right
شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق
everybody
هرکس ،هرکسى
time
وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى
first
اولا"،نخست ،نخستين ،اول ،يکم ،مقدم ،مقدماتى ،اولا
class
رديف ،گروه وزنى ،دانشپايه ،قشر،کلاس ،دسته ،زمره ،جور،نوع ،طبقه بندى کردن ،رده ،هماموزگان ،رسته ،گروه
intruder
متجاوز،کسيکه سرزده يا بدون اجازه وارد شود،مزاحم ،مخل
master
قطعه کار اصلى ،جامع ،مخدوم ،کاپيتان کشتى ،اصلى ،ماهر شدن در چيزى ،دانشور،چيره دست ،ارباب ،کارفرما،رئيس ،مدير،مرشد،پير،صاحب ،ماهر شدن ،خوب يادگرفتن ،استاد شدن ،تسلط يافتن بر،رام کردن
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
been
اسم مفعول فعل بودن)to be( ،بوده
yeah
آره
wake
شيار،رد ناو،بيدارى ،شب زنده دارى ،شب نشينى ،احياء،شب زنده دارى کردن ،از خواب بيدار کردن ،رد پا،دنباله کش تى
others
غير،نوع ديگر،متفاوت ،ديگرى
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
sister
همشيره ،پرستار،دخترتارک دنيا،خواهرى کردن
present
کنونى ،پيشکش ،هديه ،ره اورد،پيشکشى ،زمان حاضر،زمان حال ،اکنون ،موجود،اماده ،مهيا،حاضر،معرفى کردن ،اهداء کردن ،ارائه دادن ،عرضه کردن
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
doing
عمل
excited
تهيج شده ،غضبناک
sleep
خوابيدن ،خواب رفتن ،خفتن
here
در اينجا،در اين موقع ،اکنون ،در اين باره ،بدينسو،حاضر
made
ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده
list
سياهه برداشتن ،صورت کردن ،حاشيه ،نوار،کج شدن ،صورت ،سياهه ،جدول ،سجاف ،کنار،نرده ،ميدان نبرد،تمايل ،کجى ،ميل ،در فهرست وارد کردن ،فهرست کردن ،در ليست ثبت کردن ،شيار کردن ،اماده کردن ،خوش امدن ،دوست داشتن ،کج کردن
want
خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى
learn
اموختن ،يادگرفتن ،اگاهى يافتن ،فرا گرفتن ،خبر گرفتن ،فهميدن ،دانستن
gonna
جاوا
need
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
bottom
بنيان نهادن ،ذيل ،قسمت زير اب کشتى ،مقر،پايه ،ته ،زير،پايين ،کشتى ،کف ،تحتانى
insane
ديوانه ،مجنون ،بى عقل ،احمقانه
four
عدد چهار
constellations
علم نجوم ،صورت فلکى ،برج ،مجمع الکواکب
hero
قهرمان ،دلاور،گرد،پهلوان داستان
surprise
غافلگيرى ،غافلگير شدن ، )surprize(تعجب ،شگفت ،حيرت ،متعجب ساختن ،غافلگير کردن
found
زمان ماضى واسم فعولfind ، : )n.& vt.(برپاکردن ،بنياد نهادن ،تاسيس کردن ،ريختن ،قالب کردن ،ذوب کردن ،ريخته گرى ،قالب ريزى کردن
amazing
متحير کننده ،شگفت انگيز
place
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
train
يک رشته موج ،اماده کردن اسب ،پيش قطار،بنه يکان ،عقبه يکان ،ترن ،مسير جريان کار،کاروان ،بنه دريايى ،بنه اماد،اموزش دادن ،قطار،دنباله ،دم ،ازار،رشته ،متلزمين ،نظم ،ترتيب ،سلسله وقايع توالى ،حيله جنگى ،حيله ،تله ،فريب اغفال ،تربيت کردن ،پروردن ،ورزيدن ،فرهيختن ،ورزش کردن ،نشانه رفتن
supposed
فرضى ،تصورشده
there
درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان
look
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
those
انها،انان
great
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
stairs
نردبان ،پله کان ،مرتبه ،درجه
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
born
زاييده شده ،متولد
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
killer
ادم کش ،کشنده ،قاتل
earned
تحصيل کردن ،کسب معاش کردن ،بدست اوردن ،دخل کردن ،درامد داشتن
running
در حرکت ،دونده ،مناسب براى مسابقه دو،جارى ،مداوم
jade
ژاد،اسب پير،يابو يا اسب خسته ،زن هرزه ،زنکه ،(ک ).مرد بى معنى ،دختر لاسى ،پشم سبز،خسته کردن ،از کار انداختن( در اثر زياده روى)
palace
کاخ ،کوشک
race
جدار،قاب( ياتاقان)،ابراهه ،جوى ،ريل لغزنده ،اسب دوانى ،سرسره ريل ،طوقه لغزنده ،گردش ،دوران ،مسير،دويدن ،مسابقه دادن ،بسرعت رفتن ،نژاد،نسل ،تبار،طايفه ،قوم ،طبق ه
knew
ماضى فعلKnow ،دانست
beat
تغييرات شدت صوت در اثر تداخل ضربان ،پيروزى ،گل زدن ،گريختن از چنگ مدافع رسيدن به پايگاه پيش از رسيدن توپ بيس بال صداى منظم پاى اسب ،حرکت قايق بسمت باد،تعداد پاروزنها در هر دقيقه ،تعداد ضربات پا دريکسرى ضربات بازوى شناگر ضربه زدن( شمشيربازى)،غالب شدن ، : )vi.& vt.(تپيدن ،کتک زدن ،چوب زدن ،شلاق زدن ،کوبيدن ، : )n.(ضرب ،ضربان ،نبض ،قلب ،تپش ،ضربت موسيقى ،غلبه ،پيشرفت ،زنش
kids
بزغالگان
come
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
real
ارزش واقعى هر کالا يا خدمت در حالتى که با پول اندازه گيرى شود،راستين ،حقيقى ،واقعى ،موجود،غير مصنوعى ،طبيعى ،اصل ،بى خدشه ،صميمى
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
sure
خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا
slap
باکف دست زدن ،تودهنى ،ضربت سريع ،صداى چلب چلوپ ،سيلى زدن ،تپانچه زدن ،زدن
paint
رنگ کردن ،نگارگرى کردن ،نقاشى کردن ،رنگ شدن ،رنگ نقاشى ،رنگ
maybe
شايد،احتمالا
some
برخى ،بعضى ،بعض ،ب رخى از،اندکى ،چندتا،قدرى ،کمى از،تعدادى ،غالبا،تقريبا،کم وبيش ،کسى ،شخص يا چيز معينى
nails
ميخ زدن ،دستگير کردن ،حمله به توپ دار به ويژه در پشت خط تجمع( فوتبال امريکايى)،سروقت ،به موقع پرداختن ،ناخن ،سم ،چنگال ،چنگ ،ميخ سرپهن ،گل ميخ ،با ميخ کوبيدن ،با ميخ الصاق کردن ،بدام انداختن ،قاپيدن ،زدن ،کوبيدن ،گرفتن
teachable
اموختنى ،تعليم پذير،ياددادنى ،قابل تعليم
moment
عزم ،ممان وزن بار هواپيما،لنگر،ممان ،گشتاور( در رياضى)،گشتاور،لحظه ،دم ،ان ،هنگام ،زمان ،اهميت
training
اموزش ،پرورش ،تعليم ،ورزش ،کاراموزى
hall
سرسرا،تالار،اتاق بزرگ ،دالان ،عمارت
less
(بعنوان صفت تفضيلى little بکار رفته )کهتر،اصغر،کوچکتر،کمتر،پست تر
than
نسبت به ،تا اينکه ،بجز،غير از
epic
حماسى ،شعر رزمى ،حماسه ،رزم نامه
outside
غير از،در خارج ،در بيرون ،بيرونى ،غير معمولى ،به سمت خارج ،منطقه دور از محدوده پرتاب ازاد،گوش ،لبه خارجى از منحنى پيچ اسکى ،بيرون ،برون ،ظاهر،محيط،دست بالا،برونى
about
درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد
inside
نزديک به مرکز بخش درونى ،ناحيه نزديک سبد بسکتبال ،نزديک به تور واليبال ،تويى ،درون ،داخل ،باطن ،نزديک بمرکز،قسمت داخلى ،تو،اعضاى داخلى
counts
تعداد ايمپولز،حساب امتيازهاى يک ضربه بيليارد ناتوانى درانداختن تمام ميله هاى بولينگ ،کنت ،شمار،شمردن ،حساب کردن ،پنداشتن ،فرض کردن
much
زياد،بسيار،خيلى بزرگ ،کاملا رشد کرده ،عالى مقام ،تقريبا،بفراوانى دور،بسى
worse
(وجه تفضيلى)bad ،وخيم تر،بدترى
smells
بويايى ،شامه ،عطر،استشمام ،بوکشى ،بوييدن ،بوکردن ،بودادن ،رايحه داشتن ،حاکى بودن از
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
dying
فوت ،مردنى ،درحال نزع ،مردن ،مرگ
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
wonder
تعجب ،اعجوبه ،درشگفت شدن ،حيرت انگيز،غريب
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
scented
عطر زده ،معطر،خوشبو
candle
)candling(شمع ،شمع ساختن
even
زوج( در اعداد)،عدد زوج ،(مثل4 و)8،مسطح ،تراز،مساوى ،هموارکردن ،صاف کردن ،واريز کردن ،حتى ،هم ،درست ،اعداد جفت
stuff
چرخش توپ ،پر کردن ،چيز،ماده ،کالا،جنس ،مصالح ،پارچه ،چرند،پرکردن ،تپاندن ،چپاندن ،انباشتن
make
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
equipment
اثاثه ،اثاثيه ،لوازم ،تجهيزات جنگى ،تجهيزات ،ساز وبرگ
offense
تهاجم ،توپ اندازى و تلاش براى انداختن ميله ، )offence(گناه ،تقصير،حمله ،يورش ،هجوم ،اهانت ،توهين ،دلخورى ،رنجش ،تجاوز،قانون شکنى ،بزه
perfect
کامل ،درست ،بى عيب ،تمام عيار،کاملا رسيده ،تکميل کردن ،عالى ساختن
okay
)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب
before
قبل از،جلو،پيش روى ،درحضور،قبل ،پيش از،پيشتر،پيش انکه
start
روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن
talk
مبادله ،صحبت کردن ،گفتگو،صحبت ،مذاکره ،حرف زدن
generation
افرينش ،گسترش ،چاپ کردن عکس ،ايجاد،توليد نيرو،زايش ،نسل
somehow
بطريقى ،بيک نوعى ،هرجور هست ،هر جور
receive
اخذ،دريافت کردن ،رسيدن ،پذيرفتن ،پذيرايى کردن از،جا دادن ،وصول کردن ،گرفتن
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
coming
اينده
back
پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن
spirit
جوهر،حميت قسمتى ،حميت ،غرور،جان ،روان ،رمق ،روحيه ،جرات ،روح دادن ،بسرخلق اوردن
realm
کشور،حدود،حوزه ،قلمرو سلطان ،متصرفات ،مملکت ،ناحيه
which
که اين( هم)،کدام
recommend
پيشنهاد کردن ،سفارش کردن توصيه کردن ،توصيه شدن ،معرفى کردن
peach
(گ.ش ).هلو،شفتالو،هرچيز شبيه هلو،چيز لذيذ،زن يا دختر زيبا،فاش کردن
tree
قالب کفش ،چوبه دار،شجره النسب ،درخت کاشتن ،بدرخت پناه بردن ،بشکل درخت شدن ،(ز.ع ).درتنگنا قرا ردادن
heavenly
اسمانى ،سماوى ،بهشتى ،خدايى ،روحانى
wisdom
فرزانگى ،خرد،حکمت ،عقل ،دانايى ،دانش ،معرفت
jing
دهمين حرف الفباى انگليسى
awesome
مايه هيبت يا حرمت ،پر از ترس و بيم ،حاکى از ترس ،ناشى از بيم ،وحشت اور،ترس اور
guys
سيم بکسل ،ريسمان ،شخص ،مرد،يارو،فرار،گريز،با طناب نگه داشتن ،با تمثال نمايش دادن ،استهزاء کردن ،جيم شدن
individual
انفرادى ،اختصاصى ،شخص ،تک ،منحصر بفرد،متعلق بفرد
powers
راندن ،انرژى ،توانايى ،شدت ،دولت ،قوه يا توان( رياضيات)،دستگاه برقى ،برقى ،درشت نمايى قدرت دوربين ،توان( در رياضيات)،برترى ،توان ،اقتدار،سلطه نيروى برق ،قدرت ديد ذره بين ،نيرو بخشيدن به ،نيرومند کردن ،زور بکار بردن
reason
سبب ،علت ،عقل ،خرد،شعور،استدلال کردن ،دليل و برهان اوردن
serious
جدى ،مهم ،خطير،سخت ،خطرناک ،وخيم
easily
به اسانى
blow
جوشيدن ،دميدن هوا،ذوب ،هدر دادن موقعيت ،پرتاب محکم توپ ،ناتوانى در انداختن تمام ميله هاى بولينگ با دو ضربه ،ضربت ،صدمه ،وزش ،نواختن ،وزيدن ،در اثر دميدن ايجاد صدا کردن ،ترکيدن
roof
پوشاندن ،پوشش سقف ،پوشش ،بام( م.ل ).خانه ،مسکن ،طاق زدن ،سقف دار کردن
control
بازرسى کردن ،کنترل کردن فرمان ،اختيار،بازرسى نظارت ،جلوگيرى ،سيستم کنترل شبکه دستگيره کنترل ،مهار،کنترل کردن ،نظارت کردن ،تنظيم کردن ،بازرسى ،کنترل ،بازبينى ،کاربرى
know
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
show
نشان دادن ،نمودن ،ابراز کردن ،فهماندن ،نشان ،ارائه ،نمايش ،جلوه ،اثبات
night
غروب ،شب هنگام ،برنامه شبانه ،تاريکى
jack
باربردار،گوى جک ،گوى اصلى يا هدف( بولينگ روى چمن)،فيش برق ،ژاک برق ،چکمه کش ،پرچم کوچک ماشين ،انبر اتصال ،خرک(براى بالا بردن چرخ )جک اتومبيل ،(در ورق بازى )سرباز،جک زدن
squat
وزنه بردارى يکضرب المانى ،چمباتمه زدن ،قوز کردن ،محل چمباتمه زنى ،چاق وخپل
clue
)clew(کليد،راهنما،اثر،نشان ،مدرک ،گلوله کردن ،بشکل کلاف يا گلوله نخ درامدن ،گلوله نخ ،گره ،گوى
department
کرسى( دانشگاه)،حوزه کميته ،وزارت خانه ،وزارت ،قسمت هيئت ،اداره گروه اموزشى ،قسمت ،شعبه ،بخش ،دايره ،حوزه
figure
نگاره ،هيکل ،پيکره ،تنديس ،شکل ،صورت ،شخص ،نقش ،رقم ،عدد،کشيدن ،تصوير کردن ،مجسم کردن ،حساب کردن ،شمردن ،پيکر
together
باهم ،بايکديگر،متفقا،با همديگر،بضميمه ،باضافه
gotta
باید
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
tong
با انبر( چيزى را )گرفتن ،با انبر نگهداشتن ،زنگ را بصدا در اوردن ،طنين اندازشدن ،انبر قند گير،انبرک ،انبر
phoenix
سيمرغ ،مرغ افسانه اى منحصر بفرد،عنقا،سمندر
most
بيشترين ،زيادترين ،بيش از همه
courageous
دلير،باجرات
willing
مايل ،راضى ،حاضر،خواهان ،راغب
jump
جهت ،جهيدن ،پرش اسب از مانع ،زاويه پرش لوله توپ ،جستن ،پريدن ،خيز زدن ،جور درامدن ،وفق دادن ،پراندن ،جهاندن ،پرش ،جهش ،افزايش ناگهانى ،ترقى
into
توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن
middle
منطقه ميانى زمين ،ميان ،مرکز،ميانى ،وسطى
dangerous
خطر ناک ،پرخطر
battles
نبرد کردن ،رزم ،پيکار،جدال ،مبارزه ،ستيز،نبرد،نزاع ،زد و خورد،جنگ کردن
probably
محتملا،شايد
peeing
پى ،نام اين حرفP
pants
زير شلوارى ،(ز.ع ).تنکه)tonokeh(
correction
تصحيح ،اصلاح ،غلط گيرى ،تاديب
peed
پلی اتیلن
work
عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن
white
سفيدى ،سپيده ،سفيد شدن ،سفيد کردن
tiger
(ج.ش ).ببر،پلنگ
excellent
عالى ،ممتاز،بسيارخوب ،شگرف
healer
شفا دهنده ،التيام دهنده
such
يک چنين ،اين قبيل ،اين جور،اين طور
chill
سردکردن ،خنک شدن ،سرما،خنکى ،چايمان ،مايه دلسردى ،نااميد،مايوس
chillness
خنکى ،سرماخوردگى ،چايمان
legendary
افسانه اى
everyone
همه ( کس) ،هرکس
hurt
صدمه زدن اسيب ،ازار رساندن ،اسيب زدن به ،ازردن ،اذيت کردن ،جريحه دار کردن ،خسارت رساندن ،اسيب ،ازار،زيان ،صدمه
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
trying
کوشا،ساعى ،سخت
looked
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
weird
خارق العاده ،غريب ،جادو،مرموز
moving
متحرک ،موثر
black
تيره ،سياه شده ،چرک وکثيف ،زشت ،تهديد اميز،عبوسانه ،سياهى ،دوده ،لباس عزا،سياه رنگ ،سياه رنگى ،سياه کردن
tortoise
لاک پشت ،سنگ پشت ،ادم کندرو
always
همواره ،هميشه ،پيوسته ،همه وقت
needs
لزوما،بر حسب لزوم ،ناگزير،نيازها
above
در بالا،بالاى سر،نام برده ،بالاتر،برتر،مافوق ،واقع دربالا،سابق الذکر،مذکوردرفوق
selfless
عارى از نفس پرستى ،فارغ از خود
stopped
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
meteor
شخانه ،شهاب ثاقب ،پديده هوايى ،تير شهاب سنگ اسمانى
hitting
ضربه به توپ يا حريف ،ضربه شمشيرباز به بدن حريف ،اصابت گلوله ،اصابت تير تصادف ،ضربه زدن به دشمن ،خوردن گلوله به هدف ،ضربت ،تصادف ،موفقيت ،نمايش يافيلم پرمشترى ،خوردن به ،اصابت کردن به هدف زدن
earth
به زمين اتصال دادن ،باخاک پوشاندن ،حفره زيرزمينى روباه ،اتصال به زمين ،سطح زمين ،کره زمين ،دنياى فانى ،سکنه زمين ،با خاک پوشاندن
using
ميکروثانيه ،مارا،خودمان ،نسبت بما
only
تنها،محض ،بس ،بيگانه ،عمده ،صرفا،منحصرا،يگانه ،فقط بخاطر
best
( : )adj.& vt.(صفت عالى)good ،خوبترين ،شايسته ترين ،پيشترين ،بزرگترين ،عظيم ترين ،برترى جستن ،سبقت گرفتن ،به بهترين وجه ،به نيکوترين روش ،بهترين کار،( : )adv.(صفت عالى)well
being
زمان حال فعلto be ،هستى ،افريده ،مخلوق ،موجود زنده ،شخصيت ،جوهر،فرتاش
next
ديگر،اينده ،پهلويى ،جنبى ،مجاور،نزديک ترين ،پس ازان ،سپس ،بعد،جنب ،کنار
assigned
حواله گير،حواله کردن ،انتقال دادن و واگذار کردن ،نسبت دادن ،منتصب کردن ،مامور کردن ،محول کردن واگذار کردن ،واگذار کردن ،ارجاع کردن ،تعيين کردن ،مقرر داشتن ،گماشتن ،قلمداد کردن ،اختصاص دادن ،بخش کردن ،ذکر کردن
homework
مشق ،تکليف خانه
myself
شخص خودم ،من خودم
prepare
تهيه کردن ،اماده کردن ،تدارک ديدن ،پستاکردن ،مهيا ساختن ،مجهز کردن ،اماده شدن ،ساختن
blue
ابى ،نيلى ،مستعد افسردگى ،داراى خلق گرفته( با )theاسمان ،اسمان نيلگون
dragon
گردان سوار اسبى ،اژدها،(نج ).منظومه دراکو
leader
قسمت خالى نوار در ابتداى حلقه يک نوار مغناطيسى ،نقطه چين يا خط چين راهنما،پيشتاز،سرپرست ،فرمانده دسته ،هادى ،پيشوا،رهبر،راهنما،فرمانده ،قائد،سردسته
smart
زرنگ ،زيرک ،ناتو،باهوش ،شيک ،جلوه گر،تير کشيدن( ازدرد)،سوزش داشتن
focused
متمرکز شده است
crack
ترک خوردن ،شکستگى ،پريدگى ،رخنه ،ترک ،ضربت ،ترق تروق ،ترکانيدن ،(شلاق )را بصدا دراوردن ،توليد صداى ناگهانى وبلند کردن ،شکاف برداشتن ،ترکيدن ،تق کردن
shot
ضربه ،شوت ،گلوله سربى ،تيرانداز ماهر،ساچمه وزنه براى مردان 7/26 کيلوگرم و براى زنان25 ¹ 4/کيلوگرم( پرتاب وزنه)،تيرزدن ،امپول ،تير پرتاب شده ،تيراندازى شده ،تيرخورده ،گلوله ،تير،ساچمه ،رسايى ،پرتابه ،تزريق ،جرعه ،يک گيلاس مشروب ،فرصت ،ضربت توپ بازى ،منظره فيلمبردارى شده ،عکس ،رها شده ،اصابت کرده ،جوانه زده
arrow
تير،خدنگ ،پيکان ،سهم
gets
گرفتن ،بدست اوردن ،به دست اوردن ،تحصيل شده ،کسب کرده ،بدست امده ،فرزند،بدست اوردن ،فراهم کردن ،حاصل کردن ،تحصيل کردن ،تهيه کردن ،فهميدن ،رسيدن ،عادت کردن ،ربودن ،فائق امدن ،زدن ،(درمورد جانوران )زايش ،تولد
lame
چلاق ،شل ،افليج ،لنگ شدن ،عاجز شدن
wanna
می خوام
trade
داد و ستد کردن ،مبادله يا معاوضه کردن ،صنعت ،سوداگرى ،بازرگانى ،کسب ،پيشه ورى ،کاسبى ،مسير،شغل ،پيشه ،حرفه ،مبادله کردن ،امد ورفت ،سفر،ازار،مزاحمت ،مبادله کالا،تجارت کردن با،داد وستد کردن
upgrade
پيشرفت دادن ،بالا بردن ،از درجه بالا،بطرف بالا،سربالايى ،بهبود امکانات ،ترفيع
cooler
سرد کن ،سردکن ،کولر،دستگاه خنک کننده
take
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
turtle
هر نوع لاک پشت ابى ،کبوتر قمرى ،لاک پشت شکار کردن
turtles
هر نوع لاک پشت ابى ،کبوتر قمرى ،لاک پشت شکار کردن
face
قسمت جلو شى ء،رويه راکت قسمتى از چوب هاکى که با گوى تماس دارد شيب صاف جلو موج ،جبهه( کوهنوردى)،نماى خارجى ،جبهه ،سينه کار،پيشانى ،رخ ،رخسار،صورت ،نما،روبه ،مواجه شدن ،چهره ،طرف ،سمت ،وجه ،ظاهر،منظر،روبروايستادن ،مواجه شدن ،روياروى شدن ،پوشاندن سطح ،تراشيدن ،صاف کردن ،روکش کردن
these
اينها،اينان
bones
عظم ،استخوان بندى ،گرفتن يا برداشتن ،خواستن ،درخواست کردن ،تقاضاکردن
many
زياد،خيلى ،چندين ،بسا،گروه ،بسيارى
blessings
برکت ،دعاى خير،نعمت خدا داده ،دعاى پيش از غذا،نعمت ،موهبت
sisters
همشيره ،پرستار،دخترتارک دنيا،خواهرى کردن
brothers
)pl.brothers & brethren(برادر،همقطار
connected
بسته ،متصل
universe
جامعه( در امار)،عالم وجود،گيتى ،جهان ،کيهان ،کائنات ،کون و مکان ،دهر،عالم ،دنيا
tells
گفتن ،بيان کردن ،نقل کردن ،فاش کردن ،تشخيص دادن ،فرق گذاردن ،فهميدن
original
نسخه اصلى ،اغازين ،اصيل ،اصلى ،اصل ،مبتکر،ابتکارى ،بکر،بديع ،منبع ،سرچشمه
warrior
رزمجو،جنگاور،سلحشور،محارب ،جنگجو،مبارز،دلاور
subsisted
زيست کردن ،ماندن ،گذران کردن
nothing
هيچ ،نيستى ،صفر،بى ارزش ،ابدا
more
بيشتر،زيادتر،بيش
ginkgo
( )gingko(گ.ش ).ژنگو،شجرالمعبد،درخت چهل سکه
leaf
لايه ،صفحه ،لنگه ،ورقه ،دندانه ،برگى شکل ،برگ دادن ،جوانه زدن ،ورق زدن
sound
موج صوتى ،طنين ،عمق يابى کردن ،صوت ،اوا،سالم ،درست ،بى عيب ،استوار،بى خطر،دقيق ،مفهوم ،صدا دادن ،صداکردن ،به نظر رسيدن ،بگوش خوردن ،بصدا دراوردن ،نواختن ،بطور ژرف ،کاملا،ژرفاسنجى کردن ،گمانه زدن
farfetched
شبيه بعيد،بعيد،غير ميسر
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
sustaining
پشتيبانى کننده ،نگهدارنده
long
بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن
remember
بخاطراوردن ،ياد اوردن ،بخاطر داشتن
keeps
تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن
young
جوان ،تازه ،نوين ،نوباوه ،نورسته ،برنا
thousand
هزار
apologies
پوزش ،عذرخواهى( رسمى)،اعتذار،مدافعه
seems
بنظر امدن ،نمودن ،مناسب بودن ،وانمود شدن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن
needed
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
elsewhere
درجاى ديگر،بجاى ديگر،نقطه ديگر
someone
کسی
help
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
please
دلپذيرکردن ،خشنود ساختن ،کيف کردن ،سرگرم کردن ،لطفا،خواهشمند است
lost
گم شده ،(ماضى واسم مفعول فعل )lose گمشده ،از دست رفته ،ضايع ،زيان ديده ،شکست خورده گمراه ،منحرف ،مفقود
mind
در نظر داشتن ،نگهدارى کردن رسيدگى کردن به ،نظر،نيت ،خاطر،ذهن ،خيال ،مغز،فهم ،فکر چيزى را کردن ،ياداورى کردن ،تذکر دادن ،مراقب بودن ،مواظبت کردن ،ملتفت بودن ،اعتناء کردن به ،حذر کردن از،تصميم داشتن
tusk
دندان دراز وتيز،دندان نيش اسب ،دندان عاج فيل ،دندان گراز حيوانات ،(بادندان )سوراخ کردن يا کندن
showing
نمايش ،جلوه ،ارائه ،اشکارسازى ،اظهار،علامت ،مظهر
monastery
صومعه ،خانقاه راهبان ،دير،رهبانگاه
drama
درام ،نمايش ،تاتر،نمايشنامه
silence
ايست بى حرکت ،خموشى ،خاموشى ،سکوت ،ارامش ،فروگذارى ،ساکت کردن ،ارام کردن ،خاموش شدن
never
هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا
seen
قسمت سومsee
aboveground
در بالاى سطح زمين ،(مج ).در قيد حيات
enough
بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده
failure
عيب ،نقص ،عجز و درماندگى ،غفلت ،نارسايى ،واماندگى ،درمانگى ،کوتاهى ،قصور،ناتوانى ،شکست ،ورشکستگى ،خرابى ،عدم موفقيت
located
قرار دارد
pious
ديندار،پرهيزگار،زاهد،متقى ،پارسا،وارسته
away
زمين حريف ،کنار،يکسو،بيک طرف ،دوراز،خارج ،بيرون از،درسفر،بيدرنگ ،بطور پيوسته ،متصلا،مرتبا،از انجا،از ان زمان ،پس از ان ،بعد،از انروى ،غايب ،رفته ،بيرون ،دورافتاده ،دور،فاصله دار،ناجور،متفاوت
snack
خوراک مختصر،خوراک سرپايى ،ته بندى ،زيرک ،سرير،چالاک ،بسرعت
something
يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى
kindness
مهربانى ،لطف
uncle
شوهر عمه ،عمو،دايى ،عم
works
کارخانه
emperor
شاهنشاه ،امپراطور،امپراتور،فرمانفرما
find
يافتن ،جستن ،تشخيص دادن ،کشف کردن ،پيدا کردن ،چيز يافته ،مکشوف ،يابش
cave
کاو،مقعر،مجوف کردن ،درغارجادادن ،حفر کردن ،فرو ريختن
journey
مسافرت ،سياحت ،سفر کردن
bring
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
should
زمان ماضى واسم مفعول فعل معينshall
personal
منقول ،شخصى ،خصوصى ،حضورى ،مربوط به شخص
visit
مسافرت ،معاينه ،کشف ،بررسى ،تفتيش ،ديدن کردن از،ملاقات کردن ،زيارت کردن ،عيادت کردن ،سرکشى کردن ،ديد و بازديد کردن ،ملاقات ،عيادت ،بازديد،ديدار
friend
رفيق ،دوست کردن ،يارى نمودن
winter
زمستان ،شتا،قشلاق کردن ،زمستانرا بر گذار کردن ،زمستانى
plumage
پرهاى زينتى ،پر وبال ،پرشاهين
slimming
لاغری
divine
خدايى ،يزدانى ،الهى ،کشيش ،استنباط کردن ،غيب گويى کردن
eyes
روزنه دار،چشمى ،گوشواره اى سوراخ سوزن ،سوراخ ميخ کوهنوردى ،حلقه ،شکاف درجه دايره اى شکل ،چشم ،ديده ،بينايى ،دهانه ،سوراخ سوزن ،دکمه يا گره سيب زمينى ،مرکز هر چيزى ،کاراگاه ،نگاه کردن ،ديدن ،پاييدن
answer
پاسخ( معمولا "به تهديد)، : )vt.(پاسخ دادن ،جواب دادن ،از عهده برامدن ،ضمانت کردن ،دفاع کردن( از)،جوابگو شدن ،بکار امدن ،بکاررفتن ،بدرد خوردن ،مطابق بودن( با)،جواب احتياج را دادن : )n.( جواب ،پاسخ ،دفاع
wait
صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن
until
تااينکه ،تا وقتى که
done
(بازگشت شود به)do ،انجام شده ،وقوع يافته
spiffy
(ز.ع ).تميز،زيبا،خوش منظر،باهوش ،عالى
believe
باور کردن ،اعتقادکردن ،گمان داشتن ،ايمان اوردن ،اعتقادداشتن ،معتقدبودن
related
مربوط،وابسته
sometimes
بعضى اوقات ،بعضى مواقع ،گاه بگاهى
sweet
شيرين ،خوش ،مطبوع ،نوشين
looks
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
really
واقعا،راستى
crud
شير دلمه ،شير بسته شده
dump
روگرفت ،رونوشت ،انباشتن ،ريختن ،انباشت ،با صدا افتادن ،باخت عمدى ،رها کردن گوى بولينگ از انگشت و شست با هم بطوريکه گوى پيچ نخورد،کشيدن طناب يا سيم بازکننده چتر،انبار کوچک ،انبار موقتى ،زاغه مهمات انبار،مخزن ،زباله ،اشغال ،موادى که موقتا براى استعمال انبار ميشود،تفکر،خيال ،جنس را(براى رقابت )بقيمت خيلى ارزان فروختن ،فرورفتن درخيالات واهى ،حالت مالخو ليايى ،رو گرفت ،روبردارى کردن
moist
نمناک ،نمدار،تر،گريان ،مرطوب ،پر از اب
garbage
گل مفت ،روده ،فضولات ،اشغال ،خاکروبه ،زباله
ignore
ناديده پنداشتن ،صرفنظر کردن ،تجاهل کردن ،ناديده پنداشتن ،چشم پوشيدن ،رد کردن ،بى اساس دانستن ،برسميت نشناختن
breath
دم ،نفس ،نسيم ،(مج ).نيرو،جان ،رايحه
ahead
پيش ،درامتداد حرکت کسى ،روبجلو،سربجلو
ourselves
مال ما،خودمان
feel
احساس کردن ،لمس کردن ،محسوس شدن
love
مهر،محبت ،معشوقه ،دوست داشتن ،عشق داشتن ،عاشق بودن
painted
رنگ شده ،رنگ زده ،رنگ کرده ،رنگارنگ ،نقاشى شده ،مصور،پوشيده ،سرخابى
dummy
گول زدن حريف در تجمع( فوتبال امريکايى)،گول زدن حريف در تجمع( رگبى)،هدف دروغين ،دروغى تقلبى ،موضع فريبنده ،گلوله مشقى ادمک ،مجازى ،شخص لال وگيج وگنگ ،ادم ساختگى ،مانکن ،بطورمصنوعى ساختن ،ادمک ،ساختگى ،تصنعى ،زائد
name
نام بردن ،اسم ،نام و شهرت ،ابرو،علامت ،ناميدن ،بنام صداکردن ،نام دادن ،مشهور،نامدار
junior
کهتر،اصغر،موخر،کم ،زودتر،تازه تر،دانشجوى سال سوم دانشکده يا دبيرستان
righty
راست دست
working
کار کننده ،مشغول کار،کارگر،طرزکار
week
هفته ،هفت روز
along
همراه ،جلو،پيش ،در امتداد خط،موازى با طول
give
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
whoa
ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)
research
تحقيقات علمى ،جستجو،تجسس ،تحقيق ،تتبع ،کاوش ،پژوهيدن ،پژوهش کردن
while
در صورتيکه ،هنگاميکه ،حال انکه ،ماداميکه ،در حين ،تاموقعى که ،سپرى کردن ،گذراندن
school
پيروان يک مکتب ،تاديب يا تربيت کردن ،دانشکده ،اموزشگاه ،دبستان ،دبيرستان ،تحصيل در مدرسه ،تدريس درمدرسه ،مکتب علمى يا فلسفى ،جماعت همفکر،جماعت ،دسته ماهى ،گروه پرندگان ،تربيب کردن ،بمدرسه فرستادن ،درس دادن
tomorrow
فردا،روز بعد
anything
هرچيز،هرکار،همه کار(در جمله ء مثبت )چيزى ،(در پرسش و نفى )هيچ چيز،هيچ کار،بهراندازه ،بهرمقدار
might
توانايى ،زور،قدرت ،نيرو،انرژى
unlock
گشودن( قفل)،بازکردن
track
پيدا کردن ،با طناب کشيدن ،رد( اثر)،زمين بازيهاى ميدانى ،ادامه گوى در مسير بولينگ ،ايز راه ،اثار،مسير طى شده ،رديابى کردن ،تعقيب مسير کردن ،تعقيب کردن ،شيار،لبه ،باريکه ،پيگردى کردن ،رد پا،اثر،خط اهن ،جاده ،راه ،نشان ،مسابقه دويدن ،تسلسل ،توالى ،ردپاراگرفتن ،پى کردن ،دنبال کردن
regular
قانونى ،ارتش کادر،پرسنل کادر،منظم ،مرتب ،با قاعده ،معين ،مقرر،عادى
mistake
خطا،غلط،اشتباه کردن ،درست نفهميدن ،اشتباه
accidents
اتفاق ، : )adj.& n.(حادثه ،سانحه ،واقعه ناگوار،مصيبت ناگهانى ،تصادف اتومبيل ،(طب )علامت بد مرض ،(من ).صفت عرضى)arazy(،شيى ء،(در نشان خانوادگى )علامت سلاح ،(د).صرف ،عارضه صرفى ،اتفاقى ،تصادفى ،ضمنى ،عارضه( در فلسفه)،پيشامد
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
prove
استدلال کردن ،ثابت کردن ،در امدن
pleased
خوش ،بشاش ،باصفا
powerful
نيرومند،مقتدر
through
)=thru(از ميان ،از وسط،از توى ،بخاطر،سرتاسر،از اغاز تا انتها،کاملا،تمام شده ،تمام ،از طريق ،بواسطه ،در ظرف
veins
وريد،سياهرگ ،حالت ،تمايل ،روش ،رگ دار کردن ،رگه دار شدن
lucky
خوش اقبال ،بختيار،خوش يمن ،خوش قدم
alive
در قيد حيات ،روشن ،سرزنده ،سرشار،حساس
must
بايد،بايست ،ميبايستى ،بايسته ،ضرورى ،لابد
everything
همه چيز
dramatic
چشمگير،نمايشى ،مهيج
grand
هزار دلار،بسيار عالى با شکوه ،مجلل ،والا،بزرگ ،مهم ،مشهور،معروف ،با وقار،جدى
abbot
راهب بزرگ ،رئيس راهبان
holiness
تقدس ،قدوسيت ،پرهيز کارى ،لقب پاپ ،حضرت
monks
راهب ،تارک دنيا
them
ايشان را،بايشان ،بانها
temple
پرستشگاه ،معبد،(تش ).شقيقه ،گيجگاه
heavenward
روبه اسمان ،بطرف اسمان
blossom
شکوفه ،ميوه ،گل دادن ،داراى طراوت جوانى شدن
require
بايستن ،لازم داشتن ،خواستن ،مستلزم بودن ،نياز داشتن ،لازم بودن ،لازم دانستن
masters
قطعه کار اصلى ،جامع ،مخدوم ،کاپيتان کشتى ،اصلى ،ماهر شدن در چيزى ،دانشور،چيره دست ،ارباب ،کارفرما،رئيس ،مدير،مرشد،پير،صاحب ،ماهر شدن ،خوب يادگرفتن ،استاد شدن ،تسلط يافتن بر،رام کردن
teensy
سنين 13 تا19 ،نوجوان ده تا 19 ساله ،ده تانوزده سالگى
wrinkle
اژنگ ،چين خوردگى ،چين و چروک خوردن ،چروکيده شدن ،چروکيدن ،چين دادن
apparently
ظاهرا
guarded
محفوظ،احتياط اميز،ملاحظه کار
ridiculous
مسخره اميز،مضحک ،خنده دار
panda
(ج.ش ).مورچه خوار فلس دار هيماليا
claiming
خواسته ،مدعى به ،مطالبات ادعا کردن ،درخواست ،طلب ،ادعاى خسارت کردن ،دادخواست ،دعوى ،مطالبه ،ادعا کردن
understand
فهميدن ،ملتفت شدن ،دريافتن ،درک کردن ،رساندن
glad
خرسند،خوشحال ،شاد،خوشرو،مسرور،خوشنود
asked
پرسيدن ،جويا شدن ،خواهش کردن ،براى چيزى بى تاب شدن ،طلبيدن ،خواستن ،دعوت کردن
dear
محبوب ،گرامى ،پرارزش ،کسى را عزيز خطاب کردن ،گران کردن
surprised
متعجب
well
)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب
saving
نجارت دهنده ،رستگار کننده ،پس انداز
world
جهان ،دنيا،گيتى ،عالم ،روزگار
meant
ميانه ،متوسط،ميان ،مشترک
strike
تصادف و نصادم کردن ،فرو بردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهى ،تک هوايى ،تصادم ،تک ناگهانى ،چادر را از جا کندن ،يورش ،حمله کردن ،حمله ،ضربه زدن ،ضربت زدن ،خوردن به ،بخاطر خطورکردن ،سکه ضرب کردن ،اصابت ،اعتصاب کردن ،اعتصاب ،ضربه ،برخورد
reader
مصصح چاپخانه ،خواننده ،غلط گير،کتاب قرائتى ،قارى
ouch
: )n.& vt.(سنجاق ،جواهر،سنجاق قفلى ،با گوهر اراستن ،مزين ساختن ، : )interj.(اخ ،واخ(علامت تعجب و درد)
feedback
پس خورد،تزويج معکوس ،بس خوراند،پس خورانه ،پس خوران ،بازده ،پس دهى ،پسخوراند( فيدبک)،بازخور،باز خورد
whatever
هرچه ،هر انچه ،هر قدر،هر چه
scrolls
پيچک ،نوشته يا فهرست طولانى ،طومار نوشتن ،کتيبه نوشتن ،ثبت کردن
sudden
ناگهانى ،ناگهان ،بى خبر،بى مقدمه ،فورى ،تند،بطور غافلگير،غير منتظره ،سريع
fever
(مج ).هيجان ،تب دار کردن
welcome
خوشامد گفتن ،پذيرايى کردن ،خوشايند
gone
(اسم مفعول فعل)go
timer
زمان سنج ،وقت نگهدار هر راننده ،کسى که وقت را نگه مى دارد،ساعت
picked
نوک تيز،نوک دار،خاردار،برگزيده ،پاک کرده ،انتخاب شده ،لخت ،پوست کنده ،کلنگ خورده
specialer
)specially(ويژه ،مخصوص ،خاص ،استثنايى ،مخصوصا
already
پيش از اين ،قبلا
hear
شنيدن ،گوش کردن ،گوش دادن به ،پذيرفتن ،استماع کردن ،خبر داشتن ،درک کردن ،سعى کردن ،اطاعت کردن
decided
مصمم ،قطعى
natural
طبيعى ،سرشتى ،نهادى ،فطرى ،جبلى ،بديهى ،مسلم ،استعداد ذاتى ،احمق ،ديوانه ،عادى
leadership
مديريت ،فرماندهى ،رهبرى
skills
فرق ميکند،سودمى بخشد
organized
سازمان داده شده ،سازمان يافته ،متشکل
speller
کتاب املاء،هجى کننده ،کسيکه لغت را هجى ميکند
five
عدد پنج ،پنجگانه
minutes
صورت جلسه ،خلاصه مذاکرات
early
بزودى ،مربوط به قديم ،عتيق ،اوليه ،در اوايل ،در ابتدا
willingness
رضايت ،ميل
strange
ناشناس ،بيگانه ،خارجى ،غريبه ،عجيب ،غير متجانس
foods
خوراک ،غذا،قوت ،طعام
arithmetic
علم حساب ،حساب ،حسابى ،حسابگر،حسابدان
ping
صداى موج سونار دريايى ،صداى تيزى شبيه صداى اصابت گلوله به ديوار،صداى غژايجاد کردن
attention
فرمان خبردار،حالت خبردار،به جاى خود به گيرندگان جهت اطلاع ،اخطار جهت اطلاع به ،توجه ،مواظبت ،دقت ،خاطر،حواس ،ادب و نزاکت ،(نظ ).خبردار،حاضرباش(باحرف بزرگ)،رسيدگى
bearing
سمت ،ياطاقاه ،تکيه گاه ،بردگاه( پم)،سطح اتکا،ياطاقان سکوى اتصال ،سرسره ريل ،ياطاقان ،طاقت ،بردبارى ،وضع ،رفتار،سلوک ،جهت ،نسبت
message
خبر،پيام ،پيغام دادن ،رسالت کردن ،پيغام
bandits
سارق مسلح ،راهزن ،قطاع الطريق
village
دهکده ،روستا،ده ،قريه
local
داخلى ،لاخ ،لاخى ،محلى ،مکانى ،موضعى ،محدود بيک محل
constable
افسر ارتش ،پاسبان ،ضابط
requests
درخواست اماد کردن ،خواهش ،خواسته ،خواستار شدن ،تمنا کردن ،تقاضا کردن ،درخواست کردن
students
دانشجو،دانش اموز،شاگرد،اهل تحقيق
debate
مناقشه ،بحث ،مذاکرات پارلمانى ،منازعه ،مناظره کردن ،مباحثه کردن
deliver
هدفگيرى ،پرتاب به سمت هدف ،اجرا کردن ،پرتاب بمب يا گلوله ،ازادکردن ،نجات دادن ،تحويل دادن ،ايراد کردن(نطق وغيره)،رستگار کردن
warms
با حرارت ،غيور،خونگرم ،صميمى ،گرم کردن ،گرم شدن
heart
قلب ،سينه ،اغوش ،مرکز،دل و جرات ،رشادت ،مغز درخت ،عاطفه ،لب کلام ،جوهر،دل دادن ،جرات دادن ،تشجيع کردن ،بدل گرفتن
does
فعل در زمان حال] ،3
cafe
رستوران ،کافه
public
ملت ،همگان ،عمومى ،همگانى ،ملى ،اجتماعى ،عموم ،عامه ،اشکار،مردم
bathroom
حمام ،گرمابه
huge
سترگ ،کلان ،گنده ،تنومند،بزرگ جثه
delivering
اقباض ،تحويل دادن ،تحويل
مراسلات ،جوشن ،زره دار کردن ،نامه رسان ،پستى ،با پست فرستادن ،چاپار
somebody
يک کسى ،کسى ،يک شخص ،شخصى
pinch
فشار دادن ،محکم گرفتن بيش از حد گوى بولينگ کاستن سرعت اسب ،نيشگون گرفتن ،قاپيدن ،مضيقه ،تنگنا،موقعيت باريک ،سربزنگاه ،نيشگون ،اندک ،جانشين
hard
بشدت ،بسرعت ،سفت ،دشوار،مشکل ،شديد،قوى ،سخت گير،نامطبوع ،زمخت ،خسيس ،درمضيقه
happened
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
when
کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع
fought
زمان ماضى واسم مفعول فعلfight
boom
جهش اقتصادى ،رونق شديد،رواج ،تيرک ،بوم ،تيغه ،شکوفائى ،جهش ،غرش( توپ ياامواج)،صداى غرش ،پيشرفت ياجنبش سريع وعظيم ،توسعه عظيم(شهر)،غريدن ،غريو کردن( مثل بوتيمار)،بسرعت درقيمت ترقى کردن ،توسعه يافتن ،تير کوچک
totally
سربسر،جمعا،بطور سرجمع ،رويهمرفته ،کاملا،کلا
dumb
زبان بسته ،گنگ ،بى صدا،کند ذهن ،بى معنى ،لال کردن ،خاموش کردن
said
(ماضى واسم مفعول فعل)say ،گفته شده ،مذکور،بيان شده ،گفت
pointing
بندکشى ،نقطه گذارى
destiny
سرنوشت( تقدير)،سرنوشت ،ابشخور،تقدير،نصيب و قسمت
definitely
قطعى ،قاطع
straight
قسمت مستقيم ،مستقيم ،درست ،رک ،صريح ،بى پرده ،راحت ،مرتب ،عمودى ،افقى ،بطورسرراست ،مستقيما
sorry
متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت
tried
ازموده شده ،در محک ازمايش قرار گرفته
save
ذخيره کردن ،نگهداشتن ،حفظ کردن ،نجارت دادن ،رهايى بخشيدن ،نگاه داشتن ،اندوختن ،پس انداز کردن ،فقط بجز،بجز اينکه
town
شهرک ،شهر کوچک ،قصبه حومه شهر،شهر
forgetting
فراموشى
taking
پريشانى ،واگيردار
yourself
خود شما،شخص شما
took
زمان گذشته فعلtake
famous
بلند اوازه ،مشهور،معروف ،نامى ،عالى
heroes
قهرمان ،دلاور،گرد،پهلوان داستان
sung
قسمت سومsing
praises
تحسين ،پرستش ،تمجيد وستايش کردن ،نيايش کردن ،تعريف کردن ،ستودن
mention
تذکر،ياداورى ،نام بردن ،ذکر کردن ،اشاره کردن
their
خودشان ،مال ايشان ،مال انها
humble
زبون ،فروتن ،متواضع ،محقر،بدون ارتفاع ،پست کردن ،فروتنى کردن ،شکسته نفسى کردن
tickles
غلغلک دادن ،غلغلک ،خاريدن
holy
مقدس ،منزه وپاکدامن ،وقف شده ،خدا
underpants
تنکه)tonokeh( ،زير پوش ،زير شلوارى
halt
متوقف کردن ،متوقف ،درنگ ،سکته ،ايست کردن ،مکث کردن ،لنگيدن
evildoers
بدکار
days
روز،يوم
crime
تبهکارى ،جنايت ،گناه ،جرم ،تقصير،تبه کارى ،بزه
over
پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش
piece
طغرا،سوار،پاره ،قبضه توپ يا تفنگ ،قبضه ،دانه ،مهره ،پارچه ،فقره ،عدد،سکه ،نمونه ،قطعه ادبى يا موسيقى ،نمايشنامه قسمت ،بخش ،يک تکه کردن ،وصله کردن ،ترکيب کردن ،جور شدن ،قدرى ،کمى ،اسلحه گرم
heat
حرارت دادن ،گرم شدن داغ شدن ،ذوب ،شارژ،گرما،گرمى ،حرارت ،تندى ،خشم ،عصبانيت ،اشتياق ،وهله ،نوبت ،تحريک جنسى زنان ،طلب شدن جانور،فحليت ،گرم کردن ،برانگيختن ،بهيجان امدن
comes
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
aggressive
تجاوزکارانه ،حمله ور،پرخاشگر،متجاوز،مهاجم ،پرپشتکار،پرتکاپو،سلطه جو
grunting
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
slowing
مسير خيس ،کند،تدريجى ،کودن ،تنبل ،يواش ،اهسته کردن ياشدن
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
gotten
اسم مفعول فعلget
plan
طرح کشيدن يا ريختن ،طرح ريزى کردن در نظر داشتن ،نقشه کف ،نقشه مسطحه ،برنگاره ،هامن ،طرح ريزى کردن ،طرح کردن ،برنامه ،تدبير،انديشه ،خيال ،نقشه کشيدن ،طرح ريختن
would
تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند
split
دو نيم کردن ،ميله هاى باقيمانده ،يک پا جلو و يک پا به عقب ،از جبهه دورافتادن ،ترک ،انشعاب ،دوبخشى ،شکافتن ،دونيم کردن ،از هم جدا کردن ،شکاف ،نفاق ،چاک
stay
سپر،ماندن ،توقف کردن ،نگاه داشتن ،بازداشتن ،توقف ،مکث ،ايست ،سکون ،مانع ،عصاء،نقطه اتکاء،تکيه ،مهار،حائل ،توقفگاه
alley
کوچه ،خيابان کوچک
hello
هالو( کلمه اى که در گفتگوى تلفنى براى صدا کردن طرف بکار ميرود)،سلام کردن
heck
ماهى بند : بندى که ماهى رادر رودخانه نگاه ميدارد
hold
دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى
thought
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
madder
ريشه روناس ،با روناس رنگ زدن
dude
ادم شيک پوش ،شخص
legit
)legitimate(نمايش مجاز،تاتر مجاز،قانونى ،حلال ،مشروع
taught
(ماضى واسم مفعول فعل)teach ،اموخته
activated
به فعاليت پرداختن ،فعال کردن تخليص کردن( سنگ معدن)،به کار انداختن ،چاشنى مين را کشيدن ،کنش ور کردن ،فعال کردن ،بفعاليت پرداختن ،بکارانداختن ،(مع ).تخليص کردن(سنگ معدن)
clearly
واضحا"،اشکارا
teacher
اموختار،اموزگار،معلم ،مربى ،مدرس ،دبير
turns
تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن
either
(کلمه مخالف ان neither است يعنى هيج کدام)،هريک از دوتا،اين و ان
they
انها،ايشان ،انان
were
گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas
farmers
مزرعه داران
shopkeepers
دکاندار،مغازه دار
origins
منبع ،اساس ،نژاد،مايه ،مبداء،منشاء،نقطه شروع ،خاستگاه ،اصل ،بنياد،منشا،مبدا،سرچشمه ،علت
greatness
بزرگى ،عظمت ،زيادى
themselves
خودشان ،خودشانرا
worry
انديشناکى ،انديشناک کردن يابودن ،نگران کردن ،اذيت کردن ،بستوه اوردن ،انديشه ،نگرانى ،اضطراب ،دلواپسى
disappoint
مايوس کردن ،ناکام کردن ،محروم کردن ،نا اميد کردن