about

درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد

hygiene

علم بهداشت ،بهداشت ،حفظ الصحه

dental

وابسته به دندانسازى

health

تندرستى ،بهبودى ،سلامت ،مزاج ،حال

first

اولا"،نخست ،نخستين ،اول ،يکم ،مقدم ،مقدماتى ،اولا

step

گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن

personal

منقول ،شخصى ،خصوصى ،حضورى ،مربوط به شخص

thing

چيز،شى ء،کار،اسباب ،دارايى ،اشياء،جامه ،لباس ،موجود

need

ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن

toothbrush

مسواک دندان

tube

لامپ بى سيم ،تونل ،مجرا،دودکش ،ناى ،نى ،لوله خميرريش وغيره ،ناودان ،لامپ ،لاستيک تويى اتومبيل ودوچرخه وغيره ،لوله دار کردن ،از لوله رد کردن

toothpaste

خمير دندان

amount

: )vi(سرزدن ،بالغ شدن ،رسيدن ، : )n(مبلغ ،مقدار،ميزان

your

مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما

wanna

می خوام

make

ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت

sure

خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا

bottom

بنيان نهادن ،ذيل ،قسمت زير اب کشتى ،مقر،پايه ،ته ،زير،پايين ،کشتى ،کف ،تحتانى

give

فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن

rinse

با اب شستن ،با اب پاک کردن ،شستشو

mouth

دهانه ،مصب ،مدخل ،بيان ،صحبت ،گفتن ،دهنه زدن( به)،در دهان گذاشتن(خوراک)،ادا و اصول در اوردن

exclaims

ازروى تعجب فرياد زدن ،اعلام کردن ،بعموم اگهى دادن ،بانگ زدن

gurgling

غرغره کردن ،جوشيدن ،شرشر کردن

nice

نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب

work

عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن

both

هردوى ،اين يکى وان يکى ،نيز،هم

shower

رگبار،درشت باران ،باريدن ،دوش گرفتن

showers

رگبار،درشت باران ،باريدن ،دوش گرفتن

private

عادى ،غير دولتى ،پوشيده ،شخصى ،اختصاصى ،خصوصى ،محرمانه ،مستور،سرباز،(جمع )اعضاء تناسلى

turn

تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن

coming

اينده

round

گرد بى خرده ،نوبت گرد کردن ،روند بوکس برابر 3 دقيقه ،زمان مسابقه تکواندو،گلوله ،فشنگ ،تعداد تير،تعداد شليک دور،بى خرده ،نوبت ،گردکردن ،بى خرده کردن ،کامل کردن ،تکميل کردن ،دور زدن ،مدور،گردى ،منحنى ،دايره وار،عدد صحيح ،مبلغ زياد

mountain

کوه ،(بصورت جمع )کوهستان ،کوهستانى

comes

رخ دادن ،امدن ،رسيدن

singing

خوانندگى ،اوازخوانى ،خواننده ،نغمه سرا

around

گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى

grabbing

چنگک ،ربودن ،قاپيدن ،توقيف کردن ،چنگ زدن ،تصرف کردن ،سبقت گرفتن ،ربايش

oranges

پرتقال ،نارنج ،مرکبات ،نارنجى ،پرتقالى

clothes

جامه لباس ،ملبوس ،رخت

dressed

لباس پوشیده

wear

سائيدن ،سايش ،پوسيدگى ،فرسوده شدن ،پوشيدن ،در بر کردن ،بر سر گذاشتن ،پاکردن( کفش و غيره)،عينک يا کراوات زدن ،فرسودن ،دوام کردن ،پوشاک

touche

اعلام برخورد( شمشيربازى)

sometimes

بعضى اوقات ،بعضى مواقع ،گاه بگاهى

goes

خرج شدن ،نوعى پاس با دويدن دريافت کننده به جلو( فوتبال امريکايى)،سفت ،روانه ساختن ،رهسپار شدن ،عزيمت کردن ،گذشتن ،عبور کردن ،کارکردن ،گشتن ،رواج داشتن ،تمام شدن ،راه رفتن ،نابود شدن ،روى دادن ،بران بودن ،درصدد بودن ،راهى شدن

tree

قالب کفش ،چوبه دار،شجره النسب ،درخت کاشتن ،بدرخت پناه بردن ،بشکل درخت شدن ،(ز.ع ).درتنگنا قرا ردادن

ducks

کد مخصوص درگيريهاى هوايى ،مرغابى ،اردک ماده ،غوطه ،زير اب رفتن ،غوض کردن

under

درزير،پايين تراز،کمتر از،تحت تسلط،مخفى در زير،کسرى دار،کسر،زيرين

bush

پوسته داخلى ،لايى ،غلاف ،بوش ،بوته ،بته ،شاخ وبرگ

pops

میآید

chuckles

بادهان بسته خنديدن ،پيش خود خنديدن

uproots

برکندن ،ريشه کن کردن ،از ريشه کندن ،ازبن در اوردن

shoves

هل دادن ،تنه زدن ،با زور پيش بردن ،پرتاب کردن ،کشيدن(شمشير)،پرتاب شدن

runs

کارکردن موتور،به کار انداختن ،روشن کردن موتور،دويدن ،پيمودن ،پخش شدن ،جارى شدن ،دوام يافتن ،ادامه دادن ،اداره کردن ،نشان دادن ،رديف ،سلسله ،ترتيب ،محوطه ،سفر،گردش ،ردپا،حدود،مسير،راندن ،رانش ،داير بودن ،امتداد

giant

ادم غول پيکر،نره غول ،غول ،قوى هيکل

angry

اوقات تلخ ،رنجيده ،خشمناک ،دردناک ،قرمز شده ،ورم کرده ،دژم ،براشفته

chasing

پايه چرخش ،تعقيب کردن ،دنبال کردن ،شکار کردن ،واداربه فرار کردن ،راندن واخراج کردن(با awayو out و)off ،تعقيب ،مسابقه ،شکار

running

در حرکت ،دونده ،مناسب براى مسابقه دو،جارى ،مداوم

from

بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش

ducky

کد مخصوص درگيريهاى هوايى ،مرغابى ،اردک ماده ،غوطه ،زير اب رفتن ،غوض کردن

might

توانايى ،زور،قدرت ،نيرو،انرژى

slow

مسير خيس ،کند،تدريجى ،کودن ،تنبل ،يواش ،اهسته کردن ياشدن

stop

قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه

muffled

پيچيده ،کر شده ،دستکش پوش

computer

ماشين متفکر،دستگاه محاسب ،حسابگر الکترونى ،شمارنده ،ماشين حساب ،کامپيوتر،رايانه

yeah

آره

keyboard

صفحه کليد،رديف مضراب ،(درماشين تحرير )رديف حروف

tastes

چشايى ،چشيدن ،لب زدن ،مزه کردن ،مزه دادن ،مزه ،طعم ،چشاپى ،ذوق ،سليقه

like

دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه

apples

نوعى ريزکامپيوتر که توسط شرکت کامپيوترى APPLE ساخته شده است ،مردمک چشم ،چيز عزيز و پربها،ميوه ء سيب دادن

could

(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست

little

صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست

tears

( : )n.(معمولا بصورت جمع )اشک ،سرشک ،گريه ، : )n.vt.& vi.(دراندن ،گسيختن ،گسستن ،پارگى ،پاره کردن ،دريدن ،چاک دادن

look

زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن

tried

ازموده شده ،در محک ازمايش قرار گرفته

patient

شکيبا،صبور،از روى بردبارى ،پذيرش ،بيمار،مريض

listen

شنيدن ،گوش دادن ،پذيرفتن ،استماع کردن ،پيروى کردن از،استماع

scary

)scarey(ترسناک ،ترسان

over

پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش

good

موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله

night

غروب ،شب هنگام ،برنامه شبانه ،تاريکى

cell

سل ،ظرف نمونه ،زندان انفرادى ،باطرى ،پيل ،زندان تکى ،سلول يکنفرى ،حفره ،سلول ،ياخته

phone

(پسوند )صوت ،اوا،صدا،تلفن زدن ،تلفن کردن

ringing

حلقوى شدن

squeaks

جيغ وفرياد شکيدن( مثل جغد يا موش)،با صداى جيغ صحبت کردن ،با جيغ وفريادافشاء کردن ،جير جير

want

خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى

help

کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور

making

ساخت ،ساختمان ،مايه کاميابى ،ترکيب ،عايدى

almond

درخت بادام ،مغز بادام

milk

شيره گياهى ،دوشيدن ،شيره کشيدن از

ingredients

جزء ترکيبى ،(در جمع )اجزاء،ذرات ،داخل شونده ،عوامل ،عناصر

prepped

مدرسه مقدماتى ،مسابقه ازمايشى ،مدرسه ابتدايى ،دبستان

there

درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان

blender

ماشين مخصوص مخلوط کردن

sawing

اره کردن ،( )p.of see(زمان ماضى فعل )see ديد،)n.vt.vi.(سخن ،لغت يا جمله ضرب المثل ،امثال و حکم ،هراسبابى شبيه اره

whoa

ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)

laughing

خندان ،خنده اور

told

(زمان ماضى واسم مفعول فعل)tell ،گفته شده

hold

دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى

years

حق رقبى

later

اخرى ،دومى ،عقب تر،اخيرالذکر

free

تحويل ،جايز،ازاد کردن ،بازيگر ازاد،حرکت قايق در جلو باد،مطلق ،مستقل ،اختيارى ،مختار،رايگان ،سخاوتمندانه ،روا،مجاز،منفصل ،رها،بطور مجانى ،ازادکردن ،ترخيص کردن ،ميدانى

broke

ورشکسته ،ورشکست ،بى پول

shoot

تير زدن ، ]هدف گرفتن شکار،زخمى کردن يا کشتن شکار هدف تيراندازى ،تيراندازى کردن ،زدن با تير،پرتاب کردن اندازه گيرى کردن ارتفاع خورشيد،رصد کردن خورشيد ياستارگان باارتفاع سنج ،تيرباران کردن ،پرتاب کردن گلوله ،درکردن( گلوله وغيره)،رها کردن( از کمان وغيره)،پرتاب کردن ،گلوله زدن ،رها شدن ،امپول زدن ،فيلمبردارى کردن ،عکسبردارى کردن ،درد کردن ،سوزش داشتن ،جوانه زدن ،انشعاب ،رويش انشعابى ،رويش شاخه ،درد،حرکت تند وچابک ،رگه معدن

fire

شليک کردن ،شليک تيراندازى ،حريق ،(نظ ).شليک ،(مج ).تندى ،حرارت ،اتش زدن ،افروختن ،تفنگ ياتوپ را اتش کردن ،بيرون کردن ،انگيختن

power

راندن ،انرژى ،توانايى ،شدت ،دولت ،قوه يا توان( رياضيات)،دستگاه برقى ،برقى ،درشت نمايى قدرت دوربين ،توان( در رياضيات)،برترى ،توان ،اقتدار،سلطه نيروى برق ،قدرت ديد ذره بين ،نيرو بخشيدن به ،نيرومند کردن ،زور بکار بردن

puppies

توله سگ ،جوانک خود نما ونادان

everyone

همه ( کس) ،هرکس

hands

قدرت توپگيرى - crew

soak

خيس خوردن ،رسوخ کردن ،بوسيله مايع اشباع شدن ،غوطه دادن ،در اب فرو بردن ،عمل خيساندن ،خيس خورى ،غوطه ورى ،غسل

legumes

بنشن ،سبزى ،گياه خوردنى ،بقولات ،نيام

least

کمترين ،کوچکترين ،خردترين ،اقل

minutes

صورت جلسه ،خلاصه مذاکرات

forget

فراموش کردن ،فراموشى ،صرفنظر کردن ،غفلت

call

صدا زدن ،ناميدن ندا،مکالمه ،تعيين وظيفه براى بردن توپ ،گرفتن توپ براى شروع امتياز( فوتبال امريکايى)،فرياد شمشيرباز براى متوقف کردن مبارزه تقليد کردن صداى حيوانات( شکار)،درخواست اتش کردن ،اخطار کردن تلفن کردن ،صدا کردن ،بانگ ،صدازدن ،ندا،ناميدن ،احضارکردن ،خواستن ،فرا خواندن ،فراخوان ،فرياد،صدا،خبر،احضار،دعوت ،نامبرى ،خواندن اسامى

four

عدد چهار

half

نيم ،نصفه ،سو،طرف ،شريک ،نيمى ،بطور ناقص

stick

چوب بازى هاکى ،هريک از سه ميله عمودى کريکت چوبدست اسکى ،چوب بازى ،تخته موج سوارى ،يک گروه چترباز که از يک در يا يک قسمت هواپيما به بيرون مى پرند،چسبيدن ،فرورفتن ،گير کردن ،گير افتادن ،سوراخ کردن ،نصب کردن ،الصاق کردن ،چوب ،عصا،چماق ،وضع ،چسبندگى ،چسبناک ،الصاق ،تاخير،پيچ درکار،تحمل کردن ،چسباندن ،ترديد کردن ،وقفه

pointy

نوکدار،تيز،گوشه دار

tellers

گوينده ،قائل ،راى شمار،تحويلدار،ناقل

safe

گاوصندوق ،مطمئن ،ضامن ،ايمن ،سالم ،بى خطر،صحيح ،اطمينان بخش ،صدمه نخورده ،امن ،محفوظ،گاو صندوق

blast

دميدن ،هواى دم کوره بلند،ترکش ،ضربه انفجار،منفجر شدن بوق کوتاه ،وزش ،دم ،جريان هوايا بخار،صداى شيپور،بادزدگى ،(مع ).انفجار،(نظ ).صداى انفجار،صداى ترکيدن ،ترکاندن ،سوزاندن

they

انها،ايشان ،انان

keep

تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن

money

پول ،اسکناس ،سکه ،مسکوک ،ثروت

safes

گاوصندوق ،مطمئن ،ضامن ،ايمن ،سالم ،بى خطر،صحيح ،اطمينان بخش ،صدمه نخورده ،امن ،محفوظ،گاو صندوق

anymore

بيش از اين ها،ديگر

digital

انگشتى ،پنجه اى ،رقمى ،وابسته به شماره

ones

تک ،شخص ،ادم ،کسى ،شخصى ،يک واحد،يگانه ،منحصر،عين همان ،يکى از همان ،متحد،عدد يک ،يک عدد،شماره يک

zeros

روى صفر تنظيم کردن ،صفر کردن صفر،نقطه صفر،قلق گيرى کردن تنظيم درجه جنگ افزار،هيچ ،مبداء،محل شروع ،پايين ترين نقطه ،نقطه گذارى کردن ،روى صفرميزان کردن

lots

(د.گ ).خيلى زياد،بسيار،فراوان

nothing

هيچ ،نيستى ،صفر،بى ارزش ،ابدا

internet

اینترنت

something

يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى

sort

جور کردن ،دسته کردن طبقه بندى کردن ،قسم ،نوع ،گونه ،طور،طبقه ،رقم ،جورکردن ،سوا کردن ،دسته دسته کردن ،جور درامدن ،پيوستن ،دمساز شدن

hard

بشدت ،بسرعت ،سفت ،دشوار،مشکل ،شديد،قوى ،سخت گير،نامطبوع ،زمخت ،خسيس ،درمضيقه

describe

شرح دادن ،توصيف کردن ،وصف کردن

imagine

تصور کردن ،پنداشتن ،فرض کردن ،انگاشتن ،حدس زدن ،تفکر کردن

delivery

قبض و اقباض ،پرتاب توپ ،حمل بار،پرتاب گلوله ،انتقال دادن ،فرو ريختن گلوله ،تحويل کالا،دادن ،تحويل ،رهايى ،فراغت از زايمان ،تسليم

wrong

مخالف اخلاق يا قانون ،ناحق ،پيام صحيح نيست ،خطا،اشتباه ،تقصير و جرم غلط،ناصحيح ،غير منصفانه رفتار کردن ،بى احترامى کردن به ،سهو

size

چسب زدن ،اهار زدن ،به اندازه کردن ،بزرگى ،مقدار،قالب ،سايز،ساختن يارده بندى کردن برحسب اندازه ،چسب زنى ،اهارزدن ،بر اورد کردن

shape

درست کردن ،قالب کردن ،طرح کردن به شکلى دراوردن ،ترکيب ،صورت ،قواره ،اندام ،تجسم ،ريخت ،شکل دادن به ،سرشتن

biggest

بزرگ ،با عظمت ،سترک ،ستبر،ادم برجسته ،ابستن ،داراى شکم برامده

groaning

فرياد،گله ،شکايت ،ناله کردن ،ناليدن

tubes

لامپ بى سيم ،تونل ،مجرا،دودکش ،ناى ،نى ،لوله خميرريش وغيره ،ناودان ،لامپ ،لاستيک تويى اتومبيل ودوچرخه وغيره ،لوله دار کردن ،از لوله رد کردن

were

گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas

metaphor

صنعت استعاره ،کنايه ،تشبيه

cloud

لکه ،تيره شدن ،توده ابرومه ،توده انبوه ،تيره وگرفته ،ابرى شدن ،سايه افکن شدن

trick

خطوط،درجه بندى عدسى دوربين ،نوبت نگهبانى ،نيرنگ ،خدعه ،شعبده بازى ،لم ،رمز،فوت وفن ،حيله زدن ،حقه بازى کردن ،شوخى کردن

lovely

دوست داشتنى ،دلپذير،دلفريب

take

تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن

bowling

بازى بولينگ

balls

توپ

balloon

بادکنک ،با بالون پروازکردن ،مثل بالون

vessel

مخزن ،شناور،ناو گشتى ،سفينه ،اوند،کشتى ،رگ ،بشقاب ،ظرف ،هر نوع مجرا يا لوله

said

(ماضى واسم مفعول فعل)say ،گفته شده ،مذکور،بيان شده ،گفت

forgot

فراموش کرد،غفلت کرد

brother

)pl.brothers & brethren(برادر،همقطار

luddite

ماده منفجره نیرومندی که قسمت اعظم ان مرکب از اسید پیکریک میباشد

less

(بعنوان صفت تفضيلى little بکار رفته )کهتر،اصغر،کوچکتر،کمتر،پست تر

savvy

)savvey(ادراک ،فهم ،فهميدن ،درک کردن ،زرنگ ودانا

than

نسبت به ،تا اينکه ،بجز،غير از

grandpa

پدر بزرگ

pick

کلنگ دو سر،چيدن ،کندن ،کلنگ زدن و(به)،باخلال پاک کردن ،خلال دندان بکاربردن ،نوک زدن به ،برگزيدن ،بازکردن(بقصد دزدى)،ناخنک زدن ،عيبجويى کردن ،دزديدن ،کلنگ ،(مو ).زخمه ،مضراب ،خلال دندان )toothpick( خلال گوش)earpick( ،هرنوع الت نوک تيزعلوم مهندس ى : کلنگ

spare

زاپاس ،اضافه ،دريغ داشتن ،مضايقه کردن ،چشم پوشيدن از،بخشيدن ،يدک ،براى يدکى نگاه داشتن ،درذخيره نگاه داشتن ،مضايقه ،ذخيره ،لاغر،نحيف ،نازک ،کم حرف

belongs

تعلق داشتن ،مال کسى بودن ،وابسته بودن

museum

موزه

tricks

فن و بندهاى کشتى

blow

جوشيدن ،دميدن هوا،ذوب ،هدر دادن موقعيت ،پرتاب محکم توپ ،ناتوانى در انداختن تمام ميله هاى بولينگ با دو ضربه ،ضربت ،صدمه ،وزش ،نواختن ،وزيدن ،در اثر دميدن ايجاد صدا کردن ،ترکيدن

easy

اسان ،سهل ،بى زحمت ،اسوده ،ملايم ،روان ،سليس

games

بازيهاى المپيک

really

واقعا،راستى

gunshot

تير اندازى ،زخم گلوله ،تير رس

safety

اعطاى دو امتياز به تيم مدافع به خاطر عقب نشينى عمدى تيم مهاجم( فوتبال امريکايى)،برقرار کردن تامين ،به ضامن کردن ،ضامن ،نجات ،ايمنى ،سلامت ،امنيت ،محفوظيت ،بى خطرى

corn

غله ،دانه( امر ).ذرت ،ميخچه ،دانه دانه کردن ،نمک زدن

stay

سپر،ماندن ،توقف کردن ،نگاه داشتن ،بازداشتن ،توقف ،مکث ،ايست ،سکون ،مانع ،عصاء،نقطه اتکاء،تکيه ،مهار،حائل ،توقفگاه

grunts

صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن

blows

جوشيدن ،دميدن هوا،ذوب ،هدر دادن موقعيت ،پرتاب محکم توپ ،ناتوانى در انداختن تمام ميله هاى بولينگ با دو ضربه ،ضربت ،صدمه ،وزش ،نواختن ،وزيدن ،در اثر دميدن ايجاد صدا کردن ،ترکيدن

bugs

ميکروفن مخفى ،کنه ،ناراحت کردن نيش زدن ،اشکال ،گيرحشره ،ساس ،جوجو،بطور پنهانى درمحلى ميکروفون نصب کردن

watch

نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن

drop

محل يک ترمينال راه دور در شبکه فاصله ميان بالا و پايين يک ورق از لوازم التحرير کامپيوترى ،بار،نشست افت کردن ،گل پس از چرخيدن روى حلقه بسکتبال به زمين انداختن ،انداختن گوى گلف به سوراخ ،به زمين انداختن توپ پس از بل گرفتن ،جاگذاشتن حريف( دوچرخه سوارى)،کم کردن ،فرود،ژيگ ،قطره ،چکه ،نقل ،اب نبات ،از قلم انداختن ،افتادن ،چکيدن ،رهاکردن ،انداختن ،قطع مراوده ،افت ،سقوط

squeeze

سد کردن مدافع حريف با دو نفر( فوتبال امريکايى)،فشردن ،له کردن ،چلاندن ،فشار دادن ،اب ميوه گرفتن ،بزورجا دادن ،زور اوردن ،فشار،فشرده ،چپاندن

squeaking

جيغ وفرياد شکيدن( مثل جغد يا موش)،با صداى جيغ صحبت کردن ،با جيغ وفريادافشاء کردن ،جير جير

sucking

شيرخوار،تازه کار

warn

هشدار دادن ،اگاه کردن ،اخطار کردن به ،تذکر دادن

bought

خريدن ،خريدارى کردن ،بدست اوردن

yourself

خود شما،شخص شما

ticket

ورقه ،اگهى ،برچسب زدن به ،بليط منتشر کردن ،بليط دار کردن

stratosphere

لايه - سپهر،لايه استراتوسفر جوى ،(لايه جوى بالاى تروپوسفر)،(هوا شناسى )طبقه فوقانى جواز 11 کيلومتر ببالا،هوا کره

tables

به جدولى انتقال دادن ،جدول( جدول محاسبات)،سفره ،خوان ،لوح ،جدول ،ليست ،(در مجلس )از دستور خارج کردن ،معوق گذاردن ،روى ميز گذاشتن ،در فهرست نوشتن ،کوهميز،مطرح کردن

turned

تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن

chilly

)=chilled(سرد،خنک

snarling

تله ،کمند،گرفتارى ،گوريدگى ،شوريدگى ،بغرنجى ،برجسته کردن ،نمودارکردن ،بغرنج کردن ،دندان قروچه کردن ،غرولند کردن ،خشمگين ساختن ،گره خوردن

screaming

فريادزننده ،جالب ،روده برکننده

growling

غرغر کردن ،خرناس کشيدن ،صدايى که از ناى سگ خشمگين بر ميايد

forward

سلف ،مهاجم ،فوروارد،فرمان پيش ،پيش ،ببعد،جلوى ،گستاخ ،جسور،فرستادن ،رساندن ،جلوانداختن ،(فوتبال)بازى کن رديف جلو،به جلو،ارسال کردن

knit

بافتن ،کشبافى کردن ،بهم پيوستن ،گره زدن ،بستن

pearl

در،لولو،اب مرواريد،مردمک چشم ،بامرواريد اراستن ،صدف وارکردن ،مرواريدى

train

يک رشته موج ،اماده کردن اسب ،پيش قطار،بنه يکان ،عقبه يکان ،ترن ،مسير جريان کار،کاروان ،بنه دريايى ،بنه اماد،اموزش دادن ،قطار،دنباله ،دم ،ازار،رشته ،متلزمين ،نظم ،ترتيب ،سلسله وقايع توالى ،حيله جنگى ،حيله ،تله ،فريب اغفال ،تربيت کردن ،پروردن ،ورزيدن ،فرهيختن ،ورزش کردن ،نشانه رفتن

horn

شاخک مين ارتعاشى ،شاخ ،بوق ،کرنا،شيپور،پياله ،نوک

blowing

دميدن( شيشه سازى)،پوف کردن ،وزش

yells

فرياد زدن ،نعره کشيدن ،صدا،نعره ،هلهله

shenanigans

حقه يا حيله براى عطف توجه ،شيطنت ،چرند

else

)=other(ديگر،جز اين

rich

توانگر،دولتمند،گرانبها،باشکوه ،غنى ،پر پشت ،(درمورد خوراک )زياده چرب يا شيرين

landing

اسکله ،ورود به خشکى ،پياده شدن به ساحل فرود هواپيما،ورود بخشکى ،فرودگاه هواپيما،بزمين نشستن هواپيما،پاگردان

million

ميليون ،هزار در هزار

hits

ضربه به توپ يا حريف ،ضربه شمشيرباز به بدن حريف ،اصابت گلوله ،اصابت تير تصادف ،ضربه زدن به دشمن ،خوردن گلوله به هدف ،ضربت ،تصادف ،موفقيت ،نمايش يافيلم پرمشترى ،خوردن به ،اصابت کردن به هدف زدن

song

نغمه ،اواز،سرودروحانى ،تصنيف ،ترانه ،شعر

scatting

ماليات عوارض