fall
سقوط کردن ،رخ دادن ،تنزل کردن ،افت ،بى عفت شدن ،ارزان شدن ،مرتد شدن ،ضربه فنى( کشتى)،شيب ،شيبشکن ،ريزش ،طناب قرقره ،خزان ،پاييز،سقوط،هبوط،نزول ،زوال ،ابشار،افتادن ،ويران شدن ،فرو ريختن ،پايين امدن ،تنزل کرد ن
where
هرکجا،در کجا،در کدام محل ،درچه موقعيتى ،در کدام قسمت ،از کجا،از چه منبعى ،اينجا،درجايى که
heck
ماهى بند : بندى که ماهى رادر رودخانه نگاه ميدارد
mean
جزيى ،ناچيز،معمولى ،بى اهميت حد وسط،معدل معنى دادن ،معنى داشتن ،معدل ،خسيس ،وسطى ،واقع دروسط،حد وسط،متوسط،ميانه روى ،اعتدال ،منابع درامد،عايدى ،پست فطرت ،بدجنس ،اب زيرکاه ،قصد داشتن ،مقصود داشتن ،هدف داشتن ،معنى ومفهوم خاصى داشتن ،معنى دادن ،ميانگين
appears
ظاهرشدن ،پديدار شدن
history
تاريخ ،تاريخچه ،سابقه ،پيشينه ،(طب )بيمارنامه
repeated
پى در پى ،مکرر
itself
خودش( خود ان چيز،خود ان جانور)،خود
once
يکمرتبه ،يکبار ديگر،فقط يکبار،يکوقتى ،سابقا
again
دگربار،پس ،دوباره ،باز،يکبارديگر،از طرف ديگر،نيز،بعلاوه ،ازنو
four
عدد چهار
constellations
علم نجوم ،صورت فلکى ،برج ،مجمع الکواکب
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
failed
ناموفق
defeat
الغاء،باخت ،شکست دادن ،هزيمت ،مغلوب ساختن ،شکست ،از شکل افتادگى ،بيقوارگى
bright
براق ،تابناک ،روشن ،درخشان ،تابان ،افتابى ،زرنگ ،باهوش
side
جهت ،پهلو کناره ،طرف ،سمت ،پهلو،جنب ،جانب ،ضلع ،کناره ،طرفدارى کردن از،در يکسو قرار دادن
make
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
wonderful
شگرف ،شگفت اور،شگفت انگيز،شگفت ،عجيب
porch
پيشخان ،رواق ورودى ،هشتى ،سرپوشيده ،دالان ،ايوان ،رواق
ornaments
تزيينات ،پيرايه ،زيور،زينت ،اراستن ،ارايش ،تزئين کردن
grandma
مادر بزرگ ،نه نه جا
babies
بچه ،طفل ،نوزاد،مانند کودک رفتار کردن ،نوازش کردن
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
happened
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
wellspring
سر چشمه ،منبع
open
باز کردن ،قابل بحث ،واريز نش ،سکى] ،وضع زه هنگام کشيده شدن ،خط باز بى دفاع( شمشيربازى)،فضاى باز،زمين باز،گسترده ، : )adj.(باز،گشوده ،سرگشاده ،داير،روباز،ازاد،بى الايش ،مهربان ،رک گو،صريح ،درمعرض ،بى پناه ،بى ابر،واريز نشده ،)vt.vi.(بازکردن ،گشودن ،گشادن ،افتتاح کردن ،اشکارکردن بسط دادن ،مفتوح شدن ،شکفتن ،روشن شدن ،خوشحال شدن ،باز شدن
control
بازرسى کردن ،کنترل کردن فرمان ،اختيار،بازرسى نظارت ،جلوگيرى ،سيستم کنترل شبکه دستگيره کنترل ،مهار،کنترل کردن ،نظارت کردن ،تنظيم کردن ،بازرسى ،کنترل ،بازبينى ،کاربرى
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
jade
ژاد،اسب پير،يابو يا اسب خسته ،زن هرزه ،زنکه ،(ک ).مرد بى معنى ،دختر لاسى ،پشم سبز،خسته کردن ،از کار انداختن( در اثر زياده روى)
tusk
دندان دراز وتيز،دندان نيش اسب ،دندان عاج فيل ،دندان گراز حيوانات ،(بادندان )سوراخ کردن يا کندن
time
وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى
introduce
وارد کردن ،معرفى کردن ،نشان دادن ،باب کردن ،مرسوم کردن ،اشنا کردن ،مطرح کردن
myself
شخص خودم ،من خودم
world
جهان ،دنيا،گيتى ،عالم ،روزگار
fast
سطح لغزنده يا سفت ،سطح سيقيلى مسير بولينگ ،تندرو،سريع السير،جلد و چابک ،رنگ نرو،پايدار،باوفا،سفت ،روزه گرفتن ،فورا
back
پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن
telling
کارگر،موثر
knew
ماضى فعلKnow ،دانست
fighting
جنگجو،جنگى ،جنگ ،نزاع
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
turn
تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن
stone
سنگ ميوه ،سنگى ،سنگ قيمتى ،سنگسار کردن ،هسته دراوردن از،تحجيرکردن
kill
ارام کردن ،تلف شدن ،تلفات ،کشتن ،بقتل رساندن ،ذبح کردن ،ضايع کردن
anything
هرچيز،هرکار،همه کار(در جمله ء مثبت )چيزى ،(در پرسش و نفى )هيچ چيز،هيچ کار،بهراندازه ،بهرمقدار
would
تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند
stopped
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
might
توانايى ،زور،قدرت ،نيرو،انرژى
home
اسايشگاه ،منزل ،مرزوبوم ،ميهن ،وطن ،اقامت گاه ،شهر،بخانه برگشتن ،خانه دادن(به)،بطرف خانه
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
morning
بامداد،صبح ،پيش از ظهر
energy
توانايى کار،ورج ،قدرت ،کارمايه ،زور،نيرو،قوه فعليه ،توانايى ،انرژى
used
اشنا،معتاد،مستعمل
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
comes
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
cost
بهاگذارى کردن ،بها،ارزيدن ،هزينه ،خرج ،قيمت داشتن ،ارزش داشتن
pretty
تاحدى ،شکيل ،خوش نما،خوب ،بطور دلپذير،قشنگ کردن ،اراستن
sure
خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا
mentioned
نامبرده ،مذکور
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
incredibly
بطور باورنکردنى
brave
دلاور،تهم ،شجاع ،دليرانه ،عالى ،بادليرى و رشادت باامرى مواجه شدن ،اراستن ،لافزدن ،باليدن
yeah
آره
families
اهل ،زوجه ،خاندان ،خانواده ،فاميلى
need
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
needs
لزوما،بر حسب لزوم ،ناگزير،نيازها
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
chance
احتمال ،تصادفى( درامار)،بخت ،تصادف ،شانس ،فرصت ،مجال ،اتفاقى ،اتفاق افتادن
great
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
thousand
هزار
years
حق رقبى
made
ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده
enormous
بزرگ ،عظيم ،هنگفت
sacrifice
عقيقه ،از دست دادن ،قربانى براى شفاعت ،قربانى دادن ،فداکارى کردن ،قربانى کردن جانبازى
sorry
متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت
tong
با انبر( چيزى را )گرفتن ،با انبر نگهداشتن ،زنگ را بصدا در اوردن ،طنين اندازشدن ،انبر قند گير،انبرک ،انبر
least
کمترين ،کوچکترين ،خردترين ،اقل
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
beach
کرانه شنى ،اسکله ،بارانداز ساحلى ،ساحل ،شن زار،کناردريا،رنگ شنى ،بگل نشستن کشتى
hope
اميدوارى چشم داشت ،چشم انتظارى ،انتظار داشتن ،ارزو داشتن ،اميدواربودن
they
انها،ايشان ،انان
sunscreen
کرم های ضد آفتاب
though
بهرحال ،باوجود ان ،بهرجهت ،اگرچه ،گرچه ،هرچند با اينکه ،باوجوداينکه ،ولو،ولى
crispy
)=crisp(ترد،مجعد،پرچين وشکن
comfortable
راحت
staying
اقامت
headed
سردار،رسيده ،نوک دار
village
دهکده ،روستا،ده ،قريه
promised
موعود،معهود
their
خودشان ،مال ايشان ،مال انها
parents
ابوين
safe
گاوصندوق ،مطمئن ،ضامن ،ايمن ،سالم ،بى خطر،صحيح ،اطمينان بخش ،صدمه نخورده ،امن ،محفوظ،گاو صندوق
were
گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas
supposed
فرضى ،تصورشده
protect
در پناه سنگر قرار دادن ،محافظت کردن ،حراست کردن ،نيکداشت کردن ،نگهدارى کردن ،حفظ کردن ،حفاظت کردن ،حمايت کردن
them
ايشان را،بايشان ،بانها
know
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
leave
واگذارى ،اجازه مرخصى ،)n.vt.&vi.(اجازه ،اذن ،مرخصى ،رخصت ،باقى گذاردن ،رها کردن ،ول کردن ،گذاشتن ،دست کشيدن از،رهسپار شدن ،عازم شدن ،ترک کردن ، )leaf( : )vi.(برگ دادن
alone
تنها،يکتا،فقط،صرفا،محضا
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
hero
قهرمان ،دلاور،گرد،پهلوان داستان
better
شرط بندى کننده ،کسى که شرط مى بندد( : )adj.& adv.(صفت تفصيلى )good بهتر،خوبتر،نيکوتر،بيشتر،افضل ،بطوربهتر،vi.& n.(، : )vt.بهترکردن ،بهترشدن ،بهبودى يافتن ،چيز بهتر
slow
مسير خيس ،کند،تدريجى ،کودن ،تنبل ،يواش ،اهسته کردن ياشدن
roll
نورد کردن ،ناوش ،دوران حول محور طولى ،غلتش ناو،غلطيدن ناو،طومار،لوله ،توپ( پارچه و غيره)،صورت ،ثبت ،فهرست ،پيچيدن ،چيز پيچيده ،چرخش ،گردش ،نورد،غلتاندن ،غلت دادن ،غل دادن ،غلتک زدن ،گردکردن ،بدوران انداختن ،غلتيدن ،غلت خوردن ،گشتن ،تراندن ،تردادن ،تلاطم داشتن
cart
ارابه ،دوچرخه ،چرخ ،باگارى بردن
liable
قابل اطمينان ،مسئول ،مشمول
crazy
ديوانه ،شوريده ،شکاف دار
grease
روغنکارى نمودن چربى ،پيه ،گريس ،روغن اتومبيل ،چربى ،مداهنه ،چاپلوسى ،روغن زدن ،چرب کردن ،رشوه دادن
wagon
)waggon(واگن ،ارابه ،بارکش ،با واگن حمل کردن
touches
اعلام برخورد( شمشيربازى)
gonna
جاوا
kick
ضربه با پا،گل زدن ،ضربه پاى شناگر،لگد تفنگ ،لگد زدن تفنگ ،لگدزدن ،باپازدن ،لگد،(درتفنگ)پس زنى ،(مشروب)تندى
explosion
احتراق ،ترکش ،انفجار،بيرون ريزى ،سروصدا،هياهو
came
بتونه سربى( براى نگاهدارى قاب شيشه)،ميله سربى ،بتونه سربى ،گذشته فعل امدن
dragon
گردان سوار اسبى ،اژدها،(نج ).منظومه دراکو
master
قطعه کار اصلى ،جامع ،مخدوم ،کاپيتان کشتى ،اصلى ،ماهر شدن در چيزى ،دانشور،چيره دست ،ارباب ،کارفرما،رئيس ،مدير،مرشد،پير،صاحب ،ماهر شدن ،خوب يادگرفتن ،استاد شدن ،تسلط يافتن بر،رام کردن
anymore
بيش از اين ها،ديگر
which
که اين( هم)،کدام
makes
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
another
ديگرى ،جدا،عليحده ،يکى ديگر،شخص ديگر
super
: )adj &n.(اعلى ،بسيار خوب ،بزرگ اندازه ،عالى ،خوب ، : )pref(پيشوندى است بمعنى مربوط ببالا - واقع درنوک چيزى - بالايى - فوق - برتر -مافوق- ارجح - بيشتر و ابر
handsome
دلپذير،مطبوع ،خوش قيافه ،زيبا،سخاوتمندانه
panda
(ج.ش ).مورچه خوار فلس دار هيماليا
same
همان چيز همان کار،همان شخص ،يکسان ،يکنواخت ،همان چيز،همان کار،همان جور،بهمان اندازه
guys
سيم بکسل ،ريسمان ،شخص ،مرد،يارو،فرار،گريز،با طناب نگه داشتن ،با تمثال نمايش دادن ،استهزاء کردن ،جيم شدن
week
هفته ،هفت روز
regular
قانونى ،ارتش کادر،پرسنل کادر،منظم ،مرتب ،با قاعده ،معين ،مقرر،عادى
idea
انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر
past
سابقه ،بعد از،پايان يافته ،پيشينه ،وابسته بزمان گذشته ،ماقبل ،ماضى ،گذشته از،درماوراى ،دور از،پيش از
special
)specially(ويژه ،مخصوص ،خاص ،استثنايى ،مخصوصا
purpose
مفاد،مفهوم ،غرض ،عزم ،منظور،هدف ،مقصود،عمد،در نظر داشتن ،قصد داشتن ،پيشنهادکردن ،نيت
watch
نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن
over
پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش
most
بيشترين ،زيادترين ،بيش از همه
powerful
نيرومند،مقتدر
force
پاس بى هدف ،نيروى نظامى ،تحمل کردن مجبور کردن ،فشار دادن ،جبر،عنف ،نفوذ،(درجمع )قوا،عده ،شدت عمل ،(فيزيک )بردار نيرو،خشونت نشان دادن ،درهم شکستن ،قفل يا چفت را شکستن ،مسلح کردن ،مجبورکردن بزور گرفتن ،بزور بازکردن ،بى عصمت کردن ،راندن ،بيرون کردن ،بازور جلو رفتن ،تحميل ،مجبور کردن
universe
جامعه( در امار)،عالم وجود،گيتى ،جهان ،کيهان ،کائنات ،کون و مکان ،دهر،عالم ،دنيا
those
انها،انان
children
بچه ها،کودکها،طفل ها
sacrificed
عقيقه ،از دست دادن ،قربانى براى شفاعت ،قربانى دادن ،فداکارى کردن ،قربانى کردن جانبازى
give
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
leader
قسمت خالى نوار در ابتداى حلقه يک نوار مغناطيسى ،نقطه چين يا خط چين راهنما،پيشتاز،سرپرست ،فرمانده دسته ،هادى ،پيشوا،رهبر،راهنما،فرمانده ،قائد،سردسته
want
خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى
after
پس از،بعداز،در عقب ،پشت سر،درپى ،در جستجوى ،در صدد،مطابق ،بتقليد،بيادبود
kids
بزغالگان
yours
مال شما،مال خود شما(ضمير ملکى)
people
مردم ،خلق ،مردمان ،قوم ،ملت ،اباد کردن ،پرجمعيت کردن ،ساکن شدن
then
سپس ،پس( از ان)،بعد،انگاه ،دران هنگام ،در انوقت ،انوقتى ،متعلق بان زمان
guess
گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن
accept
قبول شدن ،پذيرفتن ،پسنديدن ،قبول کردن
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
scale
مقياس کردن ،حرکت تعادلى ژيمناستيک ،قپان ،خطکش ،طبلک درجه ،طبله ،ميزان مقياس درجه ،شاخص ،ستون درجه ،رسوب جدار داخلى ديگ بخار ناو،جدول ،درجه ،ن
mountain
کوه ،(بصورت جمع )کوهستان ،کوهستانى
without
برون ،بيرون از،از بيرون ،بطرف خارج ،انطرف ،فاقد،بدون
noticing
تذکر،اگاهى ،اعلاميه ،اگهى ،خبر،اعلان ،توجه ،اطلاع ،اخطار،ملتفت شدن ،ديدن ،شناختن ،ملاحضه کردن
means
توانايى ،دارايى ،استطاعت ،وسايل ،وسيله ،وسائل ،توانائى ،درامد،دارائى
elevator
از جا کندن( کشتى)،بالا دهنده لوله ،سکان تعادل ،اسانسور،بالابرنده ،بالابر
help
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
sack
تخت ،بستر،کيسه خواب ،گونى ،جوال ،پيراهن گشاد و کوتاه ،شراب سفيد پر الکل وتلخ ،غارتگرى ،بيغما بردن ،اخراج کردن يا شدن ،درکيسه ريختن
okay
)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب
totally
سربسر،جمعا،بطور سرجمع ،رويهمرفته ،کاملا،کلا
disgusting
منزجر کننده
pretend
دروغى اقامه کردن ،وانمود کردن ،بخود بستن ،دعوى کردن
acting
ايفاى نمايش ،جدى ،فعال ،کارى ،کفالت کننده ،کفيل ،متصدى ،عامل ،بازيگرى ،جديت ،فعاليت ،کنشى
exercise
اعمال ،مانور نظامى ،مشق نظامى ،ورزش تمرين کردن ،ورزش ،مشق ،عمل کردن ،استعمال کردن ،تمرين دادن ،بکارانداختن
waiting
منتظر،چشم براه
eaten
خورده شده
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
motivation
انگيزش ،محرک ،انگيزه ،انگيختگى
quickly
بسرعت ،تند
possible
شدنى ،ممکن ،امکان پذير،ميسر،مقدور،امکان
take
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
someplace
يک جايى
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
sight
وسيله تنظيم ديد روى کمان ،ديدارى ،سوراخ روشنى رسان ،سوراخ ديد،رصد کردن ستارگان ،ميدان ديد،دوربين ديدن ،دوربين نشانه روى ،زاويه ياب توپ ،بينايى ،بينش ،باصره ،منظره ،تماشا،الت نشانه روى ،جلوه ،قيافه ،جنبه ،چشم ،قدرت ديد،ديدگاه ،هدف ،ديدن ،ديد زدن ،نشانکردن ،بازرسى کردن ،رويت کردن
catch
بل گيرى ،رسيدن به نفر جلو،کشتى کج ،بازى دستش ده ،بل گرفتن دخول پارو در اب ،مانوردادن روى موج و رانده شدن موج سوار بطرف ساحل ،نيروى اوليه بازوى شناگر در شروع حرکت ماهى گرفتن ،از هوا گرفتن ،بدست اوردن ،جلب کردن ،درک کردن ،فهميدن ،دچار شدن به ،عمل گرفتن،اخذ،دستگيره ،لغت چشمگير،شعار
surprise
غافلگيرى ،غافلگير شدن ، )surprize(تعجب ،شگفت ،حيرت ،متعجب ساختن ،غافلگير کردن
really
واقعا،راستى
feeling
احساس ،حس
about
درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد
never
هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا
trust
تاسيس به خصوصى است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصى مالى را به شخص ديگرى منتقل ميکند و اين شخص متعهد مى شود امور خاصى را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و يا به طور کلى امورى را که مورد نظر موسس بوده بجا اورد،امانت گذاشتن ،وديعه گذاشتن ،تراست ،ايمان ،توکل ،اطمينان ،اميد،اعتقاد،اعتبار،مسئوليت ،امانت ،وديعه ،اتحاديه شرکتها،ائتلاف ،اعتماد داشتن ،مطمئن بودن ،پشت گرمى داشتن به
feelings
احساس ،حس
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
tougher
پى مانند،سفت ،محکم ،شق ،با اسطقس ،خشن ،شديد،زمخت ،بادوام ،سخت ،دشوار
than
نسبت به ،تا اينکه ،بجز،غير از
thought
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
everybody
هرکس ،هرکسى
sticks
خطاى بلندکردن چوب بيش از حد نشانه
butt
خوردن ،از سر يا لب جفت شدن ،نوک ،لبه ،لولاى فرنگى ،ضربه با سر به حريف ،سرشاخ انتهاى چوب هاکى ،قسمت انتهايى چوب گلف ،قسمت انتهاى راکت تنيس ،قسمت انتهاى چوب بيليارد،تپه يا برامدگى پشت زمين هدف ،دسته چوب ماهيگيرى ،پشته ،قنداق تفنگ ،ته سيگار،فيلتر سيگار کف ،شاخ زدن ،ضربه زدن ،پيش رفتن ،پيشرفتگى داشتن ،نزديک يامتصل شدن ،بشکه ،بيخ ،کپل ،ته درخت ،ته قنداق تفنگ ،هدف
follows
پيروى کردن از،متابعت کردن ،دنبال کردن ،تعقيب کردن ،فهميدن ،درک کردن ،در ذيل امدن ،منتج شدن ،پيروى ،استنباط،متابعت
close
نزديک بهم ،نزديک شدن به فورواردها،نزديک به ناو،نزديک شدن ،احاطه کردن نزديک ، )n.& adj.& adv.(جاى محصور،چهارديوارى ،محوطه ،انتها،پايان ،ايست ،توقف ،تنگ ،بن بست ،نزديک ، : )vt.& vi.(بستن ،منعقد کردن ،مسدود کردن ،محصور کردن
because
زيرا که ،چونکه ،براى اينکه
weird
خارق العاده ،غريب ،جادو،مرموز
please
دلپذيرکردن ،خشنود ساختن ،کيف کردن ،سرگرم کردن ،لطفا،خواهشمند است
remember
بخاطراوردن ،ياد اوردن ،بخاطر داشتن
rake
شيار،اثر،شن کش ،چنگال ،خط سير،جاى پا،جاده باريک ،شکاف ،خميدگى ،شيب ،هرزه ،فاجر،بد اخلاق ،فاسد،رگه ،سفر،با سرعت جلو رفتن ،با چنگک جمع کردن ،جمع اورى کردن
when
کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع
done
(بازگشت شود به)do ،انجام شده ،وقوع يافته
keep
تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن
tidy
بطورمنظم ،پاکيزه ،منظم کردن ،اراستن ،مرتب کردن
hear
شنيدن ،گوش کردن ،گوش دادن به ،پذيرفتن ،استماع کردن ،خبر داشتن ،درک کردن ،سعى کردن ،اطاعت کردن
something
يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى
helpful
مفيد،کمک کننده
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
digging
کنش ،حفريات ،خانه ،منزل
work
عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن
blue
ابى ،نيلى ،مستعد افسردگى ،داراى خلق گرفته( با )theاسمان ،اسمان نيلگون
second
تالى ،مددکار بوکسور،نفر بعد از سر گروه ،دومى ،ثانى ،دومين بار،ثانوى ،مجدد،ثانيه ،پشتيبان ،کمک ،لحظه ،درجه دوم بودن ،دوم شدن ،پشتيبانى کردن ،تاييد کردن
three
سه ،شماره3
glad
خرسند،خوشحال ،شاد،خوشرو،مسرور،خوشنود
entertain
پذيرايى کردن ،مهمانى کردن از،سرگرم کردن ،گرامى داشتن ،عزيزداشتن ،تفريح دادن ،قبول کردن
unfortunately
متاسفانه ،بدبختانه
probably
محتملا،شايد
losing
اتلاف
lives
زندگی
said
(ماضى واسم مفعول فعل)say ،گفته شده ،مذکور،بيان شده ،گفت
everything
همه چيز
love
مهر،محبت ،معشوقه ،دوست داشتن ،عشق داشتن ،عاشق بودن
gone
(اسم مفعول فعل)go
should
زمان ماضى واسم مفعول فعل معينshall
understand
فهميدن ،ملتفت شدن ،دريافتن ،درک کردن ،رساندن
friends
دوستان
trusted
تاسيس به خصوصى است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصى مالى را به شخص ديگرى منتقل ميکند و اين شخص متعهد مى شود امور خاصى را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و يا به طور کلى امورى را که مورد نظر موسس بوده بجا اورد،امانت گذاشتن ،وديعه گذاشتن ،تراست ،ايمان ،توکل ،اطمينان ،اميد،اعتقاد،اعتبار،مسئوليت ،امانت ،وديعه ،اتحاديه شرکتها،ائتلاف ،اعتماد داشتن ،مطمئن بودن ،پشت گرمى داشتن به
spirit
جوهر،حميت قسمتى ،حميت ،غرور،جان ،روان ،رمق ،روحيه ،جرات ،روح دادن ،بسرخلق اوردن
realm
کشور،حدود،حوزه ،قلمرو سلطان ،متصرفات ،مملکت ،ناحيه
even
زوج( در اعداد)،عدد زوج ،(مثل4 و)8،مسطح ،تراز،مساوى ،هموارکردن ،صاف کردن ،واريز کردن ،حتى ،هم ،درست ،اعداد جفت
greater
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
find
يافتن ،جستن ،تشخيص دادن ،کشف کردن ،پيدا کردن ،چيز يافته ،مکشوف ،يابش
diversion
اختلاف ،تفريح ،سرگرمى ،عمل پى گم کردن ،انحراف از جهتى
twirl
چرخش ،گردش ،چرخيدن
ribbons
روبان ،نوار ماشين تحرير،نوار ضبط صوت و امثال ان ،نوار فلزى ،تسمه ،تراشه
loop
حلقه زدن ،حلقه شدن ،ضربه بلند قوس دار،حريف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حريف ديگر( فوتبال امريکايى)،چرخش نيمدايره و برگشت اسکيت ،کمند،مهارى ،دريچه ،حلقه طناب ،چرخ ،خميدگى ،حلقه دار کردن ،گره زدن ،پيچ خوردن ،حلقه زنى
along
همراه ،جلو،پيش ،در امتداد خط،موازى با طول
dancing
دست افشانى ،پاى کوبى ،رقص
twirling
چرخش ،گردش ،چرخيدن
around
گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى
falling
سقوط کننده ،سقوط
actually
واقعا،بالفعل ،عملا،در حقيقت
kind
گونه ،نوع ،قسم ،جور،جنس ،گروه ،دسته ،کيفيت ،جنسى ،(درمقابل پولى)،غيرنقدى ،مهربان ،مهربانى شفقت اميز،بامحبت
hoping
بلند شدن توپ ،(درجمع )ميوه رازک رازک زدن به ،رازک بار اوردن ،(درجمع )ابجو،افيون ،لى لى کردن ،روى يک پاجستن ،جست وخيز کوچک کردن ،رقصيدن ،پرواز دادن ،لنگان لنگان راه رفتن ،پلکيدن
always
همواره ،هميشه ،پيوسته ،همه وقت
satisfying
رضایت بخش
satisfied
راضى ،متقاعد،قانع
coming
اينده
worried
ناراحت
expired
منقضى ،به سرامده ،گذشته از موعد
face
قسمت جلو شى ء،رويه راکت قسمتى از چوب هاکى که با گوى تماس دارد شيب صاف جلو موج ،جبهه( کوهنوردى)،نماى خارجى ،جبهه ،سينه کار،پيشانى ،رخ ،رخسار،صورت ،نما،روبه ،مواجه شدن ،چهره ،طرف ،سمت ،وجه ،ظاهر،منظر،روبروايستادن ،مواجه شدن ،روياروى شدن ،پوشاندن سطح ،تراشيدن ،صاف کردن ،روکش کردن
buddy
دوست ،پرشکوفه ،رفيق ،يار
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
sacrificing
عقيقه ،از دست دادن ،قربانى براى شفاعت ،قربانى دادن ،فداکارى کردن ،قربانى کردن جانبازى
nothing
هيچ ،نيستى ،صفر،بى ارزش ،ابدا
switch
راه گزين ،وصل کردن برق ،روشن کردن برق بخط ديگر انداختن قطار،تعويض جا،کليد،تغيير جهت دادن ،ترکه ،چوب زدن ،سويچ برق ،سويچ زدن ،جريان را عوض کردن ،تعويض ،گزينه ،راه گزين ،راه گزيدن
places
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
hard
بشدت ،بسرعت ،سفت ،دشوار،مشکل ،شديد،قوى ،سخت گير،نامطبوع ،زمخت ،خسيس ،درمضيقه
brewing
ابجو سازى
either
(کلمه مخالف ان neither است يعنى هيج کدام)،هريک از دوتا،اين و ان
enthusiasm
هواخواهى با حرارت ،شوروذوق ،غيرت ،جديت ،(م.م)الهام ،وجدوسرور،اشتياق
shiver
لرزه ،ارتعاش ،از سرما لرزيدن ،ريزه ،تکه ،خرد کردن
dizzy
دچار دوران سر،گيج شدن
regurgitate
(طب )برگشتن ،برگرداندن ،قى کردن
water
ابگونه ،پيشاب ،مايع ،اب دادن
deer
اهوى کوهى
tasting
مزمزه
dumplings
نوعى پودينگ که محتوى ميوه پخته است
line
محصول ،شعبه ،نسب ،خط زدن ،حدود،رويه ،صف ،صفى در خط( ديدبانى توپخانه)، : )n.(خط،سطر،رديف ،رشته ،بند،ريسمان ،رسن ،طناب ،سيم ،جاده ،دهنه ،لجام ، : )vt.&vi.(خط کشيدن ،خط انداختن در،خط دار کردن ،(نظ ).بخط کردن( با)up ،اراستن ،ترازکردن ،استر کردن ،پوشاندن
doing
عمل
father
والد،موسس ،موجد،بوجود اوردن ،پدرى کردن
wings
(امر ).نشان داراى دو بال که بهوانورد يا توپچى و دريا نورد يا ديدبان کار ازموده داده ميشود
look
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
burn
امتياز گرفتن از حريف ،کسب امتياز برداشتن غيرمجاز سنگ يا مانع ديگر از مسير( بولينگ روى چمن)،سوزاندن ،اتش زدن ،مشتعل شدن ،دراتش شهوت سوختن ،اثر سوختگى
does
فعل در زمان حال] ،3
knowing
کاردان ،فهميده ،با هوش ،زيرکانه
save
ذخيره کردن ،نگهداشتن ،حفظ کردن ،نجارت دادن ،رهايى بخشيدن ،نگاه داشتن ،اندوختن ،پس انداز کردن ،فقط بجز،بجز اينکه
getting
گرفتن
ahead
پيش ،درامتداد حرکت کسى ،روبجلو،سربجلو
yourself
خود شما،شخص شما
move
کپى کردن اطلاعات از يک مکان حافظه در حافظه اصلى به مکان ديگر،تغيير دادن انتقال دادن ،حرکت کردن تکان خوردن ،پيش رفتن ،اسباب کشى کردن تکان ،حرکت فريبنده ،جنبيدن ،تکان دادن ،حرکت دادن ،بجنبش دراوردن ،بازى کردن ،متاثر ساختن ،جنبش ،تکان ،اقدام ،(دربازى )نوبت حرکت يابازى ،بحرکت انداختن ،وادار کردن ،تحريک کردن ،پيشنهاد کردن ،تغيير مکان ،حرکت کردن ،نقل مکان ،اسباب کشى کردن
call
صدا زدن ،ناميدن ندا،مکالمه ،تعيين وظيفه براى بردن توپ ،گرفتن توپ براى شروع امتياز( فوتبال امريکايى)،فرياد شمشيرباز براى متوقف کردن مبارزه تقليد کردن صداى حيوانات( شکار)،درخواست اتش کردن ،اخطار کردن تلفن کردن ،صدا کردن ،بانگ ،صدازدن ،ندا،ناميدن ،احضارکردن ،خواستن ،فرا خواندن ،فراخوان ،فرياد،صدا،خبر،احضار،دعوت ،نامبرى ،خواندن اسامى
blame
مقصر دانستن ،عيب جويى کردن از،سرزنش کردن ،ملامت کردن ،انتقادکردن ،گله کردن ،لکه دار کردن ،اشتباه ،گناه ،سرزنش
porcine
(ج.ش ).وابسته بخوک ،گراز وار،خوکى
check
امتحان کردن بازرسى ،منع ،و شدن بوى شکار،کم يا متوقف کردن سرعت بدن( ترامپولين)،بازرسى کردن ،بازديد کردن ،رسيدگى کردن سر زدن ،بازداشت کردن ،دريچه تنظيم ،جلوگيرى کردن از،ممانعت کردن ،سرزنش کردن ،رسيدگى کردن ،مقابله کردن ،مقابله ،بررسى کردن ،تطبيق کردن ،نشان گذاردن ،چک بانک
mate
کمک ناخدا،معاون کشتى ،لنگه ،همسر،کمک ،رفيق ،همدم ،شاگرد،شاه مات کردن ،جفت گيرى يا عمل جنسى کردن
been
اسم مفعول فعل بودن)to be( ،بوده
played
خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه
tubby
چاق ،فربه ،خمره وار،بشکل وان
bear
در بر داشتن ،تاثير داشتن ،(با on يا)upon ،کسى که اعتقاد به تنزل قيمت کالاى خود دارد و به همين دليل سعى مى کند که کالاى را از طريق واسطه و با تعيين اجل براى تحويل بفروشد،برعهده گرفتن ،تقبل کردن ،حاوى بودن ، : )n.(خرس ،سلف فروشى سهام اوراق قرضه در بورس بقيمتى ارزانتر از قيمت واقعى ،(باحروف درشت )لقب روسيه ودولت شوروى ، : )vt.& vi.(بردن ،حمل کردن ،دربرداشتن ،داشتن ،زاييدن ،ميوه دادن ،(مج).تاب اوردن ،تحمل کردن ،مربوط بودن on( و)upon
finally
بالاخره ،عاقبت ،سرانجام
tasty
باسليقه تهيه شده ،خوش طعم ،خوشمزه ،گوارا
wall
تيغه کشيدن ،مانع يکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبه هاى روى هم ،جدار،محصور کردن ،حصار دار کردن ،ديوار کشيدن ،ديوارى
left
: )adj.& adv.& n.(چپ ،درطرف چپ ،جناح چپ ، : )past of leave(زمان ماضى فعلleave ضربه چپ
best
( : )adj.& vt.(صفت عالى)good ،خوبترين ،شايسته ترين ،پيشترين ،بزرگترين ،عظيم ترين ،برترى جستن ،سبقت گرفتن ،به بهترين وجه ،به نيکوترين روش ،بهترين کار،( : )adv.(صفت عالى)well
true
راست ،پابرجا،واقعى ،راستگو،خالصانه ،صحيح ،ثابت کردن ،حقيقى کردن ،درست ،راستين ،فريور
brought
اورده شده
present
کنونى ،پيشکش ،هديه ،ره اورد،پيشکشى ،زمان حاضر،زمان حال ،اکنون ،موجود،اماده ،مهيا،حاضر،معرفى کردن ،اهداء کردن ،ارائه دادن ،عرضه کردن
both
هردوى ،اين يکى وان يکى ،نيز،هم
hate
نفرت داشتن از،بيزار بودن ،کينه ورزيدن ،دشمنى ،نفرت ،تنفر
bird
پرنده ،مرغ ،جوجه ،مرغان
seen
قسمت سومsee
demon
جن ،(افسانه يونان )خدايى که داراى قوه خارق العاده بوده ،ديو.ديو،جنى ،شيطان ،روح پليد،اهريمن
before
قبل از،جلو،پيش روى ،درحضور،قبل ،پيش از،پيشتر،پيش انکه
life
جان ،حيات ،عمر،رمق ،مدت ،دوام ،دوران زندگى ،موجودات ،حبس ابد
liar
دروغگو،کذاب ،کاذب
cool
چاييدن ،خونسرد،خنک کردن ،ارام کردن
fool
نادانى و حماقت کردن ،نادان ،احمق ،ابله ،لوده ،دلقک ،مسخره ،گول زدن ،فريب دادن ،دست انداختن
hurt
صدمه زدن اسيب ،ازار رساندن ،اسيب زدن به ،ازردن ،اذيت کردن ،جريحه دار کردن ،خسارت رساندن ،اسيب ،ازار،زيان ،صدمه
fault
خطاى پا در سرويس ،خطاى سرويس اسکواش ،گير،کاستى ،گناه ،عيب ،نقص ،خطا،اشتباه ،شکست زمين ،چينه ،گسله ،تقصير کردن ،مقصر دانستن
busy
اشغال ،دست بکار،شلوغ ،مشغول کردن
enjoy
لذت بردن ،برخوردارشدن از،بهره مندشدن از،دارابودن ،برخوردارشدن
geez
خدای من
building
ساختمان ،بنا،عمارت ،ديسمان
raft
کلک ،قايق بارى ،دسته الوار شناور بر اب ،دگل ،قايق مسطح الوارى ،با قايق الوارى رفتن يافرستادن
spending
مخارج
eternity
ابديت ،مکرر،بدون سرانجام و سراغاز،بى پايان ،ازليت ،جاودانى ،بى زمانى
tiny
)teeny(ريز،ريزه ،ناچيز،خرد،بچه کوچولو،بسيار کوچک
bunch
گروه ،دسته کردن ،خوشه کردن
geriatric
مربوط به پيرى
heroes
قهرمان ،دلاور،گرد،پهلوان داستان
defense
پدافند،دفاع کردن ،استحکامات
kept
نگاه داشته ،نشانده
themselves
خودشان ،خودشانرا
shape
درست کردن ،قالب کردن ،طرح کردن به شکلى دراوردن ،ترکيب ،صورت ،قواره ،اندام ،تجسم ،ريخت ،شکل دادن به ،سرشتن
beautiful
زيبا،قشنگ ،خوشگل ،عالى
spirits
مشروبات الکلى
simply
بسادگى ،واقعا،حقيقتا
form
قسم ،نوع ،طرز و رفتار،امادگى ،ريخت ،ترکيب ،تصوير،وجه ،روش ،طريقه ،برگه ،ورقه ،فرم ،ساختن ،بشکل دراوردن ،قالب کردن ،پروردن ،شکل گرفتن ،سرشتن ،فراگرفتن ،صورت ،ديس ،تشکيل دادن
chosen
برگزيده ،منتخب
must
بايد،بايست ،ميبايستى ،بايسته ،ضرورى ،لابد
choice
گزينه ،پسند،انتخاب ،چيز نخبه ،برگزيده ،منتخب
wish
خواستن ،ميل داشتن ،ارزو داشتن ،ارزو کردن ،ارزو،خواهش ،خواسته ،مراد،حاجت ،کام ،خواست ،دلخواه
instead
در عوض
gave
قسمت سوم فعلgive
business
موسسه بازرگانى ،کسب و کار،داد و ستد،سوداگرى ،حرفه ،دادوستد،کاسبى ،بنگاه ،موضوع ،تجارت ،کار و کسب
being
زمان حال فعلto be ،هستى ،افريده ،مخلوق ،موجود زنده ،شخصيت ،جوهر،فرتاش
sounded
موج صوتى ،طنين ،عمق يابى کردن ،صوت ،اوا،سالم ،درست ،بى عيب ،استوار،بى خطر،دقيق ،مفهوم ،صدا دادن ،صداکردن ،به نظر رسيدن ،بگوش خوردن ،بصدا دراوردن ،نواختن ،بطور ژرف ،کاملا،ژرفاسنجى کردن ،گمانه زدن
incoming
وارد شونده ،اينده ،امده ،عايد شونده ،دخول
hole
مجرا،سوراخ در پايان هر بخش گلف ،به سوراخ انداختن گوى گلف ،فاصله دو بازيگر فضاى بين دو سوارکار که سوارکار سومى ازان بگذرد،نقطه شروع مسابقه قايقهاى موتورى سوراخ ،سوراخ ،گودال ،حفره ،نقب ،لانه خرگوش و امثال ان ،روزنه کندن ،در لانه کردنعلوم مهندسى : روزنه
deal
معامله داد و ستد،مقدار،اندازه ،قدر،حد،معامله کردن ،سر و کار داشتن با،توزيع کردن
anywhere
هرکجا،هر جا
revenge
خونخواهى کردن ،کينه جويى کردن ،انتقام کشيدن ،انتقام
fussy
داد وبيداد کن( براى چيزهاى جزئى)،ايراد گير
bailed
ضامن ،تضمين ،شلف ،عمل خارج کردن اب قايق ،توقيف ،حبس ،واگذارى ،انتقال ،ضمانت ،کفالت ،بامانت سپردن ،کفيل گرفتن ،تسمه ،حلقه دور چليک ،سطل ،بقيد کفيل ازاد کردن
trap
تله( در بسکتبال)،فاصله چرمى بين شست انگشتان دستکش ،به تله انداختن استوپ با کف پا،سد کردن ،حرکت دادن هدفها در مقابل تيرانداز دام ،زانويى مستراح وغيره ،دريچه ،گير،محوطه کوچک ،شکماف ،نيرنگ ،فريب دهان ،بدام انداختن ،در تله انداختن ،در تله اندازىعل وم مهندسى : سيفون
running
در حرکت ،دونده ،مناسب براى مسابقه دو،جارى ،مداوم
trying
کوشا،ساعى ،سخت
thanks
سپاسگزارى ،اظهار امتنان ،در سايه ،در نتيجه
toothy
دندانه دار،داراى دندان مضرس ،(مج ).حريص ،دندان نما
sensitive
مهم ،حساس ،نفوذ پذير،داراى حساسيت
appearance
ظهور،پيدايش ،ظاهر،نمايش ،نمود،سيما،منظر
longer
بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن
easy
اسان ،سهل ،بى زحمت ،اسوده ،ملايم ،روان ،سليس
allowed
جائز
escape
فرار از خاک( کشتى)،فرار کردن ،رستن ،گريختن ،دررفتن ،فرارکردن ،رهايى جستن ،خلاصى جستن ،جان بدربردن ،گريز،فرار،رهايى ،خلاصى
into
توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن
fought
زمان ماضى واسم مفعول فعلfight
enemy
عدو،خصم ،دشمن کردن
heard
شنيد،گوش داد،شنفت ،گوش کرد،استماع کرد،خبرداشت
first
اولا"،نخست ،نخستين ،اول ،يکم ،مقدم ،مقدماتى ،اولا
twenty
عدد بيست
times
بار
standing
روش جارى ،ايستاده ،راکد،هميشگى ،دائمى ،سرپا،وضع ،مقام ،اعتبار،دوام ،شهرت ،مدت ،ارتش ثابت ،اعيان ،اعيانى
infernal
دوزخى ،ديو صفت ،شيطان صفت ،شرير
pits
زمين جنگ خروس ،منطقه فرود در پرشها حفره پشت ميله هاى بولينگ ،منطقه خارج ازمسير براى رسيدگى به انها که ضمن مسابقه اتومبيل رانى به کمک نيازدارند شکاف عمودى در کوه ،ارتفاع ،چاه ،حفره روباه ،سنگر،چاله خرج ،چال دار کردن ،گودال ،حفره ،چاله ،سياه چال ،هسته البالو و گيلاس و غيره ،به رقابت واداشتن ،هسته ميوه را دراوردن ،در گود مبارزه قرار دادن
youth
نوباوگان ،جوانى ،شباب ،شخص جوان ،جوانمرد،جوانان
friendship
دوستى ،رفاقت ،اشنايى
lasts
اخر از همه ،پايين ترين درجه يا مقام ،بازپسين ،پسين ،اخرين ،اخير،نهانى ،قطعى ،دوام داشتن ،دوام کردن ،طول کشيدن ،به درازا کشيدن ،پايستن
forever
براى هميشه ،جاويدان ،پيوسته ،تا ابدالاباد
dreams
خواب ديدن ،رويا ديدن
spawn
تخم ماهى ،اشپل ،بذر،جرم ،تخم ريزى کردن( حيوانات دريايى)،توليد مثل کردن
shedding
کارخانه سرپوشيده ،انداختن افشاندن ،افکندن ،خون جارى ساختن ،جارى ساختن ،پوست انداختن ،پوست ريختن ،برگ ريزان کردن ،کپر،الونک
scales
ميزان ميزان
fertile
حاصلخيز،پرثمر،بارور،برومند،پربرکت
sump
چاهک ،استخر تهنشينى ،چاله سنگر،چاه يا انبار فاضل اب ،استخر اب کثيف ،لجن وکثافت ،مخزن
dude
ادم شيک پوش ،شخص
together
باهم ،بايکديگر،متفقا،با همديگر،بضميمه ،باضافه
exchange
معاوضه کردن ،معاوضه و مبادله پول ،رد کردن چوب امدادى به يار،تهاتر،تعويض ،تبديل ارز،فروشگاه پادگان ،مبادله پول ،معاوضه ،تبادل ،ردوبدل ارز،اسعار،جاى معاملات ارزى و سهامى ،بورس ،صرافخانه ،صرافى ،مبادله کردن ،عوض کردن ،تسعير يافتن ،رد و بدل کنندهع لوم مهندسى : مرکز مبادله
contact
کنتاکت ،ارتباط،تماس با دشمن علايم تشخيص هدف ،قطب اتصال ،محل اتصال ،تماس گرفتن ،تماس يافتن ،تماسى ،برخورد
ugly
زشت ،بد گل ،کريه
happens
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
next
ديگر،اينده ،پهلويى ،جنبى ،مجاور،نزديک ترين ،پس ازان ،سپس ،بعد،جنب ،کنار
worry
انديشناکى ،انديشناک کردن يابودن ،نگران کردن ،اذيت کردن ،بستوه اوردن ،انديشه ،نگرانى ،اضطراب ،دلواپسى
whiff
دروغ گفتن ،دروغ در چيزى گفتن ،چاخان ،باد،نفخه ،بو،دود،وزش ،پرچم ،با صداى پف حرکت دادن ،وزيدن ،وزاندن
skills
فرق ميکند،سودمى بخشد
took
زمان گذشته فعلtake
asked
پرسيدن ،جويا شدن ،خواهش کردن ،براى چيزى بى تاب شدن ،طلبيدن ،خواستن ،دعوت کردن
former
تشکيل دهنده ،قالب گير،پيشين ،سابق ،جلوى ،قبل ،در جلو
meet
پرداختن ،ديدار،مطابق شرايط بودن ،تصادم کردن با دشمن درخور بودن ، : )vi.& vt.(برخورد کردن ،يافتن ،معرفى شدن به ،ملاقات کردن ،مواجه شدن ،تقاطع کردن ،پيوستن ، : )adj.&n.(جلسه ،نشست گاه ،درخور،مناسب ،دلچسب ،شايسته ،مقتضى ،تقاطع ،اشتراک
thoughts
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
wields
گرداندن ،گردانيدن ،اداره کردن ،خوب بکار بردن
defined
مشخص کردن ،تعيين کردن ،معين کردن ،تعريف کردن ،معنى کردن
within
در داخل ،در توى ،در حدود،مطابق ،باندازه ،در ظرف ،در مدت ،در حصار
boarders
شاگرد شبانه روزى
start
روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن
looking
نما،بنظر اينده
until
تااينکه ،تا وقتى که
eating
غذا خوردن
fist
مشت کردن توپ ،مشت زدن ،بامشت گرفتن ،کوشش ،کار
forget
فراموش کردن ،فراموشى ،صرفنظر کردن ،غفلت
rules
قواعد بازى
matter
قالب ،کالا،ماده ،جسم ،ذات ،ماهيت ،جوهر،موضوع ،امر،مطلب ،چيز،مهم بودن ،اهميت داشتن
path
پياده رو،گذرگاه ،باريک راه ،راه ،مسير،طريقت ،جاده مال رو
besides
گذشته از اين ،وانگهى ،بعلاوه ،نزديک ،درکنار،ازپهلو،ازجلو،درجوار
cave
کاو،مقعر،مجوف کردن ،درغارجادادن ،حفر کردن ،فرو ريختن
yesterday
ديروز،روز پيش ،زمان گذشته
called
فرا خوانده
pizza
پيتزا( يک نوع غذاى ايتاليايى)
already
پيش از اين ،قبلا
much
زياد،بسيار،خيلى بزرگ ،کاملا رشد کرده ،عالى مقام ،تقريبا،بفراوانى دور،بسى
forgot
فراموش کرد،غفلت کرد
inside
نزديک به مرکز بخش درونى ،ناحيه نزديک سبد بسکتبال ،نزديک به تور واليبال ،تويى ،درون ،داخل ،باطن ،نزديک بمرکز،قسمت داخلى ،تو،اعضاى داخلى
whoa
ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)
amazing
متحير کننده ،شگفت انگيز
sweet
شيرين ،خوش ،مطبوع ،نوشين
sitting
جلسه ،نشست ،جا،نشيمن ،صندلى ،نشسته
saying
گفته ،گفتار مشهور،پند،حکمت ،اظهار
talking
سخنگو،ناطق
defeated
الغاء،باخت ،شکست دادن ،هزيمت ،مغلوب ساختن ،شکست ،از شکل افتادگى ،بيقوارگى
journey
مسافرت ،سياحت ،سفر کردن
beyond
انسوى ،انطرف ماوراء،دورتر،برتر از
darkness
تاريکى ،نابينائى ،بى بصيرتى
died
دی
twice
دوبار،دوفعه ،دومرتبه ،دوبرابر
legitimate
مانع مشروع ،عذر قانونى ،حلال زاده ،درست ،برحق ،قانونى ،مشروع
question
تحقيق کردن از،مورد ترديد يا اعتراض قرار دادن ،سوال ،پرسش ،استفهام ،مسئله ،موضوع ،پرسيدن ،تحقيق کردن ،ترديد کردن در
roles
بخش ،طومار،رل ،وظيفه ،(بازى در تاثر )نقش
reversed
لبه برگشته ،برگردان
believe
باور کردن ،اعتقادکردن ،گمان داشتن ،ايمان اوردن ،اعتقادداشتن ،معتقدبودن
although
اگرچه ،گرچه ،هرچند،بااينکه
dare
يارا بودن ،جرات کردن ،مبادرت بکار دليرانه کردن ،بمبارزه طلبيدن ،شهامت ،يارايى
perhaps
گويا،شايد،ممکن است ،توان بود،اتفاقا
soon
بزودى ،زود،عنقريب ،قريبا،طولى نکشيد