alive
در قيد حيات ،روشن ،سرزنده ،سرشار،حساس
look
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
paws
پا،چنگال ،دست ،پنجه زدن
master
قطعه کار اصلى ،جامع ،مخدوم ،کاپيتان کشتى ،اصلى ،ماهر شدن در چيزى ،دانشور،چيره دست ،ارباب ،کارفرما،رئيس ،مدير،مرشد،پير،صاحب ،ماهر شدن ،خوب يادگرفتن ،استاد شدن ،تسلط يافتن بر،رام کردن
know
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
maybe
شايد،احتمالا
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
turkey
کشور ترکيه ،بوقلمون ،شکست خورده ،واخورده
messing
غذا خوردن ،غذاخورى ،باشگاه ناو،نهارخورى ، : )n.(يک خوراک( از غذا)،يک ظرف غذا،هم غذايى( در ارتش وغيره)، : )vt.&vi.(شلوغ کارى کردن ،الوده کردن ،اشفته کردن
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
thought
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
vulture
(ج.ش ).کرکس ،لاشخور صفت ،حريص
insulting
توهين اميز
tong
با انبر( چيزى را )گرفتن ،با انبر نگهداشتن ،زنگ را بصدا در اوردن ،طنين اندازشدن ،انبر قند گير،انبرک ،انبر
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
feel
احساس کردن ،لمس کردن ،محسوس شدن
fake
جمع کردن طولى( طناب)،تقليد،جعل ،حلقه کردن ،پيچيدن ،جا زدن ،وانمود کردن
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
here
در اينجا،در اين موقع ،اکنون ،در اين باره ،بدينسو،حاضر
right
شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق
stand
بست هاى فولادى کوره اى بلند،قسما ساکن دستگاه ،دفاع مداوم ،طرز يا محل ايستادن کمانگير،دوره سکون اب دريا،مقر،تکيه گاه ،سطح معمولى اب دريا،علامت يادبود،موقعيت ،شهرت ،مقام ،ميز کوچک ،سه پايه ،دکه ،دکان ،بساط،ايستگاه ،توقفگاه ،جايگاه گواه در دادگاه ،سکوب تماشاچيان مسابقات ،تحمل کردن ايست ،ايستادن ،ايست کردن ،توقف کردن ،توقف ،مکث ،موضع ،وضع ،ماندن ،راست شدن ،قرار گرفتن ،واقع بودن ،واداشتن ،عهده دار شدن
back
پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن
gonna
جاوا
totally
سربسر،جمعا،بطور سرجمع ،رويهمرفته ،کاملا،کلا
disrespect
بى احترامى ،بى حرمتى ،اهانت ،عدم رعايت
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
door
درب ،در،راهرو
supposed
فرضى ،تصورشده
happen
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
must
بايد،بايست ،ميبايستى ،بايسته ،ضرورى ،لابد
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
warded
توليت ،مولى عليه ،حفاظت بخش ،اطاق جدا،(در بيمارستان يا زندان يا کارخانه)،حياط،محوطه زندان ،بخش( در بيمارستان)،نگهبان ،سلول زندان ،اطاق عمومى بيماران بسترى ،صغيرى که تحت قيومت باشد،محجور،نگهدارى کردن ،توجه کردن
room
اتاق ،خانه ،فضا،محل ،موقع ،مجال ،مسکن گزيدن ،منزل دادن به ،وسيع تر کردن
some
برخى ،بعضى ،بعض ،ب رخى از،اندکى ،چندتا،قدرى ،کمى از،تعدادى ،غالبا،تقريبا،کم وبيش ،کسى ،شخص يا چيز معينى
kind
گونه ،نوع ،قسم ،جور،جنس ،گروه ،دسته ،کيفيت ،جنسى ،(درمقابل پولى)،غيرنقدى ،مهربان ،مهربانى شفقت اميز،بامحبت
seal
اب بندى کردن ،جذم کردن ،کاسه نمد،درپوش ،بتونه ،اب بندى ،زهوار،(ج.ش ).خوک ابى ،گوساله ماهى ،مهر)mhor(،نشان ،تضمين ،مهر کردن ،صحه گذاشتن ،مهر و موم کردن ،بستن ،درزگيرى کردن ،مهر زدن ،محکم چسباندن
abilities
شايستگى ،توانايى ،لياقت ،صلاحيت ،قابليت ،استطاعت
useless
بى فايده ،عارى از فايده ،باطله ،بلااستفاده
find
يافتن ،جستن ،تشخيص دادن ،کشف کردن ،پيدا کردن ،چيز يافته ،مکشوف ،يابش
another
ديگرى ،جدا،عليحده ،يکى ديگر،شخص ديگر
dude
ادم شيک پوش ،شخص
doing
عمل
looking
نما،بنظر اينده
leaking
ابگذار
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
cracks
ترک خوردن ،شکستگى ،پريدگى ،رخنه ،ترک ،ضربت ،ترق تروق ،ترکانيدن ،(شلاق )را بصدا دراوردن ،توليد صداى ناگهانى وبلند کردن ،شکاف برداشتن ،ترکيدن ،تق کردن
boards
برگشت توپ از تخته بسکتبال
losing
اتلاف
make
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
wait
صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن
might
توانايى ،زور،قدرت ،نيرو،انرژى
dirty
چرکين ،چرک ،(مج ).زشت ،کثيف کردن
rolling
هموار،نورديدن ،غلتنده ،غلتان
around
گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى
whoa
ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)
jing
دهمين حرف الفباى انگليسى
come
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
needs
لزوما،بر حسب لزوم ،ناگزير،نيازها
done
(بازگشت شود به)do ،انجام شده ،وقوع يافته
enough
بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده
already
پيش از اين ،قبلا
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
fault
خطاى پا در سرويس ،خطاى سرويس اسکواش ،گير،کاستى ،گناه ،عيب ،نقص ،خطا،اشتباه ،شکست زمين ،چينه ،گسله ،تقصير کردن ،مقصر دانستن
yeah
آره
broken
شکسته شده ،منقطع ،منفصل ،نقض شده ،رام واماده سوغان گيرى
hold
دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى
weakened
سست کردن ،ضعيف کردن ،سست شدن ،ضعيف شدن ،کم نيرو شدن ،کم کردن ،تقليل دادن
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
take
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
control
بازرسى کردن ،کنترل کردن فرمان ،اختيار،بازرسى نظارت ،جلوگيرى ،سيستم کنترل شبکه دستگيره کنترل ،مهار،کنترل کردن ،نظارت کردن ،تنظيم کردن ،بازرسى ،کنترل ،بازبينى ،کاربرى
anytime
در هر زمان
danger
به خطر افتادن( کشتى)،خطر
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
being
زمان حال فعلto be ،هستى ،افريده ،مخلوق ،موجود زنده ،شخصيت ،جوهر،فرتاش
help
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
anymore
بيش از اين ها،ديگر
jade
ژاد،اسب پير،يابو يا اسب خسته ،زن هرزه ،زنکه ،(ک ).مرد بى معنى ،دختر لاسى ،پشم سبز،خسته کردن ،از کار انداختن( در اثر زياده روى)
tusk
دندان دراز وتيز،دندان نيش اسب ،دندان عاج فيل ،دندان گراز حيوانات ،(بادندان )سوراخ کردن يا کندن
where
هرکجا،در کجا،در کدام محل ،درچه موقعيتى ،در کدام قسمت ،از کجا،از چه منبعى ،اينجا،درجايى که
entrance
ورودى ،)n.(درون رفت ،وروديه ،اجازه ورود،حق ورود،دروازه ءدخول ،ورود،بار،درب مدخل ،اغاز )vt.(مدهوش کردن ،دربيهوشى ياغش انداختن ،(مج)ازخودبيخودکردن ،زيادشيفته کردن
cave
کاو،مقعر،مجوف کردن ،درغارجادادن ،حفر کردن ،فرو ريختن
four
عدد چهار
constellations
علم نجوم ،صورت فلکى ،برج ،مجمع الکواکب
opened
باز کردن ،قابل بحث ،واريز نش ،سکى] ،وضع زه هنگام کشيده شدن ،خط باز بى دفاع( شمشيربازى)،فضاى باز،زمين باز،گسترده ، : )adj.(باز،گشوده ،سرگشاده ،داير،روباز،ازاد،بى الايش ،مهربان ،رک گو،صريح ،درمعرض ،بى پناه ،بى ابر،واريز نشده ،)vt.vi.(بازکردن ،گشودن ،گشادن ،افتتاح کردن ،اشکارکردن بسط دادن ،مفتوح شدن ،شکفتن ،روشن شدن ،خوشحال شدن ،باز شدن
waited
صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن
thousand
هزار
years
حق رقبى
moment
عزم ،ممان وزن بار هواپيما،لنگر،ممان ،گشتاور( در رياضى)،گشتاور،لحظه ،دم ،ان ،هنگام ،زمان ،اهميت
wellspring
سر چشمه ،منبع
within
در داخل ،در توى ،در حدود،مطابق ،باندازه ،در ظرف ،در مدت ،در حصار
grasp
فراچنگ کردن ،بچنگ اوردن ،گير اوردن ،فهميدن ،چنگ زدن ،قاپيدن ،اخذ،چنگ زنى ،فهم
thank
سپاس ،اظهارتشکر،تقدير،سپاسگزارى کردن ،تشکر کردن
security
سهام قرضه دولتى ،حفاظت ،اقدامات تامينى نيروى تامينى ،ايمنى ،امان ،امنيت ،اسايش خاطر،اطمينان ،تامين ،مصونيت ،وثيقه ،گرو،تضمين ،ضامن
wards
توليت ،مولى عليه ،حفاظت بخش ،اطاق جدا،(در بيمارستان يا زندان يا کارخانه)،حياط،محوطه زندان ،بخش( در بيمارستان)،نگهبان ،سلول زندان ،اطاق عمومى بيماران بسترى ،صغيرى که تحت قيومت باشد،محجور،نگهدارى کردن ،توجه کردن
again
دگربار،پس ،دوباره ،باز،يکبارديگر،از طرف ديگر،نيز،بعلاوه ،ازنو
felt
پشم ماليده ونمد شده ،نمدپوش کردن ،نمد مالى کردن : )p.of feel( زمان ماضى فعلfeel
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
love
مهر،محبت ،معشوقه ،دوست داشتن ،عشق داشتن ،عاشق بودن
dragon
گردان سوار اسبى ،اژدها،(نج ).منظومه دراکو
coming
اينده
water
ابگونه ،پيشاب ،مايع ،اب دادن
deer
اهوى کوهى
guard
روکش کشيدن ،صفحه محافظ،چرم يا زه در قسمتى از چوب بازى لاکراس غلطاندن گوى به جلو يار براى محافظت ان از گوى حريف( بولينگ روى چمن)،پاسدارى دادن ،نگهبانى دادن ،نگهبان ،پاسبان ،مستحفظ،گارد،احتياط،نرده روى عرشه کشتى ،نرده حفاظتى ،پناه ،حائل ،حالت اماده باشدر شمشير بازى ومشت زنى وامثال ان ،نگاه داشتن ،محافظت کردن ،نگهبانى کردن ،پاييدن ،پاسدارى کردن
knock
کوبيدن ،درزدن ،بد گويى کردن از،بهم خوردن ،مشت ،ضربت ،صداى تغ تغ ،عيبجويى
keep
تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
pain
رنج ،زحمت ،محنت ،درد دادن ،درد کشيدن
sinuses
سينوس( در کالبدشناسى)،(تش ).درون حفره هاى پيشانى وگونه ها،معصره ،ناسور،گودال ،کيسه ،حفره ،مغ ،جيب
else
)=other(ديگر،جز اين
performer
ايفا کننده
convince
متقاعد کردن ،قانع کردن
medical
بهداشتى ،بهدارى ،طبى ،دانشکده پزشکى ،سرپزشک ،معالجه
attention
فرمان خبردار،حالت خبردار،به جاى خود به گيرندگان جهت اطلاع ،اخطار جهت اطلاع به ،توجه ،مواظبت ،دقت ،خاطر،حواس ،ادب و نزاکت ،(نظ ).خبردار،حاضرباش(باحرف بزرگ)،رسيدگى
tissue
بافت ،نسج ،رشته ،پارچه ء بافته
blow
جوشيدن ،دميدن هوا،ذوب ،هدر دادن موقعيت ،پرتاب محکم توپ ،ناتوانى در انداختن تمام ميله هاى بولينگ با دو ضربه ،ضربت ،صدمه ،وزش ،نواختن ،وزيدن ،در اثر دميدن ايجاد صدا کردن ،ترکيدن
nose
بينى اسب ،سر لوله ،دهانه ،عضو بويايى ،نوک بر امده هر چيزى ،دماغه ،بو کشيدن ،بينى ماليدن به ،مواجه شدن با
gotten
اسم مفعول فعلget
bossy
داراى برجستگى ،متمايل به رياست مابى ،ارباب منش
since
بعد از،پس از،از وقتى که ،چون که ،نظر باينکه ،ازاينرو،چون ،از انجايى که
hero
قهرمان ،دلاور،گرد،پهلوان داستان
knees
سه گوشه ،زانويى ،دوشاخه ،خم ،پيچ ،زانو دارکردن
cramping
گرفتگى عضله ،چنگه ،چنگوک ،گرفتگى عضلات ،انقباض ماهيچه در اثر کار زياد،دردشکم ،محدودکننده ،حصار،سيخدار کردن ،محدود کردن ،درقيد گذاشتن ،جاتنگ کردن
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
brat
بچه بداخلاق و لوس ،کف شير
comes
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
thighs
(تش ).ران
sweaty
خيس عرق
hear
شنيدن ،گوش کردن ،گوش دادن به ،پذيرفتن ،استماع کردن ،خبر داشتن ،درک کردن ،سعى کردن ،اطاعت کردن
cares
مبالات ،توجه ،نگهدارى ،محافظت کردن ،مراقبت ،تيمار،پرستارى ،مواظبت ،بيم ،دلواپسى( م.م ).غم ،پروا داشتن ،غم خوردن ،علاقمند بودن
about
درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد
grandma
مادر بزرگ ،نه نه جا
wonderful
شگرف ،شگفت اور،شگفت انگيز،شگفت ،عجيب
recognize
به رسميت شناختن ،تشخيص دادن ،برسميت شناختن ،بازشناختن ،تصديق کردن
before
قبل از،جلو،پيش روى ،درحضور،قبل ،پيش از،پيشتر،پيش انکه
blood
خوى ،مزاج ،نسبت ،خويشاوندى ،نژاد،(مج ).نيرو،خون الودکردن ،خون جارى کردن ،خون کسى را بجوش اوردن ،عصبانى کردن
drains
خشک انداختن ،کشيدن زهکش ،خالى کردن اب ،زه کشى کردن ،ابگذر،زهکش فاضل اب ،اب کشيدن از،زهکشى کردن ،کشيدن( با offيا)away،زير اب زدن ،زير اب
minute
يادداشت وقايع ،نسخه دوم ، : )adj.vi.n.(دقيقه ،دم ،ان ،لحظه ،مسوده ،يادداشت ،(بصورت جمع )گزارش وقايع ،خلاصه مذاکرات ،خلاصه ساختن ،صورت جلسه نوشتن ،پيش نويس کردن ، : )adj.(بسيار خرد،ريز،جزئى ،کوچک
darkness
تاريکى ،نابينائى ،بى بصيرتى
flippers
کفش شنا،پرده يا عضو شناى حخيوانات دريايى ،باله شنا
horrible
مخوف ،مهيب ،سهمگين ،رشت ،ناگوار،موحش
life
جان ،حيات ،عمر،رمق ،مدت ،دوام ،دوران زندگى ،موجودات ،حبس ابد
flashed
درخش ،درخشيدن ،نور مختصر،پيام انى يا برق اسا،نور،روشنايى مختصر،يک ان ،لحظه ،بروز ناگهانى ،جلوه ،تشعشع ،برق زدن ،ناگهان شعله ور شدن ،زود گذشتن ،فلاش عکاسى ،تلالو،تاباندن
eyes
روزنه دار،چشمى ،گوشواره اى سوراخ سوزن ،سوراخ ميخ کوهنوردى ،حلقه ،شکاف درجه دايره اى شکل ،چشم ،ديده ،بينايى ،دهانه ،سوراخ سوزن ،دکمه يا گره سيب زمينى ،مرکز هر چيزى ،کاراگاه ،نگاه کردن ،ديدن ،پاييدن
remembered
بخاطراوردن ،ياد اوردن ،بخاطر داشتن
talk
مبادله ،صحبت کردن ،گفتگو،صحبت ،مذاکره ،حرف زدن
inside
نزديک به مرکز بخش درونى ،ناحيه نزديک سبد بسکتبال ،نزديک به تور واليبال ،تويى ،درون ،داخل ،باطن ،نزديک بمرکز،قسمت داخلى ،تو،اعضاى داخلى
guys
سيم بکسل ،ريسمان ،شخص ،مرد،يارو،فرار،گريز،با طناب نگه داشتن ،با تمثال نمايش دادن ،استهزاء کردن ،جيم شدن
whole
کل ،درست ،دست نخورده ،کامل ،بى خرده ،همه ،سراسر،تمام ،سالم
village
دهکده ،روستا،ده ،قريه
sleep
خوابيدن ،خواب رفتن ،خفتن
spell
هجى کردن ،املاء کردن ،درست نوشتن ،پى بردن به ،خواندن ،طلسم کردن ،دل کسى رابردن ،سحر،جادو،طلسم ،جذابيت ،افسون ،حمله ناخوشى ،حمله
only
تنها،محض ،بس ،بيگانه ،عمده ،صرفا،منحصرا،يگانه ،فقط بخاطر
affects
عاطفه ،نتيجه ،احساسات ،برخورد،اثر کردن بر،تغيير دادن ،متاثر کردن ،وانمود کردن ،دوست داشتن ،تمايل داشتن(به)،تظاهر کردن به
pandas
(ج.ش ).مورچه خوار فلس دار هيماليا
goose
قاز،ماده غاز،گوشت غاز،ساده لوح واحمق ،سيخ زدن به شخص ،به کفل کسى سقلمه زدن ،مثل غاز يا گردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن ،اتو کردن ،هيس ،علامت سکوت
brain
مخ ،کله ،هوش ،ذکاوت ،فهم ،مغز کسى را دراوردن ،بقتل رساندن
much
زياد،بسيار،خيلى بزرگ ،کاملا رشد کرده ،عالى مقام ،تقريبا،بفراوانى دور،بسى
evolved
بازکردن ،گشادن ،بيرون دادن ،دراوردن ،استنتاج کردن ،نموکردن
okay
)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب
please
دلپذيرکردن ،خشنود ساختن ،کيف کردن ،سرگرم کردن ،لطفا،خواهشمند است
dementia
(طب )ديوانگى ،جنون ،سفه
made
ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده
into
توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن
mush
حريره ارد ذرت ،خمير نرم ،(در راديو )صداى مزاحم ،پارازيت ،خش خش ،حريره اردذرت تهيه کردن ،سفر پياده در برف ،پياده در برف سفرکردن ،احساسات بيش از حد
allowed
جائز
lock
محکم نگهداشتن ،قفل گلنگدن ،چفت شدن ،طره گيسو،دسته پشم ،چخماق تفنگ ،چفت و بست ،مانع ،سد متحرک ،سدبالابر،چشمه پل ،محل پرچ يا اتصال دوياچند ورق فلزى ،قفل کردن ،بغل گرفتن ،راکد گذاردن ،قفل شدن ،بوسيله قفل بسته ومحکم شدن ،محبوس شدن
babies
بچه ،طفل ،نوزاد،مانند کودک رفتار کردن ،نوازش کردن
group
حزب ،طبقه بندى بين اتومبيلها،تعداد شيرجه هاى انجام شده از يک نقطه با يک روش ،گروه رزمى( يکان)،ناو گروه ،گروه( يکانى که از دو گردان بيشتر استعداد داشته باشد)،دسته بندى کردن ،انجمن ،جمعيت ،گروه بندى کردن ،دسته دسته کردن ،جمع شدن
knew
ماضى فعلKnow ،دانست
beautiful
زيبا،قشنگ ،خوشگل ،عالى
cart
ارابه ،دوچرخه ،چرخ ،باگارى بردن
first
اولا"،نخست ،نخستين ،اول ،يکم ،مقدم ،مقدماتى ،اولا
gotta
باید
past
سابقه ،بعد از،پايان يافته ،پيشينه ،وابسته بزمان گذشته ،ماقبل ،ماضى ،گذشته از،درماوراى ،دور از،پيش از
guards
روکش کشيدن ،صفحه محافظ،چرم يا زه در قسمتى از چوب بازى لاکراس غلطاندن گوى به جلو يار براى محافظت ان از گوى حريف( بولينگ روى چمن)،پاسدارى دادن ،نگهبانى دادن ،نگهبان ،پاسبان ،مستحفظ،گارد،احتياط،نرده روى عرشه کشتى ،نرده حفاظتى ،پناه ،حائل ،حالت اماده باشدر شمشير بازى ومشت زنى وامثال ان ،نگاه داشتن ،محافظت کردن ،نگهبانى کردن ،پاييدن ،پاسدارى کردن
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
takes
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
rebuild
تجديد ساخت ،نوسازى کردن قطعات ،بازساختن ،دوباره ساختمان کردن ،چيز دوباره ساخته شده
sure
خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا
great
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
mind
در نظر داشتن ،نگهدارى کردن رسيدگى کردن به ،نظر،نيت ،خاطر،ذهن ،خيال ،مغز،فهم ،فکر چيزى را کردن ،ياداورى کردن ،تذکر دادن ،مراقب بودن ،مواظبت کردن ،ملتفت بودن ،اعتناء کردن به ،حذر کردن از،تصميم داشتن
question
تحقيق کردن از،مورد ترديد يا اعتراض قرار دادن ،سوال ،پرسش ،استفهام ،مسئله ،موضوع ،پرسيدن ،تحقيق کردن ،ترديد کردن در
rises
خاتمه يافتن ،نمودار شدن ،ترقى کردن سرچشمه گرفتن ،بلندى ،افزايش ،طالع شدن ،بلند شدن ،از خواب برخاستن ،طغيان کردن ،بالاامدن ،طلوع کردن ،سربالا رفتن ،صعود کردن ،ناشى شدن از،سر زدن ،قيام ،برخاست ،صعود،طلوع ،سربالايى ،پيشرفت ،ترقى کردن ،ترقى خيزعلو م مهندسى : شيب سرچشمه
balance
بالانس کردن ،تراز کردن ،متعادل کردن بالانس ،هم وزن ،تراز شدن ،ترازو،ميزان ،تراز،تتمه حساب ،مانده ،برابرکردن ،موازنه کردن ،متعادل کردن ،توازن
beam
باريکه ،دسته کردن اشعه الکترونى ،جهت دادن ،تيرک ،تير سقف ،شاه تير،فرسب ،عرض ناو،عرض ستون نور،نورافکن شعاع نور،شاهين ترازو،ميله ،شاهپر،تيرعمارت ،نورافکندن ،پرتوافکندن ،پرتو،شعاع
balancing
متعادل کردن ،تراز( دوربين نقشه بردارى)
pair
جفت شدن ،زوج ،زن و شوهر،هر چيز دو جزئى ،جفت کردن وشدن ،جور کردن وشدن
buckets
منحنى پيوند،قوس پيوندى ،جام( بيل مکانيکى و لودر)،دلو،سطل
would
تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند
stings
زخم نيش ،خلش ،سوزش ،گزيدن ،تير کشيدن ،نيش زدن
move
کپى کردن اطلاعات از يک مکان حافظه در حافظه اصلى به مکان ديگر،تغيير دادن انتقال دادن ،حرکت کردن تکان خوردن ،پيش رفتن ،اسباب کشى کردن تکان ،حرکت فريبنده ،جنبيدن ،تکان دادن ،حرکت دادن ،بجنبش دراوردن ،بازى کردن ،متاثر ساختن ،جنبش ،تکان ،اقدام ،(دربازى )نوبت حرکت يابازى ،بحرکت انداختن ،وادار کردن ،تحريک کردن ،پيشنهاد کردن ،تغيير مکان ،حرکت کردن ،نقل مکان ،اسباب کشى کردن
spill
ريزش ،توپى ،ميله ،تيکه کاغذ،ريختن ،انداختن ،پرت کردن
drop
محل يک ترمينال راه دور در شبکه فاصله ميان بالا و پايين يک ورق از لوازم التحرير کامپيوترى ،بار،نشست افت کردن ،گل پس از چرخيدن روى حلقه بسکتبال به زمين انداختن ،انداختن گوى گلف به سوراخ ،به زمين انداختن توپ پس از بل گرفتن ،جاگذاشتن حريف( دوچرخه سوارى)،کم کردن ،فرود،ژيگ ،قطره ،چکه ،نقل ،اب نبات ،از قلم انداختن ،افتادن ،چکيدن ،رهاکردن ،انداختن ،قطع مراوده ،افت ،سقوط
cleaned
ساده ،بى قيد و شرط،تميز کردن ،حرکت بدون نقص ،شکل مناسب اتومبيل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب( وزنه بردارى)،بدون قيد و شرط،خالص ،پاکيزه ،نظيف ،طاهر،عفيف ،تميزکردن ،پاک کردن ،درست کردن ،زدودن
floors
محدوده زمين ،کف( در ازمون)،کف اطاق ،کف زمين ،بستر( دره وغيره)،بزمين زدن ،شکست دادن ،کف سازى کردن ،اشکوب ،طبقه
spillage
نشت
observation
رصد کردن ،ديدبانى کردن ،مشاهده کردن ،معاينه و بررسى کردن ،مشاهده ،ملاحظه ،نظر
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
walk
مسابقه راهپيمايى ،راه پيما،گردش کننده ،راه رونده ،راه رو،راه رفتن ،گام زدن ،گردش کردن ،پياده رفتن ،گردش پياده ،گردشگاه ،پياده رو
mile
مايل ،ميل( برابر با ¹ 164متر)،مقياس سنجش مسافت( ميل )معادل9/35 ¹ 16متر
home
اسايشگاه ،منزل ،مرزوبوم ،ميهن ،وطن ،اقامت گاه ،شهر،بخانه برگشتن ،خانه دادن(به)،بطرف خانه
taught
(ماضى واسم مفعول فعل)teach ،اموخته
sounds
موج صوتى ،طنين ،عمق يابى کردن ،صوت ،اوا،سالم ،درست ،بى عيب ،استوار،بى خطر،دقيق ،مفهوم ،صدا دادن ،صداکردن ،به نظر رسيدن ،بگوش خوردن ،بصدا دراوردن ،نواختن ،بطور ژرف ،کاملا،ژرفاسنجى کردن ،گمانه زدن
something
يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى
nuts
اجيل ،ديوانه ،مفتون
small
جزيى ،خرده ،ريز،محقر،خفيف ،پست ،غير مهم ،جزئى ،کم ،دون ،کوچک شدن ياکردن
world
جهان ،دنيا،گيتى ،عالم ،روزگار
training
اموزش ،پرورش ،تعليم ،ورزش ،کاراموزى
over
پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش
tired
)tiredly(خسته ،سير،بيزار،باخستگى
start
روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن
tomorrow
فردا،روز بعد
said
(ماضى واسم مفعول فعل)say ،گفته شده ،مذکور،بيان شده ،گفت
course
مسير رفت و برگشت ،پيست مسابقه ،لايه ،طبقه ،قشر،راه ،مسير حرکت ،مسير هواپيما،دوره مسير تيراندازى ،مسير مسابقه ،دوره اموزش ،ميدان تير،خط سير( در نقشه بردارى)، : )n.(دوره ،مسير،روش ،جهت ،جريان ،(با )inدرطى ،درضمن ،بخشى از غذا،اموزه ،اموزگان ، : )vt.& vi.(دنبال کردن ،بسرعت حرکت دادن ،چهار نعل رفتن
seen
قسمت سومsee
chased
پايه چرخش ،تعقيب کردن ،دنبال کردن ،شکار کردن ،واداربه فرار کردن ،راندن واخراج کردن(با awayو out و)off ،تعقيب ،مسابقه ،شکار
demon
جن ،(افسانه يونان )خدايى که داراى قوه خارق العاده بوده ،ديو.ديو،جنى ،شيطان ،روح پليد،اهريمن
valley
دره ،وادى ،ميانکوه ،گودى ،شيار
peace
صلح وصفا،سلامتى ،اشتى ،صلح ،ارامش
kept
نگاه داشته ،نشانده
track
پيدا کردن ،با طناب کشيدن ،رد( اثر)،زمين بازيهاى ميدانى ،ادامه گوى در مسير بولينگ ،ايز راه ،اثار،مسير طى شده ،رديابى کردن ،تعقيب مسير کردن ،تعقيب کردن ،شيار،لبه ،باريکه ،پيگردى کردن ،رد پا،اثر،خط اهن ،جاده ،راه ،نشان ،مسابقه دويدن ،تسلسل ،توالى ،ردپاراگرفتن ،پى کردن ،دنبال کردن
believe
باور کردن ،اعتقادکردن ،گمان داشتن ،ايمان اوردن ،اعتقادداشتن ،معتقدبودن
reason
سبب ،علت ،عقل ،خرد،شعور،استدلال کردن ،دليل و برهان اوردن
random
بى نظم ،بى مقصدى ،بى منظورى ،پيشامد اتفاقى همينطورى ،الله بختکى ،اتفاقى الکى ،بى ترتيب ،نامنظم ،بى هدف تصادفى ،کتره اى ،تصادف( نا)،عدد شانسى ،اتفاقى ،مسير ناگهانى ،خط سير اتقافى ،فکر تصادفى ،غيرعمدى ،بختانه
found
زمان ماضى واسم فعولfind ، : )n.& vt.(برپاکردن ،بنياد نهادن ،تاسيس کردن ،ريختن ،قالب کردن ،ذوب کردن ،ريخته گرى ،قالب ريزى کردن
connected
بسته ،متصل
happening
اتفاق ،رويداد،پيشامد
because
زيرا که ،چونکه ،براى اينکه
lunch
ظهرانه ،ناهار خوردن
hungry
گرسنه ،دچار گرسنگى ،حاکى از گرسنگى ،گرسنگى اور،حريص ،مشتاق
easy
اسان ،سهل ،بى زحمت ،اسوده ،ملايم ،روان ،سليس
once
يکمرتبه ،يکبار ديگر،فقط يکبار،يکوقتى ،سابقا
offense
تهاجم ،توپ اندازى و تلاش براى انداختن ميله ، )offence(گناه ،تقصير،حمله ،يورش ،هجوم ،اهانت ،توهين ،دلخورى ،رنجش ،تجاوز،قانون شکنى ،بزه
history
تاريخ ،تاريخچه ،سابقه ،پيشينه ،(طب )بيمارنامه
scrolls
پيچک ،نوشته يا فهرست طولانى ،طومار نوشتن ،کتيبه نوشتن ،ثبت کردن
enjoyed
لذت بردن ،برخوردارشدن از،بهره مندشدن از،دارابودن ،برخوردارشدن
getting
گرفتن
kids
بزغالگان
town
شهرک ،شهر کوچک ،قصبه حومه شهر،شهر
without
برون ،بيرون از،از بيرون ،بطرف خارج ،انطرف ،فاقد،بدون
built
ساخت ،ريخت ،ترکيب
tunnels
فاصله بين مهاجمان دو تيم درتجمع( رگبى)،دالان زيرزمينى ،سوراخ کوه ،نقب زدن ،تونل ساختن ،نقب راه
extend
توسعه يافتن ،تعميم دادن ،باحداکثر نيرو،وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن با پاهاى کشيده و بلند،باز کردن ،ادامه پيدا کردن ،باز شدن توسعه دادن ،درازکردن ،طول دادن ،رساندن ،ادامه دادن ،توسعه دادن ،تمديد کردن ،عموميت دادن ،منبسط کردن
through
)=thru(از ميان ،از وسط،از توى ،بخاطر،سرتاسر،از اغاز تا انتها،کاملا،تمام شده ،تمام ،از طريق ،بواسطه ،در ظرف
mountain
کوه ،(بصورت جمع )کوهستان ،کوهستانى
never
هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا
heard
شنيد،گوش داد،شنفت ،گوش کرد،استماع کرد،خبرداشت
those
انها،انان
study
غور،موضوع تحصيلى ،اتاق مطالعه ،تحصيل کردن ،مطالعه کردن ،درس خواندن ،خوانش ،بررسى کردن
been
اسم مفعول فعل بودن)to be( ،بوده
them
ايشان را،بايشان ،بانها
nope
جواب منفى
even
زوج( در اعداد)،عدد زوج ،(مثل4 و)8،مسطح ،تراز،مساوى ،هموارکردن ،صاف کردن ،واريز کردن ،حتى ،هم ،درست ،اعداد جفت
they
انها،ايشان ،انان
very
بسيار،خيلى ،بسى ،چندان ،فراوان ،زياد،حتمى ،واقعى ،فعلى ،خودان ،همان ،عينا
reassuring
اطمینان بخش
sweating
خوى ،عرق کردن ،عرق ريزى ،مشقت کشيدن
escape
فرار از خاک( کشتى)،فرار کردن ،رستن ،گريختن ،دررفتن ،فرارکردن ،رهايى جستن ،خلاصى جستن ،جان بدربردن ،گريز،فرار،رهايى ،خلاصى
wanna
می خوام
torches
چراغ قوه ،مشعل دار کردن
food
خوراک ،غذا،قوت ،طعام
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
travel
راه ،مسير،درنروديدن ،سفر کردن مسافرت کردن ،رهسپار شدن ،مسافرت ،سفر،حرکت ،جنبش ،گردش ،جهانگردى
plums
(گ.ش ).الو،گوجه ،الوى برقانى ،کار يا چيز دلچسب
basted
(گ.ش ).ليف درخت ،پوست ليفى درختان
cricket
(ج.ش ).جيرجيرک ،زنجره ،يکجور گوى بازى
flour
گرد،ارد کردن ،پودر شدن
then
سپس ،پس( از ان)،بعد،انگاه ،دران هنگام ،در انوقت ،انوقتى ،متعلق بان زمان
staying
اقامت
three
سه ،شماره3
best
( : )adj.& vt.(صفت عالى)good ،خوبترين ،شايسته ترين ،پيشترين ،بزرگترين ،عظيم ترين ،برترى جستن ،سبقت گرفتن ،به بهترين وجه ،به نيکوترين روش ،بهترين کار،( : )adv.(صفت عالى)well
friend
رفيق ،دوست کردن ،يارى نمودن
imagine
تصور کردن ،پنداشتن ،فرض کردن ،انگاشتن ،حدس زدن ،تفکر کردن
want
خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى
behind
پشت سر،باقى کار،باقى دار،عقب مانده ،داراى پس افت ،عقب تراز،بعداز،ديرتراز،پشتيبان ،اتکاء،کپل ،نشيمن گاه
beat
تغييرات شدت صوت در اثر تداخل ضربان ،پيروزى ،گل زدن ،گريختن از چنگ مدافع رسيدن به پايگاه پيش از رسيدن توپ بيس بال صداى منظم پاى اسب ،حرکت قايق بسمت باد،تعداد پاروزنها در هر دقيقه ،تعداد ضربات پا دريکسرى ضربات بازوى شناگر ضربه زدن( شمشيربازى)،غالب شدن ، : )vi.& vt.(تپيدن ،کتک زدن ،چوب زدن ،شلاق زدن ،کوبيدن ، : )n.(ضرب ،ضربان ،نبض ،قلب ،تپش ،ضربت موسيقى ،غلبه ،پيشرفت ،زنش
game
چلاق ،معيوب ،هرنوع ورزش با مقررات ،سرگرمى ،جانور شکارى ،يک دور بازى ،(بصورت جمع)مسابقه هاى ورزشى ،شوخى ،دست انداختن ،تفريح کردن ،اهل حال ،سرحال
everybody
هرکس ،هرکسى
sometimes
بعضى اوقات ،بعضى مواقع ،گاه بگاهى
when
کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع
scared
می ترسم
happy
خوش ،خوشحال ،شاد،خوشوقت ،خوشدل ،خرسند،سعادتمند،راضى ،سعيد،مبارک ،فرخنده
place
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
mirror
ايينه ،دراينه منعکس ساختن ،بازتاب کردن
always
همواره ،هميشه ،پيوسته ،همه وقت
cheers
به سلامتی
sees
ديدن ،مشاهده کردن ،نگاه کردن ،فهميدن ،مقر يا حوزه اسقفى ،بنگر
version
مدل ،روش ،شرح ويژه ،ترجمه ،تفسير،نسخه ،متن
memory
حافظه ،خاطره ،يادگار،ياد بود
sign
اماره امضا کردن ،تخته اعلانات ،نشانى ،علامت دادن ،درجه نظامى ،نشانه ،علامت ،اثر،صورت ،ايت ،تابلو،اعلان ،امضاء کردن ،امضاء،نشان گذاشتن ،اشاره کردن
certain
مسلم ،محقق ،يقين ،معين ،برخى
children
بچه ها،کودکها،طفل ها
discover
پى بردن ،دريافتن ،يافتن ،پيدا کردن ،کشف کردن ،مکشوف ساختن
spies
جاسوس
observed
معاينه کردن ،اظهار عقيده کردن ،نظر دادن ،بجا اوردن ،ديدبانى کردن ،رعايت کردن ،مراعات کردن ،مشاهده کردن ،ملاحظه کردن ،ديدن ،گفتن ،برپاداشتن(جشن و غيره)
pool
دوره( شمشيربازى)،سوراخ کردن ،نقب زدن ،پارک موتورى ،تعميرگاه ،قرقره ،استخر،ابگير،حوض ،برکه ،چاله اب ،کولاب ،ائتلاف چند شرکت با يک ديگر،عده کارمند اماده براى انجام امرى ،دسته زبده وکار ازموده ،ائتلاف کردن ،سرمايه گذارى مشترک ومساوى کردن ،شريک شدن ،باهماتحادکردن ،تصحيلات اشتراکى ،منبع ،مخزن
most
بيشترين ،زيادترين ،بيش از همه
powerful
نيرومند،مقتدر
source
سرچشمه ،منبع ،منشاء،مايه مبداء،ماخذ
energy
توانايى کار،ورج ،قدرت ،کارمايه ،زور،نيرو،قوه فعليه ،توانايى ،انرژى
universe
جامعه( در امار)،عالم وجود،گيتى ،جهان ،کيهان ،کائنات ،کون و مکان ،دهر،عالم ،دنيا
idiot
ابله ،ادم سفيه و احمق ،خرف ،سبک مغز،ساده
chose
منتخب ،انتخاب کرده
beneath
در زير،از زير،پايين تر از،روى خاک ،کوچکتر،پست تر،زيرين ،پايينى ،پايين تر،تحتانى ،تحت نفوذ،تحت فشار
guarded
محفوظ،احتياط اميز،ملاحظه کار
fools
نادانى و حماقت کردن ،نادان ،احمق ،ابله ،لوده ،دلقک ،مسخره ،گول زدن ،فريب دادن ،دست انداختن
perhaps
گويا،شايد،ممکن است ،توان بود،اتفاقا
passed
صادر شدن ،فتوى دادن تصويب و قابل اجرا کردن ،گذراندن ماهرانه گاو از کنار گاوباز با حرکت شنل ،يک دور حرکت در مسير مسابقه اسکى روى اب انصراف از پرش براى انتخاب اندازه هاى بالاتر،گردنه ،کلمه عبور،گذرگاه کارت عبور،معبر جنگى ،اجازه عبور،گذشتن ،عبور کردن ،رد شدن ،سپرى شدن ،تصويب کردن ،قبول شدن ،رخ دادن ،قبول کردن ،تمام شدن ،وفات کردن ،سبقت گرفتن از،خطور کردن ،پاس دادن ،رايج شدن ،اجتناب کردن ،عبور،گذرگاه ،راه ،گردونه ،گدوک ،پروانه ،جواز،گذرنامه ،بليط،گذراندن ،تصويب شدن
simply
بسادگى ،واقعا،حقيقتا
dried
خشکيده
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
flow
جارى شدن ،لبريز شدن ،سليس بودن طغيان کردن ،سيلان يافتن ،ناشى شدن فلو،سيلان ،سرعت حرکت و جريان اب ،جريان ،روانى ،مد( برابر جزر)،سلاست ،جارى بودن ،روان شدن ،سليس بودن ،بده ،شريدن ،گردش ،روند
long
بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن
after
پس از،بعداز،در عقب ،پشت سر،درپى ،در جستجوى ،در صدد،مطابق ،بتقليد،بيادبود
left
: )adj.& adv.& n.(چپ ،درطرف چپ ،جناح چپ ، : )past of leave(زمان ماضى فعلleave ضربه چپ
existence
هستى ،زيست ،موجوديت ،زندگى ،بايش
hidden
غايب ،مخفى ،پنهان کرده شده پوشيده ،مکتوم
retrieved
بازيافتن ،دوباره بدست اوردن ،پس گرفتن ،جبران کردن ،اصلاح يا تهذيب کردن ،حصول مجدد
true
راست ،پابرجا،واقعى ،راستگو،خالصانه ،صحيح ،ثابت کردن ،حقيقى کردن ،درست ،راستين ،فريور
claim
خواسته ،مدعى به ،مطالبات ادعا کردن ،درخواست ،طلب ،ادعاى خسارت کردن ،دادخواست ،دعوى ،مطالبه ،ادعا کردن
dear
محبوب ،گرامى ،پرارزش ،کسى را عزيز خطاب کردن ،گران کردن
become
شدن ،برازيدن ،امدن به ،مناسب بودن ،تحويل يافتن ،درخوربودن ،زيبنده بودن
things
اسباب ،اشيا
unless
مگراينکه ،جز اينکه ،مگر
upside
بالاترين قسمت ،قسمت بالايى ،فوقانى ،بالا
which
که اين( هم)،کدام
case
روکش کردن ،پوشانيدن ،پوشش ،موضوع ،جعبه محتوى باروت و فشنگ و غيره قابل انعطاف بودن کمان ،حق تقدم درتيراندازى انداختن قلاب به اب ،محل ماهيگيرى سگان بدنبال شکار،جعبه مقوايى يا چوبى جهت بسته بندى و حمل کالا،کيف ،چمدان ،محاکمه ،مسئله ،غلاف پرچم ، : )n.(سرگذشت ،پوسته ،قالب ،قاب ،جا،حالت ،وضعيت ،موقعيت ،اتفاق ،دعوى ،مرافعه ،قضيه ، )vt.(در صندوق ياجعبه گذاشتن ،جلدکردن ،پوشاندن ،مورد،غلاف
idea
انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر
alone
تنها،يکتا،فقط،صرفا،محضا
probably
محتملا،شايد
worry
انديشناکى ،انديشناک کردن يابودن ،نگران کردن ،اذيت کردن ،بستوه اوردن ،انديشه ،نگرانى ،اضطراب ،دلواپسى
gets
گرفتن ،بدست اوردن ،به دست اوردن ،تحصيل شده ،کسب کرده ،بدست امده ،فرزند،بدست اوردن ،فراهم کردن ،حاصل کردن ،تحصيل کردن ،تهيه کردن ،فهميدن ،رسيدن ،عادت کردن ،ربودن ،فائق امدن ،زدن ،(درمورد جانوران )زايش ،تولد
eaten
خورده شده
honest
راستکار،راد،درست کار،امين ،جلال ،بيغل وغش ،صادق ،عفيف
anyone
هرکس ،هرچيز،هرشخص معين
weird
خارق العاده ،غريب ،جادو،مرموز
bunch
گروه ،دسته کردن ،خوشه کردن
trying
کوشا،ساعى ،سخت
fight
مبارزه ،نبرد،کارزار،پيکار،زد وخورد،جنگ کردن ،نزاع کردن ،جنگيدن
plan
طرح کشيدن يا ريختن ،طرح ريزى کردن در نظر داشتن ،نقشه کف ،نقشه مسطحه ،برنگاره ،هامن ،طرح ريزى کردن ،طرح کردن ،برنامه ،تدبير،انديشه ،خيال ،نقشه کشيدن ،طرح ريختن
gone
(اسم مفعول فعل)go
worked
عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن
really
واقعا،راستى
silly
نادان ،ابله ،سبک مغز،چرند،احمقانه
fine
مصادره کردن ،بسيار اماده ،تاوان ،غرامت ،جريمه کردن ،جريمه گرفتن از،صاف کردن ،کوچک کردن ،صاف شدن ،رقيق شدن ،خوب ،فاخر،نازک ،عالى ،لطيف ،نرم ،ريز،شگرف
pretty
تاحدى ،شکيل ،خوش نما،خوب ،بطور دلپذير،قشنگ کردن ،اراستن
someone
کسی
painless
بى درد،بى رنج
fibers
الياف
showing
نمايش ،جلوه ،ارائه ،اشکارسازى ،اظهار،علامت ،مظهر
badly
بطوربد،بطور ناشايسته
neglected
غفلت
mostly
بيشتر،اساسا"
unwashed
شسته نشده ،حمام نگرفته ،جز ومردم عادى
objects
مورد،اعتراض داشتن ،شيئى ،چيز،مقصود،شى ء،موضوع ،منظره ،هدف ،مفعول ،کالا،اعتراض کردن ،مخالفت کردن
perfect
کامل ،درست ،بى عيب ،تمام عيار،کاملا رسيده ،تکميل کردن ،عالى ساختن
memories
حافظه ،خاطره ،يادگار،ياد بود
unleash
از بند باز کردن ،رهاکردن
problem
مساله ،مسئله ،مشکل ،چيستان ،معما،موضوع
fuzzy
کرکى ،ريش ريش ،پرزدار،خوابدار،تيره
boots
شاگرد مهمانخانه ،کفش پاک کن
borrow
عاريه گرفتن ،مسافتى که گوى روى چمن نرم منحرف ميشود،قرض کردن ،رقم قرضى ،قرض گرفتن ،وام گرفتن ،اقتباس کردن
later
اخرى ،دومى ،عقب تر،اخيرالذکر
putting
ضربت توپ گلف نزديک سوراخ ،زدن توپ
stinky
بد بو
feet
پاچنگال برداشتن ،پازدن ،قدم زدن ،پايه ،پايين ،دامنه
booties
غنیمت
reviving
وصول مطالبات سوخت شده
helping
کمک ،يارى ،يک وعده يا پرس خوراک
friends
دوستان
longer
بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن
important
مهم
cold
سرماخوردگى ،زکام ،سردشدن يا کردن
inspiring
اميدبخش
gives
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
looks
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
promising
اميد بخش ،نويد دهنده ،محتمل
second
تالى ،مددکار بوکسور،نفر بعد از سر گروه ،دومى ،ثانى ،دومين بار،ثانوى ،مجدد،ثانيه ،پشتيبان ،کمک ،لحظه ،درجه دوم بودن ،دوم شدن ،پشتيبانى کردن ،تاييد کردن
almost
تقريبا،بطور نزديک
anything
هرچيز،هرکار،همه کار(در جمله ء مثبت )چيزى ،(در پرسش و نفى )هيچ چيز،هيچ کار،بهراندازه ،بهرمقدار
voice
اواز،شفاهى ،صوتى ،واک ،صوت ،اوا،باصدا بيان کردن ،ادا کردن
head
دهنه ابزار،ارتفاع ريزش ،سر رولور سر،مبحث ،موضوع در راس چيزى واقع شدن ،ضربه با سر،هد،انتهاى ميز بيليارد،طول سر اسب بعنوان مقياس فاصله برنده از نفر بعد،دستشويى قايق ،بالاى بادبان ،سرفشنگ ،عناصر اوليه ستون ،پيش رو،رهبر يا دسته پيشرو يک ستون ،توالت ناو،عازم شدن ،سرپل گرفتن ،مواجه شدن ، )n.& adj.(سر،کله ،راس ،عدد،نوک ،ابتداء،انتها،دماغه ،دهانه ،رئيس ،سالار،عنوان ،موضوع ،منتها درجه ،موى سر،فهم ،خط سر،فرق ،سرصفحه ،سرستون ،سر درخت ،اصلى ،عمده ،مهم ، : )vt.(سرگذاشتن به ،داراى سرکردن ،رياست داشتن بر،رهبرى کردن
talking
سخنگو،ناطق
rabbit
شکار خرگوش کردن
stop
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
forgive
بخشيدن ،عفو کردن ،امرزيدن
lives
زندگی
stake
ميخ چوبى ،دستک ،تيرک ،ستون چوبى يا سنگى تزئينى ،ميخ چوبى ،گرو،شرط بندى مسابقه با پول روى ميزدر قمار،بچوب يا بميخ بستن ،قائم کردن ،محکم کردن ،شرط بندى کردن ،شهرت خود رابخطر انداختن ،پول در قمار گذاشتن
including
شامل ،به ضميمه ،بانضمام
making
ساخت ،ساختمان ،مايه کاميابى ،ترکيب ،عايدى
hurt
صدمه زدن اسيب ،ازار رساندن ،اسيب زدن به ،ازردن ،اذيت کردن ،جريحه دار کردن ،خسارت رساندن ،اسيب ،ازار،زيان ،صدمه
leave
واگذارى ،اجازه مرخصى ،)n.vt.&vi.(اجازه ،اذن ،مرخصى ،رخصت ،باقى گذاردن ،رها کردن ،ول کردن ،گذاشتن ،دست کشيدن از،رهسپار شدن ،عازم شدن ،ترک کردن ، )leaf( : )vi.(برگ دادن
sick
مريضى ،ناخوش ،بيمار،ناساز،ناتندرست ،مريض شدن ،(سگ را )کيش کردن ،جستجوکردن ،علامت چاپى بمعنى عمدا چنين نوشته شده ،برانگيختن
pukes
: )n.vt.& vi.(استفراغ کردن ،قى ،استفراغ ،بالا اوردن ، : )n.(رنگ ابى تيره ،ابى سير
blast
دميدن ،هواى دم کوره بلند،ترکش ،ضربه انفجار،منفجر شدن بوق کوتاه ،وزش ،دم ،جريان هوايا بخار،صداى شيپور،بادزدگى ،(مع ).انفجار،(نظ ).صداى انفجار،صداى ترکيدن ،ترکاندن ،سوزاندن
seems
بنظر امدن ،نمودن ،مناسب بودن ،وانمود شدن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن
backing
پشت بند،مبلغ شرطبندى ،پشتوانه پولى ،پشتى ،پشتيبانى ،پشتيبان ،پوشش ،تصديق در پشت يا ظهر ورقه ،ديرکردن ،کندى
word
کلمه ،لغت ،لفظ،گفتار،واژه ،سخن ،حرف ،عبارت ،پيغام ،خبر،قول ،عهد،فرمان ،لغات رابکار بردن ،بالغات بيان کردن
frighten
)=fright(بوحشت انداختن ،ترساندن
sorry
متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت
embarrassing
شرم آور
were
گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas
trespassers
تجاوز کار،تجاوزکار،عهد شکن ،متخلف ،خلافکار،خاطى ،متجاوز
hooray
)hurrah(هورا
paperwork
تشريفات ادارى ،کاغذ بازى
passage
معبر،دريا کرايه ،تيمچه ،راه عبور،دالان ،راه ،حق عبور،پاساژ،اجازه عبور،سپرى شدن ،انقضاء،سفردريا،راهرو،گذرگاه ،تصويب ،قطعه ،نقل قول ،عبارت منتخبه از يک کتاب ،رويداد،کارکردن مزاج
telling
کارگر،موثر
permission
مجوز،اجازه ،اذن ،رخصت ،دستور،پروانه ،مرخصى
crazy
ديوانه ،شوريده ،شکاف دار
pants
زير شلوارى ،(ز.ع ).تنکه)tonokeh(
cool
چاييدن ،خونسرد،خنک کردن ،ارام کردن
awkward
خامکار،زشت ،بى لطافت ،ناشى ،سرهم بند،غير استادانه
rules
قواعد بازى
guardian
مستحفظ،سرپرست ،نگهبان ،ولى(اولياء)،(حق).قيم
warrior
رزمجو،جنگاور،سلحشور،محارب ،جنگجو،مبارز،دلاور
sacred
مقدس ،روحانى ،خاص ،موقوف ،وقف شده
arachnid
(ج.ش ).جانورى از راسته ء بند پايان ،عنکبوتيان ،تنندگان
clan
خاندان ،خانواده ،طايفه ،قبيله ،دسته
weapon
جنگ افزار،سلاح ،اسلحه ،حربه ،مسلح کردن
sworn
کفر،فحش
oath
پيمان ،سوگند،قسم خوردن
intruders
متجاوز،کسيکه سرزده يا بدون اجازه وارد شود،مزاحم ،مخل
lucky
خوش اقبال ،بختيار،خوش يمن ،خوش قدم
took
زمان گذشته فعلtake
impact
برخورد کردن ،برخورد،اصابت گلوله ،بهم فشردن ،پيچيدن ،زير فشار قرار دادن ،با شدت ادا کردن ،با شدت اصابت کردن ،ضربت ،فشار،تماس ،اصابت ،اثر شديد،ضربه
money
پول ،اسکناس ،سکه ،مسکوک ،ثروت
maker
سازنده ،خالق
intact
دست نخورده ،بى عيب ،سالم ،کامل ،صدمه نديده
saying
گفته ،گفتار مشهور،پند،حکمت ،اظهار
spider
(ج.ش ).عنکبوت ،کارتنه ،کارتنک ،ناتنک
works
کارخانه
fired
(گ.ش ).صنوبر،شاه درخت
break
تفکيک ،تجزيه ،پاره کردن ،فتن ،جداکردن دو بوکسور،ازيورتمه به چهارنعل ،حرکت از دروازه شروع اسبدوانى ،شکستن موج( موج سوارى)،ايجاد فضاى تنفس با حرکتهاى پياده شطرنج ،حرکت سگ جهت اوردن شکار،بازکردن بدنه اسلحه دويدن قبل از صداى تپانچه ،راحت باش ،گسيختگى ،شکستن ،خردکردن ،نقض کردن ،شکاف ،وقفه ،طلوع ،مهلت ،شکست ،شکستگى ،از هم باز کردن
silent
خموش ،خاموش ،ساکت ،بيصدا،ارام ،صامت ،بيحرف
whatever
هرچه ،هر انچه ،هر قدر،هر چه
meet
پرداختن ،ديدار،مطابق شرايط بودن ،تصادم کردن با دشمن درخور بودن ، : )vi.& vt.(برخورد کردن ،يافتن ،معرفى شدن به ،ملاقات کردن ،مواجه شدن ،تقاطع کردن ،پيوستن ، : )adj.&n.(جلسه ،نشست گاه ،درخور،مناسب ،دلچسب ،شايسته ،مقتضى ،تقاطع ،اشتراک
hands
قدرت توپگيرى - crew
mortified
میگردند
turn
تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن
events
حادثه ،واقعه ،رويداد،اتفاق ،پيشامد،سرگذشت
wield
گرداندن ،گردانيدن ،اداره کردن ،خوب بکار بردن
masters
قطعه کار اصلى ،جامع ،مخدوم ،کاپيتان کشتى ،اصلى ،ماهر شدن در چيزى ،دانشور،چيره دست ،ارباب ،کارفرما،رئيس ،مدير،مرشد،پير،صاحب ،ماهر شدن ،خوب يادگرفتن ،استاد شدن ،تسلط يافتن بر،رام کردن
sword
شمشير
understand
فهميدن ،ملتفت شدن ،دريافتن ،درک کردن ،رساندن
couple
تزويج شدن ،زن و شوهر،زوج يا جفت( ديناميک)،زوج ،دوتا،زن وشوهر،بهم بستن ،پيوستن ،جفت کردن ،جفت شدن ،وصل کردن
days
روز،يوم
strange
ناشناس ،بيگانه ،خارجى ،غريبه ،عجيب ،غير متجانس
guardians
مستحفظ،سرپرست ،نگهبان ،ولى(اولياء)،(حق).قيم
protectors
نگهدار،پشتيبان ،حامى ،سرپرست ،قيم ،نيکدار
everyone
همه ( کس) ،هرکس
forget
فراموش کردن ،فراموشى ،صرفنظر کردن ،غفلت
somehow
بطريقى ،بيک نوعى ،هرجور هست ،هر جور
quiet
)quieten(خموش ،ارامش ،سکون ،رفاه ،ساکن ،خاموش ،بيصدا،ارام کردن ،تسکين دادن ،ساکت کردن
truth
راستى ،صدق ،حقيقت ،درستى ،صداقت
taken
گرفته شده
afraid
هراسان ،ترسان ،ترسنده ،ترسيده ،از روى بيميلى(غالبا با of ميايد)،متاسف
ladies
پسر بچه ،جوانک
according
موافق ،مطابق ،بروفق
exit
عزيمت ،مرگ ،بيرون رفتن ،خروج بازيگر از صحنه ء نمايش ،دررو،مخرج ،خارج شدن
their
خودشان ،مال ايشان ،مال انها
cell
سل ،ظرف نمونه ،زندان انفرادى ،باطرى ،پيل ،زندان تکى ،سلول يکنفرى ،حفره ،سلول ،ياخته
apparently
ظاهرا
clever
ناقلا،زرنگ ،زيرک ،باهوش ،با استعداد،چابک
girl
دختربچه ،دوشيزه ،کلفت ،معشوقه
does
فعل در زمان حال] ،3
bird
پرنده ،مرغ ،جوجه ،مرغان
mine
مين کاشتن ،مين گذارى کردن عمل کردن به صورت مين ،کان ،نقب ،راه زير زمينى ،(نظ ).مين ،منبع ،مامن ،مال من ،مرا،معدن حفر کردن ،استخراج کردن يا شدن ،کندن
yours
مال شما،مال خود شما(ضمير ملکى)
chants
اهنگ ساده و کشيده ،مناجات ،سرود يا اهنگ خواندن
finding
يافته ،حکم ،افزار،انچه کارگر از خود بر سر کار مى برد،يافت ،کشف ،اکتشاف ،يابش
hope
اميدوارى چشم داشت ،چشم انتظارى ،انتظار داشتن ،ارزو داشتن ،اميدواربودن
table
به جدولى انتقال دادن ،جدول( جدول محاسبات)،سفره ،خوان ،لوح ،جدول ،ليست ،(در مجلس )از دستور خارج کردن ،معوق گذاردن ،روى ميز گذاشتن ،در فهرست نوشتن ،کوهميز،مطرح کردن
spoke
پره چرخ ،ميله چرخ ،اسپوک ،ميله دار کردن ،محکم کردن
mistake
خطا،غلط،اشتباه کردن ،درست نفهميدن ،اشتباه
bring
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
trouble
ازار دادن ،رنجه کردن ،زحمت دادن ،دچار کردن ،اشفتن ،مصدع شدن ،مزاحمت ،زحمت ،رنجه
trust
تاسيس به خصوصى است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصى مالى را به شخص ديگرى منتقل ميکند و اين شخص متعهد مى شود امور خاصى را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و يا به طور کلى امورى را که مورد نظر موسس بوده بجا اورد،امانت گذاشتن ،وديعه گذاشتن ،تراست ،ايمان ،توکل ،اطمينان ،اميد،اعتقاد،اعتبار،مسئوليت ،امانت ،وديعه ،اتحاديه شرکتها،ائتلاف ،اعتماد داشتن ،مطمئن بودن ،پشت گرمى داشتن به
comas
گيسو،اغماء،بيهشى
myself
شخص خودم ،من خودم
part
قسمت ،سهم ،قطعه ،پاره ،بخش ،خرد،جزء مرکب چيزى ،جزء مساوى ،عنصر اصلى ،عضو،نقطه ،مکان ،اسباب يدکى اتومبيل ،مقسوم ،تفکيک کردن ،تفکيک شدن ،جدا شدن ،جدا کردن ،نقش بازگير،برخه
gains
تحصيل منفعت کردن ،منفعت ،نفع ،بهره ،تقويت ،حصول ،صرفه ،استفاده ،افزايش ،بدست اوردن ،سود بردن ،فايده بردن ،پيدا کردن ،کسب کردن ،باز يافتن ،نائل شدن ،پيشرفتن ،بهبودى يافتن ،رسيدن ،زياد شدن
access
اضافى ،دستيابى ،در دسترس بودن ،دست يابى ،تقريب ،اجازه دخول ،راه دسترس ،مدخل ،وسيله حصول ،افزايش ،الحاق ،اضافه ،(طب )بروز مرض ،حمله ،اصابت ،(حق ).دسترسى يا مجال مقاربت ،(در مسيحيت )تقرب به خدا
none
هيچ ،هيچيک ،هيچکدام ،بهيچوجه ،نه ،ابدا،اصلا
concern
شرکت ،بنگاه ،ربط،بستگى ،بابت ،مربوط بودن به ،(بصورت اسم مفعول )دلواپس کردن ،(م.م).نگران بودن ،اهميت داشتن
should
زمان ماضى واسم مفعول فعل معينshall
wall
تيغه کشيدن ،مانع يکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبه هاى روى هم ،جدار،محصور کردن ،حصار دار کردن ،ديوار کشيدن ،ديوارى
super
: )adj &n.(اعلى ،بسيار خوب ،بزرگ اندازه ،عالى ،خوب ، : )pref(پيشوندى است بمعنى مربوط ببالا - واقع درنوک چيزى - بالايى - فوق - برتر -مافوق- ارجح - بيشتر و ابر
temple
پرستشگاه ،معبد،(تش ).شقيقه ،گيجگاه
spirit
جوهر،حميت قسمتى ،حميت ،غرور،جان ،روان ،رمق ،روحيه ،جرات ،روح دادن ،بسرخلق اوردن
failed
ناموفق
killed
کشته