watch
نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن
here
در اينجا،در اين موقع ،اکنون ،در اين باره ،بدينسو،حاضر
come
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
been
اسم مفعول فعل بودن)to be( ،بوده
while
در صورتيکه ،هنگاميکه ،حال انکه ،ماداميکه ،در حين ،تاموقعى که ،سپرى کردن ،گذراندن
back
پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
style
شيوه ،روش ،خامه ،سبک نگارش ،سليقه ،سبک متداول ،قلم ،ميله ،متداول شدن ،معمول کردن ،مد کردن ،ناميدن
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
some
برخى ،بعضى ،بعض ،ب رخى از،اندکى ،چندتا،قدرى ،کمى از،تعدادى ،غالبا،تقريبا،کم وبيش ،کسى ،شخص يا چيز معينى
bring
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
action
اژيرش ،فرمان حاضر به تير،جنگ عمليات ،کنش ،کردار،فعل ،اقدام ،رفتار،جديت ،جنبش ،حرکت ،اشاره ،تاثير،اثر جنگ ،نبرد،پيکار،اشغال نيروهاى جنگى ،گزارش ،وضع ،طرز عمل ،(حق ).اقامه ء دعوا،جريان حقوقى ،تعقيب ،بازى ،تمرين ،سهم ،سهام شرکت
satisfaction
جبران ،ايفا،ادا،خوشنودى ،خرسندى ،رضامندى ،رضايت ،ارضا ء
chipmunks
موش خرماى زمينى ،سنجاب راه راه
alvin
يک نوع زيردريايى
simon
شمعون
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
more
بيشتر،زيادتر،بيش
time
وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى
know
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
count
تعداد ايمپولز،حساب امتيازهاى يک ضربه بيليارد ناتوانى درانداختن تمام ميله هاى بولينگ ،کنت ،شمار،شمردن ،حساب کردن ،پنداشتن ،فرض کردن
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
really
واقعا،راستى
last
اخر از همه ،پايين ترين درجه يا مقام ،بازپسين ،پسين ،اخرين ،اخير،نهانى ،قطعى ،دوام داشتن ،دوام کردن ،طول کشيدن ،به درازا کشيدن ،پايستن
wheel
اتحاديه ورزشى ،گردش ناو،چرخ ،دور،چرخش ،رل ماشين ،چرخيدن ،گرداندن
great
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
note
تفسير،قبض ،نامه رسمى ،نامه اى که به وسيله نماينده سياسى به حکومت خارجى تسليم مى شودaide-memoire ،سند،اسکناس ،(مو ).کليد پيانو،اهنگ صدا،خاطرات ،تبصره ،يادداشت ها(درجمع)،يادداشت کردن ،ثبت کردن ،بخاطر سپردن ،ملاحظه کردن ،نت موسيقى نوشتن ،توجه کردن ،ذکر کردن
self
خويش ،خويشتن ،نفس خود،عين ،شخصيت ،جنبه ،حالت ،حال ،وضع ،لقاح کردن
wait
صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن
after
پس از،بعداز،در عقب ،پشت سر،درپى ،در جستجوى ،در صدد،مطابق ،بتقليد،بيادبود
school
پيروان يک مکتب ،تاديب يا تربيت کردن ،دانشکده ،اموزشگاه ،دبستان ،دبيرستان ،تحصيل در مدرسه ،تدريس درمدرسه ،مکتب علمى يا فلسفى ،جماعت همفکر،جماعت ،دسته ماهى ،گروه پرندگان ،تربيب کردن ،بمدرسه فرستادن ،درس دادن
when
کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع
wants
خواسته ها
practice
طرزکار،تکنيک ،تجربه ،رويه پيشه ،عرف ،رويه ،معمول به ،پيشه ،طرز اجرا،کاربندى ،عادت ،عمل کردن ،رسم ، )=practise(مشق ،ورزش ،تکرار،تمرين کردن ،ممارست کردن ،(بکارى )پرداختن ،برزش ،برزيدن
skateboard
وسيله کوتاهى با 4 قرقره
tricks
فن و بندهاى کشتى
whining
)whinstone(هرنوع سنگ سخت ،چرخ يا جراثقال معدن
someone
کسی
there
درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان
hold
دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى
find
يافتن ،جستن ،تشخيص دادن ،کشف کردن ،پيدا کردن ،چيز يافته ،مکشوف ،يابش
nuts
اجيل ،ديوانه ،مفتون
thanks
سپاسگزارى ،اظهار امتنان ،در سايه ،در نتيجه
trying
کوشا،ساعى ،سخت
welcome
خوشامد گفتن ،پذيرايى کردن ،خوشايند
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
yelping
واغ واغ کردن ،لاف زدن ،باليدن ،جيغ زدن ،واغ واغ
hear
شنيدن ،گوش کردن ،گوش دادن به ،پذيرفتن ،استماع کردن ،خبر داشتن ،درک کردن ،سعى کردن ،اطاعت کردن
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
barking
پوست درخت ،عوعو،وغ وغ کردن ،پوست کندن
shouting
خروشان
anything
هرچيز،هرکار،همه کار(در جمله ء مثبت )چيزى ،(در پرسش و نفى )هيچ چيز،هيچ کار،بهراندازه ،بهرمقدار
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
mean
جزيى ،ناچيز،معمولى ،بى اهميت حد وسط،معدل معنى دادن ،معنى داشتن ،معدل ،خسيس ،وسطى ،واقع دروسط،حد وسط،متوسط،ميانه روى ،اعتدال ،منابع درامد،عايدى ،پست فطرت ،بدجنس ،اب زيرکاه ،قصد داشتن ،مقصود داشتن ،هدف داشتن ،معنى ومفهوم خاصى داشتن ،معنى دادن ،ميانگين
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
yeah
آره
crawling
سينه خيز رفتن کوشش بازيگر در بردن توپ
shoulder
دوشى ،فاصله بين گلوله و باروت( در فشنگ)،دوش ،کتف ،هرچيزى شبيه شانه ،جناح ،باشانه زور دادن ،هل دادن
licking
ليس زنى ،ليس ،شلاق زنى ،بشکل دراورى
face
قسمت جلو شى ء،رويه راکت قسمتى از چوب هاکى که با گوى تماس دارد شيب صاف جلو موج ،جبهه( کوهنوردى)،نماى خارجى ،جبهه ،سينه کار،پيشانى ،رخ ،رخسار،صورت ،نما،روبه ،مواجه شدن ،چهره ،طرف ،سمت ،وجه ،ظاهر،منظر،روبروايستادن ،مواجه شدن ،روياروى شدن ،پوشاندن سطح ،تراشيدن ،صاف کردن ،روکش کردن
noticed
تذکر،اگاهى ،اعلاميه ،اگهى ،خبر،اعلان ،توجه ،اطلاع ،اخطار،ملتفت شدن ،ديدن ،شناختن ،ملاحضه کردن
gonna
جاوا
tell
گفتن ،بيان کردن ،نقل کردن ،فاش کردن ،تشخيص دادن ،فرق گذاردن ،فهميدن
because
زيرا که ،چونکه ،براى اينکه
keep
تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن
absolutely
مطاقا"،کاملا"،مستبدانه
well
)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب
found
زمان ماضى واسم فعولfind ، : )n.& vt.(برپاکردن ،بنياد نهادن ،تاسيس کردن ،ريختن ،قالب کردن ،ذوب کردن ،ريخته گرى ،قالب ريزى کردن
furious
خشمناک ،اتشى ،عصبانى ،متلاطم ،متعصب
made
ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده
very
بسيار،خيلى ،بسى ،چندان ،فراوان ،زياد،حتمى ،واقعى ،فعلى ،خودان ،همان ،عينا
clear
کليد پاک کردن صفحه نمايش ،نص ،خالص کردن ،دور کردن توپ از دروازه ،ترخيص کردن از گمرک ،بطور واضح ،درست ،رفع خطر،پيام کشف روشن کردن ، : )adj.(اشکار،زلال ،صريح ،شفاف ،زدودن ،ترخيص کردن ، : )vt.& vi.(روشن کردن ،واضح کردن ،توضيح دادن ،صاف کردن ،تبرئه کردن ،فهماندن
until
تااينکه ،تا وقتى که
prove
استدلال کردن ،ثابت کردن ،در امدن
responsible
جوابگو،مسئول ،عهده دار،مسئوليت دار،معتبر،ابرومند
enough
بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده
take
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
care
مبالات ،توجه ،نگهدارى ،محافظت کردن ،مراقبت ،تيمار،پرستارى ،مواظبت ،بيم ،دلواپسى( م.م ).غم ،پروا داشتن ،غم خوردن ،علاقمند بودن
given
معين ،داده ،معلوم ،مفروض ،مسلم ،مبتلا،معتادdatum
plenty
فراوانى ،بسيارى ،کفايت ،بمقدار فراوان
chances
احتمال ،تصادفى( درامار)،بخت ،تصادف ،شانس ،فرصت ،مجال ،اتفاقى ،اتفاق افتادن
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
pretend
دروغى اقامه کردن ،وانمود کردن ،بخود بستن ،دعوى کردن
amnesia
(طب )ضعف حافظه بعلت ضعف يا بيمارى مغزى ،فراموشى ،نسيان
fine
مصادره کردن ،بسيار اماده ،تاوان ،غرامت ،جريمه کردن ،جريمه گرفتن از،صاف کردن ،کوچک کردن ،صاف شدن ،رقيق شدن ،خوب ،فاخر،نازک ،عالى ،لطيف ،نرم ،ريز،شگرف
feeding
خورش ،تغذيه
miss
سوتى! ،خطا( بيليارد)،از دست رفتن ،موفق نشدن ،عدم اصابت گلوله به هدف ،)vi.vt.n.(از دست دادن ،احساس فقدان چيزى راکردن ،گم کردن ،خطا کردن ،نداشتن ،فاقدبودن : )n.(دوشيزه
cats
گربه ،شلاق زدن ،قى کردن ،شلاق لنگربرداشتن
walking
گردش ،راه رونده
cleaning
شستشو،پاکيزگى ،خلوص
fish
(بصورت جمع )انواع ماهيان ،ماهى صيد کردن ،ماهى گرفتن ،صيداز اب ،بست زدن( به)،جستجو کردن ،طلب کردن
tank
باخت عمدى ،تانکر حمل سوخت ،تانکر،حوض مخزن ،باک ماشين ،حوض ،درتانک جاى دادن ،در مخزن جاى دادن
gone
(اسم مفعول فعل)go
babysitting
نگهداری از کودکان
stop
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
those
انها،انان
examples
مثل ،سرمشق ،عبرت ،مسئله ،بامثال و نمونه نشان دادن
ages
خستگى ،کهنه کردن ،سرد و سخت کردن فولاد،رده بندى سنى اسبها، : )n.(عمر،پيرى ،سن بلوغ ،رشد(با)of ،دوره ،عصر : )vt.& vi.(.پيرشدن ،پيرنماکردن ،کهنه شدن(شراب)
right
شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق
talk
مبادله ،صحبت کردن ،گفتگو،صحبت ،مذاکره ،حرف زدن
getting
گرفتن
through
)=thru(از ميان ،از وسط،از توى ،بخاطر،سرتاسر،از اغاز تا انتها،کاملا،تمام شده ،تمام ،از طريق ،بواسطه ،در ظرف
puppy
توله سگ ،جوانک خود نما ونادان
voice
اواز،شفاهى ،صوتى ،واک ،صوت ،اوا،باصدا بيان کردن ،ادا کردن
please
دلپذيرکردن ،خشنود ساختن ،کيف کردن ،سرگرم کردن ،لطفا،خواهشمند است
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
make
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
away
زمين حريف ،کنار،يکسو،بيک طرف ،دوراز،خارج ،بيرون از،درسفر،بيدرنگ ،بطور پيوسته ،متصلا،مرتبا،از انجا،از ان زمان ،پس از ان ،بعد،از انروى ،غايب ،رفته ،بيرون ،دورافتاده ،دور،فاصله دار،ناجور،متفاوت
guys
سيم بکسل ،ريسمان ،شخص ،مرد،يارو،فرار،گريز،با طناب نگه داشتن ،با تمثال نمايش دادن ،استهزاء کردن ،جيم شدن
gasp
نفس نفس زدن ،بادهان باز دم زدن ،بريده بريده نفس کشيدن ،نفس بريده
guess
گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن
remember
بخاطراوردن ،ياد اوردن ،بخاطر داشتن
cousin
عمو زاده ،دايى زاده ،پسرعمو يا دختر عمو،پسردايى يا دختر دايى ،عمه زاده ،خاله زاده
course
مسير رفت و برگشت ،پيست مسابقه ،لايه ،طبقه ،قشر،راه ،مسير حرکت ،مسير هواپيما،دوره مسير تيراندازى ،مسير مسابقه ،دوره اموزش ،ميدان تير،خط سير( در نقشه بردارى)، : )n.(دوره ،مسير،روش ،جهت ،جريان ،(با )inدرطى ،درضمن ،بخشى از غذا،اموزه ،اموزگان ، : )vt.& vi.(دنبال کردن ،بسرعت حرکت دادن ،چهار نعل رفتن
dinner
ناهار(يعنى غذاى عمده روز که بعضى اشخاص هنگام ظهر و بعضى شب مى خورند)،شام ،مهمانى
prepare
تهيه کردن ،اماده کردن ،تدارک ديدن ،پستاکردن ،مهيا ساختن ،مجهز کردن ،اماده شدن ،ساختن
three
سه ،شماره3
hungry
گرسنه ،دچار گرسنگى ،حاکى از گرسنگى ،گرسنگى اور،حريص ،مشتاق
mouths
دهانه ،مصب ،مدخل ،بيان ،صحبت ،گفتن ،دهنه زدن( به)،در دهان گذاشتن(خوراک)،ادا و اصول در اوردن
wanted
خواسته
show
نشان دادن ،نمودن ،ابراز کردن ،فهماندن ،نشان ،ارائه ،نمايش ،جلوه ،اثبات
need
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
dirty
چرکين ،چرک ،(مج ).زشت ،کثيف کردن
plates
شيشه ،کليشه ،ورقه اهن ،ورقه تنکه ،اب دادن ،زره پوش کردن ،روپوش دادن ، : )n.(بشقاب ،صفحه فلزى ،ورقه ،صفحه ،قاب( مثل قاب ساعت)،پلاک ،لوح ،لوحه ،بقدر يک بشقاب ، : )vt.(روکش فلزى کردن ،ابکارى فلزى کردن ،روکش کردن ،متورق کردن ،اندودن
tomorrow
فردا،روز بعد
pictures
تصوير،منظره ،سينما،با عکس نشان دادن ،روشن ساختن ،نقاشى کردن ،تصور،وصف ،مجسم کردن
adorable
شايان ستايش ،قابل پرستش
goodness
نيکى ،خوبى ،مهربانى ،من چه ميدانم خدا،ميداند
precious
: )adj(گرانبها،نفيس ،پر ارزش ،تصنعى گرامى ، : )adv(قيمتى ،بسيار،فوق العاده
cute
جذاب ،زيبا،دلفريب
lots
(د.گ ).خيلى زياد،بسيار،فراوان
homework
مشق ،تکليف خانه
friday
ادينه ،جمعه
takes
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
ahead
پيش ،درامتداد حرکت کسى ،روبجلو،سربجلو
night
غروب ،شب هنگام ،برنامه شبانه ،تاريکى
barks
پوست درخت ،عوعو،وغ وغ کردن ،پوست کندن
named
نام برده
yourself
خود شما،شخص شما
figured
صورتى ،منقوش ،گلدار
call
صدا زدن ،ناميدن ندا،مکالمه ،تعيين وظيفه براى بردن توپ ،گرفتن توپ براى شروع امتياز( فوتبال امريکايى)،فرياد شمشيرباز براى متوقف کردن مبارزه تقليد کردن صداى حيوانات( شکار)،درخواست اتش کردن ،اخطار کردن تلفن کردن ،صدا کردن ،بانگ ،صدازدن ،ندا،ناميدن ،احضارکردن ،خواستن ،فرا خواندن ،فراخوان ،فرياد،صدا،خبر،احضار،دعوت ،نامبرى ،خواندن اسامى
morning
بامداد،صبح ،پيش از ظهر
boys
پسر بچه ،پسر،خانه شاگرد
hurry
شتاب کردن ،شتابيدن ،عجله کردن ،چاپيدن ،بستوه اوردن ،باشتاب انجام دادن ،راندن ،شتاب ،عجله ،دستپا چگى
gift
عطيه ،عين موهوبه ،هبه کردن ،بخشش ،پيشکشى ،نعمت ،موهبت ،پيشکش کردن( به)،بخشيدن( به)،هديه دادن ،داراى استعداد کردن ،ره اورد،هديه
move
کپى کردن اطلاعات از يک مکان حافظه در حافظه اصلى به مکان ديگر،تغيير دادن انتقال دادن ،حرکت کردن تکان خوردن ،پيش رفتن ،اسباب کشى کردن تکان ،حرکت فريبنده ،جنبيدن ،تکان دادن ،حرکت دادن ،بجنبش دراوردن ،بازى کردن ،متاثر ساختن ،جنبش ،تکان ،اقدام ،(دربازى )نوبت حرکت يابازى ،بحرکت انداختن ،وادار کردن ،تحريک کردن ،پيشنهاد کردن ،تغيير مکان ،حرکت کردن ،نقل مکان ،اسباب کشى کردن
later
اخرى ،دومى ،عقب تر،اخيرالذکر
goodbye
خداحافظی
bathroom
حمام ،گرمابه
look
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
house
مجلس ،جا دادن ،محکم کردن ،سراى ،جايگاه ،خاندان ،برج ،اهل خانه ،اهل بيت ،جادادن ،منزل دادن ،پناه دادن ،منزل گزيدن ،خانه نشين شدن
play
خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه
fetch
رفتن واوردن ،بهانه ،طفره ،واکشيدن ،واکشى
whimpers
زوزه کشيدن ،ناله کردن ،شيون و جيغ و داد کردن ،ناليدن ،زار زار گريه کردن ،ناله ،زارى ،شيون
gasps
نفس نفس زدن ،بادهان باز دم زدن ،بريده بريده نفس کشيدن ،نفس بريده
anyone
هرکس ،هرچيز،هرشخص معين
explain
توضيح دادن ،باتوضيح روشن کردن ،شرح دادن
sighs
اه کشيدن ،افسوس خوردن ،اه حسرت کشيدن
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
accident
اتفاق ، : )adj.& n.(حادثه ،سانحه ،واقعه ناگوار،مصيبت ناگهانى ،تصادف اتومبيل ،(طب )علامت بد مرض ،(من ).صفت عرضى)arazy(،شيى ء،(در نشان خانوادگى )علامت سلاح ،(د).صرف ،عارضه صرفى ،اتفاقى ،تصادفى ،ضمنى ،عارضه( در فلسفه)،پيشامد
something
يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى
deal
معامله داد و ستد،مقدار،اندازه ،قدر،حد،معامله کردن ،سر و کار داشتن با،توزيع کردن
gotta
باید
humiliate
پست کردن ،تحقير کردن ،اهانت کردن به
team
گروهان تقويت شده ،گروه ،گروهه ،دست ،جفت ،يک دستگاه ،دسته درست کردن ،بصورت دسته ياتيم درامدن
buddy
دوست ،پرشکوفه ،رفيق ،يار
only
تنها،محض ،بس ،بيگانه ،عمده ،صرفا،منحصرا،يگانه ،فقط بخاطر
trained
آموزش دیده
exactly
درست ،عينا،کاملا،بدرستى ،بکلى ،يکسره ،چنين است
then
سپس ،پس( از ان)،بعد،انگاه ،دران هنگام ،در انوقت ،انوقتى ،متعلق بان زمان
ladies
پسر بچه ،جوانک
again
دگربار،پس ،دوباره ،باز،يکبارديگر،از طرف ديگر،نيز،بعلاوه ،ازنو
flying
پرواز کننده ،پردار،سريع السير،بال وپر زن ،بسرعت گذرنده ،مسافرت هوايى
skies
آسمان
pretty
تاحدى ،شکيل ،خوش نما،خوب ،بطور دلپذير،قشنگ کردن ،اراستن
much
زياد،بسيار،خيلى بزرگ ،کاملا رشد کرده ،عالى مقام ،تقريبا،بفراوانى دور،بسى
indication
قرينه ،کاشف ،نشان ،اشاره ،دلالت ،اشعار،نشانه
pleasant
خوش ايند،دلپذير،خرم ،مطبوع ،پسنديده ،خوش مشرب
flight
مانع در دو( اسب دوانى)،مانع ،هواپيما،رسد هوايى ،مسير پرواز،مهاجرت( مرغان يا حشرات)،عزيمت ،گريز،پرواز کردن ،فرارکردن ،کوچ کردن ،يک رشته پلکان ،سلسله
oops
اوه
excuse
بهانه ،دستاويز،عذر،معذور داشتن ،معاف کردن ،معذرت خواستن ،تبرئه کردن
passengers
گذرگر،رونده ،عابر،مسافرتى
captain
فرمانده ناو،درجه ناخدا يکمى دريايى ،(نظ ).سروان ،ناخدا،سرکرده
unfortunately
متاسفانه ،بدبختانه
landed
مالک ،زمين دار،وابسته بزمين ،فرود امده
giant
ادم غول پيکر،نره غول ،غول ،قوى هيکل
bookcase
قفسه کتاب
however
هرچند،اگر چه ،هر قدر هم ،بهر حال ،هنوز،اما
upset
واژگون کردن ،برگرداندن ،چپه کردن ،اشفتن ،اشفته کردن ،مضطرب کردن ،شکست غير منتظره ،واژگونى ،نژند،ناراحت ،اشفته
confidence
اطمينان ،اعتقاد،اعتماد،رازگويى ،صميميت
whoa
ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)
minute
يادداشت وقايع ،نسخه دوم ، : )adj.vi.n.(دقيقه ،دم ،ان ،لحظه ،مسوده ،يادداشت ،(بصورت جمع )گزارش وقايع ،خلاصه مذاکرات ،خلاصه ساختن ،صورت جلسه نوشتن ،پيش نويس کردن ، : )adj.(بسيار خرد،ريز،جزئى ،کوچک
growls
غرغر کردن ،خرناس کشيدن ،صدايى که از ناى سگ خشمگين بر ميايد
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
coming
اينده
feathers
پرهاى تير
couch
تخت ،نيمکت ،خوابانيدن ،در لفافه قرار دادن
panicked
اضطراب و ترس ناگهانى ،دهشت ،وحشت زده کردن ،در بيم و هراس انداختن
whimpering
زوزه کشيدن ،ناله کردن ،شيون و جيغ و داد کردن ،ناليدن ،زار زار گريه کردن ،ناله ،زارى ،شيون
doing
عمل
around
گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى
happening
اتفاق ،رويداد،پيشامد
help
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
about
درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد
surprised
متعجب
pooping
از عقب رخنه کردن ،کشتيدم ،صداى قلپ ،صداى کوتاه ،قسمت بلند عقب کشتى ،صداى بوق ايجاد کردن ،قورت دادن ،تفنگ درکردن ،باد وگاز معده را خالى کردن ،گوزيدن ،باعقب کشتى تصادم کردن ،فريفتن ،ادم احمق ،از نفس افتادن ،خسته ومانده شدن ،تمام شدن
kitchen
اشپزخانه ،محل خوراک پزى
used
اشنا،معتاد،مستعمل
being
زمان حال فعلto be ،هستى ،افريده ،مخلوق ،موجود زنده ،شخصيت ،جوهر،فرتاش
research
تحقيقات علمى ،جستجو،تجسس ،تحقيق ،تتبع ،کاوش ،پژوهيدن ،پژوهش کردن
feel
احساس کردن ،لمس کردن ،محسوس شدن
displaced
جابجا کردن ،جابجا شدن ،جابجاکردن ،جانشين(چيزى)شدن ،جاى چيزى را عوض کردن ،تبعيدکردن
younger
جوانتر
sibling
هم نيا،هم نژاد،برادر يا خواهر
instance
بعنوان مثال ذکر کردن ،لحظه ،مورد،نمونه ،مثل ،مثال ،شاهد،وهله
attention
فرمان خبردار،حالت خبردار،به جاى خود به گيرندگان جهت اطلاع ،اخطار جهت اطلاع به ،توجه ،مواظبت ،دقت ،خاطر،حواس ،ادب و نزاکت ،(نظ ).خبردار،حاضرباش(باحرف بزرگ)،رسيدگى
talking
سخنگو،ناطق
david
داود
done
(بازگشت شود به)do ،انجام شده ،وقوع يافته
already
پيش از اين ،قبلا
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
needs
لزوما،بر حسب لزوم ،ناگزير،نيازها
despise
خوار شمردن ،حقير شمردن ،تحقير کردن ،نفرت داشتن
eyes
روزنه دار،چشمى ،گوشواره اى سوراخ سوزن ،سوراخ ميخ کوهنوردى ،حلقه ،شکاف درجه دايره اى شکل ،چشم ،ديده ،بينايى ،دهانه ،سوراخ سوزن ،دکمه يا گره سيب زمينى ،مرکز هر چيزى ،کاراگاه ،نگاه کردن ،ديدن ،پاييدن
forgive
بخشيدن ،عفو کردن ،امرزيدن
start
روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن
love
مهر،محبت ،معشوقه ،دوست داشتن ،عشق داشتن ،عاشق بودن
woof
دست بافت ،پارچه کتانى ،داراى پود کردن
demise
فوت ،مرگ ،موت ،واگذار کردن ،انتقال دادن مال ،مردن ،وفات يافتن ،انتقال دادن
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
heard
شنيد،گوش داد،شنفت ،گوش کرد،استماع کرد،خبرداشت
straighten
راست کردن ،درست کردن ،مرتب کردن
leaving
واحد اندازه طول نخ و ريسمان ،چمنزار،علفزار،مرتع ،جلگه سبز
croner
پيرزن فرتوت ،عجوزه
said
(ماضى واسم مفعول فعل)say ،گفته شده ،مذکور،بيان شده ،گفت
knew
ماضى فعلKnow ،دانست
would
تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند
hour
ساعت ،¹ 6دقيقه ،وقت ،مدت کم
step
گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن
kitty
بچه گربه ،پيشى ،دختر جوان ،زن سبک و جلف
treat
رفتار کردن با،رفتار کردن ،تلقى کردن ،مورد عمل قرار دادن ،بحث کردن ،سروکار داشتن با،مربوط بودن به ،مهمان کردن ،عمل اوردن ،درمان کردن ،درمان شدن ،خوراک رايگان ،چيز لذت بخش
unless
مگراينکه ،جز اينکه ،مگر
litter
وسيله حمل مجروحين ،تخته پهن ،چيزهاى غير ضرورى ،تخت روان ،کجاوه ،محمل ،برانکار يا چاچوبى که بيماران را با ان حمل ميکنند،نوزادانى که جانورى در يک وهله ميزايد،زايمان ،ريخته وپاشيده ،زاييدن ،اشغال پاشيدن
gets
گرفتن ،بدست اوردن ،به دست اوردن ،تحصيل شده ،کسب کرده ،بدست امده ،فرزند،بدست اوردن ،فراهم کردن ،حاصل کردن ،تحصيل کردن ،تهيه کردن ،فهميدن ،رسيدن ،عادت کردن ،ربودن ،فائق امدن ،زدن ،(درمورد جانوران )زايش ،تولد
signal
پيام ،هرچيز حامل اطلاعات ،علايم مخابراتى ،مخابره کردن ،رسته مخابرات ،علامت راهنماى خودرو،سيگنال ،نشان ،راهنما،اخطار،اشکار،مشخص ،با علامت ابلاغ کردن ،با اشاره رساندن ،خبر دادن ،علامت دادن
twice
دوبار،دوفعه ،دومرتبه ،دوبرابر
missed
سوتى! ،خطا( بيليارد)،از دست رفتن ،موفق نشدن ،عدم اصابت گلوله به هدف ،)vi.vt.n.(از دست دادن ،احساس فقدان چيزى راکردن ،گم کردن ،خطا کردن ،نداشتن ،فاقدبودن : )n.(دوشيزه
forget
فراموش کردن ،فراموشى ،صرفنظر کردن ،غفلت
hard
بشدت ،بسرعت ،سفت ،دشوار،مشکل ،شديد،قوى ،سخت گير،نامطبوع ،زمخت ،خسيس ،درمضيقه
responsibility
تکليف ،مسئوليت ،عهده ،ضمانت ،جوابگويى
week
هفته ،هفت روز
normal
نرمال ،قائم ،متعارف ،بهنجار،قايم( بر منحنى)،عادى ،معمولى ،معمول ،طبيعى ،ميانه ،متوسط،به هنجار
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
problem
مساله ،مسئله ،مشکل ،چيستان ،معما،موضوع
send
ايفاد کردن ،فرستادن ،روانه کردن ،گسيل داشتن ،اعزام داشتن ،ارسال داشتن ،مرخص کردن
tail
قسمت عقب اسکى ،ته( قرقره)،دم ،دنباله ،عقب ،تعقيب کردن
video
ويدئو،تصويرى ،تلويزيونى ،تلويزيون
game
چلاق ،معيوب ،هرنوع ورزش با مقررات ،سرگرمى ،جانور شکارى ،يک دور بازى ،(بصورت جمع)مسابقه هاى ورزشى ،شوخى ،دست انداختن ،تفريح کردن ،اهل حال ،سرحال
blasts
دميدن ،هواى دم کوره بلند،ترکش ،ضربه انفجار،منفجر شدن بوق کوتاه ،وزش ،دم ،جريان هوايا بخار،صداى شيپور،بادزدگى ،(مع ).انفجار،(نظ ).صداى انفجار،صداى ترکيدن ،ترکاندن ،سوزاندن
prisoner
زندانى ،اسير
galactic
بى نهايت بزرگ ،کلان ،عظيم الجثه ،وابسته به کهکشان
knight
اسب در شطرنج ،قهرمان ،شواليه ،نجيب زاده ،بمقام سلحشورى ودلاورى ترفيع دادن
avenger
کين خواه ،خونخواه ،دادگير،انتقام جو
wormhole
کرم چاله
where
هرکجا،در کجا،در کدام محل ،درچه موقعيتى ،در کدام قسمت ،از کجا،از چه منبعى ،اينجا،درجايى که
even
زوج( در اعداد)،عدد زوج ،(مثل4 و)8،مسطح ،تراز،مساوى ،هموارکردن ،صاف کردن ،واريز کردن ،حتى ،هم ،درست ،اعداد جفت
showed
نشان دادن ،نمودن ،ابراز کردن ،فهماندن ،نشان ،ارائه ،نمايش ،جلوه ،اثبات
earlier
قبل از آن
doorbell
زنگ در
rings
حرکات دارحلقه
heck
ماهى بند : بندى که ماهى رادر رودخانه نگاه ميدارد
most
بيشترين ،زيادترين ،بيش از همه
amazing
متحير کننده ،شگفت انگيز
vacuum
خلا،فضاى تهى ،ظرف يا جاى بى هوا،باجاروى برقى تميز کردن
cleaner
جارو،پاک کننده
expecting
پيش بينى کردن ،چشم داشتن ،انتظار داشتن ،منتظر بودن ،حامله بودن
answering
پاسخ( معمولا "به تهديد)، : )vt.(پاسخ دادن ،جواب دادن ،از عهده برامدن ،ضمانت کردن ،دفاع کردن( از)،جوابگو شدن ،بکار امدن ،بکاررفتن ،بدرد خوردن ،مطابق بودن( با)،جواب احتياج را دادن : )n.( جواب ،پاسخ ،دفاع
since
بعد از،پس از،از وقتى که ،چون که ،نظر باينکه ،ازاينرو،چون ،از انجايى که
girl
دختربچه ،دوشيزه ،کلفت ،معشوقه
cookie
)cooky(کلوچه ،بيسکويت ،شيرينى خشک
jamboree
جمبورى ،مجمع پيشاهنگان ،خوشى
spill
ريزش ،توپى ،ميله ،تيکه کاغذ،ريختن ،انداختن ،پرت کردن
mystery
فن ،کسب ،شغل ،رمز،راز،سر،معما،صنعت ،هنر،حرفه ،پيشه
definitely
قطعى ،قاطع
afoot
پياده ،در جريان ،برپا
importantly
بطور مهم يا بانفوذ
mysterious
اسرار اميز،مرموز،مبهم
never
هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا
mind
در نظر داشتن ،نگهدارى کردن رسيدگى کردن به ،نظر،نيت ،خاطر،ذهن ،خيال ،مغز،فهم ،فکر چيزى را کردن ،ياداورى کردن ،تذکر دادن ،مراقب بودن ،مواظبت کردن ،ملتفت بودن ،اعتناء کردن به ،حذر کردن از،تصميم داشتن
shut
بستن ،برهم نهادن ،جوش دادن ،بسته شدن ،تعطيل شدن ،تعطيل کردن ،پايين اوردن ،بسته ،مسدود
outside
غير از،در خارج ،در بيرون ،بيرونى ،غير معمولى ،به سمت خارج ،منطقه دور از محدوده پرتاب ازاد،گوش ،لبه خارجى از منحنى پيچ اسکى ،بيرون ،برون ،ظاهر،محيط،دست بالا،برونى
chuckles
بادهان بسته خنديدن ،پيش خود خنديدن
sandy
ماسه اى ،ماسه اى ،شنى
brother
)pl.brothers & brethren(برادر،همقطار
brings
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
invite
دعوت کردن ،طلبيدن ،خواندن ،وعده گرفتن ،مهمان کردن ،وعده دادن
party
هيات ،تيم ،گروه ،عده نظامى ،قسمت ،بخش ،دسته همفکر،حزب ،دسته متشکل ،جمعيت ،بزم ،پارتى ،متخاصم ،طرفدار،طرف ،يارو،مهمانى دادن يارفتن
sure
خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا
cool
چاييدن ،خونسرد،خنک کردن ،ارام کردن
invited
دعوت کردن ،طلبيدن ،خواندن ،وعده گرفتن ،مهمان کردن ،وعده دادن
congratulations
تبريک ،تهنيت ،شادباش
running
در حرکت ،دونده ،مناسب براى مسابقه دو،جارى ،مداوم
wish
خواستن ،ميل داشتن ،ارزو داشتن ،ارزو کردن ،ارزو،خواهش ،خواسته ،مراد،حاجت ،کام ،خواست ،دلخواه
faked
freight all kinds
package
بسته بندى ،عدل بندى ،قوطى ،بسته بندى کردن
saying
گفته ،گفتار مشهور،پند،حکمت ،اظهار
lips
Logical Inferences Per Second
sealed
مهر شده ،محکم چسبيده ،مهر و موم شده
evil
منکر،ناشناخته ،زيان اور،مضر،شريرانه ،بدى ،زيان
troll
(افسانه توتنى )غول يا جن ساکن غار وکوه ،دايره وار حرکت کردن ،چرخيدن ،چرخاندن گرداندن ،گشتن ،سراييدن ،چرخش
might
توانايى ،زور،قدرت ،نيرو،انرژى
failed
ناموفق
mission
هيات اعزامى ،ماموريت جنگى ،هيئت سياسى خدمت ،رسالت ،بماموريت فرستادن ،وابسته به ماموريت ،ماموريت ،هيئت اعزامى يا تبليغى
worry
انديشناکى ،انديشناک کردن يابودن ،نگران کردن ،اذيت کردن ،بستوه اوردن ،انديشه ،نگرانى ،اضطراب ،دلواپسى
bottom
بنيان نهادن ،ذيل ،قسمت زير اب کشتى ،مقر،پايه ،ته ،زير،پايين ،کشتى ،کف ،تحتانى
master
قطعه کار اصلى ،جامع ،مخدوم ،کاپيتان کشتى ،اصلى ،ماهر شدن در چيزى ،دانشور،چيره دست ،ارباب ،کارفرما،رئيس ،مدير،مرشد،پير،صاحب ،ماهر شدن ،خوب يادگرفتن ،استاد شدن ،تسلط يافتن بر،رام کردن
sleuth
کاراگاه ،رد پاى کسى را گرفتن
picking
جيب برى ،دله دزدى ،ناخنک زنى ،پس مانده
sticks
خطاى بلندکردن چوب بيش از حد نشانه
twigs
: )n.(شاخه کوچک ،ترکه ، : )vt.(فهميدن ،ديدن
making
ساخت ،ساختمان ،مايه کاميابى ،ترکيب ،عايدى
nest
اشيانه تيربار،اسايشگاه ،پاتوق ،لانه ساختن ،اشيان کردن ،اشيان گرفتن ،درمحل محفوظى جاى گرفتن ،پيچيدن ،اشيانه اى کردن
powers
راندن ،انرژى ،توانايى ،شدت ،دولت ،قوه يا توان( رياضيات)،دستگاه برقى ،برقى ،درشت نمايى قدرت دوربين ،توان( در رياضيات)،برترى ،توان ،اقتدار،سلطه نيروى برق ،قدرت ديد ذره بين ،نيرو بخشيدن به ،نيرومند کردن ،زور بکار بردن
deduction
استنتاج قياسى ،از کل به جزء رسيدن ،کسر،وضع ،استنتاج ،نتيجه گيرى ،استنباط،پى بردن ازکل به جزءياازعلت به معلول ،قياس
yard
لايه ،بازوى افقى دکل ناو،يارد 36(اينچ يا 3 فوت)،محوطه يا ميدان ،محصور کردن ،انبار کردن(در حياط)،واحد مقياس طول انگليسى معادل/9144 ¹ متر
blanket
روکش ،باپتو ويا جل پوشاندن ،پوشاندن
asked
پرسيدن ،جويا شدن ،خواهش کردن ،براى چيزى بى تاب شدن ،طلبيدن ،خواستن ،دعوت کردن
girls
دختربچه ،دوشيزه ،کلفت ،معشوقه
cannot
بازگشت شود به کن
believe
باور کردن ،اعتقادکردن ،گمان داشتن ،ايمان اوردن ،اعتقادداشتن ،معتقدبودن
told
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)tell ،گفته شده
secret
مخفيانه ،اطلاعات سرى ،نهان ،نهانى ،راز،مجهول ،رمز،مخفى ،دستگاه سرى ،محرمانه ،اسراراميز،پوشيده
brothers
)pl.brothers & brethren(برادر،همقطار
hilarious
خنده دار،مضحک
they
انها،ايشان ،انان
nothing
هيچ ،نيستى ،صفر،بى ارزش ،ابدا
does
فعل در زمان حال] ،3
point
نقطه گذارى کردن ،دماغه ،دلالت کردن متوجه کردن ،مقصود،محل ،مرکز،جهت مرحله ،باريک کردن( انتهاى طناب)،راس ،رسد نوک ،هدف گيرى کردن ،نشانه روى کردن ،به سمت متوجه کردن ،سر،نکته ،ماده ،اصل ،موضوع ،جهت ،درجه ،امتياز بازى ،نمره درس ،پوان ،هدف ،مسير،مرحله ،قله،پايان ،تيزکردن ،گوشه دارکردن ،نوکدار کردن ،نوک گذاشتن( به)،خاطر نشان کردن ،نشان دادن ،متوجه ساختن ،نقطه گذارى کردن ،مميز،اشاره کردن
planning
زمينه سازى ،طرحريزى ،نقشه کشى ،برنامه ريزى ،طرح ريزى
hello
هالو( کلمه اى که در گفتگوى تلفنى براى صدا کردن طرف بکار ميرود)،سلام کردن
everyone
همه ( کس) ،هرکس
news
خبر،اخبار،اوازه
bulletin
بولتن ،تابلو اعلانات ،اگهى نامه رسمى ،ابلاغيه رسمى ،بيانيه ،اگاهينامه ،پژوهشنامه ،پژوهنامه
girlfriend
دوست دختر
ancient
باستانى ،ديرينه ،قديمى ،کهن ،کهنه ،پير
history
تاريخ ،تاريخچه ،سابقه ،پيشينه ،(طب )بيمارنامه
maturing
عمل اوردن
honour
ايفاى تعهد کردن ،احترام کردن به ،عزت دادن به ،برات ،يا حواله اى را قبول کردن
scout
ديده ورى کردن ،پيشاهنگ ،پيش اهنگ ،پيشاهنگى کردن ،ديده بانى کردن ،عمليات اکتشافى کردن پوييدن ،ديده بان ،مامور اکتشاف
almost
تقريبا،بطور نزديک
half
نيم ،نصفه ،سو،طرف ،شريک ،نيمى ،بطور ناقص
sorry
متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت
dragon
گردان سوار اسبى ،اژدها،(نج ).منظومه دراکو
dragons
گردان سوار اسبى ،اژدها،(نج ).منظومه دراکو
existed
زيستن ،وجود داشتن ،موجود بودن ،بودن
hundred
عدد صد
years
حق رقبى
dinosaurs
(ديرين شناسى )دسته اى از سوسماران دوره ترياسيک
were
گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas
millions
ميليون ،هزار در هزار
thought
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
society
انجمن ،مجمع ،جامعه ،اجتماع ،معاشرت ،شرکت ،حشر ونشر،نظام اجتماعى ،گروه ،جمعيت ،اشتراک مساعى ،انسگان
reintroduce
معرفی
into
توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن
wild
ريسکى ،وحشى ،جنگلى ،خود رو،شيفته و ديوانه
dads
(در زبان کودکانه )بابا،باباجان ،اقاجان
moms
مادر
protect
در پناه سنگر قرار دادن ،محافظت کردن ،حراست کردن ،نيکداشت کردن ،نگهدارى کردن ،حفظ کردن ،حفاظت کردن ،حمايت کردن
eggs
تخمه ،تخم مرغ ،تخم ،تحريک کردن
hatch
دريچه ،روزنه ،نصفه در،روى تخم نشستن( مرغ)،(مج ).انديشيدن ،پختن ،ايجاد کردن ،تخم گذاشتن ،تخم دادن ،جوجه بيرون امدن ،جوجه گير ى ،(مج ).درامد،نتيجه ،خط انداختن ،هاشور زدن
money
پول ،اسکناس ،سکه ،مسکوک ،ثروت
cent
درصد،سنت که معادل يک صدم دلار امريکايى است
loves
مهر،محبت ،معشوقه ،دوست داشتن ،عشق داشتن ،عاشق بودن
omelettes
)omelet(املت ،خاگينه ،کوکوى گوجه فرنگى
them
ايشان را،بايشان ،بانها
hate
نفرت داشتن از،بيزار بودن ،کينه ورزيدن ،دشمنى ،نفرت ،تنفر
myth
افسانه ،اسطوره
lost
گم شده ،(ماضى واسم مفعول فعل )lose گمشده ،از دست رفته ،ضايع ،زيان ديده ،شکست خورده گمراه ،منحرف ،مفقود
sensitive
مهم ،حساس ،نفوذ پذير،داراى حساسيت
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
happened
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
respect
حيثيت ،رعايت ،رابطه ،نسبت ،رجوع ،مراجعه ،ملاحظه ،احترام گذاشتن به ،محترم داشتن ،بزرگداشت ،بزرگداشتن
whole
کل ،درست ،دست نخورده ،کامل ،بى خرده ،همه ،سراسر،تمام ،سالم
matters
قالب ،کالا،ماده ،جسم ،ذات ،ماهيت ،جوهر،موضوع ،امر،مطلب ،چيز،مهم بودن ،اهميت داشتن
instructions
دستوره ،مقرر،دستورالعمل دادن تعليم ،اموزش نظامى ،اموزش ،راهنمايى
came
بتونه سربى( براى نگاهدارى قاب شيشه)،ميله سربى ،بتونه سربى ،گذشته فعل امدن
long
بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن
list
سياهه برداشتن ،صورت کردن ،حاشيه ،نوار،کج شدن ،صورت ،سياهه ،جدول ،سجاف ،کنار،نرده ،ميدان نبرد،تمايل ،کجى ،ميل ،در فهرست وارد کردن ،فهرست کردن ،در ليست ثبت کردن ،شيار کردن ،اماده کردن ،خوش امدن ،دوست داشتن ،کج کردن
things
اسباب ،اشيا
else
)=other(ديگر،جز اين
orders
احکام
both
هردوى ،اين يکى وان يکى ،نيز،هم
better
شرط بندى کننده ،کسى که شرط مى بندد( : )adj.& adv.(صفت تفصيلى )good بهتر،خوبتر،نيکوتر،بيشتر،افضل ،بطوربهتر،vi.& n.(، : )vt.بهترکردن ،بهترشدن ،بهبودى يافتن ،چيز بهتر
promise
عهد،نويد،انتظار وعده دادن ،قول دادن ،پيمان بستن
thick
کلفت ،ستبر،صخيم ،غليظ،سفت ،انبوه ،گل الود،تيره ،ابرى ،گرفته ،زياد،پرپشت
comet
ذوذنب ،ستاره دنباله دار
shooting
رمايه ،شوت بسوى دروازه ،شکار با تفنگ ،تيراندازى در ميدان تير تيرباران کردن ،تيراندازى ،جوانه( زنى)،تير
life
جان ،حيات ،عمر،رمق ،مدت ،دوام ،دوران زندگى ،موجودات ،حبس ابد
begun
شروع کرده يا شده
pour
جارى شدن يا ساختن ،تراوش بوسيله ريزش ،مقدار ريزپ چيزى ،ريزش بلا انقطاع ومسلسل ،ريختن ،روان ساختن ،پاشيدن ،افشاندن ،جارى شدن ،باريدن
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
moment
عزم ،ممان وزن بار هواپيما،لنگر،ممان ،گشتاور( در رياضى)،گشتاور،لحظه ،دم ،ان ،هنگام ،زمان ،اهميت
spend
مصرف کردن ،صرف کردن ،پرداخت کردن ،خرج کردن ،تحليل رفتن قوا،تمام شدن ،صرف شدن
highlight
مشخص ،وارون ،نشان شده ،پررنگ
everything
همه چيز
nope
جواب منفى
forest
بيشه ،تبديل به جنگل کردن ،درختکارى کردن
tonight
امشب
totally
سربسر،جمعا،بطور سرجمع ،رويهمرفته ،کاملا،کلا
available
در دسترس ،مقدور،دسترس پذير،دردسترس ،فراهم ،قابل استفاده ،سودمند،موجود
meeting
مجمع ،اتصال برخورد،تلاقى وسائط نقليه ،جنگ تن به تن ،جلسه ،نشست ،انجمن ،ملاقات ،ميتينگ ،اجتماع ،تلاقى ،همايش
discussing
بحث کردن ،مطرح کردن ،گفتگو کردن
primary
اوليه ،ابتدايى ،مقدماتى ،نخستين ،عمده ،اصلى
numbers
عدد،رقم ،شماره ،شمردن ،نمره دادن به ،بالغ شدن بر
integers
عدد کامل ،عدد درست ،عدد صحيح ،عدد تام ،چيز درست
full
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوى ،انباشته ،مملو،تمام ،لبريز،کامل( مثل ماه)،بالغ ،رسيده ،پرى ،سيرى ،پرکردن ،پرشدن ،(در بازى پوکر )فول ،اکنده
moon
مهتاب ،سرگردان بودن ،اواره بودن ،ماه زده شدن ،ديوانه کردن ،بيهوده وقت گذراندن
always
همواره ،هميشه ،پيوسته ،همه وقت
considerate
باملاحظه ،بافکر،محتاط
happy
خوش ،خوشحال ،شاد،خوشوقت ،خوشدل ،خرسند،سعادتمند،راضى ،سعيد،مبارک ،فرخنده
next
ديگر،اينده ،پهلويى ،جنبى ،مجاور،نزديک ترين ،پس ازان ،سپس ،بعد،جنب ،کنار
having
علامت تعجب ،اهان گفتن
ridiculous
مسخره اميز،مضحک ،خنده دار
promised
موعود،معهود
true
راست ،پابرجا،واقعى ،راستگو،خالصانه ،صحيح ،ثابت کردن ،حقيقى کردن ،درست ،راستين ،فريور
foolproof
ادم ساده لوح و رک و راست ،محفوظ از حماقت وکارهاى احمقانه ،محفوظ ازخطا وشکست
listen
شنيدن ،گوش دادن ،پذيرفتن ،استماع کردن ،پيروى کردن از،استماع
whispers
بيخ گوشى ،نجواکردن ،پچ پچ کردن
realise
تحقق بخشیدن
steps
گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن
person
شخص ،نفر،ادم ،کس ،وجود،ذات ،هيکل
manipulated
بادست عمل کردن ،با استادى درست کردن ،بامهارت انجام دادن ،اداره کردن ،دستکارى کردن
devastated
خراب
keeps
تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن
believing
با اعتقاد
hurt
صدمه زدن اسيب ،ازار رساندن ،اسيب زدن به ،ازردن ،اذيت کردن ،جريحه دار کردن ،خسارت رساندن ،اسيب ،ازار،زيان ،صدمه
especially
مخصوصا"
hoots
: )n.vt.vi.(دادزدن ،فرياد زدن ،جيغ کشيدن ،هو کردن ،بوق زدن ،صداى جغد،( : )interj.(اسکاتلند وشمال انگليس )فرياد اعتراض و بى صبرى مثل عجب و واه وغيره
repeat
مکرر کردن ،تکرار کنيد،بازگو کنيد،دوباره گفتن ،تکرار کردن ،تکرار شدن ،دوباره انجام دادن ،دوباره ساختن ،تکرار،تجديد،باز گفتن ،بازگو کردن ،بازگو،باز انجام
agoo
تب و لرز،تب نوبه
kidding
چرم بزغاله ،کودک ،بچه ،کوچولو،دست انداختن ،مسخره کردن
lullaby
لالايى خواندن
welcomes
خوشامد گفتن ،پذيرايى کردن ،خوشايند
world
جهان ،دنيا،گيتى ،عالم ،روزگار
leaves
برگها،صورت جمع کلمهleaf
rustling
سر و صدا
weird
خارق العاده ،غريب ،جادو،مرموز
chattering
برخورد کردن ،ضربه زدن ،برخورد،تندتند حرف زدن ،تند وناشمرده سخن گفتن ،پچ پچ کردن ،چهچه زدن( مثل بلبل)
shuffling
برزدن ،بهم اميختن ،بهم مخلوط کردن ،اين سو وان سو حرکت کردن ،بيقرار بودن
certainly
همانا،حتما،مطمئنا
hope
اميدوارى چشم داشت ،چشم انتظارى ،انتظار داشتن ،ارزو داشتن ،اميدواربودن
louder
باصداى بلند،بلند اوا،پر صدا،گوش خراش ،زرق وبرق دار،پرجلوه ،رسا،مشهور
must
بايد،بايست ،ميبايستى ،بايسته ،ضرورى ،لابد
scream
جيغ زدن ،ناگهانى گفتن ،جيغ
close
نزديک بهم ،نزديک شدن به فورواردها،نزديک به ناو،نزديک شدن ،احاطه کردن نزديک ، )n.& adj.& adv.(جاى محصور،چهارديوارى ،محوطه ،انتها،پايان ،ايست ،توقف ،تنگ ،بن بست ،نزديک ، : )vt.& vi.(بستن ،منعقد کردن ،مسدود کردن ،محصور کردن
knows
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
least
کمترين ،کوچکترين ،خردترين ،اقل
according
موافق ،مطابق ،بروفق
left
: )adj.& adv.& n.(چپ ،درطرف چپ ،جناح چپ ، : )past of leave(زمان ماضى فعلleave ضربه چپ
behind
پشت سر،باقى کار،باقى دار،عقب مانده ،داراى پس افت ،عقب تراز،بعداز،ديرتراز،پشتيبان ،اتکاء،کپل ،نشيمن گاه
save
ذخيره کردن ،نگهداشتن ،حفظ کردن ،نجارت دادن ،رهايى بخشيدن ،نگاه داشتن ،اندوختن ،پس انداز کردن ،فقط بجز،بجز اينکه
beginning
اغاز،ابتدا،شروع
regret
پشيمانى ،تاسف ،افسوس خوردن ،حسرت بردن ،نادم شدن ،تاثر
actually
واقعا،بالفعل ،عملا،در حقيقت
switched
راه گزين ،وصل کردن برق ،روشن کردن برق بخط ديگر انداختن قطار،تعويض جا،کليد،تغيير جهت دادن ،ترکه ،چوب زدن ،سويچ برق ،سويچ زدن ،جريان را عوض کردن ،تعويض ،گزينه ،راه گزين ،راه گزيدن
clever
ناقلا،زرنگ ،زيرک ،باهوش ،با استعداد،چابک
goes
خرج شدن ،نوعى پاس با دويدن دريافت کننده به جلو( فوتبال امريکايى)،سفت ،روانه ساختن ،رهسپار شدن ،عزيمت کردن ،گذشتن ،عبور کردن ،کارکردن ،گشتن ،رواج داشتن ،تمام شدن ،راه رفتن ،نابود شدن ،روى دادن ،بران بودن ،درصدد بودن ،راهى شدن
happens
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
maybe
شايد،احتمالا
hide
پوست خام گاو وگوسفند وغيره ،چرم ،پنهان کردن ،پوشيدن ،مخفى نگاه داشتن ،پنهان شدن ،نهفتن ،پوست کندن ،(مج ).سخت شلاق زدن
steal
توپ دزدى ،دستبرد زدن ،دزديدن ،بسرقت بردن ،ربودن ،بلند کردن چيزى
garbled
اشفته ،درهم
apology
پوزش ،عذرخواهى( رسمى)،اعتذار،مدافعه
attempt
سو قصد کردن ،کوشش کردن ،قصد کردن ،مبادرت کردن به ،تقلا کردن ،جستجو کردن ،کوشش ،قصد
fooled
نادانى و حماقت کردن ،نادان ،احمق ،ابله ،لوده ،دلقک ،مسخره ،گول زدن ،فريب دادن ،دست انداختن
broken
شکسته شده ،منقطع ،منفصل ،نقض شده ،رام واماده سوغان گيرى
touch
خوردن به تماس يافتن با،برخورد شمشير به بدن ،بساوايى ،دست زدن به ،لمس کردن ،پرماسيدن ،زدن ،رسيدن به ،متاثر کردن ،متاثر شدن ،لمس دست زنى ،پرماس ،حس لامسه
growling
غرغر کردن ،خرناس کشيدن ،صدايى که از ناى سگ خشمگين بر ميايد