waves
هيجان ،موج راديويى ،خيزاب ،فر موى سر،دست تکان دادن ،موجى بودن ،موج زدن
crashing
از کار افتادن ،پايان عمليات کامپيوتر،توقف سيستم از طريق خرابى سخت افزارى يا اشتباه نرم افزارى ،قفل ،سرنگون ،متوقف ،شکستگى ،سقوط هواپيما،خردکردن ،درهم شکستن ،ريز ريز شدن ،سقوط کردن هواپيما،ناخوانده وارد شدن ،صداى بلند يا ناگهانى( در اثر شکستن)،سقوط
seagulls
مرغ دریایی
crying
جار زننده ،اشکار،گريان ،مبرم
gentle
نجيب ،با تربيت ،لطيف ،مهربان ،اهسته ،ملايم کردن ،ارام کردن
music
موزيک ،موسيقى ،اهنگ ،خنيا،رامشگرى
tumble
پرداخت کردن ،افتادن( کشتى)،معلق شدن ،معلق زدن ،رقصيدن ،جست وخيز کردن ،پريدن ،لغزيدن ،ناگهان افتادن ،غلت خوردن ،معلق خوردن ،غلت ،چرخش ،اشفتگى ،بهم ريختگى
leaf
لايه ،صفحه ،لنگه ،ورقه ،دندانه ،برگى شکل ،برگ دادن ،جوانه زدن ،ورق زدن
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
best
( : )adj.& vt.(صفت عالى)good ،خوبترين ،شايسته ترين ،پيشترين ،بزرگترين ،عظيم ترين ،برترى جستن ،سبقت گرفتن ،به بهترين وجه ،به نيکوترين روش ،بهترين کار،( : )adv.(صفت عالى)well
friend
رفيق ،دوست کردن ،يارى نمودن
stick
چوب بازى هاکى ،هريک از سه ميله عمودى کريکت چوبدست اسکى ،چوب بازى ،تخته موج سوارى ،يک گروه چترباز که از يک در يا يک قسمت هواپيما به بيرون مى پرند،چسبيدن ،فرورفتن ،گير کردن ،گير افتادن ،سوراخ کردن ،نصب کردن ،الصاق کردن ،چوب ،عصا،چماق ،وضع ،چسبندگى ،چسبناک ،الصاق ،تاخير،پيچ درکار،تحمل کردن ،چسباندن ،ترديد کردن ،وقفه
great
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
play
خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه
watch
نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن
exhales
بيرون دادن ،زفيرکردن ،دم براوردن
sharply
تند،سخت ،به زيرکى ،با صراحت
rumble
صداى ريز و سنگين دراوردن ،غريدن ،چيز پرسر و صدا،شکايت ،چغلى ،غرولند
muddling
گيج کردن ،خراب کردن ،درهم وبرهم کردن ،گيجى ،تيرگى
puddle
از بين بردن ساختمان دانه اى در خاکهاى سنگين ،گودال ،چاله فاضل اب ،دست انداز،مخلوط کردن ،گل گرفتن ،گل الود کردن
bouncing
پرعضله ،قوى ،خوش بنيه ،تندرست ،سرزنده
bubble
جوشيدن ،قلقل زدن ،حباب براوردن ،(مج ).خروشيدن ،جوشاندن ،گفتن ،بيان کردن ،حباب ،ابسوار،(مج ).انديشه پوچ
turkey
کشور ترکيه ،بوقلمون ،شکست خورده ،واخورده
shout
فغان ،فرياد زدن ،جيغ زدن ،داد زدن
figure
نگاره ،هيکل ،پيکره ،تنديس ،شکل ،صورت ،شخص ،نقش ،رقم ،عدد،کشيدن ،تصوير کردن ،مجسم کردن ،حساب کردن ،شمردن ،پيکر
leaping
جهنده
come
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
hums
اغتشاش صوتى ،هوم ،وزوز کردن ،همهمه کردن ،صدا کردن( مثل فرفره)،زمزمه کردن ،درفعاليت بودن ،فريب دادن
grunts
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
grunting
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
clanging
صداى جرنگ جرنگ ،صداى شيپور،صداى بهم خوردن اسلحه ،صدا کردن
clears
کليد پاک کردن صفحه نمايش ،نص ،خالص کردن ،دور کردن توپ از دروازه ،ترخيص کردن از گمرک ،بطور واضح ،درست ،رفع خطر،پيام کشف روشن کردن ، : )adj.(اشکار،زلال ،صريح ،شفاف ،زدودن ،ترخيص کردن ، : )vt.& vi.(روشن کردن ،واضح کردن ،توضيح دادن ،صاف کردن ،تبرئه کردن ،فهماندن
throat
گلو( ى بادبان)،گلوگاه ،ناى ،دهانه ،(مج ).صدا،دهان ،از گلو ادا کردن
humming
همهمه گرى
sighs
اه کشيدن ،افسوس خوردن ،اه حسرت کشيدن
mechanical
مکانيکى ،ماشينى ،غير فکرى
whirring
صداى بال مرغ يا چرخ ،ور،غر
giggles
با خنده اظهار داشتن ،با نفس بريده بريده(دراثرخنده)سخن گفتن ،ول خنديدن
rattling
جانانه ،بشاش ،خيلى تند،خيلى خوب
purrs
فرفر،صداى خرخرگربه ،خرخرکردن
something
يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى
finding
يافته ،حکم ،افزار،انچه کارگر از خود بر سر کار مى برد،يافت ،کشف ،اکتشاف ،يابش
place
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
cheerful
بشاش ،خوش روى
laughs
صداى خنده ،خنده ،خنديدن ،خندان بودن
softly
به نرمى ،به اهستگى
normal
نرمال ،قائم ،متعارف ،بهنجار،قايم( بر منحنى)،عادى ،معمولى ،معمول ،طبيعى ،ميانه ،متوسط،به هنجار
voice
اواز،شفاهى ،صوتى ،واک ،صوت ،اوا،باصدا بيان کردن ،ادا کردن
wonder
تعجب ،اعجوبه ،درشگفت شدن ،حيرت انگيز،غريب
today
امروز
whoa
ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)
magnet
اهنربا،اهن ربا،مغناطيس ،جذب کردن
look
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
likes
دوست داشتن
metal
: )n.&adj.(فلز،جسم ،ماده مذاب ، : )vt.(سنگ ريزى کردن ،فلزى کردن ،با فلزپوشاندن
more
بيشتر،زيادتر،بيش
found
زمان ماضى واسم فعولfind ، : )n.& vt.(برپاکردن ،بنياد نهادن ،تاسيس کردن ،ريختن ،قالب کردن ،ذوب کردن ،ريخته گرى ،قالب ريزى کردن
chickens
جوجه مرغ ،پرنده کوچک ،بچه ،مردجوان ،ناازموده ،(ز.ع ).ترسو،کمرو
cluck
مرغ کرچ ،مرغ قپ ،ادم احمق و رذل ،قدقد کردن
sticks
خطاى بلندکردن چوب بيش از حد نشانه
chatter
برخورد کردن ،ضربه زدن ،برخورد،تندتند حرف زدن ،تند وناشمرده سخن گفتن ،پچ پچ کردن ،چهچه زدن( مثل بلبل)
smells
بويايى ،شامه ،عطر،استشمام ،بوکشى ،بوييدن ،بوکردن ،بودادن ،رايحه داشتن ،حاکى بودن از
breakfast
ناشتايى ،افطار،صبحانه خوردن
almost
تقريبا،بطور نزديک
ready
حاضر به کار،اماده کردن ،مهيا کردن ،حاضر کردن ،اماده
here
در اينجا،در اين موقع ،اکنون ،در اين باره ،بدينسو،حاضر
chicks
هواپيماى خودى
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
while
در صورتيکه ،هنگاميکه ،حال انکه ،ماداميکه ،در حين ،تاموقعى که ،سپرى کردن ،گذراندن
table
به جدولى انتقال دادن ،جدول( جدول محاسبات)،سفره ،خوان ،لوح ،جدول ،ليست ،(در مجلس )از دستور خارج کردن ،معوق گذاردن ،روى ميز گذاشتن ،در فهرست نوشتن ،کوهميز،مطرح کردن
spoon
چوب شماره 3 گلف ،چمچه ،با قاشق برداشتن ،(ز.ع ).بوس وکنار کردن
rutabaga
(گ.ش ).نوعى کلم
zucchini
(گ.ش ).کدوى تابستانى ،کدو سبز
slippery
ليز،لغزنده ،بى ثبات ،دشوار،لغزان
silver
symb : Ag،سيم ،نقره پوش کردن ،نقره فام شدن
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
moved
ماه
stay
سپر،ماندن ،توقف کردن ،نگاه داشتن ،بازداشتن ،توقف ،مکث ،ايست ،سکون ،مانع ،عصاء،نقطه اتکاء،تکيه ،مهار،حائل ،توقفگاه
sneaky
اب زير کاه
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
sliding
لغزش ،چهارچوب متحرک ،اچار تى شکل
spoons
چوب شماره 3 گلف ،چمچه ،با قاشق برداشتن ،(ز.ع ).بوس وکنار کردن
perfect
کامل ،درست ،بى عيب ،تمام عيار،کاملا رسيده ،تکميل کردن ،عالى ساختن
better
شرط بندى کننده ،کسى که شرط مى بندد( : )adj.& adv.(صفت تفصيلى )good بهتر،خوبتر،نيکوتر،بيشتر،افضل ،بطوربهتر،vi.& n.(، : )vt.بهترکردن ،بهترشدن ،بهبودى يافتن ،چيز بهتر
slow
مسير خيس ،کند،تدريجى ،کودن ،تنبل ،يواش ،اهسته کردن ياشدن
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
silverware
ظروف نقره
there
درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان
back
پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن
make
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
mind
در نظر داشتن ،نگهدارى کردن رسيدگى کردن به ،نظر،نيت ،خاطر،ذهن ،خيال ،مغز،فهم ،فکر چيزى را کردن ،ياداورى کردن ،تذکر دادن ،مراقب بودن ،مواظبت کردن ،ملتفت بودن ،اعتناء کردن به ،حذر کردن از،تصميم داشتن
silly
نادان ،ابله ،سبک مغز،چرند،احمقانه
doing
عمل
both
هردوى ،اين يکى وان يکى ،نيز،هم
clucking
مرغ کرچ ،مرغ قپ ،ادم احمق و رذل ،قدقد کردن
moving
متحرک ،موثر
scraping
خراش دادن
sticking
چسبنده ،چسبناک
snail
(ج.ش ).حلزون ،ليسک ،نرم تن صدف دار،بشکل مارپيچ جلو رفتن ،وقت تلف کردن ،انسان يا حيوان تنبل وکندرو
snout
خرطوم فيل ،پوزه دراز جانور،سرلوله اب ،لوله کترى وغيره ،پوزه زدن به
figured
صورتى ،منقوش ،گلدار
makes
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
even
زوج( در اعداد)،عدد زوج ،(مثل4 و)8،مسطح ،تراز،مساوى ،هموارکردن ،صاف کردن ،واريز کردن ،حتى ،هم ،درست ،اعداد جفت
without
برون ،بيرون از،از بيرون ،بطرف خارج ،انطرف ،فاقد،بدون
touching
موثر،گيرنده ،درباره
them
ايشان را،بايشان ،بانها
time
وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى
quick
تند،چابک ،فرز،چست ،جلد،سريع ،زنده
lost
گم شده ،(ماضى واسم مفعول فعل )lose گمشده ،از دست رفته ،ضايع ،زيان ديده ،شکست خورده گمراه ،منحرف ،مفقود
glass
دستگاه بارومتر،دستگاه ارتفاع سنج دوربين ،ابگينه ،ليوان ،گيلاس ،جام ،استکان ،ايينه ،شيشه دوربين ،شيشه ذره بين ،عدسى ،شيشه الات ،الت شيشه اى ،شيشه گرفتن ،عينک دار کردن ،شيشه اى کردن ،صيقلى کردن
gasp
نفس نفس زدن ،بادهان باز دم زدن ،بريده بريده نفس کشيدن ،نفس بريده
hurry
شتاب کردن ،شتابيدن ،عجله کردن ،چاپيدن ،بستوه اوردن ،باشتاب انجام دادن ،راندن ،شتاب ،عجله ،دستپا چگى
fell
قطع کردن ،بريدن وانداختن ،بزمين زدن ،مهيب ،بيداد گر،سنگدل
over
پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش
ledge
لبه دست انداز( نجارى)،طاقچه ،لبه ،برامدگى
into
توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن
those
انها،انان
bushes
پوسته داخلى ،لايى ،غلاف ،بوش ،بوته ،بته ،شاخ وبرگ
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
favorite
مطلوب ،برگزيده ،مخصوص ،سوگلى ،محبوب
clinking
بسيارخوب
hedge
کسب مصونيت نمودن ،خريد و فروش تامينى ،(به منظور جلوگيرى از زيان و باخت)،چپر،خارپشته ،حصار،راه بند،مانع ،پرچين ساختن ،خاربست درست کردن ،احاطه کردن ،طفره زدن ،از زير( چيزى )در رفتن
shiniest
پياده وباسرعت رفتن ،ساق پا،قلم پاى خوک ،گوشت قلم پا
blue
ابى ،نيلى ،مستعد افسردگى ،داراى خلق گرفته( با )theاسمان ،اسمان نيلگون
ever
هميشه ،همواره ،هرگز،هيچ ،اصلا،درهر صورت
seen
قسمت سومsee
attract
جلب کردن ،جذب کردن ،مجذوب ساختن
happening
اتفاق ،رويداد،پيشامد
wind
قدرت تنفس کامل ،)wind(،نفخ ،بادخورده کردن ،درمعرض بادگذاردن ،ازنفس انداختن ،خسته کردن ياشدن ،ازنفس افتادن ،)waind(،پيچيدن ،پيچ دان ،کوک کردن(ساعت و غيره)،انحناء،انحنايافتن ،حلقه زدن ،چرخاندن
whistles
صفير،سوت زدن
snaps
ربودن ،باخشونت حکمى را دادن( با)out ،بى خبر،بى مقدمه ،روش بازگرداندن توپ به بازى از تجمع ،گرفتن عکس فورى ،شکستن ،بشکن ،گسيختن ،گاز ناگهانى سگ ،قزن قفلى ،گيره فنرى ،لقمه ،يک گاز،مهر زنى ،قالب زنى ،چفت ،قفل کيف وغيره ،عجله ،شتابزدگى ،ناگهانى ،بى مقدمه ،گاز گرفتن ،قاپيدن ،چسبيدن به ،قاپ زدن ،سخن نيش دار گفتن ،عوعو کردن
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
fishing
(جاى )ماهيگيرى ،حق ماهيگيرى
leaves
برگها،صورت جمع کلمهleaf
chuckles
بادهان بسته خنديدن ،پيش خود خنديدن
spider
(ج.ش ).عنکبوت ،کارتنه ،کارتنک ،ناتنک
snagging
مانع ،گره ،گير،بمانعى برخورد کردن
coming
اينده
closer
نزديک بهم ،نزديک شدن به فورواردها،نزديک به ناو،نزديک شدن ،احاطه کردن نزديک ، )n.& adj.& adv.(جاى محصور،چهارديوارى ،محوطه ،انتها،پايان ،ايست ،توقف ،تنگ ،بن بست ،نزديک ، : )vt.& vi.(بستن ،منعقد کردن ،مسدود کردن ،محصور کردن
oops
اوه
missed
سوتى! ،خطا( بيليارد)،از دست رفتن ،موفق نشدن ،عدم اصابت گلوله به هدف ،)vi.vt.n.(از دست دادن ،احساس فقدان چيزى راکردن ،گم کردن ،خطا کردن ،نداشتن ،فاقدبودن : )n.(دوشيزه
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
catch
بل گيرى ،رسيدن به نفر جلو،کشتى کج ،بازى دستش ده ،بل گرفتن دخول پارو در اب ،مانوردادن روى موج و رانده شدن موج سوار بطرف ساحل ،نيروى اوليه بازوى شناگر در شروع حرکت ماهى گرفتن ،از هوا گرفتن ،بدست اوردن ،جلب کردن ،درک کردن ،فهميدن ،دچار شدن به ،عمل گرفتن،اخذ،دستگيره ،لغت چشمگير،شعار
yeah
آره
snapping
ربودن ،باخشونت حکمى را دادن( با)out ،بى خبر،بى مقدمه ،روش بازگرداندن توپ به بازى از تجمع ،گرفتن عکس فورى ،شکستن ،بشکن ،گسيختن ،گاز ناگهانى سگ ،قزن قفلى ،گيره فنرى ،لقمه ،يک گاز،مهر زنى ،قالب زنى ،چفت ،قفل کيف وغيره ،عجله ،شتابزدگى ،ناگهانى ،بى مقدمه ،گاز گرفتن ،قاپيدن ،چسبيدن به ،قاپ زدن ،سخن نيش دار گفتن ،عوعو کردن
enough
بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
upbeat
(مو ).ضربه غير موکد مخصوصا در پايان قطعه ،خوش بين ،موفق ،شادمان ،شادکام
building
ساختمان ،بنا،عمارت ،ديسمان
shack
کلبه ،خانه کوچک وسردستى ساخته شده ،کاشانه ،زيستن
thanks
سپاسگزارى ،اظهار امتنان ،در سايه ،در نتيجه
missing
غايب ،گم شده ،گمشده جنگى ،گم ،مفقود،ناپيدا
clicks
ضربه زدن ،زنگ خوردن ،تيک ،صداى مختصر،صداى حاصله از خوردن سم اسب بزمين ،صدا کردن
caught
گرفته شده
alarm
الارم ،زنگ خطر،اژير خطر،اعلام خطر،اژير، : )n.( )= alarum(هشدار،اگاهى از خطر،اعلان خطر،اخطار،شيپور حاضرباش ،اشوب ،هراس ،بيم و وحشت ،ساعت زنگى ، : )vt.(از خطر اگاهانيدن ،هراسان کردن ،مضطرب کردن
clock
زمان سنج ،ساعت ورزشگاه ،زمان سنج ،تپش زمان سنجى ،سنجيدن باساعت
rings
حرکات دارحلقه
trills
با تحرير خواندن ،چرخيدن ،روان شدن ،جارى شدن( مثل نهر)،پيچانيدن ،لرزيدن ،حرف عله ،علت ،لرزش صدا
again
دگربار،پس ،دوباره ،باز،يکبارديگر،از طرف ديگر،نيز،بعلاوه ،ازنو
another
ديگرى ،جدا،عليحده ،يکى ديگر،شخص ديگر
please
دلپذيرکردن ،خشنود ساختن ،کيف کردن ،سرگرم کردن ،لطفا،خواهشمند است
hope
اميدوارى چشم داشت ،چشم انتظارى ،انتظار داشتن ،ارزو داشتن ،اميدواربودن
fine
مصادره کردن ،بسيار اماده ،تاوان ،غرامت ،جريمه کردن ،جريمه گرفتن از،صاف کردن ،کوچک کردن ،صاف شدن ،رقيق شدن ،خوب ،فاخر،نازک ،عالى ،لطيف ،نرم ،ريز،شگرف
tool
قلم تراش ،افزار،اسباب ،الت دست ،داراى ابزار کردن ،بصورت ابزار دراوردن ،شکل دادن ،مجهز کردن
really
واقعا،راستى
want
خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى
give
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
mission
هيات اعزامى ،ماموريت جنگى ،هيئت سياسى خدمت ،رسالت ،بماموريت فرستادن ،وابسته به ماموريت ،ماموريت ،هيئت اعزامى يا تبليغى
things
اسباب ،اشيا
brings
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
tuba
شيپور بزرگ
about
درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد
keep
تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن
trying
کوشا،ساعى ،سخت
okay
)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب
sure
خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا
only
تنها،محض ،بس ،بيگانه ،عمده ،صرفا،منحصرا،يگانه ،فقط بخاطر
left
: )adj.& adv.& n.(چپ ،درطرف چپ ،جناح چپ ، : )past of leave(زمان ماضى فعلleave ضربه چپ
must
بايد،بايست ،ميبايستى ،بايسته ،ضرورى ،لابد
groans
فرياد،گله ،شکايت ،ناله کردن ،ناليدن
guess
گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن
sorry
متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت
thought
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
would
تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند
work
عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن
crab
به پهلو حرکت کردن ،برج سرطان ،خرچنگ گرفتن ،(امر ).جرزدن ،عصبانى کردن ،عصبانى شدن ،باعث تحريک وعصبانيت شدن ،ادم ترشرو،کج خلق
claws
سرپنجه جانوران ،ناخن ،چنگال ،پنجه اى شکل ،چنگ زدن
chain
زنجير ¹ 9مترى براى اندازه گيرى خط پيشروى( فوتبال امريکايى)،سلسله کوه ،سرى عکسهاى يک منطقه ،سلسله سلسله مراتب ، : ).n(زنجير،کند وزنجيز،حلقه ،(مج ).رشته ،سلسله : )vt.&vi( زنجيرکردن
stuff
چرخش توپ ،پر کردن ،چيز،ماده ،کالا،جنس ،مصالح ،پارچه ،چرند،پرکردن ،تپاندن ،چپاندن ،انباشتن
together
باهم ،بايکديگر،متفقا،با همديگر،بضميمه ،باضافه
purring
فرفر،صداى خرخرگربه ،خرخرکردن
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
gonna
جاوا
getting
گرفتن
reel
غرغره ،قرقره سيم کشى ،نخ پيچيده بدور قرقره ،ماسوره ،قرقره فيلم ،حلقه فيلم ،مسلسل ،متوالى ،پشت سر هم ،چرخيدن ،گيج خوردن ،يله رفتن ،تلو تلو خوردن
heavy
گزاف ،شديد،گران ،وزين ،زياد،سخت ،متلاطم ،کند،دل سنگين ،تيره ،ابرى ،غليظ،خواب الود،فاحش ،ابستن ،باردار
pulling
خميدگى
need
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
hand
امضا،وضعى که بتوان گوى اصلى بيليارد را در هر نقطه گذاشت ،نفر،يارى دادن ، )n.(دست ،عقربه ،دسته ،دستخط،خط،شرکت ،دخالت ،طرف ،پهلو،پيمان ، )vt.&vi.(دادن ،کمک کردن ،بادست کارى را انجام دادن ،يک وجب
maple
(گ.ش ).افرا،اچ ،چوب افرا
pine
غم و اندوه ،از غم و حسرت نحيف شدن ،نگرانى ،رنج و عذاب دادن ،غصه خوردن ،(گ.ش ).کاج ،چوب کاج ،صنوبر
gourd
کدوى قليايى ،گرداب
whew
صداى سوت حاکى از حيرت يا تحسين
heavens
سپهرار،عرش هفت اسمان ،سپهر،گردون ،فلک ،عرش ،بهشت ،قدرت پروردگار،هفت طبقه اسمان ،(بصورت جمع )اسمان ،خدا،عالم روحانى
tinkering
بند زن ،وصال)vassaal( ،سرهم بندى ،وصله کارى ،تعميرکردن ،بندزدن
snores
خرناس ،خروپف کردن ،خر خر کردن
glad
خرسند،خوشحال ،شاد،خوشرو،مسرور،خوشنود
safe
گاوصندوق ،مطمئن ،ضامن ،ايمن ،سالم ،بى خطر،صحيح ،اطمينان بخش ،صدمه نخورده ،امن ،محفوظ،گاو صندوق
cheering
تسلى بخش
these
اينها،اينان
playing
بازی
everyone
همه ( کس) ،هرکس
inviting
جالب ،کشنده ،جاذب
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
party
هيات ،تيم ،گروه ،عده نظامى ،قسمت ،بخش ،دسته همفکر،حزب ،دسته متشکل ،جمعيت ،بزم ،پارتى ،متخاصم ،طرفدار،طرف ،يارو،مهمانى دادن يارفتن
after
پس از،بعداز،در عقب ،پشت سر،درپى ،در جستجوى ،در صدد،مطابق ،بتقليد،بيادبود
first
اولا"،نخست ،نخستين ،اول ،يکم ،مقدم ،مقدماتى ،اولا
slurps
صداى مکيدن دراوردن( در موقع اشاميدن ياخوردن)،با صدا خوردن يا اشاميدن ،هش هش
tasty
باسليقه تهيه شده ،خوش طعم ،خوشمزه ،گوارا
laughter
صداى خنده بلند،قاه قاه خنده
balloon
بادکنک ،با بالون پروازکردن ،مثل بالون
squeaking
جيغ وفرياد شکيدن( مثل جغد يا موش)،با صداى جيغ صحبت کردن ،با جيغ وفريادافشاء کردن ،جير جير
gasps
نفس نفس زدن ،بادهان باز دم زدن ،بريده بريده نفس کشيدن ،نفس بريده
hello
هالو( کلمه اى که در گفتگوى تلفنى براى صدا کردن طرف بکار ميرود)،سلام کردن
static
فشار ثابت هوا،نيروى ثابت ،الکتريسيته ساکن ،ايستاده ،وابسته به اجسام ساکن
stickiness
چسبندگى
charged
متهم شده ،خرج گذارى شده ،پر شده( جنگ افزار)
electricity
الکتريسيته ،برق ،نيروى کهربايى
morning
بامداد،صبح ،پيش از ظهر
whispers
بيخ گوشى ،نجواکردن ،پچ پچ کردن
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
asleep
خواب ،خفته ،خوابيده
snoring
خرناس
since
بعد از،پس از،از وقتى که ،چون که ،نظر باينکه ،ازاينرو،چون ،از انجايى که
ones
تک ،شخص ،ادم ،کسى ،شخصى ،يک واحد،يگانه ،منحصر،عين همان ،يکى از همان ،متحد،عدد يک ،يک عدد،شماره يک
surprise
غافلگيرى ،غافلگير شدن ، )surprize(تعجب ،شگفت ،حيرت ،متعجب ساختن ،غافلگير کردن
their
خودشان ،مال ايشان ،مال انها
fuzz
کرک ،ريش تازه جوان ،کرکى شدن ،ريش ريش شدن ،کرکى کردن ،پرزدارکردن ،مست کردن ،گيج کردن
berries
حبه ،تخم ماهى ،(گ.ش ).ميوه توتى ،کوبيدن ،زدن ،دانه اى شدن ،توت جمع کردن ،توت دادن ،بشکل توت شدن ،سته
fuzzy
کرکى ،ريش ريش ،پرزدار،خوابدار،تيره
yummy
زيبا،جالب توجه ،لذيذ،خوشمزه
growing
روينده ،نمو کننده
tall
قد بلند
pick
کلنگ دو سر،چيدن ،کندن ،کلنگ زدن و(به)،باخلال پاک کردن ،خلال دندان بکاربردن ،نوک زدن به ،برگزيدن ،بازکردن(بقصد دزدى)،ناخنک زدن ،عيبجويى کردن ،دزديدن ،کلنگ ،(مو ).زخمه ،مضراب ،خلال دندان )toothpick( خلال گوش)earpick( ،هرنوع الت نوک تيزعلوم مهندس ى : کلنگ
reach
دسترسى ،توانايى ،استطاعت ،وسعت حدود،ميدان ،هدف ،رسيدن به ،نائل شدن به ،کشش ،حصول ،رسايى ،برد
should
زمان ماضى واسم مفعول فعل معينshall
wants
خواسته ها
recharge
تغذيه تغذيه
does
فعل در زمان حال] ،3
tail
قسمت عقب اسکى ،ته( قرقره)،دم ،دنباله ،عقب ،تعقيب کردن
sticky
چسبنده ،دشوار،سخت ،چسبناک کردن
help
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
collect
وصل کردن ،جمع شدن ،گرداوردن ،جمع اورى کردن ،جمع کردن ،وصول کردن
then
سپس ،پس( از ان)،بعد،انگاه ،دران هنگام ،در انوقت ،انوقتى ،متعلق بان زمان
working
کار کننده ،مشغول کار،کارگر،طرزکار
much
زياد،بسيار،خيلى بزرگ ،کاملا رشد کرده ،عالى مقام ،تقريبا،بفراوانى دور،بسى
they
انها،ايشان ،انان
maybe
شايد،احتمالا
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
root
جذر،بيخ ،(گ.ش ).ريشه ،بن ،اصل ،(درجمع )اصول ،بنياد،بنيان ،پايه ،اساس ،سرچشمه ،زمينه ،ريشه کن کردن ،داد زدن ،غريدن ،از عددى ريشه گرفتن ،ريشه دار کردن
through
)=thru(از ميان ،از وسط،از توى ،بخاطر،سرتاسر،از اغاز تا انتها،کاملا،تمام شده ،تمام ،از طريق ،بواسطه ،در ظرف
recipe
دستورالعمل ،دستور خوراک پزى ،خوراک دستور
cards
برگه ،برگ ،گنجفه ،کارت ويزيت ،بليط،مقوا،کارت تبريک ،کارت عضويت ،ورق بازى کردن ،پنبه زنى ،ماشين پرداخت پارچه
berry
حبه ،تخم ماهى ،(گ.ش ).ميوه توتى ،کوبيدن ،زدن ،دانه اى شدن ،توت جمع کردن ،توت دادن ،بشکل توت شدن ،سته
flapjacks
=griddle cake
sound
موج صوتى ،طنين ،عمق يابى کردن ،صوت ،اوا،سالم ،درست ،بى عيب ،استوار،بى خطر،دقيق ،مفهوم ،صدا دادن ،صداکردن ،به نظر رسيدن ،بگوش خوردن ،بصدا دراوردن ،نواختن ،بطور ژرف ،کاملا،ژرفاسنجى کردن ،گمانه زدن
pretty
تاحدى ،شکيل ،خوش نما،خوب ،بطور دلپذير،قشنگ کردن ،اراستن
fancy
خيال ،وهم ،قوه مخيله ،هوس ،تجملى ،تفننى ،علاقه داشتن به ،تصور کردن
picture
تصوير،منظره ،سينما،با عکس نشان دادن ،روشن ساختن ،نقاشى کردن ،تصور،وصف ،مجسم کردن
says
اظهار داشتن ،بيان کردن ،سخن گفتن ،صحبت کردن سخن ،اظهار،نوبت حرف زدن ،مثلا
bowl
جام ،قدح ،باتوپ بازى کردن ،مسابقه وجشن بازى بولينگ ،(نفت )کاسه رهنما(دستگاه ابزارگيرى)
check
امتحان کردن بازرسى ،منع ،و شدن بوى شکار،کم يا متوقف کردن سرعت بدن( ترامپولين)،بازرسى کردن ،بازديد کردن ،رسيدگى کردن سر زدن ،بازداشت کردن ،دريچه تنظيم ،جلوگيرى کردن از،ممانعت کردن ،سرزنش کردن ،رسيدگى کردن ،مقابله کردن ،مقابله ،بررسى کردن ،تطبيق کردن ،نشان گذاردن ،چک بانک
buzz
وزوز کردن ،ورور کردن ،نامشخص حرف زدن ،وزوز،ورور،شايعه ،همهمه ،اوازه
butter
روغن زرد،کره ماليدن روى ،چاپلوسى کردن
pantry
ابدارخانه ،ابدار خانه ،شربت خانه ،مخصوص لوازم سفره
everything
همه چيز
juice
اب ميوه ،شيره ،عصاره ،شربت ،جوهر
mushroom
قارچ ،سماروغ ،بسرعت روياندن ،بسرعت ايجاد کردن
cream
ضربه محکم به توپ ،هر چيزى شبيه سرشير،زبده ،کرم رنگ ،سرشير بستن
hive
(مج ).جاى کار وپر قيل وقال ،مرکز تجمع ،در کندو جمع کردن ،اندوختن
hollow
گودال ،توخالى ،ميان تهى ،گود افتاده ،پوچ ،فريبنده ،گودى ،حفره ،پوک کردن ،پوک شدن ،خالى کردن
honey
انگبين ،عسل ،شهد،(مج ).محبوب ،عسلى کردن ،(مج )چرب ونرم کردن
else
)=other(ديگر،جز اين
right
شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق
probably
محتملا،شايد
dollop
دسته علف وغيره ،کومه ،توده
well
)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب
treat
رفتار کردن با،رفتار کردن ،تلقى کردن ،مورد عمل قرار دادن ،بحث کردن ،سروکار داشتن با،مربوط بودن به ،مهمان کردن ،عمل اوردن ،درمان کردن ،درمان شدن ،خوراک رايگان ،چيز لذت بخش
plates
شيشه ،کليشه ،ورقه اهن ،ورقه تنکه ،اب دادن ،زره پوش کردن ،روپوش دادن ، : )n.(بشقاب ،صفحه فلزى ،ورقه ،صفحه ،قاب( مثل قاب ساعت)،پلاک ،لوح ،لوحه ،بقدر يک بشقاب ، : )vt.(روکش فلزى کردن ،ابکارى فلزى کردن ،روکش کردن ،متورق کردن ،اندودن
clatter
هياهو کردن ،جغ جغ يا تلق تلق کردن ،صداى بهم خوردن اشيايى مثل بشقاب
quiet
)quieten(خموش ،ارامش ،سکون ،رفاه ،ساکن ،خاموش ،بيصدا،ارام کردن ،تسکين دادن ،ساکت کردن
idea
انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر
napkins
دستمال سفره ،دستمال ،سينه بند،پيش انداز
cloth
کتان ،پارچه ،قماش
below
درزير،پايين ،مادون
deck
پل کشتى ،عرشه ناو،سکوى جلوى تانک ،سکوى موتور،عبورگاه ، : )n.(عرشه ،عرشه کشتى ،کف ،سطح ، : )n.& vt.(اراستن ،زينت کردن ،عرشه دار کردن ،(م.م ).پوشاندن ،(در ورق بازى )يکدسته ورق ،دستينه ،دسته
boxes
هر کدام از شش قسمت زمين بيس بال ،ناشيگرى در گرفتن توپ( پرش با نيزه)،سرپناه ، )pl.box & boxes( : )n.(جعبه ،قوطى ،صندوق ،اطاقک ،جاى ويژه ،لژ،توگوشى ، : )vt.(مشت زدن ،بوکس بازى کردن ،سيلى زدن ،درجعبه محصور کردن ،(غالبا با out يا)inاحاطه کردن ،درقاب يا چهارچوب گذاشتن
creaking
creaking
wake
شيار،رد ناو،بيدارى ،شب زنده دارى ،شب نشينى ،احياء،شب زنده دارى کردن ،از خواب بيدار کردن ،رد پا،دنباله کش تى
before
قبل از،جلو،پيش روى ،درحضور،قبل ،پيش از،پيشتر،پيش انکه
shivers
خرده سنگ
blanket
روکش ،باپتو ويا جل پوشاندن ،پوشاندن
tuck
تاه ،بالازدگى ،بالازنى ،توگذارى ،شيرينى مربا،روحيه ،چين دادن ياجمع کردن انتهاى طناب ،توگذاشتن ،نيرو،زور،شدت زومندى ،درجاى دنج قرارگرفتن ياقرار دادن ،شمشير نازک
shirt
پيراهن پوشيدن
passed
صادر شدن ،فتوى دادن تصويب و قابل اجرا کردن ،گذراندن ماهرانه گاو از کنار گاوباز با حرکت شنل ،يک دور حرکت در مسير مسابقه اسکى روى اب انصراف از پرش براى انتخاب اندازه هاى بالاتر،گردنه ،کلمه عبور،گذرگاه کارت عبور،معبر جنگى ،اجازه عبور،گذشتن ،عبور کردن ،رد شدن ،سپرى شدن ،تصويب کردن ،قبول شدن ،رخ دادن ،قبول کردن ،تمام شدن ،وفات کردن ،سبقت گرفتن از،خطور کردن ،پاس دادن ،رايج شدن ،اجتناب کردن ،عبور،گذرگاه ،راه ،گردونه ،گدوک ،پروانه ،جواز،گذرنامه ،بليط،گذراندن ،تصويب شدن
works
کارخانه
clocks
زمان سنج ،ساعت ورزشگاه ،زمان سنج ،تپش زمان سنجى ،سنجيدن باساعت
running
در حرکت ،دونده ،مناسب براى مسابقه دو،جارى ،مداوم
waking
بيدارى
rooster
(امر ).خروس ،جوجه خروس ،ادم ستيزه جو
crows
غراب ،کلاغ ،اهرم ،ديلم ،بانگ زدن ،بانگ خروس
panting
نفس نفس زدن
flying
پرواز کننده ،پردار،سريع السير،بال وپر زن ،بسرعت گذرنده ،مسافرت هوايى
used
اشنا،معتاد،مستعمل
anybody
(در جمله ء منفى و پرسش )هيچ کس ،کسى( در جمله ء مثبت )هرکجا،کسى
seconds
ثانیه