردن ،گرد کردن ،گرداورى کردن ،نتيجه گرفتن ،استباط کردن
everything
همه چيز
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
cook
اشپز،پختن
lucky
خوش اقبال ،بختيار،خوش يمن ،خوش قدم
gold
symb : Au،دايره مرکزى هدف ،سکه زر،پول ،ثروت ،رنگ زرد طلايى ،اندود زرد،نخ زرى ،جامه زرى
left
: )adj.& adv.& n.(چپ ،درطرف چپ ،جناح چپ ، : )past of leave(زمان ماضى فعلleave ضربه چپ
unattended
خودکار،بدون متصدى ،بى مراقبت
weeks
هفته ،هفت روز
farmer
اجاره کار،کشاورز
dell
دره کوچک وتنگ ،زن جوان
shuddery
مرتعش ،لزان
shamrocks
رنگ سبز شبدرى ،(گ.ش ).شبدر ايرلندى
potato
(گ.ش ).سيب زمينى ،انواع سيب زمينى
chips
خرده چوب ،پريدگى فلز،لپ پريده کردن يا شدن ،ژتن ،ريزه ،تراشه ،مهره اى که دربازى نشان برد وباخت است ،ژتون ،ورقه شدن ،رنده کردن ،(بصورت جمع )سيب زمينى سرخ کرده
leprechaun
(افسانه ايرلندى )جن کوچکى که هرکس انراگرفتارميساخت گنج هاى نهفته راپيداميکرد
biggest
بزرگ ،با عظمت ،سترک ،ستبر،ادم برجسته ،ابستن ،داراى شکم برامده
feet
پاچنگال برداشتن ،پازدن ،قدم زدن ،پايه ،پايين ،دامنه
charms
: )n.(افسون ،طلسم ،فريبندگى ،دلربايى ،سحر، : )vt.& vi.(افسون کردن ،مسحور کردن ،فريفتن ،شيفتن
than
نسبت به ،تا اينکه ،بجز،غير از
enough
بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده
fill
پر کردن يا شدن ،اجرا کردن ،پر کردن( از خاک)،پر کردن ،سير کردن ،نسخه پيچيدن ،پر شدن ،انباشتن ،اکندن ،باد کردن
straining
پيچ و مهره اى
help
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
excuse
بهانه ،دستاويز،عذر،معذور داشتن ،معاف کردن ،معذرت خواستن ،تبرئه کردن
notice
تذکر،اگاهى ،اعلاميه ،اگهى ،خبر،اعلان ،توجه ،اطلاع ،اخطار،ملتفت شدن ،ديدن ،شناختن ،ملاحضه کردن
when
کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع
found
زمان ماضى واسم فعولfind ، : )n.& vt.(برپاکردن ،بنياد نهادن ،تاسيس کردن ،ريختن ،قالب کردن ،ذوب کردن ،ريخته گرى ،قالب ريزى کردن
empty
پوچ ،خالى کردن ،تهى شدن
yeah
آره
made
ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده
some
برخى ،بعضى ،بعض ،ب رخى از،اندکى ،چندتا،قدرى ،کمى از،تعدادى ،غالبا،تقريبا،کم وبيش ،کسى ،شخص يا چيز معينى
investments
مواد قالب گيرى بسته ،مبلغ سرمايه گذارى شده
truth
راستى ،صدق ،حقيقت ،درستى ،صداقت
told
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)tell ،گفته شده
willing
مايل ،راضى ،حاضر،خواهان ،راغب
trade
داد و ستد کردن ،مبادله يا معاوضه کردن ،صنعت ،سوداگرى ،بازرگانى ،کسب ،پيشه ورى ،کاسبى ،مسير،شغل ،پيشه ،حرفه ،مبادله کردن ،امد ورفت ،سفر،ازار،مزاحمت ،مبادله کالا،تجارت کردن با،داد وستد کردن
giant
ادم غول پيکر،نره غول ،غول ،قوى هيکل
sorry
متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت
finders
عنصر مرکزى يک محيط عملياتى و برنامه اى که ميان ساير چيزها فايلهاى ذخيره شده روى ديسک ها را نشان مى دهد،يابنده ،پيدا کننده
keepers
محافظ،دروازه بان ،ريسمان کوچک وصل به بالاى کمان ماهى بزرگ و مجاز براى سيد،بازرس ،نگهدار،نگهبان ،حافظ
late
ديراينده ،تازه ،گذشته ،کند،تا دير وقت ،اخيرا،تاديرگاه ،زياد،مرحوم
tried
ازموده شده ،در محک ازمايش قرار گرفته
being
زمان حال فعلto be ،هستى ،افريده ،مخلوق ،موجود زنده ،شخصيت ،جوهر،فرتاش
taking
پريشانى ،واگيردار
foot
قسمت پايين چيزى ،پايين بادبان ،پا( ى بادبان)،فوت( پا)،قدم ،پاچه ،دامنه ،فوت( مقياس طول انگليسى معادل 12 اينچ)،هجاى شعرى ،پايکوبى کردن ،پازدن ،پرداختن مخارج
easy
اسان ،سهل ،بى زحمت ،اسوده ،ملايم ،روان ،سليس
hard
بشدت ،بسرعت ،سفت ،دشوار،مشکل ،شديد،قوى ،سخت گير،نامطبوع ،زمخت ،خسيس ،درمضيقه
gurgling
غرغره کردن ،جوشيدن ،شرشر کردن
ahoy
ندا و خبر براى مواقع سلام ،لفظ(سلام)
true
راست ،پابرجا،واقعى ،راستگو،خالصانه ،صحيح ،ثابت کردن ،حقيقى کردن ،درست ،راستين ،فريور
yourself
خود شما،شخص شما
needs
لزوما،بر حسب لزوم ،ناگزير،نيازها
sturdy
محکم ،ستبر،تنومند،قوى هيکل ،خوش بنيه ،درشت
pair
جفت شدن ،زوج ،زن و شوهر،هر چيز دو جزئى ،جفت کردن وشدن ،جور کردن وشدن
boots
شاگرد مهمانخانه ،کفش پاک کن
slip
يادداشت ،صورت ،سريدن ،جدا شدن لنگر از زمين ،سرخوردن منحرف شدن از مسير،لغزش ،خطا،ليزى ،گمراهى ،قلمه ،سرخورى ،تکه کاغذ،زير پيراهنى ،ملافه ،روکش ،متکا،نهال ،اولاد،نسل ،لغزيدن ،ليز خودن ،گريختن ،سهو کردن ،اشتباه کردن ،از قلم انداختن
boys
پسر بچه ،پسر،خانه شاگرد
demonstrate
نمايش دادن ،ثابت کردن ،اثبات کردن(با دليل)،نشان دادن ،شرح دادن ،تظاهرات کردن
durability
دوام ،بقا،پايايى ،ديرپايى ،ماندگارى ،مقاومت
reinforced
مسلح ،جوشندار
steel
پولادين ،شمشير،پولادى کردن ،استوار،اب فولاددادن ،مانند فولاد محکم کردن
ankle
قوزک پا
thanks
سپاسگزارى ،اظهار امتنان ،در سايه ،در نتيجه
interested
ذينفع ،علاقه مند،مايل ،مجذوب ،غرض الود
kettle
کترى ،اب گرم کن ،دهل ،نقاره ،جعبه قطب نما،ديگچه
cooked
پخته شده
baby
بچه ،طفل ،نوزاد،مانند کودک رفتار کردن ،نوازش کردن
quick
تند،چابک ،فرز،چست ،جلد،سريع ،زنده
drying
خشک شونده ،خشک کننده
cement
ملاط،سيمان ،سمنت کردن ،چسباندن ،پيوستن
totes
باربردن ،حمل ونقل کردن ،سوق دادن ،جمع کردن ،مجموع ،برپشت حمل کردن
barbecue
بريانى ،بريان کردن ،کباب کردن ،بريان
fair
منصفانه ،نمايشگاه کالا،زيبا،لطيف ،نسبتا خوب ،متوسط،بور،بدون ابر،منصف ،نمايشگاه ،بازار مکاره ،بى طرفانه
needing
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
obviously
بطور اشکار يا معلوم ،بديهى است که
thought
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
mean
جزيى ،ناچيز،معمولى ،بى اهميت حد وسط،معدل معنى دادن ،معنى داشتن ،معدل ،خسيس ،وسطى ،واقع دروسط،حد وسط،متوسط،ميانه روى ،اعتدال ،منابع درامد،عايدى ،پست فطرت ،بدجنس ،اب زيرکاه ،قصد داشتن ،مقصود داشتن ،هدف داشتن ،معنى ومفهوم خاصى داشتن ،معنى دادن ،ميانگين
offering
پيشکش ،ارائه
bring
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
better
شرط بندى کننده ،کسى که شرط مى بندد( : )adj.& adv.(صفت تفصيلى )good بهتر،خوبتر،نيکوتر،بيشتر،افضل ،بطوربهتر،vi.& n.(، : )vt.بهترکردن ،بهترشدن ،بهبودى يافتن ،چيز بهتر
minute
يادداشت وقايع ،نسخه دوم ، : )adj.vi.n.(دقيقه ،دم ،ان ،لحظه ،مسوده ،يادداشت ،(بصورت جمع )گزارش وقايع ،خلاصه مذاکرات ،خلاصه ساختن ،صورت جلسه نوشتن ،پيش نويس کردن ، : )adj.(بسيار خرد،ريز،جزئى ،کوچک
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
thinking
فکرکننده ،باشعور
much
زياد،بسيار،خيلى بزرگ ،کاملا رشد کرده ،عالى مقام ،تقريبا،بفراوانى دور،بسى
sale
بيع ،بازار فروش ،قابل فروش ،حراج
price
نرخ ،ارزش ،بها قائل شدن ،قيمت گذاشتن
name
نام بردن ،اسم ،نام و شهرت ،ابرو،علامت ،ناميدن ،بنام صداکردن ،نام دادن ،مشهور،نامدار
highway
شينه جامع ،چند راهه ،چند رشته اى اتوبان ،شاهراه ،بزرگراه ،راه
robbery
دزدى مقرون به ازار يا تهديد،راهزنى ،غارت ،دزدى ،دستبرد،سرقت
fine
مصادره کردن ،بسيار اماده ،تاوان ،غرامت ،جريمه کردن ،جريمه گرفتن از،صاف کردن ،کوچک کردن ،صاف شدن ،رقيق شدن ،خوب ،فاخر،نازک ،عالى ،لطيف ،نرم ،ريز،شگرف
really
واقعا،راستى
inch
اينچ ،مقياس طول برابر 2/54 سانتى متر
anywhere
هرکجا،هر جا
traded
داد و ستد کردن ،مبادله يا معاوضه کردن ،صنعت ،سوداگرى ،بازرگانى ،کسب ،پيشه ورى ،کاسبى ،مسير،شغل ،پيشه ،حرفه ،مبادله کردن ،امد ورفت ،سفر،ازار،مزاحمت ،مبادله کالا،تجارت کردن با،داد وستد کردن
place
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
growls
غرغر کردن ،خرناس کشيدن ،صدايى که از ناى سگ خشمگين بر ميايد
done
(بازگشت شود به)do ،انجام شده ،وقوع يافته
shameless
بى حيا،بى شرم ،بى شرمانه ،ننگ اور
scanty
کم ،اندک قليل ،غير کافى
gotta
باید
hand
امضا،وضعى که بتوان گوى اصلى بيليارد را در هر نقطه گذاشت ،نفر،يارى دادن ، )n.(دست ،عقربه ،دسته ،دستخط،خط،شرکت ،دخالت ،طرف ،پهلو،پيمان ، )vt.&vi.(دادن ،کمک کردن ،بادست کارى را انجام دادن ،يک وجب
cups
بشکل فنجان دراوردن ،گودال ، )cupu( : )n.(ناو،پياله ،جام ،ساغر،گلدان جايزه مسابقات ، : )vt.& vi.(خون گرفتن ،حجامت ،بشکل فنجان در اوردن ،فنجان گذاشتن ،بادکش کردن
diced
دی
tablespoons
قاشق سوپخورى
finely
بطورعالى يا ظريف يا ريز
ground
زمين کردن ،کف زمين ،عرصه ،جهت ،سبب ،تماس دادن توپ با زمين( رگبى)،خاک( کشتى)،به گل نشاندن ناو،کار گذاشتن يا مستقر کردن ،محوطه ،اتصال زمين ،اتصال منفى ،اتصال بدنه ،قطب منفى ،اتصال به زمين ، : )n.& vt.& vi.(زمين ،خاک ،ميدان ،زمينه ،عنوان ،کف دريا،اساس ،پايه ،بنا کردن ،برپا کردن ،بگل نشاندن ،اصول نخستين را ياد دادن(به)،فرودامدن ،بزمين نشستن ،اساسى ،زمان ماضى فعلgrind
pepper
فلفل کوبيده ،فلفلى ،باضربات پياپى زدن ،فلفل پاشيدن ،فلفل زدن به ،تيرباران کردن
clove
(نوعى ادويه معطر )ميخک ،گل ميخک ،بوته ميخک
garlic
(گ.ش ).سير
celery
کرفس
finally
بالاخره ،عاقبت ،سرانجام
thud
صداى خفه واهسته ايجاد کردن ،ضربه هاى متوالى ،تپ تپ ،هف هف
racket
راکت تنيس ،جارو جنجال ،سر وصدا،صداى غير متجانس ،عياشى و خوشگذرانى ،مهمانى پر هياهو)racquet(
eagle
عقاب ،شاهين قره قوش
screeches
صداى بلند،فرياد شبيه جيغ ،صداى گوشخراش ،فرياد کردن ،جيغ کشيدن ،صداى ناهنجار(مثل صداى ترمز ماشين )ايجاد کردن
choking
اب بند شدگى ،مسدود کردن
pipe
پيپ ،چپق ،(مو ).نى ،ناى ،نى زنى ،لوله حمل موادنفتى ،ساقه توخالى گياه ،نى زدن ،فلوت زدن ،با صداى تيز و زير حرف زدن ،صفير زدن ،لوله کشى کردن ،ل وله
stop
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
tracks
پيدا کردن ،با طناب کشيدن ،رد( اثر)،زمين بازيهاى ميدانى ،ادامه گوى در مسير بولينگ ،ايز راه ،اثار،مسير طى شده ،رديابى کردن ،تعقيب مسير کردن ،تعقيب کردن ،شيار،لبه ،باريکه ،پيگردى کردن ،رد پا،اثر،خط اهن ،جاده ،راه ،نشان ،مسابقه دويدن ،تسلسل ،توالى ،ردپاراگرفتن ،پى کردن ،دنبال کردن
step
گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن
inside
نزديک به مرکز بخش درونى ،ناحيه نزديک سبد بسکتبال ،نزديک به تور واليبال ،تويى ،درون ،داخل ،باطن ،نزديک بمرکز،قسمت داخلى ،تو،اعضاى داخلى
sake
دليل ،خاطر،جهت ،براى ،بمنظور
crowd
جمعيت ،شلوغى ،اجتماع ،گروه ،ازدحام کردن ،چپيدن ،بازور وفشارپرکردن ،انبوه مردم
cheering
تسلى بخش
congratulations
تبريک ،تهنيت ،شادباش
spectacular
تماشايى ،منظره ديدنى ،نمايش غير عادى
dancer
رقاص
light
روشن کردن ،نوردادن ،پرتو افکندن نور،چراغ راهنمايى ،چراغ اويخته پرتو مرئى ،نور مرئى ،منبع نور،سبک ،نور،روشنايى ،روشن ،بچه زاييدن
fourth
چهارمين ،چهارم ،چهاريک ،ربع
everybody
هرکس ،هرکسى
away
زمين حريف ،کنار،يکسو،بيک طرف ،دوراز،خارج ،بيرون از،درسفر،بيدرنگ ،بطور پيوسته ،متصلا،مرتبا،از انجا،از ان زمان ،پس از ان ،بعد،از انروى ،غايب ،رفته ،بيرون ،دورافتاده ،دور،فاصله دار،ناجور،متفاوت