animation
حرکت ،انيميشن ،جان بخشى ،انگيزش ،تحريک ،سرزندگى
buff
با چرم پرداخت کردن ،خنثى کردن جنبيدن ،چرم زرد خوابدار،ضربت ،گاو وحشى ،زردنخودى ،محکم ،از چرم گاوميش ،براق کردن ،جلا،پوست انسان
lifelong
مادام العمرى ،براى تمام عمر،برابر يک عمر
disney
دیزنی
very
بسيار،خيلى ،بسى ،چندان ،فراوان ،زياد،حتمى ،واقعى ،فعلى ،خودان ،همان ،عينا
happy
خوش ،خوشحال ،شاد،خوشوقت ،خوشدل ،خرسند،سعادتمند،راضى ،سعيد،مبارک ،فرخنده
participating
شرکت کننده
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
pinocchio
پینوکیو
feature
عوارض زمين ،عارضه ،وضع پست و بلندى زمين ،شکل ،مشخصه( خصيصه)،سيما،چهره ،طرح صورت ،ريخت ،ترکيب ،خصيصه ،خصوصيات ،نمايان کردن ،بطوربرجسته نشان دادن
joined
مشارکت کردن ،شرکت کردن در پيوستن ،متصل کردن ،پيوستن ،پيوند زدن ،ازدواج کردن ،گراييدن ،متحد کردن ،در مجاورت بودن
friends
دوستان
colleagues
هم کار،هم قطار
eric
خون بهاى ايرلندى( درتاريخ)
animator
روح بخش ،جان دهنده ،رونق دهنده ،تهيه کننده ء فيلمهاى کارتون
director
سرپرست تيم بولينگ ،هادى ،برج هدايت تير،هدايت کننده اتش ،فرنشين ،مدير،رئيس ،اداره کننده ،کارگردان ،هدايت کننده
unashamed
عاری از شرم
geek
يکى از بازيکنان بالماسکه و کارناوال که غالبا داراى ماسک منقاردار است
pleasure
کيف ،خوشى ،عيش ،شهوترانى ،انبساط،بخشيدن ،خوشايند بودن ،لذت بردن
also
نيز،همچنين ،همينطور،بعلاوه ،گذشته از اين
introduce
وارد کردن ،معرفى کردن ،نشان دادن ،باب کردن ،مرسوم کردن ،اشنا کردن ،مطرح کردن
other
غير،نوع ديگر،متفاوت ،ديگرى
film
غشا،پرده نازک ،فيلم عکاسى ،فيلم سينما،(درجمع )سينما،غبار،تارى چشم ،فيلم برداشتن از
historian
تاريخ نويس ،تاريخ دان ،مورخ ،تاريخ گزار
currently
بطور جارى
working
کار کننده ،مشغول کار،کارگر،طرزکار
book
اصول متداول يک ورزش ،اگاهى در مورد نقاط قوت و ضعف حريف ،فصل ياقسمتى از کتاب ،مجلد،درکتاب يادفتر ثبت کردن ،رزرو کردن ،توقيف کردن
about
درباره ،گرداگرد،پيرامون ،دور تا دور،در اطراف ،نزديک ،قريب ،در حدود،در باب ،راجع به ،در شرف ،در صدد،نزد،در،بهر سو،تقريبا،بالاتر،(نظ ).فرمان عقب گرد
delighted
محظوظ
party
هيات ،تيم ،گروه ،عده نظامى ،قسمت ،بخش ،دسته همفکر،حزب ،دسته متشکل ،جمعيت ،بزم ،پارتى ،متخاصم ،طرفدار،طرف ،يارو،مهمانى دادن يارفتن
during
درمدت ،هنگام ،درجريان ،در طى
only
تنها،محض ،بس ،بيگانه ،عمده ،صرفا،منحصرا،يگانه ،فقط بخاطر
hear
شنيدن ،گوش کردن ،گوش دادن به ،پذيرفتن ،استماع کردن ،خبر داشتن ،درک کردن ،سعى کردن ،اطاعت کردن
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
three
سه ،شماره3
people
مردم ،خلق ،مردمان ،قوم ،ملت ،اباد کردن ،پرجمعيت کردن ،ساکن شدن
worked
عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن
some
برخى ،بعضى ،بعض ،ب رخى از،اندکى ،چندتا،قدرى ،کمى از،تعدادى ،غالبا،تقريبا،کم وبيش ،کسى ،شخص يا چيز معينى
great
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
artists
هنرور،هنرپيشه ،صنعتگر،نقاش و هنرمند،موسيقيدان
started
روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن
stage
چوب بست ،سوار کردن پرسنل و وسايل در خودرو يا هواپيما يا کشتى ،اسکان دادن ،سکو،درجه ،صحنه نمايش ،پرده گاه ،منزل ،پايه ،وهله ،طبقه ،در صحنه ظاهر شدن ،مرحله دار شدن ،اشکوب
emotionally
احساسی
dramatically
به طور چشمگیری
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
able
: )vt., vi.(توانابودن ،شايستگى داشتن ،لايق بودن ،مناسب بودن ،اماده بودن ،ارايش دادن ،لباس پوشاندن ،قوى کردن ، : )adj.(توانا،لايق ،اماده ،بااستعداد،صلاحيت دار،قابل ،مطيع ،مناسب ،(حق ).داراى صلاحيت قانونى ،پسوندى براى ساختن صفت به معنى داراى قدرت ،شايسته
back
پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن
time
وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى
remember
بخاطراوردن ،ياد اوردن ،بخاطر داشتن
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
snow
برف باريدن ،برف امدن
white
سفيدى ،سپيده ،سفيد شدن ،سفيد کردن
considered
بافکر باز ودرست ،با انديشه صحيح ،مطرح شده
biggest
بزرگ ،با عظمت ،سترک ،ستبر،ادم برجسته ،ابستن ،داراى شکم برامده
gamble
برد و باخت ،قمار کردن ،شرط بندى کردن ،قمار
hollywood
شهر هاليوود مرکز صنعت سينماى امريکا
folly
نابخردى ،ابلهى ،حماقت ،نادانى ،بيخردى ،قباحت
trades
مکاسب
said
(ماضى واسم مفعول فعل)say ،گفته شده ،مذکور،بيان شده ،گفت
exactly
درست ،عينا،کاملا،بدرستى ،بکلى ،يکسره ،چنين است
would
تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند
want
خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
animated
باروح ،سرزنده
cartoon
جزوه دان ،نقشه نمونه ،کاريکاتور،تصوير مضحک ،داستان مصور
hurt
صدمه زدن اسيب ،ازار رساندن ،اسيب زدن به ،ازردن ،اذيت کردن ،جريحه دار کردن ،خسارت رساندن ،اسيب ،ازار،زيان ،صدمه
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
eyes
روزنه دار،چشمى ،گوشواره اى سوراخ سوزن ،سوراخ ميخ کوهنوردى ،حلقه ،شکاف درجه دايره اى شکل ،چشم ،ديده ،بينايى ،دهانه ،سوراخ سوزن ،دکمه يا گره سيب زمينى ،مرکز هر چيزى ،کاراگاه ،نگاه کردن ،ديدن ،پاييدن
color
کيفيت ،رنگ زدن ،پرچم يکان يا جنگى ،فام ،بشره ،تغيير رنگ دادن ،رنگ کردن ،ملون کردن
bright
براق ،تابناک ،روشن ،درخشان ،تابان ،افتابى ،زرنگ ،باهوش
things
اسباب ،اشيا
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
when
کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع
premiered
رئيس الوزرا، )premiere(مقدم ،برتر،والاتر،مهمتر،رئيس ،رهبر،نخست وزير،نخستين نمايش يک نمايشنامه ،هنرپيشه برجسته
successful
کامياب ،موفق ،پيروز،نيک انجام ،عاقبت بخير
they
انها،ايشان ،انان
were
گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas
state
سياسى ،رسمى وضع ،مقام و رتبه ،ابهت ،اظهار کردن و تصريح کردن ،توضيح دادن ،جزء به جزء شرح دادن ،اظهار داشتن ،اظهارکردن ،تعيين کردن ،حال ،،چگونگى ،کيفيت ،دولت ،استان ،ملت ،جمهورى ،ايالت ،کشورى ،دولتى ،حالت
elation
بالابرى ،رفعت ،ترفيع ،سرفرازى شادى
typical
نمونه نوعى ،نوعى
walt
والت
even
زوج( در اعداد)،عدد زوج ،(مثل4 و)8،مسطح ،تراز،مساوى ،هموارکردن ،صاف کردن ،واريز کردن ،حتى ،هم ،درست ،اعداد جفت
predicting
پيشگويى کردن ،قبلا پيش بينى کردن
failure
عيب ،نقص ،عجز و درماندگى ،غفلت ،نارسايى ،واماندگى ،درمانگى ،کوتاهى ،قصور،ناتوانى ،شکست ،ورشکستگى ،خرابى ،عدم موفقيت
already
پيش از اين ،قبلا
latter
اخرى ،عقب تر،دومى ،اين يک ،اخير
before
قبل از،جلو،پيش روى ،درحضور،قبل ،پيش از،پيشتر،پيش انکه
really
واقعا،راستى
finished
تمام شده ،پرداخته ،مهذب ،با کمال
putting
ضربت توپ گلف نزديک سوراخ ،زدن توپ
together
باهم ،بايکديگر،متفقا،با همديگر،بضميمه ،باضافه
story
حکايت ،نقل ،روايت ،گزارش ،شرح ،طبقه ،اشکوب ،داستان گفتن ،بصورت داستان در اوردن
crew
کارکنان کشتى ،جاشويان ،تيم پاروزنان و سکاندار،خدمه( ى کشتى)،خدمه جنگ افزار،پرسنل ناو،خدمه کشتى ،کارکنان هواپيما وامثال ان
bolt
چفت کردن ،پيچ کردن ،فرار يا منحرف شدن اسب از مسير،رول کوهنوردى ،زبانه قفل ،گلنگدن ،کشو،گلوله ،vt.& vi.(، : )n.پيچ ،توپ پارچه ،از جاجستن ،رها کردن ، : )adv.(راست ،بطورعمودى ،مستقيما،ناگهان
blue
ابى ،نيلى ،مستعد افسردگى ،داراى خلق گرفته( با )theاسمان ،اسمان نيلگون
washington
واشنگتن
wrote
past part of write
songs
نغمه ،اواز،سرودروحانى ،تصنيف ،ترانه ،شعر
away
زمين حريف ،کنار،يکسو،بيک طرف ،دوراز،خارج ،بيرون از،درسفر،بيدرنگ ،بطور پيوسته ،متصلا،مرتبا،از انجا،از ان زمان ،پس از ان ،بعد،از انروى ،غايب ،رفته ،بيرون ،دورافتاده ،دور،فاصله دار،ناجور،متفاوت
thematic
فرهشتى ،ريشه اى ،مربوط بموضوع ،موضوعى ،مطلبى ،مقاله اى
foundation
فونداسيون ،فوندامنت ،شالوده اصل ،سازمان خيريه ،شالوده ،پايه ،پى ريزى ،اساس ،بنياد،تاسيس ،بنيان ،بنگاه ،موسسه خيريه
picture
تصوير،منظره ،سينما،با عکس نشان دادن ،روشن ساختن ،نقاشى کردن ،تصور،وصف ،مجسم کردن
wish
خواستن ،ميل داشتن ،ارزو داشتن ،ارزو کردن ،ارزو،خواهش ،خواسته ،مراد،حاجت ،کام ،خواست ،دلخواه
upon
بر روى ،فوق ،بر فراز،بمحض ،بمجرد
thought
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
moment
عزم ،ممان وزن بار هواپيما،لنگر،ممان ،گشتاور( در رياضى)،گشتاور،لحظه ،دم ،ان ،هنگام ،زمان ،اهميت
become
شدن ،برازيدن ،امدن به ،مناسب بودن ،تحويل يافتن ،درخوربودن ،زيبنده بودن
emblematic
)emblematical(مشعر،حاوى ،نشانه ،حاکى ،کنايه دار،رمزى
theme
موضوع ،مطلب ،مقاله ،فرهشت ،انشاء،ريشه ،زمينه ،مدار،نت ،شاهد
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
needed
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
idea
انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر
wishing
خواسته ،چيزى که ارزو ميشود،ارزوى اجابت دعا
then
سپس ،پس( از ان)،بعد،انگاه ،دران هنگام ،در انوقت ،انوقتى ،متعلق بان زمان
ultimately
سرانجام
becomes
شدن ،برازيدن ،امدن به ،مناسب بودن ،تحويل يافتن ،درخوربودن ،زيبنده بودن
almost
تقريبا،بطور نزديک
symbol
نشانه ،اشاره شاخص ،علامت اختصارى علامت تجسمى ،علامت ترسيمى ،نشان ،علامت ،نماد،رمز،اشاره ،رقم ،بصورت سمبل دراوردن ،مظهر
company
جمعيت ،انجمن ،شرکت( مخفف ان co ميباشد)،گروه ،دسته ،هيئت بازيگران ،گروهان ،همراه کسى رفتن ،مصاحبت کردن با
pretty
تاحدى ،شکيل ،خوش نما،خوب ،بطور دلپذير،قشنگ کردن ،اراستن
folks
مردم ،گروه ،قوم وخويش ،ملت
introduction
مقدمه ،ديباچه ،معارفه ،معرفى رسمى ،اشناسازى ،معمول سازى ،ابداع ،احداث
cricket
(ج.ش ).جيرجيرک ،زنجره ،يکجور گوى بازى
gets
گرفتن ،بدست اوردن ،به دست اوردن ،تحصيل شده ،کسب کرده ،بدست امده ،فرزند،بدست اوردن ،فراهم کردن ،حاصل کردن ،تحصيل کردن ،تهيه کردن ،فهميدن ،رسيدن ،عادت کردن ،ربودن ،فائق امدن ،زدن ،(درمورد جانوران )زايش ،تولد
spotlight
شخصى که در زير نورافکن صحنه نمايش قرارگرفته ،چراغ نورافکن
which
که اين( هم)،کدام
kind
گونه ،نوع ،قسم ،جور،جنس ،گروه ،دسته ،کيفيت ،جنسى ،(درمقابل پولى)،غيرنقدى ،مهربان ،مهربانى شفقت اميز،بامحبت
payback
بازپرداخت
ward
توليت ،مولى عليه ،حفاظت بخش ،اطاق جدا،(در بيمارستان يا زندان يا کارخانه)،حياط،محوطه زندان ،بخش( در بيمارستان)،نگهبان ،سلول زندان ،اطاق عمومى بيماران بسترى ،صغيرى که تحت قيومت باشد،محجور،نگهدارى کردن ،توجه کردن
laughter
صداى خنده بلند،قاه قاه خنده
because
زيرا که ،چونکه ،براى اينکه
such
يک چنين ،اين قبيل ،اين جور،اين طور
scene
منظره ،چشم انداز،مجلس ،پرده جزء صحنه نمايش ،صحنه ،جاى وقوع ،مرحله
sequence
مراحل ،سلسله مراتب ،پى رفت ،توالى ،ترادف ،تسلسل ،تابعيت ،رشته ،به ترتيب مرتب کردن ،دنباله ،ترتيب دادن
marvelous
حيرت اور،عجيب ،جالب
decided
مصمم ،قطعى
stopped
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
flow
جارى شدن ،لبريز شدن ،سليس بودن طغيان کردن ،سيلان يافتن ،ناشى شدن فلو،سيلان ،سرعت حرکت و جريان اب ،جريان ،روانى ،مد( برابر جزر)،سلاست ،جارى بودن ،روان شدن ،سليس بودن ،بده ،شريدن ،گردش ،روند
after
پس از،بعداز،در عقب ،پشت سر،درپى ،در جستجوى ،در صدد،مطابق ،بتقليد،بيادبود
done
(بازگشت شود به)do ،انجام شده ،وقوع يافته
gonna
جاوا
quit
ترک کردن کار،ترک ،متارکه ،رها سازى ،خلاصى ،ول کردن ،دست کشيدن از،تسليم شدن
called
فرا خوانده
character
نويسه ،علامت ،صفت اختصاصى ،صفت ،عدد صحيح ،مونه ،منش ،خيم ،نهاد،سيرت ،صفات ممتازه ،هرنوع حروف نوشتنى وچاپى ،خط،رقم ،شخصيت هاى نمايش يا داستان ،نوشتن ،مجسم کردن ،شخصيت ،دخشه
night
غروب ،شب هنگام ،برنامه شبانه ،تاريکى
travels
راه ،مسير،درنروديدن ،سفر کردن مسافرت کردن ،رهسپار شدن ،مسافرت ،سفر،حرکت ،جنبش ،گردش ،جهانگردى
took
زمان گذشته فعلtake
quaint
خيلى ظريف ،از روى مهارت ،عجيب و جالب
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
village
دهکده ،روستا،ده ،قريه
linchpin
ميخ اسه ،ميخ محور،سگدست
narrator
راوى ،گوينده داستان
conscience
وجدان ،ضمير،ذمه ،باطن ،دل
official
ادارى ،کارمند،تشريفاتى ،صاحب منصب ،عاليرتبه ،موثق و رسمى
glue
سريشم زدن ،سيمان کردن سريش ،سريشم ،چسب ،سريش ،چسباندن ،چسبيدن
holds
دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى
whole
کل ،درست ،دست نخورده ،کامل ،بى خرده ،همه ،سراسر،تمام ،سالم
serves
خدمت کردن به ،رفع کردن ،براوردن احتياج ،کفايت کردن ،گذراندن به سر بردن ،صودمند بودن براى ،سرو،نخ پيچى کردن ،نخ پيچى ،توزيع کردن تقسيم کردن ،خدمت نظام کردن ،در خدمت بودن ،خدمت کردن ،خدمت انجام دادن ،بکار رفتن ،بدرد خوردن ،(در بازى )توپ رازدنقان ون ـ فقه : نوبت
comedy
نمايش خنده دار،شاد نمايش ،کمدى
relief
کم کردن ،برجسته کارى ،معافيت ،رهايى ،مرخصى ،تعويض نگهبانى عوارض زمين ،کاهش ،اسودگى ،راحتى ،فراغت ،ازادى ،اعانه ،کمک ،امداد،رفع نگرانى ،تسکين ،حجارى برجسته ،خط بر جسته ،بر جسته کارى ،تشفى ،ترميم ،اسايش خاطر،گره گشايى ،جبران ،جانشين ،تسکينىعلوم مهندسى : خلاص کردن
serious
جدى ،مهم ،خطير،سخت ،خطرناک ،وخيم
moments
عزم ،ممان وزن بار هواپيما،لنگر،ممان ،گشتاور( در رياضى)،گشتاور،لحظه ،دم ،ان ،هنگام ،زمان ،اهميت
there
درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان
making
ساخت ،ساختمان ،مايه کاميابى ،ترکيب ،عايدى
wise
کلمه پسونديست بمعنى' راه و روش و طريقه و جنبه 'و' عاقل'،خردمند،دانا،عاقل ،عاقلانه ،معقول ،فرزانه
comments
توضيحات
keeps
تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن
tone
به رنگ مطلوب دراوردن ،رنگ ،سايه روشن ،صوت ،نت ،تونوس ،درجه صدا،دانگ ،لحن ،اهنگ داشتن ،باهنگ در اوردن ،سفت کردن ،نوا
absolutely
مطاقا"،کاملا"،مستبدانه
know
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
tend
نگهدارى کردن از،وجه کردن ،پرستارى کردن ،مواظب بودن ،متمايل بودن به ،گرايش داشتن ،گراييدن ،ميل کردن
regard
مبالات ،باب ،مراعات ،رعايت ،توجه ،درود،سلام ،بابت ،باره ،نظر،ملاحظه کردن ،اعتنا کردن به ،راجع بودن به ،وابسته بودن به ،نگريستن ،نگاه کردن ،احترام
first
اولا"،نخست ،نخستين ،اول ،يکم ،مقدم ،مقدماتى ،اولا
best
( : )adj.& vt.(صفت عالى)good ،خوبترين ،شايسته ترين ،پيشترين ،بزرگترين ،عظيم ترين ،برترى جستن ،سبقت گرفتن ،به بهترين وجه ،به نيکوترين روش ،بهترين کار،( : )adv.(صفت عالى)well
sidekick
برنامه مشهور که يک ماشين حساب کامپيوترى صفحه يادداشت ،تقويم ملاقات و شماره گير خودکار تلفن ارائه مى دهد،شخص تابع ،ادم پيرو،شخص وابسته
films
غشا،پرده نازک ،فيلم عکاسى ،فيلم سينما،(درجمع )سينما،غبار،تارى چشم ،فيلم برداشتن از
function
کار کردن ،طرزکار،کارايى ،فعاليت ،تابع ،کار ويژه ،پيشه ،مقام ،ماموريت ،ايفاء،عمل کردن ،کارکردن ،وظيفه داشتن ،ايين رسمى
being
زمان حال فعلto be ،هستى ،افريده ،مخلوق ،موجود زنده ،شخصيت ،جوهر،فرتاش
mentor
ناصح ،مربى ،مرشد
tempted
اغوا کردن ،فريفتن ،دچار وسوسه کردن
straight
قسمت مستقيم ،مستقيم ،درست ،رک ،صريح ،بى پرده ،راحت ،مرتب ،عمودى ،افقى ،بطورسرراست ،مستقيما
narrow
تنگ ،دراز و باريک ،کم پهنا،باريک کردن ،محدود کردن ،کوته فکر
fussy
داد وبيداد کن( براى چيزهاى جزئى)،ايراد گير
feisty
عصبانى ،حساس ،فراوان ،چابک
once
يکمرتبه ،يکبار ديگر،فقط يکبار،يکوقتى ،سابقا
while
در صورتيکه ،هنگاميکه ،حال انکه ،ماداميکه ،در حين ،تاموقعى که ،سپرى کردن ،گذراندن
contemporary
معاصر،همزمان ،هم دوره
period
عادت ماهانه ،دوره تناوب ،زمان تناوب ،تناوب( چراغ)،دوره( چراغ)،لحظه ،مدت ،موقع ،گاه ،وقت ،روزگار،عصر،گردش ،نوبت ،ايست ،مکث ،نقطه پايان جمله ،جمله کامل ،قاعده زنان ،طمث ،حد،پايان ،نتيجه غايى ،کمال ،منتهادرجه ،دوران مربوط به دوره بخصوصى ،نقطهعلوم مهندسى : نوبت مرحله
piece
طغرا،سوار،پاره ،قبضه توپ يا تفنگ ،قبضه ،دانه ،مهره ،پارچه ،فقره ،عدد،سکه ،نمونه ،قطعه ادبى يا موسيقى ،نمايشنامه قسمت ،بخش ،يک تکه کردن ،وصله کردن ،ترکيب کردن ،جور شدن ،قدرى ،کمى ،اسلحه گرم
tell
گفتن ،بيان کردن ،نقل کردن ،فاش کردن ،تشخيص دادن ،فرق گذاردن ،فهميدن
takes
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
place
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
anytime
در هر زمان
quite
کاملا،بکلى ،تماما،سراسر،واقعا
modern
تازه ،نوين ،امروزى ،کنونى ،جديد،مدرن
except
: )vt.& vi.(مستثنى کردن ،مشمول نکردن ،اعتراض کردن ، : )prep.& conj.(جز،بجز،مگر،باستثناى ،غير از،سواى
dialogue
مکالمه ء دو نفرى ،مکالمات ادبى و دراماتيک ،گفتگو،صحبت ،گفت و شنود،هم سخنى ،محاوره
full
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوى ،انباشته ،مملو،تمام ،لبريز،کامل( مثل ماه)،بالغ ،رسيده ،پرى ،سيرى ،پرکردن ،پرشدن ،(در بازى پوکر )فول ،اکنده
colloquialisms
عبارت مصطلح ،جمله مرسوم درگفتگو
expect
پيش بينى کردن ،چشم داشتن ،انتظار داشتن ،منتظر بودن ،حامله بودن
radio
بى سيم ،با راديو مخابره کردن ،پيام راديويى فرستادن
comedian
نوينسده نمايش هاى خنده دار،هنرپيشه نمايش هاى خنده دار
spouting
لوله ،دهانه ،شيراب ،ناودان ،جوش ،غليان ،پرش ،جهش کردن ،پريدن ،فواره زدن ،فوران کردن
word
کلمه ،لغت ،لفظ،گفتار،واژه ،سخن ،حرف ،عبارت ،پيغام ،خبر،قول ،عهد،فرمان ،لغات رابکار بردن ،بالغات بيان کردن
design
نقشه کشيدن ،پروژه دادن ،طرح دادن طرح کردن ،برنامه ،پروژه ،نيت ،عمد،تعمد،ساخت ،مدل ، : )vi.& vt.(طرح کردن ،قصد کردن ،تخصيص دادن ، : )n.(طرح ،نقشه ،زمينه ،تدبير،قصد،خيال ،مقصود،طراحى
originally
اصلا"،دراصل ،دراغاز کار،در ابتدا
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
wanted
خواسته
drawing
نقشه کارگاهى ،کشيدن ،حديده کردن ،ترسيم ،طرح ،هنر طراحى ،تابلو نقاشى ،رسم ،نقشه کشى ،قرعه کشى
realistic
)realist(واقع بين ،تحقق گراى ،راستين گراى
crickets
(ج.ش ).جيرجيرک ،زنجره ،يکجور گوى بازى
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
hairy
پرمو،کرکين
legs
قسمتى از مسابقه ،قسمتى از زمين کريکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او،ساق مثلث قائم الزاويه ،خط واصل بين دو نقطه ،شاخه ،ساق پا،پايه ،ساقه ،ران ،پاچه شلوار،بخش ،قسمت ،پا زدن ،دوندگى کردن
stuff
چرخش توپ ،پر کردن ،چيز،ماده ،کالا،جنس ،مصالح ،پارچه ،چرند،پرکردن ،تپاندن ،چپاندن ،انباشتن
finally
بالاخره ،عاقبت ،سرانجام
threw
(زمان ماضى فعل)throw ،پرتاب کرد،انداخت
hands
قدرت توپگيرى - crew
head
دهنه ابزار،ارتفاع ريزش ،سر رولور سر،مبحث ،موضوع در راس چيزى واقع شدن ،ضربه با سر،هد،انتهاى ميز بيليارد،طول سر اسب بعنوان مقياس فاصله برنده از نفر بعد،دستشويى قايق ،بالاى بادبان ،سرفشنگ ،عناصر اوليه ستون ،پيش رو،رهبر يا دسته پيشرو يک ستون ،توالت ناو،عازم شدن ،سرپل گرفتن ،مواجه شدن ، )n.& adj.(سر،کله ،راس ،عدد،نوک ،ابتداء،انتها،دماغه ،دهانه ،رئيس ،سالار،عنوان ،موضوع ،منتها درجه ،موى سر،فهم ،خط سر،فرق ،سرصفحه ،سرستون ،سر درخت ،اصلى ،عمده ،مهم ، : )vt.(سرگذاشتن به ،داراى سرکردن ،رياست داشتن بر،رهبرى کردن
look
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
went
)p.of go(رفت
looks
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
uncle
شوهر عمه ،عمو،دايى ،عم
appealing
جذاب ،خوش ايند
proud
گرانسر،برتن ،مغرور،متکبر،مفتخر،سربلند
described
شرح دادن ،توصيف کردن ،وصف کردن
process
عمل اوردن ،طريقه ،روش ،جريان کار در دادگاه ،جريان دعوى از مجراى قانون تعقيب کردن ،احضار کردن ،پويش ،فراگرد،شيوه ،تحويل ،فرابرد،پرورش دادن ،تقويم کردن ،توليد کردن ،جريان کار،عملکرد،زائده( در کالبدشناسى)،مراحل مختلف چيزى ،پيشرفت تدريجى ومداوم ،جريان عمل ،مرحله ،دوره عمل ،طرز عمل ،تهيه کردن ،مراحلى را طى کردن ،بانجام رساندن ،تمام کردن ،فرا گرد،فراشد،روند،فرايند،پردازش کردن
evolution
فرضيه سيرتکامل ،سير تکاملى ،تغييرشکل ،تحول ،تکامل تدريجى ،چرخش ،حرکت دورانى ،فرگشت
crazy
ديوانه ،شوريده ،شکاف دار
should
زمان ماضى واسم مفعول فعل معينshall
models
الگو،سرمشق ،قالب ،نقشه ،طرح ريختن ،ساختن ،شکل دادن ،مطابق مدل معينى در اوردن ،نمونه قرار دادن ،مدل سازى
made
ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده
early
بزودى ،مربوط به قديم ،عتيق ،اوليه ،در اوايل ،در ابتدا
drawings
نقشه کارگاهى ،کشيدن ،حديده کردن ،ترسيم ،طرح ،هنر طراحى ،تابلو نقاشى ،رسم ،نقشه کشى ،قرعه کشى
notice
تذکر،اگاهى ،اعلاميه ،اگهى ،خبر،اعلان ،توجه ،اطلاع ،اخطار،ملتفت شدن ،ديدن ،شناختن ،ملاحضه کردن
lower
ضعيف کردن ،پايين اوردن لوله ، : )adj.vt.&vi.(پايين اوردن ،تخفيف دادن ،کاستن از،تنزل دادن ،فروکش کردن ،خفيف کردن ،پست تر،پايين تر، : )n.vt.&vi.(اخم ،عبوس ،ترشرويى ،هواى گرفته وابرى ،اخم کردن
body
متن پيام ،گروه يا يکانى از يک عده عمده ،جسد،تنه ،تن ،بدن ،لاشه ،بدنه ،اطاق ماشين ،جرم سماوى ،داراى جسم کردن ،ضخيم کردن ،غليظ کردن
much
زياد،بسيار،خيلى بزرگ ،کاملا رشد کرده ،عالى مقام ،تقريبا،بفراوانى دور،بسى
insect
حشره ،کرم خوراک( مثل کرم پنير و غيره)،کرم ريز،عنکبوت ،کارتنه ،جمنده
high
بزرگ ،سخت ،بالا،فراز،عالى ،جاى مرتفع ،بلند پايه ،متعال ،رشيد،وافر گران ،گزاف ،خشمگينانه ،خشن ،متکبرانه ،تند زياد،باصداى زير،باصداى بلند،بو گرفته ،اندکى فاسد
collar
طوقه ،همگير،بست ،گلوى چوب لاکراس ،يقه ،يخه ،گريبان ،گردن بند
sort
جور کردن ،دسته کردن طبقه بندى کردن ،قسم ،نوع ،گونه ،طور،طبقه ،رقم ،جورکردن ،سوا کردن ،دسته دسته کردن ،جور درامدن ،پيوستن ،دمساز شدن
black
تيره ،سياه شده ،چرک وکثيف ،زشت ،تهديد اميز،عبوسانه ،سياهى ،دوده ،لباس عزا،سياه رنگ ،سياه رنگى ،سياه کردن
around
گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى
well
)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب
ugly
زشت ،بد گل ،کريه
compared
مقایسه
later
اخرى ،دومى ،عقب تر،اخيرالذکر
smaller
جزيى ،خرده ،ريز،محقر،خفيف ،پست ،غير مهم ،جزئى ،کم ،دون ،کوچک شدن ياکردن
used
اشنا،معتاد،مستعمل
cuter
جذاب ،زيبا،دلفريب
hate
نفرت داشتن از،بيزار بودن ،کينه ورزيدن ،دشمنى ،نفرت ،تنفر
brought
اورده شده
type
مدل ،ساختمان ،نمونه ،سنخ ،قسم ،رقم ،گونه ،الگو،قبيل ،حروف چاپى ،حروف چاپ ،کليشه ،باسمه ،ماشين تحرير،ماشين کردن ،طبقه بندى کردن ،با ماشين تحرير نوشتن ،نوع خون را معلوم کردن
says
اظهار داشتن ،بيان کردن ،سخن گفتن ،صحبت کردن سخن ،اظهار،نوبت حرف زدن ،مثلا
enough
بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده
another
ديگرى ،جدا،عليحده ،يکى ديگر،شخص ديگر
fancy
خيال ،وهم ،قوه مخيله ،هوس ،تجملى ،تفننى ،علاقه داشتن به ،تصور کردن
free
تحويل ،جايز،ازاد کردن ،بازيگر ازاد،حرکت قايق در جلو باد،مطلق ،مستقل ،اختيارى ،مختار،رايگان ،سخاوتمندانه ،روا،مجاز،منفصل ،رها،بطور مجانى ،ازادکردن ،ترخيص کردن ،ميدانى
sings
سرودن ،تصنيف ،اواز خواندن ،سرود خواندن ،سراييدن
fellow
شخص ،ادم ،مردکه ،يارو
written
مکتوب ،نوشتارى ،کتبى
intended
نامزد
masterstroke
استادى ،هنر نمايى ،شاهکار،نازک کارى هنرى
cast
جارى کردن ،ريخته گرى ،فلز فشرده ،فشرده کردن فلزات ،درقالب قرار دادن ،بشکل دراوردن ،انداختن ،طرح کردن ،معين کردن( رل بازيگر)،پخش کردن( رل ميان بازيگران)،پراکندن ،ريختن بطور اسم صدر)،مهره ريزى ،طاس اندازى ،قالب ،طرح ،گچ گيرى ،افکندن
cliff
ديواره ،تندان ،پرتگاه( کناردريا)،پرتگاه ،تخته سنگ ،صخره
voice
اواز،شفاهى ،صوتى ،واک ،صوت ،اوا،باصدا بيان کردن ،ادا کردن
known
هويدا،معروف ،مشهور،معلوم کردن ،اشکار ساختن
vaudeville
نمايش متنوع ،واريته ،درام داراى رقص و اواز
ukulele
يک نوع الت موسيقى شبيه گيتار
reputedly
در نظر مردم ،بطور مشهور
record
يادداشت کردن ،ضبط کردن ضبط،گواهى ثبت شده ،دفتر،مدرک کتبى ،سجل بايگانى ،پرونده ، )vt.& vi.(نگاشتن ،ضبط کردن ،ضبط شدن ، : )n.adj.adv.(ثبت ،يادداشت ،نگارش ،تاريخچه ،صورت مذاکرات ،صورت جلسه ،پيشينه ،بايگانى ،ضبط،رکورد،حد نصاب مسابقه ،نوشته ،صفحه گرامافون ،نام نيک ،مدرک ،ثبت کردن
june
ماه ژوئن پنجمين ماه سال مسيحى
hugely
بطور عظيم الجثه ،زياد
popular
عمومى ،داراى وجهه ملى ،مردم پسند،معروف ،محبوب ،وابسته بتوده مردم ،خلقى ،ملى ،توده پسند،عوام
records
سوابق ،بايگانى
movies
سينما
talkie
فيلم ناطق( درجمع )صنعت فيلم ناطق
musicals
موزيکال ،داراى اهنگ ،موسقى دار
introduced
وارد کردن ،معرفى کردن ،نشان دادن ،باب کردن ،مرسوم کردن ،اشنا کردن ،مطرح کردن
rain
باران ،بارش ،بارندگى ،باريدن
entertainer
پذيرائى کننده ،ميزبان
recognize
به رسميت شناختن ،تشخيص دادن ،برسميت شناختن ،بازشناختن ،تصديق کردن
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
please
دلپذيرکردن ،خشنود ساختن ،کيف کردن ،سرگرم کردن ،لطفا،خواهشمند است
everybody
هرکس ،هرکسى
lesser
کمتر،کوچکتر،اصغر،صغير
degree
زينه ،رتبه ،پايه ،ديپلم يا درجه تحصيل
recognized
به رسميت شناختن ،تشخيص دادن ،برسميت شناختن ،بازشناختن ،تصديق کردن
doing
عمل
name
نام بردن ،اسم ،نام و شهرت ،ابرو،علامت ،ناميدن ،بنام صداکردن ،نام دادن ،مشهور،نامدار
christian
مسيحى
household
خانواده ،(مج ).صميمى ،اهل بيت ،مستخدمين خانه ،خانگى
familiar
اشنا،وارد در،مانوس ،خودى ،خودمانى
actor
بازيگر( در روانشناسى اجتماعى)،بازيگر،هنرپيشه ،(حق ).خواهان ،مدعى ،شاکى ،حامى
played
خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه
european
اروپايى ،فرنگى
speaking
سخنرانى ،سخنگو،حرف زن
case
روکش کردن ،پوشانيدن ،پوشش ،موضوع ،جعبه محتوى باروت و فشنگ و غيره قابل انعطاف بودن کمان ،حق تقدم درتيراندازى انداختن قلاب به اب ،محل ماهيگيرى سگان بدنبال شکار،جعبه مقوايى يا چوبى جهت بسته بندى و حمل کالا،کيف ،چمدان ،محاکمه ،مسئله ،غلاف پرچم ، : )n.(سرگذشت ،پوسته ،قالب ،قاب ،جا،حالت ،وضعيت ،موقعيت ،اتفاق ،دعوى ،مرافعه ،قضيه ، )vt.(در صندوق ياجعبه گذاشتن ،جلدکردن ،پوشاندن ،مورد،غلاف
swede
اهل سوئد
recorded
ثبت شده
voices
اواز،شفاهى ،صوتى ،واک ،صوت ،اوا،باصدا بيان کردن ،ادا کردن
variety
ورده ،واريته ،نمايشى که مرکب از چند قطعه متنوع باشد،گوناگونى ،متنوع ،جورواجور
expressions
اصطلاح ،اظهار،عبارت ،حالت ،جلوه ،مبين ،بيان ،تجلى ،ابراز،کلمه بندى ،سيما،قيافه
might
توانايى ،زور،قدرت ،نيرو،انرژى
inspire
در کشيدن نفس ،استنشاق کردن ،الهام بخشيدن ،دميدن در،القاء کردن
guys
سيم بکسل ،ريسمان ،شخص ،مرد،يارو،فرار،گريز،با طناب نگه داشتن ،با تمثال نمايش دادن ،استهزاء کردن ،جيم شدن
came
بتونه سربى( براى نگاهدارى قاب شيشه)،ميله سربى ،بتونه سربى ،گذشته فعل امدن
others
غير،نوع ديگر،متفاوت ،ديگرى
looked
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
walked
مسابقه راهپيمايى ،راه پيما،گردش کننده ،راه رونده ،راه رو،راه رفتن ،گام زدن ،گردش کردن ،پياده رفتن ،گردش پياده ،گردشگاه ،پياده رو
room
اتاق ،خانه ،فضا،محل ،موقع ،مجال ،مسکن گزيدن ،منزل دادن به ،وسيع تر کردن
frank
رک گو،بى پرده حرف زن ،رک ،بى پرده ،صريح ،نيرومند،مجانى ،چپانيدن ،پرکردن ،اجازه عبور دادن ،مجانا فرستادن ،معاف کردن ،مهر زدن ،باطل کردن ،مصون ساختن
thomas
توماس ،توما،اسم خاص مذکر
worth
ازرش ،قيمت ،بها،سزاوار،ثروت ،با ارزش
pointing
بندکشى ،نقطه گذارى
drawn
کشيده ،ممتد،پوک
difference
فرق ،اختلاف ،(ر ).تفاوت ،تفاضل
between
درميان ،مابين ،دربين ،درمقام مقايسه
lifeless
مرده ،عارى از زندگى
living
زندگى ،معاش ،وسيله گذران ،معيشت ،زنده ،حى ،درقيدحيات ،جاندار،جاودانى
breathing
دم زنى ،تنفس
creature
افريده ،مخلوق ،جانور
strictly
اکيدا"،سخت ،دقيقا"
moves
کپى کردن اطلاعات از يک مکان حافظه در حافظه اصلى به مکان ديگر،تغيير دادن انتقال دادن ،حرکت کردن تکان خوردن ،پيش رفتن ،اسباب کشى کردن تکان ،حرکت فريبنده ،جنبيدن ،تکان دادن ،حرکت دادن ،بجنبش دراوردن ،بازى کردن ،متاثر ساختن ،جنبش ،تکان ،اقدام ،(دربازى )نوبت حرکت يابازى ،بحرکت انداختن ،وادار کردن ،تحريک کردن ،پيشنهاد کردن ،تغيير مکان ،حرکت کردن ،نقل مکان ،اسباب کشى کردن
cheerful
بشاش ،خوش روى
dead
ساکن ،مات ،مسکوت ،توپ کم جان ،مرده ،بى حس ،منسوخ ،کهنه ،مهجور
partially
تايک اندازه ،اندکى
pupils
شاگرد،دانش اموز،مردمک چشم ،حدقه
center
متمرکز کردن ،کانونى کردن ،تمرکز يافتن مرکز،متمرکز،نقطه اتکاء،کيان ،مجمع ،ميان ،وسط ونقطه مرکزى ،درمرکز قرار گرفتن ،تمرکز يافتن
whites
سوزنک مزمن غير مسرى زنان
make
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
painted
رنگ شده ،رنگ زده ،رنگ کرده ،رنگارنگ ،نقاشى شده ،مصور،پوشيده ،سرخابى
tour
يک دوره مسابقه ،سفر،مسافرت ،ماموريت ،نوبت ،گشت کردن ،سياحت کردن
force
پاس بى هدف ،نيروى نظامى ،تحمل کردن مجبور کردن ،فشار دادن ،جبر،عنف ،نفوذ،(درجمع )قوا،عده ،شدت عمل ،(فيزيک )بردار نيرو،خشونت نشان دادن ،درهم شکستن ،قفل يا چفت را شکستن ،مسلح کردن ،مجبورکردن بزور گرفتن ،بزور بازکردن ،بى عصمت کردن ،راندن ،بيرون کردن ،بازور جلو رفتن ،تحميل ،مجبور کردن
feel
احساس کردن ،لمس کردن ،محسوس شدن
texture
ساخت ،بافندگى ،شالوده ،بافته ،پارچه منسوج ،تاروپود،داراى بافت ويژه اى نمودن
clatter
هياهو کردن ،جغ جغ يا تلق تلق کردن ،صداى بهم خوردن اشيايى مثل بشقاب
moving
متحرک ،موثر
moved
ماه
chuck
مهار کردن ،پرتاب توپ ،دستگاه نظام ،گيره اى که مته را در ماشين نگه ميدارد،مرغک ،عزيزم ،جانم ،(ز.ع.انگليس)جوجه مرغ تکان ،صدايى که براى راندن حيوان بکار ميرود
musicians
خنياگر،موسيقى دان ،نغمه پرداز،ساز زن ،نوازنده
association
اجتماع ،هم خوانى ،پيوند،شرکت ،انجمن ،معاشرت ،اتحاد،پيوستگى ،تداعى معانى ،تجمع ،اميزش ،وابستگى ،وابسته سازى
studio
اطاق مطالعه ،استوديو،پيشه گاه ،اتاق کار،کارخانه ،هنرکده ،کارگاه هنرى
arrangement
ارايش ،ضميمه قرارداد،حل و فصل ،تسويه ،روش و ترتيب ،تصرف ،تنظيم ،مقررات ،تدبير،قول و قرار،اصلاح ،ترتيب ،نظم ،قرار،(تهيه )مقدمات ،تصفيه
particular
مخصوص ،ويژه ،خاص ،بخصوص ،مخمص ،دقيق ،نکته بين ،خصوصيات ،تک ،منحصر بفرد،سختگير
imitating
نواى کسى را در اوردن ،تقليد کردن ،پيروى کردن ،کپيه کردن
trombone
(مو ).ترومبون ،شيپور داراى قسمت ميانى متحرک
playing
بازی
strengths
شدت ،استعداد رزمى ،توان رزمى ،تعداد نفرات ،قدرت رزمى ،مقاومت ،نيرو،زور،قوت ،قوه ،توانايى ،دوام ،استحکام
performer
ايفا کننده
scat
(موسيقى جاز )اواز بى معنى ،(بشوخى )گمشو،دورشو،گمشدن ،دور شدن ،ماليات ،صداى پاره شدن چيزى ،رگبار باران
singing
خوانندگى ،اوازخوانى ،خواننده ،نغمه سرا
terms
شرايط
storytelling
داستان سرایی
clever
ناقلا،زرنگ ،زيرک ،باهوش ،با استعداد،چابک
subsidiary
تابعه ،تقويتى ،تقويت کننده ،عمق دهنده به انفجار،کمکى ،معين ،مويد،متمم ،فرعى ،تابع
characters
نويسه ،علامت ،صفت اختصاصى ،صفت ،عدد صحيح ،مونه ،منش ،خيم ،نهاد،سيرت ،صفات ممتازه ،هرنوع حروف نوشتنى وچاپى ،خط،رقم ،شخصيت هاى نمايش يا داستان ،نوشتن ،مجسم کردن ،شخصيت ،دخشه
help
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
goldfish
ماهى طلايى ،ماهى قرمز
important
مهم
roles
بخش ،طومار،رل ،وظيفه ،(بازى در تاثر )نقش
fact
بوده ،واقعيت ،حقيقت ،وجود مسلم
among
)=amongst(ميان ،درميان ،درزمره ء،ازجمله
elements
عامل اصلى ،جزء،المان ،عنصر عملياتى ،رکن ،سازه برقى ،عنصر( شيميايى)،جسم بسيط،جوهر فرد،عنصر،اساس ،اصل ،محيط طبيعى ،اخشيج ،عامل
based
مستقر،مبنى
been
اسم مفعول فعل بودن)to be( ،بوده
earlier
قبل از آن
more
بيشتر،زيادتر،بيش
adult
بالغ ،بزرگ ،کبير،به حد رشد رسيده
human
وابسته بانسان ،داراى خوى انسانى
staff
قسمت ستاد،پرسنل ستاد،ستادى ،مربوط به ستاد،چوب بلند،تير،چوب پرچم ،ستاد ارتش ،کارمندان ،کارکنان ،پرسنل ،افسران ،صاحب منصبان ،اعضاء،هيئت ،با کارمند مجهز کردن ،با کارمند مجهز شدن
seen
قسمت سومsee
performance
ايفاء،ساخت ،عمل کرد،عملکرد،سطح کارائى ،اجرا،نمايش ،ايفا،کاربرجسته ،شاهکار،کارايى ،انجام
evolved
بازکردن ،گشادن ،بيرون دادن ،دراوردن ،استنتاج کردن ،نموکردن
represent
نمايندگى داشتن ،نمايش دادن ،نماياندن ،فهماندن ،نمايندگى کردن ،وانمود کردن ،بيان کردن ،نشان دادن ،نماينده بودن
incidental
اتفاقى ،تصادفى ،جزئى ،ضمنى ،غير مبهم ،لازم
populate
داراى جمعيت کردن ،ساکن شدن ،مسکون کردن
features
عوارض زمين ،عارضه ،وضع پست و بلندى زمين ،شکل ،مشخصه( خصيصه)،سيما،چهره ،طرح صورت ،ريخت ،ترکيب ،خصيصه ،خصوصيات ،نمايان کردن ،بطوربرجسته نشان دادن
significant
پر معنى ،مهم ،قابل توجه ،حاکى از،عمده ،معنى دار
enjoyable
لذت بخش ،لذت بردنى
adding
زياد کردن برد،اضافه کنيد،افزودن ،اضافه کردن ،زياد کردن ،جمع کردن ،جمع زدن ،باهم پيوستن ،باخود ترکيب کردن( مواد شيميايى)
central
تلفن چى مرکزى ،مرکزى
line
محصول ،شعبه ،نسب ،خط زدن ،حدود،رويه ،صف ،صفى در خط( ديدبانى توپخانه)، : )n.(خط،سطر،رديف ،رشته ،بند،ريسمان ،رسن ،طناب ،سيم ،جاده ،دهنه ،لجام ، : )vt.&vi.(خط کشيدن ،خط انداختن در،خط دار کردن ،(نظ ).بخط کردن( با)up ،اراستن ،ترازکردن ،استر کردن ،پوشاندن
essential
حياتى ،ضرورى ،واجب ،بسيارلازم ،اصلى ،اساسى ،ذاتى ،جبلى ،لاينفک ،واقعى ،عمده ،مصادره کردن
yeah
آره
audience
اجازه حضور،بار،ملاقات رسمى ،حضار،مستمعين ،شنودگان
identify
تعيين کردن ،تعيين هويت کردن ،شناسايى کردن ،مشخص کردن ،تشخيص دادن ،مشاهده کردن ،همسان ساختن ،شناختن ،تشخيص هويت دادن ،يکى کردن
through
)=thru(از ميان ،از وسط،از توى ،بخاطر،سرتاسر،از اغاز تا انتها،کاملا،تمام شده ،تمام ،از طريق ،بواسطه ،در ظرف
these
اينها،اينان
where
هرکجا،در کجا،در کدام محل ،درچه موقعيتى ،در کدام قسمت ،از کجا،از چه منبعى ،اينجا،درجايى که
wait
صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن
waiting
منتظر،چشم براه
school
پيروان يک مکتب ،تاديب يا تربيت کردن ،دانشکده ،اموزشگاه ،دبستان ،دبيرستان ،تحصيل در مدرسه ،تدريس درمدرسه ،مکتب علمى يا فلسفى ،جماعت همفکر،جماعت ،دسته ماهى ،گروه پرندگان ،تربيب کردن ،بمدرسه فرستادن ،درس دادن
reflected
بازتابيده ،منعکس
impatient
نا شکيبا،بى صبر،بى تاب ،بى حوصله ،بد اخلاق
recollections
تجديد خاطره ،تفکر،بخاطر اوردن
without
برون ،بيرون از،از بيرون ،بطرف خارج ،انطرف ،فاقد،بدون
children
بچه ها،کودکها،طفل ها
someone
کسی
became
شد،درخوربود براى ،برازيد،امد به
actually
واقعا،بالفعل ،عملا،در حقيقت
confided
سپردن ،محرمانه گفتن( به)،اطمينان کردن ،اعتماد داشتن به
reacted
واکنش نشان دادن ،واکنش کردن ،عکس العمل نشان دادن ،تحت تاثير واقع شدن
knew
ماضى فعلKnow ،دانست
mind
در نظر داشتن ،نگهدارى کردن رسيدگى کردن به ،نظر،نيت ،خاطر،ذهن ،خيال ،مغز،فهم ،فکر چيزى را کردن ،ياداورى کردن ،تذکر دادن ،مراقب بودن ،مواظبت کردن ،ملتفت بودن ،اعتناء کردن به ،حذر کردن از،تصميم داشتن
built
ساخت ،ريخت ،ترکيب
relationship
خويشاوندى ،نسب ،رابطه ،ارتباط،خويشى ،وابستگى ،نسبت
kicking
لگد زدن
slapping
باکف دست زدن ،تودهنى ،ضربت سريع ،صداى چلب چلوپ ،سيلى زدن ،تپانچه زدن ،زدن
byplay
نمايش فرعى بين دوپرده
happen
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
within
در داخل ،در توى ،در حدود،مطابق ،باندازه ،در ظرف ،در مدت ،در حصار
family
اهل ،زوجه ،خاندان ،خانواده ،فاميلى
warmth
گرمى ،حرارت ،تعادل گرما،ملايمت
otherwise
طور ديگر،وگرنه ،والا،درغيراينصورت
funny
مضحک ،خنده دار،خنده اور،عجيب ،بامزه
face
قسمت جلو شى ء،رويه راکت قسمتى از چوب هاکى که با گوى تماس دارد شيب صاف جلو موج ،جبهه( کوهنوردى)،نماى خارجى ،جبهه ،سينه کار،پيشانى ،رخ ،رخسار،صورت ،نما،روبه ،مواجه شدن ،چهره ،طرف ،سمت ،وجه ،ظاهر،منظر،روبروايستادن ،مواجه شدن ،روياروى شدن ،پوشاندن سطح ،تراشيدن ،صاف کردن ،روکش کردن
detailing
جزئیات
background
دورنما،زمينه ،نهانگاه ،سابقه
painting
نقاشى
stunning
گيج کننده ،بسيار خوب ،ماه
sometimes
بعضى اوقات ،بعضى مواقع ،گاه بگاهى
nice
نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب
transparency
شفاف ،شفافيت
effects
عوامل
bowl
جام ،قدح ،باتوپ بازى کردن ،مسابقه وجشن بازى بولينگ ،(نفت )کاسه رهنما(دستگاه ابزارگيرى)
chips
خرده چوب ،پريدگى فلز،لپ پريده کردن يا شدن ،ژتن ،ريزه ،تراشه ،مهره اى که دربازى نشان برد وباخت است ،ژتون ،ورقه شدن ،رنده کردن ،(بصورت جمع )سيب زمينى سرخ کرده
streaks
يک دوره پيروزى ياشکست ،رگ ،ورقه ،تمايل ،ميل ،نوار يا رگه نوارى ،سپيده دم ،بسرعت حرکت کردن ،خط خط کردن
mean
جزيى ،ناچيز،معمولى ،بى اهميت حد وسط،معدل معنى دادن ،معنى داشتن ،معدل ،خسيس ،وسطى ،واقع دروسط،حد وسط،متوسط،ميانه روى ،اعتدال ،منابع درامد،عايدى ،پست فطرت ،بدجنس ،اب زيرکاه ،قصد داشتن ،مقصود داشتن ،هدف داشتن ،معنى ومفهوم خاصى داشتن ،معنى دادن ،ميانگين
grain
بافت ،زبرى ،دانه خرج ،حبه ،دان ،تفاله حبوبات ،يک گندم(مقياس وزن )معادل648 ¹/¹گرم ،خرده ،ذره ،رنگ ،(مج ).مشرب ،خوى ،حالت ،بازو،شاخه ،چنگال ،دانه دانه کردن ،جوانه زدن ،دانه زدن ،تراشيدن ،پشم کندن ،(در سنگ )رگه ،طبقه
paper
درکاغذ پيچيدن ،روى کاغذ اوردن ،اوراق بهادار،سفته برات ،ورقه مشخصات کشتى ،روزنامه ،مقاله ،جواز،پروانه ،ورقه ،ورق کاغذ،(بصورت جمع )اوراق ،روى کاغذ نوشتن ،يادداشت کردن ،با کاغذ پوشاندن
many
زياد،خيلى ،چندين ،بسا،گروه ،بسيارى
shadings
سايه زنى ،سايه( در نقشه کشى)،اختلاف جزئى( در رنگ ومعنى وغيره)،توصيف ،اصلاح
basically
بطور اساسى
their
خودشان ،مال ايشان ،مال انها
brush
شيشه شور،برس ،به حداکثر سرعت رفتن اسب در مسابقه ،اسيب رساندن مچ پاى اسب با پاى ديگر،سمبه لوله ،سر سمبه نظافت ماهوت پاک کن ،کفش پاک کن و مانند ان ،علف هرزه ،ماهوت پاک کن زدن ،مسواک زدن ،ليف زدن ،قلم مو زدن ،نقاشى کردن ،تماس حاصل کردن واهسته گذشتن ،تندگذشتن ،بروس لوله
girls
دختربچه ،دوشيزه ،کلفت ،معشوقه
into
توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن
carefully
از روى دقت
along
همراه ،جلو،پيش ،در امتداد خط،موازى با طول
boil
غليان ،کورک ،دمل ،التهاب ،هيجان ،تحريک ،جوشاندن ،بجوش امدن ،خشمگين شدن
flicker
لرزيدن ،سوسوزدن ،پرپرزدن ،جنبش ،سوسو،در اهتزاز بودن
zips
فشار،زيپ لباس را کشيدن ،زيپ دار کردن ،با سرعت وانرژى حرکت کردن ،زور،نيرو
rouge
گرد زنگ اهن ،سرخاب ماليدن
cheeks
گونه ،لب
correctly
بطور درست و صحيح
heard
شنيد،گوش داد،شنفت ،گوش کرد،استماع کرد،خبرداشت
tried
ازموده شده ،در محک ازمايش قرار گرفته
loved
هان ،اينک ،اهاى ،ببين ،بنگر
having
علامت تعجب ،اهان گفتن
expanded
بسط يافته ،مبسوط،منبسط شده
technique
اسلوب کار،روش يا فن اجراى کار،اسلوب ،شگرد،فن ،اصول مهارت ،روش فنى ،تکنيک ،شيوه
blend
تار کردن نور،رقيق کردن ،اميختن ،مخلوط کردن ،همرنگ کردن ،مخلوطى( از چند جنس خوب و بد و متوسط )تهيه کردن( مثل چاى)،ترکيب ،مخلوط،اميختگى ،اميزه
including
شامل ،به ضميمه ،بانضمام
candle
)candling(شمع ،شمع ساختن
snuffer
وسيله يا کسيکه چراغى را روشن يا خاموش کند،معتاد به انفيه ،سوراخ بينى
everything
همه چيز
shows
نشان دادن ،نمودن ،ابراز کردن ،فهماندن ،نشان ،ارائه ،نمايش ،جلوه ،اثبات
imagination
پندار،تصور،تخيل ،انگاشت ،ابتکار
going
کف پله ،رفتن ،پيشرفت ،وضع زمين ،مسير،جريان ،وضع جاده ،زمين جاده ،(معمارى )پهناى پله ،گام ،(م.ل ).عزيمت ،مشى زندگى ،رايج ،عازم ،جارى ،معمول ،موجود
certainly
همانا،حتما،مطمئنا
illustration
تشريح ،عکس ،شرح ،توضيح ،مثال ،تصوير
feels
احساس کردن ،لمس کردن ،محسوس شدن
does
فعل در زمان حال] ،3
carving
حکاکى ،بريدن
works
کارخانه
overall
رويهم رفته ،کل ،بالاپوش ،لباس کار،رويهمرفته ،شامل همه چيز،همه جا،سرتاسر
illustrator
توضيح دهنده ،نشان دهنده ،تصوير کش
employing
به کار بردن ،استعمال کردن ،بکار گماشتن ،استخدام کردن ،مشغول کردن ،بکار گرفتن ،شغل
concept
راه کار،تدبير،روش اجراى يک چيز،چکيده ،فکر،عقيده ،تصور کلى ،مفهوم
mill
نورد کردن ،فرز کردن اسياب ،ماشين ،کارخانه ،اسياب کردن ،کنگره دار کردن
example
مثل ،سرمشق ،عبرت ،مسئله ،بامثال و نمونه نشان دادن
reason
سبب ،علت ،عقل ،خرد،شعور،استدلال کردن ،دليل و برهان اوردن
credit
طلب ،وعده ،مهلت ،اعتبار مالى ،خريد و فروش اعتبارى ،ستون اعتبار در حسابدارى دوبل ،اعتبار،ابرو،نسيه ،اعتقاد کردن ،درستون بستانکار وارد کردن ،نسبت دادن
production
ارائه ،اقامه ،توليد کردن ،فراورى ،توليد،عمل اورى ،ساخت ،استخراج ،فراورده ،محصول
integral
جدايى ناپذير،درست ،صحيح ،بى کسر،کامل ،تمام ،انتگرال
maybe
شايد،احتمالا
left
: )adj.& adv.& n.(چپ ،درطرف چپ ،جناح چپ ، : )past of leave(زمان ماضى فعلleave ضربه چپ
completed
تکمیل شده
entirely
کاملا،کلا،سراسر
tonight
امشب
continuity
پيوستگى ،اتصال ،استمرار،تسلسل ،دوام
mentioned
نامبرده ،مذکور
continues
ادامه دادن ،دنبال کردن
began
اغازکرده ،شروع کرده ،دست گرفته
amazing
متحير کننده ،شگفت انگيز
team
گروهان تقويت شده ،گروه ،گروهه ،دست ،جفت ،يک دستگاه ،دسته درست کردن ،بصورت دسته ياتيم درامدن
developed
رشديافته
bumpy
پر از برامدگى ،پر از دست انداز،ناهموار
road
شارع ،بجاده ،معبر،طريق ،خيابان ،راه اهن
opening
دهانه ،چشمه ،جاى خالى ،سوراخ ،سراغاز،افتتاح ،گشايش
last
اخر از همه ،پايين ترين درجه يا مقام ،بازپسين ،پسين ،اخرين ،اخير،نهانى ،قطعى ،دوام داشتن ،دوام کردن ،طول کشيدن ،به درازا کشيدن ،پايستن
gradually
بتدريج ،رفته رفته
useless
بى فايده ،عارى از فايده ،باطله ،بلااستفاده
version
مدل ،روش ،شرح ويژه ،ترجمه ،تفسير،نسخه ،متن
endless
بى پايان ،بيحد
possibilities
امکان ،احتمال ،چيز ممکن ،شق
debated
مناقشه ،بحث ،مذاکرات پارلمانى ،منازعه ،مناظره کردن ،مباحثه کردن
changed
تغییر
dropped
محل يک ترمينال راه دور در شبکه فاصله ميان بالا و پايين يک ورق از لوازم التحرير کامپيوترى ،بار،نشست افت کردن ،گل پس از چرخيدن روى حلقه بسکتبال به زمين انداختن ،انداختن گوى گلف به سوراخ ،به زمين انداختن توپ پس از بل گرفتن ،جاگذاشتن حريف( دوچرخه سوارى)،کم کردن ،فرود،ژيگ ،قطره ،چکه ،نقل ،اب نبات ،از قلم انداختن ،افتادن ،چکيدن ،رهاکردن ،انداختن ،قطع مراوده ،افت ،سقوط
course
مسير رفت و برگشت ،پيست مسابقه ،لايه ،طبقه ،قشر،راه ،مسير حرکت ،مسير هواپيما،دوره مسير تيراندازى ،مسير مسابقه ،دوره اموزش ،ميدان تير،خط سير( در نقشه بردارى)، : )n.(دوره ،مسير،روش ،جهت ،جريان ،(با )inدرطى ،درضمن ،بخشى از غذا،اموزه ،اموزگان ، : )vt.& vi.(دنبال کردن ،بسرعت حرکت دادن ،چهار نعل رفتن
watch
نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن
rich
توانگر،دولتمند،گرانبها،باشکوه ،غنى ،پر پشت ،(درمورد خوراک )زياده چرب يا شيرين
fund
قرضه دولتى سهام ،دارائى ،اعتبار مالى ،موجودى ،تنخواه ،ذخيره وجوه احتياطى ،صندوق ،سرمايه ثابت يا هميشگى ،پشتوانه ،تهيه وجه کردن ،سرمايه گذارى کردن
creative
افرينشى ،خالق ،افريننده
ideas
انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر
seeing
مشاهده ،قوه ديد،بينش ،رويت ،بينا،ديدن
distilled
اب مقطر
essence
فروهر،هستى ،وجود،ماهيت ،گوهر،ذات ،اسانس
bigger
بزرگ ،با عظمت ،سترک ،ستبر،ادم برجسته ،ابستن ،داراى شکم برامده
store
انباره کردن ،دخيره کردن ،انبار کردن اندوخته ،مغازه بزرگ ،انباره ،مخزن ،اندوخته ،موجودى ،مغازه ،دکان ،فروشگاه ،اندوختن ،انبار کردن ،ذخيره کردن
halted
متوقف کردن ،متوقف ،درنگ ،سکته ،ايست کردن ،مکث کردن ،لنگيدن
months
ماه شمسى ،ماه قمرى ،برج
starting
راه اندازى
changes
تعويض ،تبديل ،تغيير دادن ،دگرگون کردن ياشدن ،دگرگونى ،پول خرد،مبادله ،عوض کردن ،تغييردادن ،معاوضه کردن ،خردکردن( پول)،تغيير کردن ،عوض شدن
both
هردوى ،اين يکى وان يکى ،نيز،هم
cocky
ازخودراضى ،جسور،خودنما
coming
اينده
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
plunged
فرو رفتن ،فرود امدن ،غوطه خوردن ،گودال عميق ،سرازيرى تند،سقوط سنگين ،فرو بردن ،غوطه ورساختن ،شيب تند پيدا کردن ،شيرجه رفتن ،ناگهان داخل شدن
sequences
مراحل ،سلسله مراتب ،پى رفت ،توالى ،ترادف ،تسلسل ،تابعيت ،رشته ،به ترتيب مرتب کردن ،دنباله ،ترتيب دادن
middle
منطقه ميانى زمين ،ميان ،مرکز،ميانى ،وسطى
forth
نوعى برنامه نويسى جهت استفاده در برنامه نويسى وظيفه اى ،از حالا،دور از مکان اصلى ،جلو،پيش ،پس ،اين کلمه بصورت پيشوند نيز بامعانى فوق بکارميرود،تمام کردن ،بيرون از،مسير ازاد
eight
عددهشت
again
دگربار،پس ،دوباره ،باز،يکبارديگر،از طرف ديگر،نيز،بعلاوه ،ازنو
listen
شنيدن ،گوش دادن ،پذيرفتن ،استماع کردن ،پيروى کردن از،استماع
fairy
پرى ،جن ،افسونگرى ،ساحره
electric
الکتريکى ،برقى ،کهربايى ،برق دهنده
organs
ارگ ،ارغنون ،عضو،اندام ،الت ،وسيله ،ارگان
relatively
نسبتا"،بالنسبه
spring
جستن ،بهار،سرچشمه ،انبرک ،جست وخيز،حالت ارتجاعى فنر،پريدن ،جهش کردن ،جهيدن ،قابل ارتجاع بودن ،حالت فنرى داشتن ،ظاهر شدن
instrument
اپارات ،مستند،دستگاه ،دوربين يا زاويه ياب ،الات دقيق ،ابزار،الت ،اسباب ،ادوات ،وسيله ،سند
instantly
فورا"،بيدرنگ ،به محض اينکه
acquired
اکتسابى
otherworldly
متوجه دنياى ديگر،اخرتى
forward
سلف ،مهاجم ،فوروارد،فرمان پيش ،پيش ،ببعد،جلوى ،گستاخ ،جسور،فرستادن ،رساندن ،جلوانداختن ،(فوتبال)بازى کن رديف جلو،به جلو،ارسال کردن
achieved
دست يافتن ،انجام دادن ،بانجام رسانيدن ،رسيدن ،نائل شدن به ،تحصيل کردن ،کسب موفقيت کردن( حق ).اطاعت کردن( در برابر دريافت تيول)
several
جداگانه ،مجزا،انفرادى مربوط به خود،چند تن ،بعضى ،چندين ،برخى از،جدا،مختلف ،متعدد
backgrounds
دورنما،زمينه ،نهانگاه ،سابقه
lighting
روشن سازى ،چراغ بندى ماشين ،روشنايى ،احتراق ،اشتعال ،نورافکنى ،سايه روشن
progressing
پيشرفت کردن ،پيشرفت ،پيشروى ،حرکت ،ترقى ،جريان ،گردش ،سفر
further
بيشتر،ديگر،مجدد،اضافى ،زائد،بعلاوه ،بعدى ،دوتر،جلوتر،پيش بردن ،جلو بردن ،ادامه دادن ،پيشرفت کردن ،کمک کردن به
toward
اينده ،روى ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،درباره ،نزديک به ،مقارن ،درراه ،براى
dissolve
اب کردن ،گداختن ،فسخ کردن ،منحل کردن
each
هر يک ،هريک از،هريکى ،هر
give
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
live
برقدار،تحت پتانسيل ،زنده کردن ،فشنگ جنگى ،مهمات جنگى ، : )vt.& vi.(زندگى کردن ،زيستن ،زنده بودن ، : )adj.(زنده ،سرزنده ،موثر،داير
breathe
دم زدن ،نفس کشيدن ،استنشاق کردن
brilliant
تابان ،مشعشع ،زيرک ،بااستعداد،برليان ،الماس درخشان
technical
صنعتى ،اختصاصى ،اصولى ،اجرايى ،متغير،دگرگون شونده ،کم اهميت ، )technic(فن ،اصطلاحات و قواعد فنى ،فنى ،صناعت
challenge
چالش ،بمبارزه طلبيدن ،رقابت کردن ،سرپيچى کردن ،سرتافتن ،متهم کردن ،طلب حق ،گردن کشى ،دعوت بجنگ
animating
روح بخش
prince
وليعهد،فرمانرواى مطلق ،شاهزاده بودن ،مثل شاهزاده رفتار کردن ،سرورى کردن
queen
شهبانو،زن پادشاه ،(ورق بازى )بى بى ،(در شطرنج )وزير،ملکه شدن
difficult
دشوار،مشکل ،سخت گير،صعب ،گرفتگير
kinds
گونه ،نوع ،قسم ،جور،جنس ،گروه ،دسته ،کيفيت ،جنسى ،(درمقابل پولى)،غيرنقدى ،مهربان ،مهربانى شفقت اميز،بامحبت
category
نوع ،قلم ،جنس ،طبقه اجناس ،طبقه افراد،اقلام اماد،دسته ،زمره ،طبقه ،مقوله منطقى ،رده
limited
محدود،منحصر،مشروط،مقيد
appearances
ظهور،پيدايش ،ظاهر،نمايش ،نمود،سيما،منظر
jack
باربردار،گوى جک ،گوى اصلى يا هدف( بولينگ روى چمن)،فيش برق ،ژاک برق ،چکمه کش ،پرچم کوچک ماشين ،انبر اتصال ،خرک(براى بالا بردن چرخ )جک اتومبيل ،(در ورق بازى )سرباز،جک زدن
units
يکان ،قسمت ،دستگاه قسمتى از يک دستگاه ،واحد،يکه ،ميزان ،يگان ،شمار،يک دستگاه ،نفر،عدد فردى
seemed
بنظر امدن ،نمودن ،مناسب بودن ،وانمود شدن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن
specialist
متخصص ،ويژه گر،ويژه کار
wonderful
شگرف ،شگفت اور،شگفت انگيز،شگفت ،عجيب
drafts
پيش نويس کردن ،بازيگر جديد تيم ،سفته ،سند قرضه ،اوراق بهادار،تهيه کردن پيش نويس ،اطاق بار،نگله بار،بسته کالا،ابخور ناو،سربازگيرى کردن ،پيش نويس چرکنويس ،سرباز وظيفه ،به خدمت فراخواندن ، )draught( : )n.&vt.(حواله ،برات کشى ،مسوده ،پيش نويس ،(نظ ).برگزينى ،انتخاب ،چرک نويس ،طرح کردن ،( )draught( : )vt.(انگليس )اماده کردن ،از بشکه ريختن
solid
ثابت ،سخت پا،دج ،يکپارچه ،يکسان ،ز جسم ،ماده جامد،سفت ،محکم ،استوار،قوى ،خالص ،ناب ،بسته ،منجمد،سخت ،يک پارچه ،مکعب ،حجمى ،سه بعدى ،توپر،نيرومند،قابل اطمينان
given
معين ،داده ،معلوم ،مفروض ،مسلم ،مبتلا،معتادdatum
wished
خواستن ،ميل داشتن ،ارزو داشتن ،ارزو کردن ،ارزو،خواهش ،خواسته ،مراد،حاجت ،کام ،خواست ،دلخواه
better
شرط بندى کننده ،کسى که شرط مى بندد( : )adj.& adv.(صفت تفصيلى )good بهتر،خوبتر،نيکوتر،بيشتر،افضل ،بطوربهتر،vi.& n.(، : )vt.بهترکردن ،بهترشدن ،بهبودى يافتن ،چيز بهتر
than
نسبت به ،تا اينکه ،بجز،غير از
columbia
امريکا
torch
چراغ قوه ،مشعل دار کردن
lady
بانو،خانم ،زوجه ،رئيسه خانه
beginning
اغاز،ابتدا،شروع
lore
اموزش ،معرفت ،دانش ،مجموعه معارف وفرهنگ يک قوم ونژاد،فرهنگ نژادى ،افسانه هاوروايات قومى ،فاصله بين چشم ومنقار( يا دماغ )حيوانات
never
هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا
pinned
Personal Indentification Number،عدد شناسايى فردى ،ميخ کردن ،ضربه فنى کشتى ،ميخ سنگ نوردى ،پين ،سنجاق نقشه ،اشبيل ،ميخکوب کردن ،ميخ کوچک ساعت ،محور کوچکى که چيزى دوران بگردد،دستگيره در،دستگيره در،گيره سر،گيره کاغذ،گيره لباس ،(در بولينگ)ميله چوبى ،سنجاق زدن به ،باسنجاق محکم کردن ،متصل کردن به ،گيرافتادن ،پايه سنجاقى
lovely
دوست داشتنى ،دلپذير،دلفريب
actress
هنرپيشه ء زن ،بازيگرزن
brief
خلاصه دعوى خواهان يا دفاع خوانده که به وسيله وکيل ايشان تهيه مى شود يادداشتى که وکيل از روى ان در محکمه صحبت مى کند،کوتاه مختصر،حکم ،دستور،خلاصه کردن ،کوتاه کردن ،اگاهى دادن
career
تخصص رسته اى ،مدت خدمت دوران خدمت ،دوره زندگى ،دوره ،مسير،مقام ياشغل ،حرفه
trickled
خطوط،درجه بندى عدسى دوربين ،نوبت نگهبانى ،نيرنگ ،خدعه ،شعبده بازى ،لم ،رمز،فوت وفن ،حيله زدن ،حقه بازى کردن ،شوخى کردن
obviously
بطور اشکار يا معلوم ،بديهى است که
wound
جرح( با)the ،پيچيده شدن ،زخمى کردن ،پيچانده ،پيچ خورده ،کوک شده ،رزوه شدهvt.& vi.(.، )n.زخم ،جراحت ،جريحه ،مجروح کردن ،زخم زدن
teaching
تدريس ،اصول
classics
کلاسیک
married
شوهر دار،شوهردار،عروسى کرده ،متاهل ،پيوسته ،متحد
years
حق رقبى
always
همواره ،هميشه ،پيوسته ،همه وقت
reminded
ياداورى کردن ،ياداور شدن ،بياد اوردن
blonde
بور،سفيدپوست ،سفيدرو
modeled
الگو،سرمشق ،قالب ،نقشه ،طرح ريختن ،ساختن ،شکل دادن ،مطابق مدل معينى در اوردن ،نمونه قرار دادن ،مدل سازى
marge
کنار،لبه ،حاشيه دار کردن
champion
پهلوان ،قهرمان ،مبارزه ،دفاع کردن از،پشتيبانى کردن
belcher
دستمال گردن با زمينه ابى و خال سفيد
babbitt
فلز ياطاقان با 5 تا ¹ 8درصد قلع و باقى انتيموان مس و سرب بابيت
those
انها،انان
sparkles
تلالوء داشتن ،جرقه زدن ،چشمک زدن ،برق ،تلالو،جرقه ،درخشش
days
روز،يوم
computer
ماشين متفکر،دستگاه محاسب ،حسابگر الکترونى ،شمارنده ،ماشين حساب ،کامپيوتر،رايانه
particle
خرده ،ريزه ،ذره ،لفظ،حرف
matte
()matt(فلز شناسى )فلز يا مس پرداخت نشده وناخالص ،تکميل يا پرداخت مات وبى جلا
filter
صاف کردن يا شدن ،فيلتر،تورى ،صافيدن ،پالايه ،صاف کردن نور،صافى ،پالونه ،اب صاف کردن ،تصفيه کردن ،پالودن ،صاف کردن ،چيزيکه بعضى پرتوها از ان ميگذرند ولى حائل پرتوهاى ديگر است
blur
مرکبى کردن ،لکه ،تيرگى ،منظره مه الود،لک کردن ،تيره کردن ،محو کردن ،نامشخص بنظر امدن
tough
پى مانند،سفت ،محکم ،شق ،با اسطقس ،خشن ،شديد،زمخت ،بادوام ،سخت ،دشوار
addition
افزايش ،اضافه ،لقب ،متمم اسم ،اسم اضافى ،ضميمه ،(ر ).جمع( زدن)،(ش ).ترکيب چندماده با هم
animators
روح بخش ،جان دهنده ،رونق دهنده ،تهيه کننده ء فيلمهاى کارتون
polished
پرداخته ،جلاداده ،مهذب ،اراسته
craft
شناوه کوچک ،وسيله حمل و نقل ،کشتى ،وسيله سرگرمى هنر دستى ،پيشه ،هنر،صنعت ،مهارت ،نيرنگ
additional
اضافى ،افزوده
layer
رگه ،پوسته ،لايى ،بوش جازم ،قشر،چينه ،لايه ،لا،طبقه بندى کردن ،مطبق کردن ،ورقه ورقه ،ورقه
painters
رنگ کار،نگارگر،نقاش ،پيکرنگار
concentrating
غليظ کردن ،متمرکز شدن اشباع کردن ،سير کردن ،متمرکز کردن ،تمرکز دادن ،تغليظ
specific
ثابت ،ويژه ،مخصوص ،بخصوص ،خاص ،معين ،مشخص ،اخص
aspects
جهت شيب ،نمود،سيما،منظر،صورت ،ظاهر،وضع ،جنبه
radiance
)radiancy(شيد،تابندگى ،تشعشع ،درخشندگى ،پرتو
presence
وجود،پيشگاه ،پيش ،درنظر مجسم کننده ،وقوع وتکرار،حضور
multiple
چندين ،متعدد،مضاعف ،چندلا،گوناگون ،مضرب ،چند فاز،چندگانه ،چند برابر،مضروب
faded
هدف مفقود شد،تماس با هدف از بين رفت( درگيرى هوايى)
flop
شيوه فاسبورى ،پرش از پشت( پرش ارتفاع)،صداى چلپ ،باصداى تلپ افتادن ،شکست خوردن
angles
زاويه ،کنج ،قلاب ماهى گيرى ،باقلاب ماهى گرفتن ،(مج ).دام گستردن ،دسيسه کردن ،تيزى يا گوشه هر چيزى
distorted
واپيچيده تحريف شده
shape
درست کردن ،قالب کردن ،طرح کردن به شکلى دراوردن ،ترکيب ،صورت ،قواره ،اندام ،تجسم ،ريخت ،شکل دادن به ،سرشتن
perfect
کامل ،درست ،بى عيب ،تمام عيار،کاملا رسيده ،تکميل کردن ،عالى ساختن
marriage
نکاح ،وصلت ،جشن عروسى ،زناشويى ،يگانگى ،اتحاد،عقيد،پيمان ازدواج
visual
با چشم ،ديدارى ،بصرى ،ديدنى ،وابسته به ديد،ديدى
vocal
صدا،صوتى ،خواندنى ،اوازى ،ويژه خواندن ،دهن دريده
retain
احراز کردن ،ابقاء کردن ،تمرکز دادن ،ابقا کردن ،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،از دست ندادن ،حفظ کردن
personality
شخصيت ،هويت ،وجود،اخلاق و خصوصيات شخص ،صفت شخص
sits
نشستن ،جلوس کردن ،قرار گرفتن
goes
خرج شدن ،نوعى پاس با دويدن دريافت کننده به جلو( فوتبال امريکايى)،سفت ،روانه ساختن ،رهسپار شدن ،عزيمت کردن ،گذشتن ،عبور کردن ،کارکردن ،گشتن ،رواج داشتن ،تمام شدن ،راه رفتن ،نابود شدن ،روى دادن ،بران بودن ،درصدد بودن ،راهى شدن
thoroughly
کاملا"،سراسر
charming
فريبا،فريبنده ،مليح
vice
گناه ،فساد،فسق و فجور،عادت يا خوى هميشگى ،عيب ،نفص ،بدى ،خبث
versa
عکس
understand
فهميدن ،ملتفت شدن ،دريافتن ،درک کردن ،رساندن
milt
اسپرز،طحال ،تخم ماهى نر،بارور کردن
expressive
گويا،رسا،پرمعنى ،حاکى ،اشاره کننده ،مشعر
awakens
بيدار کردن ،بيدار شدن
discovers
پى بردن ،دريافتن ،يافتن ،پيدا کردن ،کشف کردن ،مکشوف ساختن
experienced
ورزيده ،با تجربه
innocence
بى گناهى ،بى تقصيرى ،پاکى ،برائت
naivete
)naivety(سادگى ،بى ريايى ،خام دستى
sound
موج صوتى ،طنين ،عمق يابى کردن ،صوت ،اوا،سالم ،درست ،بى عيب ،استوار،بى خطر،دقيق ،مفهوم ،صدا دادن ،صداکردن ،به نظر رسيدن ،بگوش خوردن ،بصدا دراوردن ،نواختن ،بطور ژرف ،کاملا،ژرفاسنجى کردن ،گمانه زدن
dumb
زبان بسته ،گنگ ،بى صدا،کند ذهن ،بى معنى ،لال کردن ،خاموش کردن
sounds
موج صوتى ،طنين ،عمق يابى کردن ،صوت ،اوا،سالم ،درست ،بى عيب ،استوار،بى خطر،دقيق ،مفهوم ،صدا دادن ،صداکردن ،به نظر رسيدن ،بگوش خوردن ،بصدا دراوردن ،نواختن ،بطور ژرف ،کاملا،ژرفاسنجى کردن ،گمانه زدن
totally
سربسر،جمعا،بطور سرجمع ،رويهمرفته ،کاملا،کلا
guileless
بى حيله و تزوير،بى تزوير
cloying
سيرکردن ،بى رغبت کردن ،بى ميل شدن
trouble
ازار دادن ،رنجه کردن ،زحمت دادن ،دچار کردن ،اشفتن ،مصدع شدن ،مزاحمت ،زحمت ،رنجه
wrong
مخالف اخلاق يا قانون ،ناحق ،پيام صحيح نيست ،خطا،اشتباه ،تقصير و جرم غلط،ناصحيح ،غير منصفانه رفتار کردن ،بى احترامى کردن به ،سهو
whistle
صفير،سوت زدن
sophistication
سفسطه ،دلفريبى ،اغوا،تحريف ،مهارت ،کمال
tremendously
ترسناکانه ،زياد
sophisticated
خبره وماهر،مشگل وپيچيده ،درسطح بالا،مصنوعى ،غير طبيعى ،تصنعى ،سوفسطايى
musically
مطابق اصول موسيقى
integrated
جامع يکپارچه
makes
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
sense
ادراک ،معنى مفاد،مدلول ،مصداق ،حواس پنجگانه ،هوش ،شعور،معنى ،مفاد،حس تشخيص ،مفهوم ،احساس کردن ،پى بردن ،حس کردن ،دريافتن ،جهت
wooden
چوبى ،از چوب ساخته شده ،خشن ،شق ،راست ،سيخ
celebrating
جشن گرفتن ،عيدگرفتن ،ايين( جشن ياعيدى را )نگاه داشتن ،تقديس کردن ،تجليل کردن
completion
اجرا،انجام ،اتمام ،تکميل
latest
دير رس ،تازه گذشته ،اينده
marionette
عروسک خيمه شب بازى ،نوعى مرغابى
main
بزرگ ،کامل شاه لوله ،نيرومند،عمده ،اصلى ،مهم ،تمام ،کامل ،دريا،با اهميت
credits
طلب ،وعده ،مهلت ،اعتبار مالى ،خريد و فروش اعتبارى ،ستون اعتبار در حسابدارى دوبل ،اعتبار،ابرو،نسيه ،اعتقاد کردن ،درستون بستانکار وارد کردن ،نسبت دادن
surprised
متعجب
plotted
نمودار،سنگ وسط چهارراه ،بردن نقاط روى طرح ،ثبت مسير يا نقاط،تعيين کردن محل هدف يا دشمن روى نقشه ،رسم کردن مسير حرکت روى نقشه ،رسم نمودن ،موضوع اصلى ،دسيسه ،قطعه ،نقطه ،موقعيت ،نقشه کشيدن ،طرح ريزى کردن ،توطئه چيدن ،رسم کردن ،کشيدن
action
اژيرش ،فرمان حاضر به تير،جنگ عمليات ،کنش ،کردار،فعل ،اقدام ،رفتار،جديت ،جنبش ،حرکت ،اشاره ،تاثير،اثر جنگ ،نبرد،پيکار،اشغال نيروهاى جنگى ،گزارش ،وضع ،طرز عمل ،(حق ).اقامه ء دعوا،جريان حقوقى ،تعقيب ،بازى ،تمرين ،سهم ،سهام شرکت
stopping
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
sprinkled
ريزش نم نم ،پوش باران ،چکه ،پاشيدن ،ترشح کردن ،پاشيده شدن ،گلنم زدن ،اب پاشى کردن
sliding
لغزش ،چهارچوب متحرک ،اچار تى شکل
violin
(مو ).ويولن
saying
گفته ،گفتار مشهور،پند،حکمت ،اظهار
guide
Processing Equipment،هدايت کردن ،ناو راهنما،هادى( جنگ افزار)،غلاف ،راندن ،راهنمايى کردن ،رهبر،هادى ،کتاب راهنما،راهنمايى کردن ،تعليم دادن
humming
همهمه گرى
advanced
عالى ،جلويى ، : )adj.(پيشرفته ،ترقى کرده ،پيش افتاده ،جلوافتاده
words
الفاظ
helped
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
something
يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى
producers
ژنراتور،عمل اورنده ،فراورگر،فراور،توليد کننده ،مولد
today
امروز
famous
بلند اوازه ،مشهور،معروف ،نامى ،عالى
nothing
هيچ ،نيستى ،صفر،بى ارزش ،ابدا
mine
مين کاشتن ،مين گذارى کردن عمل کردن به صورت مين ،کان ،نقب ،راه زير زمينى ،(نظ ).مين ،منبع ،مامن ،مال من ،مرا،معدن حفر کردن ،استخراج کردن يا شدن ،کندن
home
اسايشگاه ،منزل ،مرزوبوم ،ميهن ،وطن ،اقامت گاه ،شهر،بخانه برگشتن ،خانه دادن(به)،بطرف خانه
cleaning
شستشو،پاکيزگى ،خلوص
same
همان چيز همان کار،همان شخص ،يکسان ،يکنواخت ،همان چيز،همان کار،همان جور،بهمان اندازه
strings
مربى خم کردن کمان و بستن زه ،يک سرى پيام که از يک ايستگاه به ايستگاه ديگر ارسال مى شود،سرى پيام ، : )n.vt.& vi.(زه ،زهى ،ريسمان ،سيم ،رديف ،سلسله ،قطار،رشته کردن ،نخ کردن( باسوزن و غيره)،زه انداختن به ، : )n.vt.vi.& adj.(ريش ريش ،نخ مانند،ريشه اى ،چسبناک ،دراز،به نخ کشيدن( مثل دانه هاى تسبيح)،بصف کردن ،زه دارکردن
pushing
نشاندن ،هل دادن ،گرفتن ،دلير،ماجراجو،جسور،باپشتکار،پر رو
against
دربرابر،درمقابل ،پيوسته ،مجاور،بسوى ،مقارن ،برضد،مخالف ،عليه ،به ،بر،با
physical
فيزيکى ،طبيعى ،مادى ،جسمانى ،بدنى
marionettes
عروسک خيمه شب بازى ،نوعى مرغابى
confidence
اطمينان ،اعتقاد،اعتماد،رازگويى ،صميميت
telescope
دوربين نجومى ،تلکسوپ ،تلسکوپ بکار بردن
content
ظرفيت ،محتوا،مضمون ،گنجايش ،حجم ،مقدار،مندرجات ،مفاد،خوشنود،راضى کردن ،قانع کردن ،خرسند کردن ،محتوى ،مضمـون
honored
مفتخر
academy
فرهنگستان ،دانشگاه ،اموزشگاه ،مدرسه ،انجمن ادباء و علماء،انجمن دانش ،اکادمى ،نام باغى در نزديکى اتن که افلاطون در ان تدريس ميکرده است)Academy(،مکتب و روش تدريس افلاطونى
awards
فتوى دادن ،راى دادن ،حکم هيات داورى ،راى حکميت ،فتوا،پاداش دادن ،جايزه دادن ،پاداش تقدير،جايزه ،راى ،مقرر داشتن ،اعطا کردن ،سپردن ،امانت گذاردن
double
مضاعف نمودن ،بازى دوبل ،بازى دونفره ،خطاى دبل ،مسابقه پاروزنى 2 نفره ،حمله با دوبار رد کردن شمشير از زير شمشير حريف ،گرفتن همزمان دو ماهى ،تفنگ دولول ، : )adv.adj.&n.(دو برابر،دوتا،جفت ،دوسر،المثنى ،همزاد، : )vt.&vi(دوبرابر کردن ،مضاعف کردن ،دولا کردن ،تاکردن( با)up
oscar
جايزه اسکار
score
خط زدن ،پيروزى ،فاصله از نقطه اغاز تا خط امتياز گاوبازى ،شيار( قرقره)،بريدگى ،معدل ،رتبه تير بخال زدن ،رتبه بندى کردن ،نشان ،مارک ،نمره امتحان ،باچوب خط حساب کردن ،علامت گذاردن ،حساب کردن ،بحساب اوردن ،تحقير کردن ،ثبت کردن ،(در مسابقه )پوان اوردن ،امتياز گرفتن ،حساب امتيازات
unusual
غيرعادى ،غيرمعمول ،غريب ،مخالف عادت
until
تااينکه ،تا وقتى که
mary
مريم باکره ،اسم خاص مونث
rarity
کميابى ،کمى ،چيز کمياب ،نادره ،تحفه
embarrassment
خجالت
lyricist
ترانه سرا
miffed
زودرنج ،رنجش ،کدورت ،قهر کردن ،رنجيدن ،پژمرده شدن
thanking
سپاس ،اظهارتشکر،تقدير،سپاسگزارى کردن ،تشکر کردن
crediting
طلب ،وعده ،مهلت ،اعتبار مالى ،خريد و فروش اعتبارى ،ستون اعتبار در حسابدارى دوبل ،اعتبار،ابرو،نسيه ،اعتقاد کردن ،درستون بستانکار وارد کردن ،نسبت دادن
seems
بنظر امدن ،نمودن ،مناسب بودن ،وانمود شدن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن
fits
شايسته بودن براى مناسب بودن ،درخور،قابل ،مناسب ،اندازه بودن ،تجهيز کردن ،لايق شايسته ،حمله( در صرع)،برازنده ،ا گنجيدن
laden
مملو،بارگيرى شده ،پر)por( ،سنگين بار
beautiful
زيبا،قشنگ ،خوشگل ،عالى
hard
بشدت ،بسرعت ،سفت ،دشوار،مشکل ،شديد،قوى ،سخت گير،نامطبوع ،زمخت ،خسيس ،درمضيقه
believe
باور کردن ،اعتقادکردن ،گمان داشتن ،ايمان اوردن ،اعتقادداشتن ،معتقدبودن
struggle
نبرد،تلاش کردن ،مبارزه کردن ،ستيز،کشاکش ،تقلا کردن ،کوشش کردن ،دست وپا کردن ،منازعه ،کشمکش ،تنازع
problem
مساله ،مسئله ،مشکل ،چيستان ،معما،موضوع
brash
عجول و بى پروا،متهور،گستاخ ،بى حيا،بى شرم
unpleasant
نامطبوع ،ناگوار،ناخوش ايند
squashes
له کردن ،کوبيدن ونرم کردن ،خفه کردن ،شربت نارنج ،افشره نارنج ،(گ.ش ).کدو،کدوى رشتى ،کدو مسما
minor
کوچک ،کم ،کهاد( در ماتريس ها)،جزيى ،صغير( در حقوق)،کمتر،کوچکتر،پايين رتبه ،خردسال ،اصغر،شخص نابالغ ،محزون ،رشته فرعى ،کهاد،صغرى ،در رشته ثانوى يا فرعى تحصيل کردن ،کماد
gone
(اسم مفعول فعل)go
seconds
ثانیه
flat
يکنواخت ،پايين دست ،پايين ،درزير،تماس دو لبه اسکيت ،ضربه بدون ايجاد پيچ در گوى بيليارد حالت کشيده و بدون انحناى بادبان درياى ارام ،پنچرى طاير،عکس ساده و يکدست ،مسلح ،سکو، )n.& adj.& adv.(تخت ،مسطح ،هموار،صاف ،بى تنوع ،يک دست ،خنک ،بى مزه ،قسمت پهن ،جلگه ،دشت ،اپارتمان ،قسمتى از يک عمارت ،)=flatten( : )vt.& vi.(
couple
تزويج شدن ،زن و شوهر،زوج يا جفت( ديناميک)،زوج ،دوتا،زن وشوهر،بهم بستن ،پيوستن ،جفت کردن ،جفت شدن ،وصل کردن
subject
تابع ،اتباع ،تبعه ،رعايا،مضمون ،ازمودنى ،نهاد،فاعل ،مبتدا،شيى ،فرد،شخص ،مبحث ،موضوع مطالعه ،مطلب ،زيرموضوع ،موکول به ،مادون ،تحت تسلط،در خطر،مطيع کردن ،تحت کنترل دراوردن ،در معرض بودن ،در معرض قرار دادن
supposed
فرضى ،تصورشده
innocent
مبرى ،بى تقصير،مبرا،مقدس ،معصوم ،ادم بيگناه ،ادم ساده ،بى ضرر
anything
هرچيز،هرکار،همه کار(در جمله ء مثبت )چيزى ،(در پرسش و نفى )هيچ چيز،هيچ کار،بهراندازه ،بهرمقدار
charlie
چارلی
puppet
عروسک خيمه شب بازى ،دست نشانده
directors
سرپرست تيم بولينگ ،هادى ،برج هدايت تير،هدايت کننده اتش ،فرنشين ،مدير،رئيس ،اداره کننده ،کارگردان ،هدايت کننده
gags
دهان بند بستن ،پوزه بند بستن ،محدود کردن ،مانع فراهم کردن براى ،شيرين کارى ،قصه يا عمل خنده اور،(طب )دهان باز کن
sitting
جلسه ،نشست ،جا،نشيمن ،صندلى ،نشسته
next
ديگر،اينده ،پهلويى ،جنبى ،مجاور،نزديک ترين ،پس ازان ،سپس ،بعد،جنب ،کنار
babe
)=baby(طفل ،نوزاد،کودک ،شخص ساده و معصوم
whoops
اوه
whoa
ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)
viewers
ناظر،بيننده ،تماشاگر
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
error
لغزش ،اشتباه ،غلط،سهو،خطا،عقيده نادرست ،تقصير
starts
روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن
panic
اضطراب و ترس ناگهانى ،دهشت ،وحشت زده کردن ،در بيم و هراس انداختن
sees
ديدن ،مشاهده کردن ،نگاه کردن ،فهميدن ،مقر يا حوزه اسقفى ،بنگر
finger
باندازه يک انگشت ،ميله برامدگى ،زبانه ،انگشت زدن ،دست زدن( به)
fire
شليک کردن ،شليک تيراندازى ،حريق ،(نظ ).شليک ،(مج ).تندى ،حرارت ،اتش زدن ،افروختن ،تفنگ ياتوپ را اتش کردن ،بيرون کردن ،انگيختن
runs
کارکردن موتور،به کار انداختن ،روشن کردن موتور،دويدن ،پيمودن ،پخش شدن ،جارى شدن ،دوام يافتن ،ادامه دادن ،اداره کردن ،نشان دادن ،رديف ،سلسله ،ترتيب ،محوطه ،سفر،گردش ،ردپا،حدود،مسير،راندن ،رانش ،داير بودن ،امتداد
dumps
افسردگى ،پکرى
water
ابگونه ،پيشاب ،مايع ،اب دادن
wearing
پوشیدن
nightcap
شب کلاه ،مشروب قبل از خواب
dancing
دست افشانى ،پاى کوبى ،رقص
panicking
اضطراب و ترس ناگهانى ،دهشت ،وحشت زده کردن ،در بيم و هراس انداختن
screeches
صداى بلند،فرياد شبيه جيغ ،صداى گوشخراش ،فرياد کردن ،جيغ کشيدن ،صداى ناهنجار(مثل صداى ترمز ماشين )ايجاد کردن
laughs
صداى خنده ،خنده ،خنديدن ،خندان بودن
matter
قالب ،کالا،ماده ،جسم ،ذات ،ماهيت ،جوهر،موضوع ،امر،مطلب ،چيز،مهم بودن ،اهميت داشتن
energetic
پرتکاپو،کارمايه اى ،جدى ،کارى ،فعال ،داراى انرژى
directed
مستقيم( شمشيربازى)،راسته ،دستور دادن دستورالعمل دادن ،راست راهنمايى کردن ، : )vt.& vi.(دستور دادن ،امر کردن( به)،اداره کردن ،هدايت کردن ،نظارت کردن( بر)، : )adj.& n.(مستقيم ،معطوف داشتن ،متوجه ساختن ،قراول رفتن
caught
گرفته شده
favorite
مطلوب ،برگزيده ،مخصوص ،سوگلى ،محبوب
images
منعکس کردن ،نقش کردن ،تصوير کردن نشان دادن ،عکس ،نقش ،نگار،صورت ،شبيه سازى ،پيکر،مجسمه ،تمثال ،شکل ،پنداره ،شمايل ،تصوير،پندار،تصور،خيالى ،منظر،مجسم کردن ،خوب شرح دادن ،مجسم ساختن
using
ميکروثانيه ،مارا،خودمان ،نسبت بما
matchbox
قوطی کبریت
somebody
يک کسى ،کسى ،يک شخص ،شخصى
grant
اجازه دادن ،واگذار کردن ،کمک بلاعوض ،کمک دولتى ،اهداء،بخشش ،امتياز،اجازه واگذارى رسمى ،کمک هزينه تحصيلى ،دادن ،بخشيدن ،اعطا کردن ،تصديق کردن ،مسلم گرفتن ،موافقت کردن
probably
محتملا،شايد
specialties
سهام با قيمت ويژه
concepts
راه کار،تدبير،روش اجراى يک چيز،چکيده ،فکر،عقيده ،تصور کلى ،مفهوم
snuggling
خود را براى گرم شدن ياغنودن جمع کردن ،مچاله شدن ،جمع شدن ،در بستر غنودن ،دربرگرفتن
wanna
می خوام
multiplane
چند باله
elaborate
ساخت استاد،پرکار،استادانه درست شده ،بزحمت درست شده ،به زحمت ساختن ،داراى جزئيات ،بادقت شرح دادن
camera
دوربين يا جعبه عکاسى
laterally
از پهلو
shoot
تير زدن ، ]هدف گرفتن شکار،زخمى کردن يا کشتن شکار هدف تيراندازى ،تيراندازى کردن ،زدن با تير،پرتاب کردن اندازه گيرى کردن ارتفاع خورشيد،رصد کردن خورشيد ياستارگان باارتفاع سنج ،تيرباران کردن ،پرتاب کردن گلوله ،درکردن( گلوله وغيره)،رها کردن( از کمان وغيره)،پرتاب کردن ،گلوله زدن ،رها شدن ،امپول زدن ،فيلمبردارى کردن ،عکسبردارى کردن ،درد کردن ،سوزش داشتن ،جوانه زدن ،انشعاب ،رويش انشعابى ،رويش شاخه ،درد،حرکت تند وچابک ،رگه معدن
horizontally
بطور افقى
department
کرسى( دانشگاه)،حوزه کميته ،وزارت خانه ،وزارت ،قسمت هيئت ،اداره گروه اموزشى ،قسمت ،شعبه ،بخش ،دايره ،حوزه
divided
تقسيم شده
sections
نيمرخ ،جوخه ،رسد دريايى يا هوايى( دو هواپيما يا نصف يک ناو قسمت)،قبضه توپ ،رسد توپخانه ،شعبه ،قسمت( در سازمان)،مقطع ،برشگاه ،بخش ،قطعه ،دسته ،گروه ،دايره ،قسمت قسمت کردن ،برش دادن
planned
با برنامه
separately
جداگانه ،عليهده
screen
جدا کردن ،سد کردن ،ايجاد سد،پاسيورى کردن ،اشغالگير،تيغه ،جدار،پرده چتر،پرده پوشش ،پوشش تجسسى دريايى پوشاندن ،ديدبانى و شناسايى کردن پوشش کردن منطقه ،شبکه پوششى استتار کردن ،صفحه تلويزيون ،ديوار،تخته حفاظ،پنجره تورى دار،الک کردن ،غربال کردن ،تور سيمى نصب کردن( به در وپنجره)،روى پرده سينمايا تلويزيون نمايش دادن ،روى پرده افکندن
proceeds
درامد،محصول ،عايدات ،وصولى ،سود ويژه ،حاصل فروش
seamlessly
یکپارچه
reliable
قابل اطمينان ،موثق ،معتبر،قابل اتکا
estimate
ارزيابى کردن ،براورد کردن ،ديدزنى ،تقويم ،ارزيابى ،قيمت ،شهرت ،اعتبار،براوردکردن ،تخمين زدن
eventual
احتمالى ،موکول بانجام شرطى ،شرطى ،مشروط
cost
بهاگذارى کردن ،بها،ارزيدن ،هزينه ،خرج ،قيمت داشتن ،ارزش داشتن
dollars
دلار،(علامت اختصارى ان s است)
illustrates
توضيح دادن ،بامثال روشن ساختن ،شرح دادن ،نشان دادن ،مصور کردن ،اراستن ،مزين شدن
commitment
التزام ،درگير جنگ کردن ،تسليم ،کاربرد نيرو يا قوا،سرسپردگى ،ارتکاب ،حکم توقيف ،تعهد،الزام
creating
خلق شدن ،افريدن ،ايجاد کردن
town
شهرک ،شهر کوچک ،قصبه حومه شهر،شهر
bell
زنگ زنگوله ،ناقوس ،زنگ اويختن به ،داراى زنگ کردن ،کم کم پهن شدن( مثل پاچه شلوار)
incredible
باور نکردنى ،غيرقابل قبول ،افسانه اى
themselves
خودشان ،خودشانرا
itself
خودش( خود ان چيز،خود ان جانور)،خود
awhile
اندکى ،مدتى ،يک چندى
robin
(ج.ش ).سينه سرخ
sketched
نقشه تقريبى ،کروکى ،شما،انگاره ،نقشه ساده ،شرح ،پيش نويس ازمايشى ،زمينه ،ملخص ،مسوده کردن ،پيش نويس چيزى را اماده کردن ،طرح خلاصه ،طراحى کليات
tackling
تغيير سمت قايق در حرکت ،گوشه جلويى بادبان ،سمت حرکت قايق نسبت به باد،تک ،ميخ سرپهن کوچک ،رويه ،مشى ،خوراک ،ميخ زدن ،پونز زدن ،ضميمه کردن
commissioned
مجاز،ماموريت دار،بکار گماشته ،داير
midst
دل ،قلب ،قسمت وسط،در وسط،درميان
hyperion
(افسانه يونان )تيتان )titan( پدرهليوس)helios(
avenue
خيابان ،راه ،کوچه باغ
vista
منظره مشهود از مسافت دور،چشم انداز،دورنما
street
راه ،خيابان ،کوچه ،خيابانى ،جاده ،مسير
interesting
دلچسب ،بامزه ،جالب توجه
happened
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
stages
چوب بست ،سوار کردن پرسنل و وسايل در خودرو يا هواپيما يا کشتى ،اسکان دادن ،سکو،درجه ،صحنه نمايش ،پرده گاه ،منزل ،پايه ،وهله ،طبقه ،در صحنه ظاهر شدن ،مرحله دار شدن ،اشکوب
building
ساختمان ،بنا،عمارت ،ديسمان
buildings
ساختمان ،بنا،عمارت ،ديسمان
recording
ضبط،ثبت ،نگارش ،صفحه گرامافون
recordings
ضبط،ثبت ،نگارش ،صفحه گرامافون
soundtrack
موسیقی متن فیلم
summer
تابستانى ،چراندن ،تابستان را بسر بردن ،ييلاق
fall
سقوط کردن ،رخ دادن ،تنزل کردن ،افت ،بى عفت شدن ،ارزان شدن ،مرتد شدن ،ضربه فنى( کشتى)،شيب ،شيبشکن ،ريزش ،طناب قرقره ،خزان ،پاييز،سقوط،هبوط،نزول ،زوال ،ابشار،افتادن ،ويران شدن ،فرو ريختن ،پايين امدن ،تنزل کرد ن
inaugurated
گشودن ،افتتاح کردن ،بر پا کردن ،براه انداختن ،داير کردن ،اغاز کردن
shooting
رمايه ،شوت بسوى دروازه ،شکار با تفنگ ،تيراندازى در ميدان تير تيرباران کردن ،تيراندازى ،جوانه( زنى)،تير
honest
راستکار،راد،درست کار،امين ،جلال ،بيغل وغش ،صادق ،عفيف
john
يوحنا،يحيى ،مستراح
passed
صادر شدن ،فتوى دادن تصويب و قابل اجرا کردن ،گذراندن ماهرانه گاو از کنار گاوباز با حرکت شنل ،يک دور حرکت در مسير مسابقه اسکى روى اب انصراف از پرش براى انتخاب اندازه هاى بالاتر،گردنه ،کلمه عبور،گذرگاه کارت عبور،معبر جنگى ،اجازه عبور،گذشتن ،عبور کردن ،رد شدن ،سپرى شدن ،تصويب کردن ،قبول شدن ،رخ دادن ،قبول کردن ،تمام شدن ،وفات کردن ،سبقت گرفتن از،خطور کردن ،پاس دادن ،رايج شدن ،اجتناب کردن ،عبور،گذرگاه ،راه ،گردونه ،گدوک ،پروانه ،جواز،گذرنامه ،بليط،گذراندن ،تصويب شدن
produced
اقامه کردن ،ساختن ،فراوردن ،توليد کردن ،محصول ،ارائه دادن ،زاييدن ،عمل اوردن
half
نيم ،نصفه ،سو،طرف ،شريک ،نيمى ،بطور ناقص
lavish
فراوانى ،وفور،اسراف کردن ،ولخرجى کردن ،افراط کردن
respite
مهلت ،امان ،استراحت ،تمديد مدت ،رخصت ،فرجه دادن
overlapped
روى هم افتادن ،نيمه نيمه رويهم افتادن ،تطابق کردن ،پوشاندن ،پوشش دو چيز رويهم ،بر روى هم قرار گرفتن ،رويهم افتادن( دولبه چيزى)،اصطکاک داشتن ،اشتراک داشتن
development
رشد و توسعه اقتصادى ،ارايش دادن زمين توسعه وضعيت ،گسترش دادن يکانها توسعه دادن ،پيشرفت ،توسعه ،بسط،ترقى ،نمو،ظهور(عکس)،ايجاد
technically
مطابق اصول فنى
third
سومى ،ثالث ،يک سوم ،ثلث ،به سه بخش تقسيم کردن
turned
تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن
challenges
چالش ،بمبارزه طلبيدن ،رقابت کردن ،سرپيچى کردن ،سرتافتن ،متهم کردن ،طلب حق ،گردن کشى ،دعوت بجنگ
greater
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
deer
اهوى کوهى
realistically
در واقع
pull
بيرون کشيدن بازيگر،ضربه زدن بطورى که گوى به سمت مخالف دست گلف باز برود،حرکت بازوى شناگر در اب ،کشيدن دهنه اسب ،بطرف خود کشيدن ،کشش ،کشيدن دندان ،پشم کندن از،چيدن
shoved
هل دادن ،تنه زدن ،با زور پيش بردن ،پرتاب کردن ،کشيدن(شمشير)،پرتاب شدن
ahead
پيش ،درامتداد حرکت کسى ،روبجلو،سربجلو
thoughts
گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر
peter
( : )vi.& n.(معمولابا )outکم امدن ،بپايان رسيدن ،تمام شدن ،ازپادرامدن ،ته کشيدن ،ازپاافتادن ، : )n.(اسم خاص مذکر،پطرس حوارى عيسى
wind
قدرت تنفس کامل ،)wind(،نفخ ،بادخورده کردن ،درمعرض بادگذاردن ،ازنفس انداختن ،خسته کردن ياشدن ،ازنفس افتادن ،)waind(،پيچيدن ،پيچ دان ،کوک کردن(ساعت و غيره)،انحناء،انحنايافتن ،حلقه زدن ،چرخاندن
willows
(گ.ش ).بيد،درخت بيد،دستگاه پنبه پاک کنى ،پاک کردن(پنبه يا پشم)
kept
نگاه داشته ،نشانده
mistakes
خطا،غلط،اشتباه کردن ،درست نفهميدن ،اشتباه
learned
دانا،عالم ،دانشمند،فاضل ،عالمانه
different
متمايز،متفاوت
scholar
پژوهشگر،دانشور،دانش پژوه ،محقق ،اهل تتبع ،اديب ،شاگر ممتاز
performed
انجام دادن ،بجا اوردن ،اجرا کردن ،بازى کردن ،نمايش دادن ،ايفاکردن
named
نام برده
walter
والت
audiences
اجازه حضور،بار،ملاقات رسمى ،حضار،مستمعين ،شنودگان
bringing
اوردن ،رساندن به ،موجب شدن
baby
بچه ،طفل ،نوزاد،مانند کودک رفتار کردن ،نوازش کردن
enduring
پرطاقت ،بادوام
american
امريکايى ،ينگه دنيايى ،مربوط بامريکا
business
موسسه بازرگانى ،کسب و کار،داد و ستد،سوداگرى ،حرفه ،دادوستد،کاسبى ،بنگاه ،موضوع ،تجارت ،کار و کسب
australia
استراليا
pantomime
نمايش صامت مخصوصا با ماسک ،تقليد در اوردن
trickery
حيله گ رى ،حيله بازى ،گول زنى ،نيرنگ
laid
گذاشته
lines
محصول ،شعبه ،نسب ،خط زدن ،حدود،رويه ،صف ،صفى در خط( ديدبانى توپخانه)، : )n.(خط،سطر،رديف ،رشته ،بند،ريسمان ،رسن ،طناب ،سيم ،جاده ،دهنه ،لجام ، : )vt.&vi.(خط کشيدن ،خط انداختن در،خط دار کردن ،(نظ ).بخط کردن( با)up ،اراستن ،ترازکردن ،استر کردن ،پوشاندن
hiccup
)hiccough(سکسکه ،سکسکه کردن
warner
اخطار کننده ،هشدارگر
brothers
)pl.brothers & brethren(برادر،همقطار
challenging
چالش انگيز
overhead
مقدار پردازش مورد نياز براى اتمام يک کار معين ،سر بالا،در هوا،منابع حاشيه اى ،منابع انسانى و اقتصادى که در پشتيبانى غير مستقيم يکانها به کار مى رود،دربالاى سر،مخارج کلى ،سرجمع ،بالاسرى ،هوايى
shot
ضربه ،شوت ،گلوله سربى ،تيرانداز ماهر،ساچمه وزنه براى مردان 7/26 کيلوگرم و براى زنان25 ¹ 4/کيلوگرم( پرتاب وزنه)،تيرزدن ،امپول ،تير پرتاب شده ،تيراندازى شده ،تيرخورده ،گلوله ،تير،ساچمه ،رسايى ،پرتابه ،تزريق ،جرعه ،يک گيلاس مشروب ،فرصت ،ضربت توپ بازى ،منظره فيلمبردارى شده ،عکس ،رها شده ،اصابت کرده ،جوانه زده
tracking
ايز چرخ ،پيگردى
perspective
دورنماى سه بعدى ،سه بعد نمائى ،عمق نمايى ،دورنما،بينايى ،منظره ،چشم انداز،مناظر و مرايا،جنبه فکرى ،لحاظ،سعه نظر،روشن بينى ،مال انديشى ،تجسم شى ،خطور فکر،ديدانداز
dressing
مستقيم کنى ،مرهم گذارى وزخم بندى ،مرهم ،چاشنى ،(درجمع )مخلفات ،ارايش ،لباس
celebrated
مشهور،مجلل
finding
يافته ،حکم ،افزار،انچه کارگر از خود بر سر کار مى برد،يافت ،کشف ،اکتشاف ،يابش
details
جزئيات
inserted
مندرج
rhythm
وزن ،سجع ،ميزان ،اهنگ موزون ،نواخت
running
در حرکت ،دونده ،مناسب براى مسابقه دو،جارى ،مداوم
else
)=other(ديگر،جز اين
acting
ايفاى نمايش ،جدى ،فعال ،کارى ،کفالت کننده ،کفيل ،متصدى ،عامل ،بازيگرى ،جديت ،فعاليت ،کنشى
hope
اميدوارى چشم داشت ،چشم انتظارى ،انتظار داشتن ،ارزو داشتن ،اميدواربودن
fine
مصادره کردن ،بسيار اماده ،تاوان ،غرامت ،جريمه کردن ،جريمه گرفتن از،صاف کردن ،کوچک کردن ،صاف شدن ،رقيق شدن ،خوب ،فاخر،نازک ،عالى ،لطيف ،نرم ،ريز،شگرف
getting
گرفتن
dressed
لباس پوشیده
complex
)n.(مجتمع ،گروهه ،مجموعه ،عقده)oghdeh( ،اچار، : )adj.(پيچيده ،مرکب از چند جزء،بغرنج ،هم تافت ،مختلط
layers
رگه ،پوسته ،لايى ،بوش جازم ،قشر،چينه ،لايه ،لا،طبقه بندى کردن ،مطبق کردن ،ورقه ورقه ،ورقه
deal
معامله داد و ستد،مقدار،اندازه ،قدر،حد،معامله کردن ،سر و کار داشتن با،توزيع کردن
mastery
اربابى ،سلطه
medium
ملا" ،ميانى ،مقدار متوسط،معدل ،واسطه دلال ،(طب )محيط کشت ،ميانجى ،واسطه ،وسيله ،متوسط،معتدل ،رسانه
coexisting
باهم زيستن
completely
کاملا،بکلى
approaches
رسيدن ،ضربه براى نزديک شدن به هدف گلف ،مسير فرود،داخل گفتگو شدن مسير نزديک شدن هواپيما به باند فرود تقرب ،رويکرد،برخورد،شيوه ،برداشت ،نزديک شدن ،نزديک امدن ،معبر،مشى
feline
گربه اى ،وابسته به تيره گربه ،گربه صفت
outside
غير از،در خارج ،در بيرون ،بيرونى ،غير معمولى ،به سمت خارج ،منطقه دور از محدوده پرتاب ازاد،گوش ،لبه خارجى از منحنى پيچ اسکى ،بيرون ،برون ،ظاهر،محيط،دست بالا،برونى
unifying
متحد کردن ،يکى کردن ،يکى شدن ،تک ساختن
factor
کارگزار،سازه ،عامل ضرب ،وکيل ،عامل( عوامل)،حق العمل کار،نماينده ،فاعل ،سازنده ،فاکتور،عامل مشترک ،ضريب
designs
نقشه کشيدن ،پروژه دادن ،طرح دادن طرح کردن ،برنامه ،پروژه ،نيت ،عمد،تعمد،ساخت ،مدل ، : )vi.& vt.(طرح کردن ،قصد کردن ،تخصيص دادن ، : )n.(طرح ،نقشه ،زمينه ،تدبير،قصد،خيال ،مقصود،طراحى
cartoonier
جزوه دان ،نقشه نمونه ،کاريکاتور،تصوير مضحک ،داستان مصور
marries
عروسى کردن( با)،ازدواج کردن ،شوهر دادن
handled
دسته دار
designed
نامزد،در نظر گرفته شده ،مخصوص
rounded
بصورت عدد صحيح ،گرد شده ،شفاف شده ،تمام شده ،پر،تمام
shapes
درست کردن ،قالب کردن ،طرح کردن به شکلى دراوردن ،ترکيب ،صورت ،قواره ،اندام ،تجسم ،ريخت ،شکل دادن به ،سرشتن
streamlining
(درمورد اتومبيل و غيره )داراى شکلى که مقاومت هوا را در مقابل ان کم کند،ساده و موثر کردن
plays
خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه
temptation
اغوا،وسوسه ،فريب ،ازمايش ،امتحان
behave
رفتارکردن ،سلوک کردن ،حرکت کردن ،درست رفتار کردن ،ادب نگاهداشتن
polite
با ادب ،با نزاکت ،مبادى اداب
mischief
بدسگالى ،موذيگرى ،اذيت ،شيطنت ،شرارت
joke
لطيفه ،بذله ،شوخى کردن
flower
درخت گل ،(مج ).سر،نخبه ،گل کردن ،شکوفه دادن ،گلکارى کردن
standing
روش جارى ،ايستاده ،راکد،هميشگى ،دائمى ،سرپا،وضع ،مقام ،اعتبار،دوام ،شهرت ،مدت ،ارتش ثابت ،اعيان ،اعيانى
delivers
هدفگيرى ،پرتاب به سمت هدف ،اجرا کردن ،پرتاب بمب يا گلوله ،ازادکردن ،نجات دادن ،تحويل دادن ،ايراد کردن(نطق وغيره)،رستگار کردن
sermon
خطبه ،خطابه ،اندرز،گفتار،وابسته بموعظه ،موعظه کردن
pulpit
ميز فرمان ،سکوب خطابه ،بالاى منبر رفتن
accident
اتفاق ، : )adj.& n.(حادثه ،سانحه ،واقعه ناگوار،مصيبت ناگهانى ،تصادف اتومبيل ،(طب )علامت بد مرض ،(من ).صفت عرضى)arazy(،شيى ء،(در نشان خانوادگى )علامت سلاح ،(د).صرف ،عارضه صرفى ،اتفاقى ،تصادفى ،ضمنى ،عارضه( در فلسفه)،پيشامد
layered
داراى لايه يا طبقه
poor
لاغر،بى قوت ،فقير،مسکين ،بينوا،بى پول ،مستمند،معدود،ناچيز،پست ،نامرغوب ،دون
turning
تراشکارى
happens
روى دادن ،رخ دادن اتفاق افتادن ،واقع شدن ،تصادفا برخوردکردن ،پيشامدکردن
frame
کالبد،فريم ،چارچوب کمان ،استاتور،استخوان بندى ،مدت زمان به کيسه انداختن تمام گويهاى بازى اسنوکر،سازه ،قواره ،زهوار دور دنده عرضى ،شاسى ،قاب کردن ،قاب گرفتن ،چارچوب گرفتن ،طرح کردن ،تنظيم کردن ،بيان کردن ،فرمول ،قاعده ،منطق ،اسکلت ،ساختمان ،چهارچوب ،تنه ،بدن ،پاپوش درست کردن
accidents
اتفاق ، : )adj.& n.(حادثه ،سانحه ،واقعه ناگوار،مصيبت ناگهانى ،تصادف اتومبيل ،(طب )علامت بد مرض ،(من ).صفت عرضى)arazy(،شيى ء،(در نشان خانوادگى )علامت سلاح ،(د).صرف ،عارضه صرفى ،اتفاقى ،تصادفى ،ضمنى ،عارضه( در فلسفه)،پيشامد
intentional
ارادى ،تعمدى ،قصدى ،عمدى
goodbye
خداحافظی
delightful
دلفروز،لذت بخش ،خوشى اور،دلپسند،دلپذير
vernacular
زبان مادرى( زبان محلى)،محلى ،کشورى ،زبان بومى ،زبان مادرى
meet
پرداختن ،ديدار،مطابق شرايط بودن ،تصادم کردن با دشمن درخور بودن ، : )vi.& vt.(برخورد کردن ،يافتن ،معرفى شدن به ،ملاقات کردن ،مواجه شدن ،تقاطع کردن ،پيوستن ، : )adj.&n.(جلسه ،نشست گاه ،درخور،مناسب ،دلچسب ،شايسته ،مقتضى ،تقاطع ،اشتراک
showman
نمايشگر،نمايش دهنده ،ادم چاخان ،تبليغات چى
stupendous
بهت اور،شگفت انگيز،شگفت ،حيرت اور،عجيب ،گزاف
bill
دادخواست ،گزارش جريان دعوى ،سند مالى ،لايحه يا طرح قانونى ،بيجک ،حواله ،اسناد بازرگانى ،منقار،نوعى شمشير پهن ،نوک بنوک هم زدن( چون کبوتران)،لايحه ،قبض ،برات ،سند،(امر ).اسکناس ،صورتحساب دادن
terrific
ترسناک ،هولناک ،مهيب ،عظيم ،فوق العاده
broad
پهناب ،پهن ،عريض ،گشاد،پهناور،زن هرزه
caricature
ادمک ،کاريکاتور ساختن
enormous
بزرگ ،عظيم ،هنگفت
blow
جوشيدن ،دميدن هوا،ذوب ،هدر دادن موقعيت ،پرتاب محکم توپ ،ناتوانى در انداختن تمام ميله هاى بولينگ با دو ضربه ،ضربت ،صدمه ،وزش ،نواختن ،وزيدن ،در اثر دميدن ايجاد صدا کردن ،ترکيدن
bubbling
جوشيدن ،قلقل زدن ،حباب براوردن ،(مج ).خروشيدن ،جوشاندن ،گفتن ،بيان کردن ،حباب ،ابسوار،(مج ).انديشه پوچ
surface
صاف کردن ،نما دادن ،روامدن ،پوشش شوسه ،رويه دادن ،رويه ،بيرون ،نما،ظاهرى ،سطحى ،جلادادن ،تسطيح کردن ،بالاامدن( به سطح اب)
shyster
کسيکه در قانون وسياست فاقد اصول اخلاقى است ،بى همه چيز،بى مرام ،دغل کارى کردن
asides
تخصيص دادن ،الغا کردن ،بکنار،جداگانه ،بيک طرف ،جدا از ديگران ،درخلوت ،صحبت تنها،گذشته از
passion
شهوت ،اشتياق وعلاقه شديد،احساسات تند وشديد،تعصب شديد،اغراض نفسانى ،هواى نفس
power
راندن ،انرژى ،توانايى ،شدت ،دولت ،قوه يا توان( رياضيات)،دستگاه برقى ،برقى ،درشت نمايى قدرت دوربين ،توان( در رياضيات)،برترى ،توان ،اقتدار،سلطه نيروى برق ،قدرت ديد ذره بين ،نيرو بخشيدن به ،نيرومند کردن ،زور بکار بردن
movement
حرکت دادن ،جنبش ،تکان ،حرکت ،تغيير مکان ،گردش ،(مو ).وزن ،ضرب ،نهضت
distinctive
فرق مشخص ،مشخصه ،مشخص ،ممتاز،منش نما
allowed
جائز
performing
بازيگر،انجام دهنده ،وابسته به هنرهاى نمايشى
himself
خودش ،خود او( درحال تاکيد)،خود( ان مرد)
awkward
خامکار،زشت ،بى لطافت ،ناشى ،سرهم بند،غير استادانه
note
تفسير،قبض ،نامه رسمى ،نامه اى که به وسيله نماينده سياسى به حکومت خارجى تسليم مى شودaide-memoire ،سند،اسکناس ،(مو ).کليد پيانو،اهنگ صدا،خاطرات ،تبصره ،يادداشت ها(درجمع)،يادداشت کردن ،ثبت کردن ،بخاطر سپردن ،ملاحظه کردن ،نت موسيقى نوشتن ،توجه کردن ،ذکر کردن
beat
تغييرات شدت صوت در اثر تداخل ضربان ،پيروزى ،گل زدن ،گريختن از چنگ مدافع رسيدن به پايگاه پيش از رسيدن توپ بيس بال صداى منظم پاى اسب ،حرکت قايق بسمت باد،تعداد پاروزنها در هر دقيقه ،تعداد ضربات پا دريکسرى ضربات بازوى شناگر ضربه زدن( شمشيربازى)،غالب شدن ، : )vi.& vt.(تپيدن ،کتک زدن ،چوب زدن ،شلاق زدن ،کوبيدن ، : )n.(ضرب ،ضربان ،نبض ،قلب ،تپش ،ضربت موسيقى ،غلبه ،پيشرفت ،زنش
catch
بل گيرى ،رسيدن به نفر جلو،کشتى کج ،بازى دستش ده ،بل گرفتن دخول پارو در اب ،مانوردادن روى موج و رانده شدن موج سوار بطرف ساحل ،نيروى اوليه بازوى شناگر در شروع حرکت ماهى گرفتن ،از هوا گرفتن ،بدست اوردن ،جلب کردن ،درک کردن ،فهميدن ،دچار شدن به ،عمل گرفتن،اخذ،دستگيره ،لغت چشمگير،شعار
told
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)tell ،گفته شده
deadline
اخرين مهلت ،سررسيد،از کار افتاده ،منتظر تعمير،ضرب العجل ،فرجه
agreed
پذيرفته ،موافق ،قرار شده
scrambling
تکاپوی
cannot
بازگشت شود به کن
jiggles
تکان اهسته ،جنبش ،اهسته تکان دادن
threaded
بند کشيده ،نخ کشيده
helps
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
whereas
از انجاييکه ،بادر نظر گرفتن اينکه ،نظر به اينکه ،چون ،در حاليکه ،درحقيقت
accord
: )vt.& vi.(جورکردن ،وفق دادن ،اشتى دادن ،تصفيه کردن ،اصلاح کردن ،موافقت کردن(با)،قبول کردن ، : )n.(سازگارى ،موافقت ،(مو ).توافق ،هم اهنگى ،دلخواه ،طيب خاطر،(حق ).مصالحه ،قرار،پيمان غير رسمى بين المللى
dutch
: )adj.& n.(هلندى ،زبان هلندى ، : )adv.& vt.& vi.(هرکس بخرج خود،دانگى
french
: )vt.(خلال کردن( باقلا وامثال ان)،مقشر کردن ، : )vt.& adj.& n.(فرانسوى ،زبان فرانسه ،فرانسوى کردن
opportunity
فرصت ،مجال ،دست يافت ،فراغت
toughest
پى مانند،سفت ،محکم ،شق ،با اسطقس ،خشن ،شديد،زمخت ،بادوام ،سخت ،دشوار
puppets
عروسک خيمه شب بازى ،دست نشانده
alive
در قيد حيات ،روشن ،سرزنده ،سرشار،حساس
subtle
زيرک ،محيل ،ماهرانه ،دقيق ،لطيف ،تيز ونافذ
anyone
هرکس ،هرچيز،هرشخص معين
staring
خيره ،زننده ،برجسته
places
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
stare
خيره نگاه کردن ،رک نگاه کردن ،از روى تعجب ويا ترس نگاه کردن ،خيره شدن
exaggerated
مبلغ اغراق اميز ( زياد)
poses
: )n.vt.& vi.(مطرح کردن ،گذاردن ،قراردادن ،اقامه کردن ،ژست گرفتن ،وانمود شدن ،قيافه گرفتن ،وضع ،حالت ،ژست ،قيافه گيرى براى عکسبردارى ،baffle( : )vt.(،puzzle،)questionسوال پيچ کردن باسئوال گي ر انداختن
single
عزب ،مسابقه يکنفره ،واحد،منفرد،تک ،فرد،تنها،يک نفرى ،انفرادى ،مجرد،(معمولا با )out جدا کردن ،برگزيدن ،انتخاب کردن
stretch
کشش ،دراز کردن ، : )vt.& vi.(کشيدن ،امتداددادن ،بسط دادن ،منبسط کردن ،کش امدن ،کش اوردن ،کش دادن ،گشادشدن ، : )n.& adj.(بسط،ارتجاع ،قطعه(زمين)،اتساع ،کوشش ،خط ممتد،دوره ،مدت
cossacks
قزاق
impossible
غير ممکن ،امکان نا پذير،نشدنى
indicating
تعيين کننده
mentioning
تذکر،ياداورى ،نام بردن ،ذکر کردن ،اشاره کردن
legendary
افسانه اى
partner
يار( در مسابقه هاى دوبل)،شريک شدن ،شريک کردن ،شريک ،همدست ،انباز،همسر،يار
dick
اظهارمثبت کردن ،سوگندخوردن
huemer
رنگمايه ،چرده ،رنگ ،شکل ،تصوير،ظاهر،نما،صورت ،هيئت ،منظر
wicked
نابکار،شرير،بدکار،تبه کار،گناهکار،بد خو،بدجنس
sheets
پوشاندن ،ورقه ورقه کردن ،طناب تنظيم بادبان ناو،صفحه ،تخته ،پهنه ،سطح ،متورق ،ورقه ورقه ،ورق شده ،ملافه کردن ،ورقه کردن
typically
به طور نمونه يا رمز
signature
اثر،دستينه ،صحه ،توشيح ،امضاء کردن
created
افريده - مخلوق
maquettes
ماکت ،شکل کوچک چيزى
sculpture
پيکرسازى ،پيکرتراشى ،مجسمه سازى ،پيکر تراشى ،سنگتراشى کردن
innovation
حرکت جديد،نواورى ،بدعت ،ابداع ،تغيير،چيز تازه ،نو اورى
sculptors
کارگاه ،پيکرتراش ، )sculptress(مجسمه ساز،حجار،پيکر تراش ،تنديس گر
determine
تصميم گرفتن ،مصمم شدن ،حکم دادن ،تعيين کردن
characteristic
صفت اختصاصى يا مميز،نشان ويژه علامت مشخصه ،منشى ،خيمى ،نهادى ،نهادين ،منش نما،نشان ويژه ،صفت مميزه ،مشخصات ،مشخصه
incorporate
تاسيس کردن ،يکى کردن ،بهم پيوستن ،متحد کردن ،داخل کردن ،جادادن ،داراى شخصيت حقوقى کردن ،ثبت کردن(در دفتر ثبت شرکتها)،اميختن ،ترکيب کردن ،معنوى ،غير جسمانى
awful
مهيب يا ترسناک ،ترس ،عظمت
mouth
دهانه ،مصب ،مدخل ،بيان ،صحبت ،گفتن ،دهنه زدن( به)،در دهان گذاشتن(خوراک)،ادا و اصول در اوردن
reconcile
صلح دادن ،اشتى دادن ،تطبيق کردن ،راضى ساختن ،وفق دادن
profile
شکل دادن ،فرم دادن ،شکل ،فرم ،پروفيل ،برش طولى ،نمودار خصوصيات ،نمايه ،مقطع عرضى ،برش عمودى ،نقشه برش نما،عکس نيمرخ ،برجسته ،نمودار يا منحنى مخصوص نمايش چيزى
essentially
اصلا"،دراصل ،ذاتا"،بطور ضرورى ،واقعا"
guides
Processing Equipment،هدايت کردن ،ناو راهنما،هادى( جنگ افزار)،غلاف ،راندن ،راهنمايى کردن ،رهبر،هادى ،کتاب راهنما،راهنمايى کردن ،تعليم دادن
cleanup
توپزن چهارم که معمولا قوى است
since
بعد از،پس از،از وقتى که ،چون که ،نظر باينکه ،ازاينرو،چون ،از انجايى که
dimensions
اندازه گرفتن ،ديمانسيون ،برز،حجم ،اندازه ،بعد،اهميت ،ابعاد
replica
نسخه عين ،عين ،المثنى
stay
سپر،ماندن ،توقف کردن ،نگاه داشتن ،بازداشتن ،توقف ،مکث ،ايست ،سکون ،مانع ،عصاء،نقطه اتکاء،تکيه ،مهار،حائل ،توقفگاه
research
تحقيقات علمى ،جستجو،تجسس ،تحقيق ،تتبع ،کاوش ،پژوهيدن ،پژوهش کردن
puppeteers
خيمه شب باز،بازيگر
skinny
پوستى ،لاغر،پوست واستخوان
nose
بينى اسب ،سر لوله ،دهانه ،عضو بويايى ،نوک بر امده هر چيزى ،دماغه ،بو کشيدن ،بينى ماليدن به ،مواجه شدن با
chunk
تکه بزرگ يا کلفت وکوتاه( درمورد سنگ ويخ وچوب)،(مج ).کنده ،مقدار قابل توجه
cherry
گيلاس
rigidity
صلابت ،سختپايى ،ثبات مسير،صلبيت ،انعطاف ناپذيرى ،سختى ،استحکام ،سفتى
neck
نخ نخ شدن ،کم شدن ناگهانى مقاطع فلزات نرم ،نخ شدگى ،قسمتى از سر چوب گلف و لاکراس ،گردن سر و گردن اسب ،گردن ،گردنه ،تنگه ،ماچ و نوازش کردن
photograph
عکس برداشتن از،عکسبردارى کردن
pictures
تصوير،منظره ،سينما،با عکس نشان دادن ،روشن ساختن ،نقاشى کردن ،تصور،وصف ،مجسم کردن
looking
نما،بنظر اينده
chart
کاغذ،نوار،تابلو نمودار،نقشه( ى دريايى)،ترسيمه ،چارت ،طرح طرح تير،نمودار،جدول( اطلاعات)،گرافيگ ،ترسيم امارى ،بر روى نقشه نشان دادن ،کشيدن ،طرح کردن ،نگاره
archives
بايگانى
remarkable
قابل توجه ،عالى ،جالب توجه
opened
باز کردن ،قابل بحث ،واريز نش ،سکى] ،وضع زه هنگام کشيده شدن ،خط باز بى دفاع( شمشيربازى)،فضاى باز،زمين باز،گسترده ، : )adj.(باز،گشوده ،سرگشاده ،داير،روباز،ازاد،بى الايش ،مهربان ،رک گو،صريح ،درمعرض ،بى پناه ،بى ابر،واريز نشده ،)vt.vi.(بازکردن ،گشودن ،گشادن ،افتتاح کردن ،اشکارکردن بسط دادن ،مفتوح شدن ،شکفتن ،روشن شدن ،خوشحال شدن ،باز شدن
display
نمايشگر،صفحه نمايش ،در معرض نمايش ،نمايش دادن ،نشان دادن ،ابراز کردن ،اشکارکردن ،نمايش ،تظاهر،جلوه ،نماياندن
lobby
تحميل گرى کردن ،راهرو،دالان ،سالن انتظار(در راه اهن و غيره)،سالن هتل و مهمانخانه ،سخنرانى کردن ،(امر ).براى گذراندن لايحه اى( درسالن انتظارنمايندگان مجلسين )سخنرانى وتبليغات کردن
tools
ابزار
reluctant
بى ميل
dragon
گردان سوار اسبى ،اژدها،(نج ).منظومه دراکو
shelves
قفسه
projects
طرح يا پيشنهاد کردن ،تصور کردن تصوير کردن ،پيشنهاد کردن ،ارائه دادن ،بيرون زدن پيش امدن ،ظاهر کردن ،نقشه کشيدن ،طرح ريزى کردن ،برجسته بودن ،پيش افکندن ،پيش افکند،پرتاب کردن ،طرح ،نقشه ،پروژه افکندن
decade
دهه ،عدد ده ،دوره ده ساله ،دهدهى
growing
روينده ،نمو کننده
firewood
هيزم
especially
مخصوصا"
constantinople
استانبول ،قسطنطنيه
menace
تهديد کردن ،چيزى که تهديد کننده است ،مخاطره ،تهديدکردن ،ارعاب کردن ،چشم زهره رفتن
amusing
سرگرم کننده ،تفريح دهنده
doubt
شبهه ،گمان ،دودلى ،نامعلومى ،شک داشتن ،ترديد کردن
genuine
خالص ،اصل ،اصلى ،واقعى ،حقيقى ،درست
threat
خطر،خصم ،دشمن ،تهديد کردن ،ترساندن
hero
قهرمان ،دلاور،گرد،پهلوان داستان
pinocchios
پینوکیو
upcoming
زود اينده ،دراتيه نزديک ،رسيدنى
particularly
مخصوصا"،جزءبجزء
swinging
تاب خورنده ،موزون
cage
تالار سرپوشيده ،درقفس نهادن ،درزندان افکندن
lightning
برق( در رعد وبرق)،اذرخش زدن ،برق زدن
thunder
تندر،رعد زدن ،اسمان غرش کردن ،باصداى رعد اسا ادا کردن
caravan
کاروان
cake
قرص ،قالب کردن ،بشکل کيک دراوردن
terrible
وحشتناک ،وحشت اور،ترسناک ،هولناک ،بسيار بد،سهمناک
pulling
خميدگى
bars
کانون وکلا،جايگاه متهمين در دادگاه ،چوب افقى بالاى مانع( دو و ميدانى)،ستون ،ميله اهنى ،نوشگاه ،خور،ميل ،ميله ،شمش ،تير،نرده حائل ،مانع شدن ،(مج ).مانع ،جاى ويژه زندانى در محکمه ،(با)theوکالت ،دادگاه ،هيئت وکلاء،ميکده ،بارمشروب فروشى ،ازبين رفتن(ادعا )رد کردن دادخواست ،بستن ،مسدودکردن ،بازداشتن ،ممنوع کردن ،بجز،باستنثاء،بنداب
bouncing
پرعضله ،قوى ،خوش بنيه ،تندرست ،سرزنده
convincingly
بطورمتقاعد کننده ،چنانکه متقاعد کند
feet
پاچنگال برداشتن ،پازدن ،قدم زدن ،پايه ،پايين ،دامنه
props
اثاثيه صحنه نمايش
wagons
)waggon(واگن ،ارابه ،بارکش ،با واگن حمل کردن
reference
اشاره ،مراجعه رجوع ،ارجاع امر به داورى ،توصيه ،مراجعه و رجوع کردن ،مدارک ،منبع ،ماخذ،ارجاع ،مرجع ،مراجعه ،رجوع ،کتاب بس خوان ،بازگشت ،عطف ،کتاب مخصوص مراجعات علمى وادبى و غيره
object
مورد،اعتراض داشتن ،شيئى ،چيز،مقصود،شى ء،موضوع ،منظره ،هدف ،مفعول ،کالا،اعتراض کردن ،مخالفت کردن
wiggle
لوليدن ،جنبيدن ،وول خوردن ،تکان دادن ،لوشيدن
jelly
دلمه ،لرزانک ،ماده لزج ،جسم ژلاتينى
filmed
غشا،پرده نازک ،فيلم عکاسى ،فيلم سينما،(درجمع )سينما،غبار،تارى چشم ،فيلم برداشتن از
miniature
نقاشى باتذهيب ،مينياتور،کوچک ،کوتاه
treadmill
چرخ افقى بزرگى که زندانيان ان را بحرکت دراورند،چرخ عصارخانه ،کارپرزحمت
frames
کالبد،فريم ،چارچوب کمان ،استاتور،استخوان بندى ،مدت زمان به کيسه انداختن تمام گويهاى بازى اسنوکر،سازه ،قواره ،زهوار دور دنده عرضى ،شاسى ،قاب کردن ،قاب گرفتن ،چارچوب گرفتن ،طرح کردن ،تنظيم کردن ،بيان کردن ،فرمول ،قاعده ،منطق ،اسکلت ،ساختمان ،چهارچوب ،تنه ،بدن ،پاپوش درست کردن
size
چسب زدن ،اهار زدن ،به اندازه کردن ،بزرگى ،مقدار،قالب ،سايز،ساختن يارده بندى کردن برحسب اندازه ،چسب زنى ،اهارزدن ،بر اورد کردن
ordinary
معمولى ،عادى ،متداول ،پيش پا افتاده
combined
مرکب ،ترکيب شده
complicated
پيچيده ،بغرنج
similar
تالى ،شبيه ،مطابق ،همسان ،همانند،مشابه ،يکسان
inside
نزديک به مرکز بخش درونى ،ناحيه نزديک سبد بسکتبال ،نزديک به تور واليبال ،تويى ،درون ،داخل ،باطن ،نزديک بمرکز،قسمت داخلى ،تو،اعضاى داخلى
clanking
چکاچاک( صداى زنجير)،چکاچاک کردن
kinda
نیمه
rusty
زنگ زده ،فرسوده ،عبوس ،ترشرو
climb
بالا کشيدن ،بالارفتن ،صعود کردن ،ترقى کردن
lock
محکم نگهداشتن ،قفل گلنگدن ،چفت شدن ،طره گيسو،دسته پشم ،چخماق تفنگ ،چفت و بست ،مانع ،سد متحرک ،سدبالابر،چشمه پل ،محل پرچ يا اتصال دوياچند ورق فلزى ،قفل کردن ،بغل گرفتن ،راکد گذاردن ،قفل شدن ،بوسيله قفل بسته ومحکم شدن ،محبوس شدن
consistent
غلظت ،استحکام ،سازگار،نامتناقض ،استوار،ثابت قدم
sleeping
خوابيدن ،خواب رفتن ،خفتن
accept
قبول شدن ،پذيرفتن ،پسنديدن ،قبول کردن
cheat
موضع گرفتن در نقطه دور براى دفاع( فوتبال امريکايى)،ادم متقلب وفريبنده ،فريب دادن ،خدعه کردن ،گول زدن ،جر زدن
scale
مقياس کردن ،حرکت تعادلى ژيمناستيک ،قپان ،خطکش ،طبلک درجه ،طبله ،ميزان مقياس درجه ،شاخص ،ستون درجه ،رسوب جدار داخلى ديگ بخار ناو،جدول ،درجه ،ن
consistently
بطور موافق ،بدون تناقض
throughout
سراسر،تماما،از درون و بيرون ،بکلى
whale
وال ،عظيم الجثه ،نهنگ صيد کردن ،قيطس
comic
خنده دار،مضحک ،وابسته به کمدى
thunderclap
صداى صاعقه مانند،صداى تندر،غرش رعد
hits
ضربه به توپ يا حريف ،ضربه شمشيرباز به بدن حريف ،اصابت گلوله ،اصابت تير تصادف ،ضربه زدن به دشمن ،خوردن گلوله به هدف ،ضربت ،تصادف ،موفقيت ،نمايش يافيلم پرمشترى ،خوردن به ،اصابت کردن به هدف زدن
climax
اوج ،راس ،قله ،منتها درجه ،باوج رسيدن
flashes
درخش ،درخشيدن ،نور مختصر،پيام انى يا برق اسا،نور،روشنايى مختصر،يک ان ،لحظه ،بروز ناگهانى ،جلوه ،تشعشع ،برق زدن ،ناگهان شعله ور شدن ،زود گذشتن ،فلاش عکاسى ،تلالو،تاباندن
front
نماى جلو،سمت دشمن ،خط اول ميدان رزم پيشانى ،جبهه هوا،فرمان سر روبرو جلو،صف پيش ،نما،طرز برخورد،جلودار،منادى ،جبهه جنگ ،بطرف جلو،روکردن به ،مواجه شده با،روبروى هم قرار دادن ،مقدمه نوشتن بر،درصف جلو قرارگرفتن
policeman
مامور پليس ،پاسبان
explain
توضيح دادن ،باتوضيح روشن کردن ،شرح دادن
explanation
توضيح ،تعريف ،بيان ،شرح ،تعبير،تفسير
fault
خطاى پا در سرويس ،خطاى سرويس اسکواش ،گير،کاستى ،گناه ،عيب ،نقص ،خطا،اشتباه ،شکست زمين ،چينه ،گسله ،تقصير کردن ،مقصر دانستن
guess
گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن
father
والد،موسس ،موجد،بوجود اوردن ،پدرى کردن
sniffs
بينى گرفتن ،فن فن کردن ،اب بينى را بالا کشيدن ،بوکشيدن ،موس موس کردن ،استشمام کردن
buck
گوزن نر،دولا دولا رفتن سواره نظام ،درو کردن( سوار نظام)،جنس نر اهو وحيوانات ديگر،(امر )قوچ ،دلار،بالا پريدن وقوز کردن(چون اسب)،ازروى خرک پريدن ،مخالفت کردن با( دربازى فوتبال وغيره)،جفتک انداختن
worse
(وجه تفضيلى)bad ،وخيم تر،بدترى
sobbing
هق هق ،همراه با سکسکه وبغض گريه کردن
easy
اسان ،سهل ،بى زحمت ،اسوده ،ملايم ،روان ،سليس
carriage
کنترل چاپگر،نرده ،بردن ،حمل کردن ،باربرى ،کرايه ،قنداق توپ يا جنگ افزار،کالسکه ،نورد
window
روزنه ،ويترين ،دريچه ،پنجره دار کردن
past
سابقه ،بعد از،پايان يافته ،پيشينه ،وابسته بزمان گذشته ،ماقبل ،ماضى ،گذشته از،درماوراى ،دور از،پيش از
landscape
(باغدارى )خاکبردارى وخيابان بندى کردن ،دورنما،چشم انداز،بامنظره تزئين کردن
dissolving
انحلال
reappearance
ظهور
classical
رده اى ،کلاسيک ،وابسته به ادبيات باستانى( يونان وروم)،پيرو سبکهاى باستانى
hello
هالو( کلمه اى که در گفتگوى تلفنى براى صدا کردن طرف بکار ميرود)،سلام کردن
chance
احتمال ،تصادفى( درامار)،بخت ،تصادف ،شانس ،فرصت ،مجال ،اتفاقى ،اتفاق افتادن
everyone
همه ( کس) ،هرکس
deserves
سزيدن ،سزاوار بودن ،شايستگى داشتن ،لايق بودن ،استحقاق داشتن
entitled
مستحق
messages
خبر،پيام ،پيغام دادن ،رسالت کردن ،پيغام
staging
تمرين اب خاکى ،تمرين کردن ،سوار شدن يا سوار کردن پرسنل در ناو يا هواپيما،استقرار موقت ،سوار کردن ،جا دادن ،اسکان دادن ،چوب بست ،اسکلت ،رانندگى کالسکه ،نمايش ،برصحنه اورى ،باکالسکه سفر ردن
trying
کوشا،ساعى ،سخت
bluff
توپ زدن ،حريف را از ميدان درکردن ،توپ ،قمپز،چاخان ،سراشيب ،پرتگاه
maximum
ماکزيمم ،بيشترين ،بيشين ،بزرگترين وبالاترين رقم ،منتهى درجه ،بزرگترين ،بالاترين ،ماکسيمم ،بيشينه ،حداکثر
effectiveness
اثر،تاثير،کارايى ،سودمندى ،تاثير
wand
دستگاه ورودى خواندن برچسب هاى رمزى شمش نورى به وسيله حس کردن الگوهاى نورى فضاهاى تيره و روشن ،دستگاه نورى دستى که مى تواند برچسب هاى کدگذارى شده کدهاى ميله اى و کاراکتر را خوانده و معرفى کند،عصا،گرز،چوب ميزانه ،چوب گمانه ،ترکه
harmony
هارمونى ،تطبيق ،توازن ،هم اهنگى ،همسازى
visualization
تجسم فکرى ،تجسم ،تصور
cutaway
(نيم تنه)
reactions
)reactional(واکنش ،انفعال ،عکس العمل ،انعکاس ،واکنشى
perhaps
گويا،شايد،ممکن است ،توان بود،اتفاقا
truth
راستى ،صدق ،حقيقت ،درستى ،صداقت
birdcage
چهارچوب فلزى کانتينرها
befuddled
گيج کردن ،(بامشروب )سرمست کردن
subconsciously
ناخود اگاه ،نیمه هشیار،نیمه اگاه ،درحالت ناخوداگاهى , نیمه هشیار
giving
انجمن پردازش اطلاعات در المان غربى لباس دو تکه اى پنبه اى سبک جودو
answers
پاسخ( معمولا "به تهديد)، : )vt.(پاسخ دادن ،جواب دادن ،از عهده برامدن ،ضمانت کردن ،دفاع کردن( از)،جوابگو شدن ،بکار امدن ،بکاررفتن ،بدرد خوردن ،مطابق بودن( با)،جواب احتياج را دادن : )n.( جواب ،پاسخ ،دفاع
deeper
نقطه ميانى سر پيچ( شمشيربازى)،گود،ژرف ،عميق
predicament
مخمصه ،حالت ،وضع نامساعد،وضع خطرناک
morality
سيرت ،اخلاقيات ،اخلاق
choose
گزيدن ،انتخاب کردن ،خواستن ،پسنديدن
kids
بزغالگان
believable
باور کردنى ،قابل قبول
rather
سريع تر،بلکه ،تا يک اندازه ،نسبتا،با ميل بيشترى ،ترجيحا
mainly
بيشتر،اساسا"،اصلا"
pluto
(افسانه يونان )خداى عالم اسفل ،ستاره پلوتو
notably
بطور برجسته يا قابل ملاحظه
playful
سربهواه ،اهل تفريح و بازى ،بازيگوش ،سرزنده و شوخ
flypaper
کاغذ سمى مگس کش
stuck
(زمان گذشته فعل)stick
butt
خوردن ،از سر يا لب جفت شدن ،نوک ،لبه ،لولاى فرنگى ،ضربه با سر به حريف ،سرشاخ انتهاى چوب هاکى ،قسمت انتهايى چوب گلف ،قسمت انتهاى راکت تنيس ،قسمت انتهاى چوب بيليارد،تپه يا برامدگى پشت زمين هدف ،دسته چوب ماهيگيرى ،پشته ،قنداق تفنگ ،ته سيگار،فيلتر سيگار کف ،شاخ زدن ،ضربه زدن ،پيش رفتن ،پيشرفتگى داشتن ،نزديک يامتصل شدن ،بشکه ،بيخ ،کپل ،ته درخت ،ته قنداق تفنگ ،هدف
articulate
شمرده سخن گفتن ،مفصل دار کردن ،ماهر در صحبت ،بندبند
lecture
کنفرانس ،درس ،سخنرانى کردن ،خطابه گفتن ،نطق کردن
transcribed
استنساخ کردن رونوشت برداشتن ،اوانويسى کردن ،رونويس کردن ،رونوشت برداشتن ،نقل کردن ،رونويسى کردن
printed
دستگاه زيراکس ،باسمه ،عکس چاپى ،مواد چاپى ،چاپ کردن ،چاپ ،طبع ،منتشر کردن ،ماشين کردن
instinctual
غريزى
understood
مستفاد
inspired
الهام شده ،ملهم
blokes
ادم ،رفيق ،همکار،يارو
money
پول ،اسکناس ،سکه ،مسکوک ،ثروت
conspiratorial
حاکى از توطئه وتوطئه سازى ،توطئه اميز
source
سرچشمه ،منبع ،منشاء،مايه مبداء،ماخذ
table
به جدولى انتقال دادن ،جدول( جدول محاسبات)،سفره ،خوان ،لوح ،جدول ،ليست ،(در مجلس )از دستور خارج کردن ،معوق گذاردن ،روى ميز گذاشتن ،در فهرست نوشتن ،کوهميز،مطرح کردن
underneath
زير بودن( کشتى)،در زير،از زير،زيرين ،پايينى ،پايين
menacing
شوم
coachman
درشکه چى ،کالسکه چى
geography
جغرافى ،علم جغرافيا،شرح
establishing
برقرار کردن ،تاسيس کردن ،دايرکردن ،بنانهادن ،برپاکردن ،ساختن ،برقرارکردن ،تصديق کردن ،تصفيه کردن ،کسى رابه مقامى گماردن ،شهرت يامقامى کسب کردن
cutaways
(نيم تنه)
locations
وضع ،جايگاه ،موقعيت ،تعيين محل ،جا،مکان ،اندرى
located
قرار دارد
facing
صيقل ،روسازى ،پوشش ،يقه و سردست و مغزيهاى لباس نظامى حرکات در جاى نظامى ،علائم رياضى( مثل xو)+ ،روکش ،نما،رويه
talking
سخنگو،ناطق
boys
پسر بچه ،پسر،خانه شاگرد
concert
توافق ،تفاهم ،انجمن ساز واواز،هم اهنگى ،کنسرت ،مرتب کردن ،جور کردن
horrifying
وحشتناک
shocker
اخبار موحش ،مطالب مهيج ،تحريک کننده
impresses
: )vt.&vi.(تحت تاثير قرار دادن ،باقى گذاردن ،نشان گذاردن ،تاثير کردن بر،مهر زدن ، : )n.(مهر،اثر،نقش ،طبع ،نشان
studied
از روى مطالعه ،دانسته ،عمدى ،تعمدى ،از پيش اماده شده
attitude
وضع ،حالت قرار گرفتن ،گرايش ،حالت ،هيئت ،طرز برخورد،روش و رفتار
watched
نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن
cutting
برش کارى ،مقطع ،برنده ،قلمه گياه ،قلمه زنى ،برش روزنامه
direction
امتداد،گرا،دستورالعمل ،سمت ،ارشاد،دستور،رهبرى ،اداره جهت ،راه ،مسير،جهت ،سو،هدايت
appears
ظاهرشدن ،پديدار شدن
effortless
گردیده
disappear
ناپديد شدن ،غايب شدن ،پيدا نبودن
return
عودت دادن ،پس فرستادن ،عملکرد،گزارش رسمى مامور شهربانى يا ساير مامورين رسمى در جواب نامه اى که دادگاه به ايشان نوشته کيفيت پيگرد را در پرونده بخصوصى سوال مى کند،اعاده بازگشت ،عودت ،گزارش دادن ،گزارش رسمى ،بازده ،درامد،بازگشت ،برگشت ،برگرداندن ،برگشتن،مراجعت کردن ،رجعت ،اعاده
clothing
روکش ،گونى پيچ ،پوشاک ،لباس
loose
توپ سرگردان بى صاحب ،لق ،گشاد،ول ،بى ربط،هرزه ،بى بندوبار،لوس وننر،بى پايه ،بى قاعده ،رهاکردن ،درکردن(گلوله وغيره)،منتفى کردن ،برطرف کردن ،شل وسست شدن ،نرم وازاد شدن ،حل کردن ،از قيد مسئوليت ازاد ساختن ،سبکبار کردن ،پرداختن
floppy
نرم ،مسخره وار،سست
material
ماده کار،کالا،نيرو،مواد،ماتريال ،مصالح ساختمان ،چيز،جنس ،ماده ،مصالح ،مادى ،جسمانى ،مهم ،عمده ،کلى ،جسمى ،اساسى ،اصولى ،مناسب ،مقتضى ،مربوط،جسم
waist
ميانه ناو،دور کمر،کمر لباس ،کمربند،ميان تنه
coat
لايه( ى رنگ)،پوشش ،کت ،نيمتنه ،پوشاندن ،روکش کردن ،اندودن
lighter
دوبه ،فندک ،کبريت ،گيرانه ،با قايق بارى کالا حمل کردن
shirt
پيراهن پوشيدن
sleeves
مهره ماسوره ،بوش ،موف مفصل ،پوسته ،(درجه)،روکش ،غلاف ،روپوش ،سردست ،پرچم بادنما،استين زدن به ،در استين داشتن
flopping
شيوه فاسبورى ،پرش از پشت( پرش ارتفاع)،صداى چلپ ،باصداى تلپ افتادن ،شکست خوردن
stupid
کند ذهن ،نفهم ،گيج ،احمق ،خنگ ،دبنگ
tends
نگهدارى کردن از،وجه کردن ،پرستارى کردن ،مواظب بودن ،متمايل بودن به ،گرايش داشتن ،گراييدن ،ميل کردن
elegant
يک برنامه با کمترين مقدار حافظه اصلى طراحى يک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهاى بکار برده شده براى انجام کارهاى گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلى استفاده کند،ظريف ،زيبا،با سليقه ،پربراز،برازنده
sweep
تاب ،بردن توپ از کنار خط به کمک سدکنندگان راه باز کن( فوتبال امريکايى)،جارو کردن ،تجسس منطقه با رادار مين روبى کردن ،پاک کردن منطقه عمليات پاک سازى ،روفتن ،روبيدن ،رفت و برگشت ،جاروب کردن ،زدودن ،از اين سو بان سوحرکت دادن ،بسرعت گذشتن از،وسعت ميدان ديد،جارو
elegance
براز،ظرافت ،لطافت ،زيبايى ،وقار،ريزه کارى ،سليقه
ratty
موشى ،موش وار،موش مانند
tears
( : )n.(معمولا بصورت جمع )اشک ،سرشک ،گريه ، : )n.vt.& vi.(دراندن ،گسيختن ،گسستن ،پارگى ،پاره کردن ،دريدن ،چاک دادن
patches
بهم پيوستن ،تکه ،مشمع روى زخم ،قطعه زمين ،جاليز،مدت ،زمان معين ،وصله ناجور،وصله کردن ،وصله دوزى کردن ،تعمير کردن ،بهم جور کردن ،سرهم کردن
likes
دوست داشتن
mechanically
بطور مکانيکى ،بطور خودکار
support
حمايت يا تقويت کردن تحمل کردن ،اثبات کردن ،تاييد کردن نگهدارى ،تکفل کردن ،تاييد کردن پايه ،نگهدارى کردن ،نگهدارنده ،تکيه گاه ،تصديق کردن ،تکيه گاه ،تاييد کردن ،تحمل کردن ،حمايت کردن ،متکفل بودن ،نگاهدارى ،تقويت ،تاييد،کمک ،پشتيبان زير برد،زير برى ،پشتيبانى کردن
happening
اتفاق ،رويداد،پيشامد
control
بازرسى کردن ،کنترل کردن فرمان ،اختيار،بازرسى نظارت ،جلوگيرى ،سيستم کنترل شبکه دستگيره کنترل ،مهار،کنترل کردن ،نظارت کردن ،تنظيم کردن ،بازرسى ،کنترل ،بازبينى ،کاربرى
safely
بسلامت ،بدون خطر
involved
در گير،پيچيده ،بغرنج ،مبهم ،گرفتار،مورد بحث
felt
پشم ماليده ونمد شده ،نمدپوش کردن ،نمد مالى کردن : )p.of feel( زمان ماضى فعلfeel
leaps
جست ،پرش ،جستن ،دويدن ،خيز زدن
bounds
محدوده
beyond
انسوى ،انطرف ماوراء،دورتر،برتر از
immerse
غوطه ور کردن ،فرو بردن ،زير اب کردن ،پوشاندن ،غوطه دادن ،غسل ارتماسى دادن(براى تعميد)
ourselves
مال ما،خودمان
atmosphere
اتمسفر استاندارد،اتمسفر،پناد،کره ء هوا،جو،واحد فشار هوا،فضاى اطراف هر جسمى( مثل فضاى الکتريکى ومغناطيسى)
stagecoach
کالسکه ،دليجان
shots
ضربه ،شوت ،گلوله سربى ،تيرانداز ماهر،ساچمه وزنه براى مردان 7/26 کيلوگرم و براى زنان25 ¹ 4/کيلوگرم( پرتاب وزنه)،تيرزدن ،امپول ،تير پرتاب شده ،تيراندازى شده ،تيرخورده ،گلوله ،تير،ساچمه ،رسايى ،پرتابه ،تزريق ،جرعه ،يک گيلاس مشروب ،فرصت ،ضربت توپ بازى ،منظره فيلمبردارى شده ،عکس ،رها شده ،اصابت کرده ،جوانه زده
accompanying
ضميمه ،همراه
yours
مال شما،مال خود شما(ضمير ملکى)
voiced
واک بر
perennially
بطور ماندگاريا دائمى ،هميشه ،دائما
juvenile
نوجوان ،در خور جوانى ،ويژه نو جوانان
racing
(مج ).مسابقه ،رقابت ،مربوط بمسابقه ،مسابقه دهنده
jockeys
اسب سوار حرفه اى ،چابک سوار،گول زدن ،با حيله فراهم کردن ،نيرنگ زدن ،اسب دوانى کردن ،سوارکار اسب دوانى شدن
moore
حرکت مور
seven
هفتمين ،يک هفتم ،هفت چيز
dwarfs
قدکوتاه ،کوتوله شدن ،کوتاه جلوه دادن
silent
خموش ،خاموش ،ساکت ،بيصدا،ارام ،صامت ،بيحرف
cook
اشپز،پختن
language
زبان ،لسان ،کلام ،سخنگويى ،تکلم ،بصورت لسانى بيان کردن
savvy
)savvey(ادراک ،فهم ،فهميدن ،درک کردن ،زرنگ ودانا
cheering
تسلى بخش
island
پل فرماندهى ناو هواپيمابر،ابخست ،محل ميخکوبى شده وسط خيابان و ميدان و غيره ،جزيره ساختن ،جزيره دار کردن
treasure
گنج ،خزانه ،ثروت ،جواهر،گنجينه اندوختن ،گرامى داشتن ،دفينه
setting
کلاف ،خودگيرى ،گيرش ،صحنه پردازى ،اهنگ ،مقام ،جاى نگين ،قرارگاه ،کار گذارى ،وضع ظاهر،محيط،زمينه ،نشاندن
accidental
تصادفى ،اتفاقى ،غير مترقبه ،عرضى )arazy(ضمنى ،عارضى ،غير اساسى ،پيش امدى
topical
موضوعى ،موضعى ،محلى
indulge
مخالفت نکردن ،مخالف نبودن ،رها ساختن ،افراط کردن( دراستعمال مشروبات و غيره)،زياده روى کردن ،شوخى کردن ،دل کسى را بدست اوردن ،نرنجاندن
translation
برگردان ،ترجمه ،پچواک ،تفسير،انقال ،حرکت انتقالى
takeoff
اغاز پرش
concurrently
يکجا،باهم ،دمسازانه
candy
اب نبات ،نبات ،شيرين کردن ،نباتى کردن
cookies
اشپز،پختن
steered
بردن ،راهنمايى کردن ،هدايت کردن ،گوساله پروارى ،رهبرى ،حکومت ،اداره کردن ،راندن
creepy
مور مور کننده ،وحشت زده ،غير عادى
scheme
(نقشه)،پروژه( پيش افکند)،برنامه ،ترتيب ،رويه ،تدبير،تمهيد،نقشه طرح کردن ،توطئه چيدن
muted
خاموش
destruction
خرابى ،ويرانى ،تخريب ،اتلاف ،انهدام ،تباهى
taken
گرفته شده
colored
رنگى ،ملون ،نژادهاى غير سفيد پوست ،رنگين
lights
شش)shosh( ،ريه جانوران
nighttime
شب ،شبانگاه( يعنى ازمغرب تاسپيده دم)
dark
تيره کردن ،تاريک کردن
destroying
تلف کردن ،تخريب کردن ،خراب کردن ،ويران کردن ،نابود ساختن ،تباه کردن
ingredients
جزء ترکيبى ،(در جمع )اجزاء،ذرات ،داخل شونده ،عوامل ،عناصر
magic
جادوگرى ،جادو،سحر اميز
necessarily
لزوما
transformation
گشتار،دگرسازى ،تغيير شکل ،تبديل صورت ،دگرگونى ،وراريخت ،تراديسى ،تبديل
magical
جادويى ،وابسته به سحر و جادو،سحر اميز
argue
بحث کردن ،گفتگو کردن ،مشاجره کردن ،دليل اوردن ،استدلال کردن
frightening
ترسناک
york
نیویورک
symbols
علائم
billiard
بازى بيليارد
ball
بيضه ،گلوله توپ ،ساچمه ،گوى ،توپ بازى ،مجلس رقص ،رقص ،ايام خوش ،گلوله کردن ،گرهک
stick
چوب بازى هاکى ،هريک از سه ميله عمودى کريکت چوبدست اسکى ،چوب بازى ،تخته موج سوارى ،يک گروه چترباز که از يک در يا يک قسمت هواپيما به بيرون مى پرند،چسبيدن ،فرورفتن ،گير کردن ،گير افتادن ،سوراخ کردن ،نصب کردن ،الصاق کردن ،چوب ،عصا،چماق ،وضع ،چسبندگى ،چسبناک ،الصاق ،تاخير،پيچ درکار،تحمل کردن ،چسباندن ،ترديد کردن ،وقفه
pointed
تيز،نوک دار،کنايه دار،نيشدار
cartoonist
نقاش کارتون
speed
سرعت حرکت ،عجله ،کاميابى ،ميزان شتاب ،درجه تندى ،وضع ،حالت ،شانس خوب داشتن ،کامياب بودن ،باسرعت راندن ،سريع کارکردن ،تسريع کردن
slightly
کمى ،اندکى
tipsy
لول شدن ،مست ،تلوتلو خور
huffiest
رنجيدن ،قهر کردن ،اوقات تلخى کردن ،ترساندن ،اماس کردن ،تغير،عصبانيت ،غضب
smoking
استعمال دخانيات
cigar
سيگار برگ
pool
دوره( شمشيربازى)،سوراخ کردن ،نقب زدن ،پارک موتورى ،تعميرگاه ،قرقره ،استخر،ابگير،حوض ،برکه ،چاله اب ،کولاب ،ائتلاف چند شرکت با يک ديگر،عده کارمند اماده براى انجام امرى ،دسته زبده وکار ازموده ،ائتلاف کردن ،سرمايه گذارى مشترک ومساوى کردن ،شريک شدن ،باهماتحادکردن ،تصحيلات اشتراکى ،منبع ،مخزن
drinking
آشامیدنی
beer
ابجو نوشيدن
standard
سنجه ،همسان ،همشکل ،يکنواخت يکجور،يکسان ،نورم ،مقياس ،نمونه قانونى ،عيار قانونى ،استاندارد مقرر،دو ميله عمودى پرش با نيزه يا پرش ارتفاع ميله عمودى تکيه گاه وزنه( وزنه بردارى)،مطابق نمونه ،مطابق معيار عمومى ،معمولى ،کالاى جانشين رزمى ،اقلام مورد نيازىکه جانشين کالاى نظامى مى شوند،متعارف ،معيار،استاندارد،همگون ،الگو،قالب ،مقرر،قانونى ،نمونه قبول شده ،معين ،متعارفى ،نشان ،پرچم ،متداول ،مرسوم
payoff
بازدهى ،نتيجه
purple
رنگ ارغوانى ،زرشکى ،جامه ارغوانى ،جاه وجلال ،ارغوانى کردن يا شدن
eventually
سرانجام ،عاقبت
green
خرم ،ترو تازه ،نارس ،بى تجربه ،رنگ سبز،(در جمع )سبزيجات ،سبز شدن ،سبز کردن ،سبزه ،چمن ،معتدل
slats
تخته نازک ،تخته باريک ،لوحه سنگ باريک ،توفال ،سراشيبى يا نماى بام ،چوب مداد،ميله پشت صندلى ،کفل ،دنده ها،توفالى ،باريک ،ميله ميله ،زدن ،پرتاب شدن ،شکافتن ،ضربه شديد
didactic
اموزشى ،تعليمى ،ياد دهنده ،ادبى
learning
فراگيرى ،معرفت ،دانش ،يادگيرى ،اطلاع ،فضل وکمال
lessons
درس دادن به ،تدريس کردن
aimed
هدف کلى ، : )vt.& vi.(دانستن ،فرض کردن ،ارزيابى کردن ،شمردن ،نائل شدن(به)،به نتيجه رسيدن ،قراول رفتن ،قصد داشتن ،هدف گيرى کردن ،نشانه گرفتن : )n.(.حدس ،گمان ،جهت ،ميدان ،مراد،راهنمايى ،رهبرى ،نشان ،هدف ،مقصد
darker
تيره کردن ،تاريک کردن
learns
اموختن ،يادگرفتن ،اگاهى يافتن ،فرا گرفتن ،خبر گرفتن ،فهميدن ،دانستن
satire
هجويه ،طنز،هجونامه ،طعنه ،سخريه ،هزليات
characterization
نوشتن بيوگرافى افراد،منش نمايى ،توصيف صفات اختصاصى ،توصيف شخصيت
afraid
هراسان ،ترسان ،ترسنده ،ترسيده ،از روى بيميلى(غالبا با of ميايد)،متاسف
episodic
اتفاقى ،ضمنى ،عارضى
gave
قسمت سوم فعلgive
step
گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن
adventures
خطر احتمالى ، : )n.(سرگذشت ،حادثه ،ماجراجويى ،تجارت مخاطره اميز، : )vt.& vi.(در معرض مخاطره گذاشتن ،دستخوش حوادث کردن ،با تهور مبادرت کردن ،دل بدريا زدن ،خود را بمخاطره انداختن
needs
لزوما،بر حسب لزوم ،ناگزير،نيازها
accused
متهم
imparting
سهم بردن ،بهره مند شدن از،رساندن ،ابلاغ کردن ،افشاء کردن ،بيان کردن ،سهم دادن ،بهره مند ساختن ،افاضه کردن
morals
اخلاقيات
entertaining
سرگرم کننده
addresses
نشانى دادن ،ادرس ،ل
notion
)notional(تصور،انديشه ،نظريه ،خيال ،ادراک ،فکرى ،مفهوم
unlike
بى شباهت ،برخلاف ،غير،برعکس
suitable
درخورد،مناسب ،شايسته ،فراخور،مقتضى
quoted
قيمت دادن ،نقل قول کردن ،ايراد کردن ،مظنه دادن ،نقل بيان کردن ،نشان نقل قول
severely
شديدا"
limiting
محدود،مقيد،معين ،منحصر کننده
canny
زيرک ،عاقل ،داراى عقل معاش
realization
ادراک ،درک ،تحقق ،تفهيم ،فهم
quick
تند،چابک ،فرز،چست ،جلد،سريع ،زنده
jacket
بوش پيستون ،روکش ،نيم تنه جنگى ،ژاکت ،نيمتنه ،کتاب ،جلد کردن ،پوشاندن ،درپوشه گذاردن
backwards
عقب افتاده ،به پشت ،ازپشت ،وارونه ،عقب مانده ،کودن
preacher
واعظ
kicks
ضربه با پا،گل زدن ،ضربه پاى شناگر،لگد تفنگ ،لگد زدن تفنگ ،لگدزدن ،باپازدن ،لگد،(درتفنگ)پس زنى ،(مشروب)تندى
anyway
در هرصورت ،بهرحال
gives
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
walks
مسابقه راهپيمايى ،راه پيما،گردش کننده ،راه رونده ،راه رو،راه رفتن ،گام زدن ،گردش کردن ،پياده رفتن ،گردش پياده ،گردشگاه ،پياده رو
recurring
دوباره ظاهرشونده ،دورى ،برگردنده
becoming
شدن( صيرورت)،مناسب ،زيبنده ،شايسته ،درخور
parallel
همسو،نظير،مطابق بودن با،برابر بودن ،مانند کردن تشبيه کردن ،انشعاب ،همگام ،متوازى ،(مج ).برابر،خط موازى ،موازى کردن ،برابر کردن ،همزمان
mature
رشيد،حال شده ،موعد رسيده ،واجب الادا تکميل کردن ،بالغ شدن ،حال شدن ،کامل شدن ،به حد کمال رسيدن ،بالغ ،رشد کردن ،سررسيده شده ،بحد بلوغ رساندن ،بحد رشد رساندن ،کامل کردن
responsibility
تکليف ،مسئوليت ،عهده ،ضمانت ،جوابگويى
regular
قانونى ،ارتش کادر،پرسنل کادر،منظم ،مرتب ،با قاعده ،معين ،مقرر،عادى
grows
رستن ،روييدن ،رشد کردن ،سبز شدن ،بزرگ شدن ،زياد شدن ،ترقى کردن ،شدن ،گشتن ،رويانيدن ،کاشتن
price
نرخ ،ارزش ،بها قائل شدن ،قيمت گذاشتن
sold
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)sell ،فروخته شده ،بفروش رفته ،بفريفته ،اغوا شده
salt
نمک طعام ،نمک ميوه ،نمک هاى طبى ،نمکدان)saltshaker( ،نمکزار)salt marsh(،نمک زده ن به ،نمک پاشيدن ،شور کردن
mines
مين کاشتن ،مين گذارى کردن عمل کردن به صورت مين ،کان ،نقب ،راه زير زمينى ،(نظ ).مين ،منبع ،مامن ،مال من ،مرا،معدن حفر کردن ،استخراج کردن يا شدن ،کندن
circus
سيرک ،چالگاه
fate
پرداخت يا عدم پرداخت چک ،تقدير،قضاوقدر،نصيبب وقسمت ،مقدر شدن ،بسرنوشت شوم دچار کردن
overindulge
زياد ازاد گذاردن ،افراط ورزيدن
mama
)mamma(مادر،مامان
powerful
نيرومند،مقتدر
shadow
چسبيدن به حريف ،شدو،هواپيماى يدک کش ،شبح ،سايه( در نظريه يونگ)،ظل ،سايه افکندن بر،رد پاى کسى را گرفتن ،پنهان کردن
whip
پوشاندن قسمتى از کمان با نخ ،بازوى بار،حرکت تند و سريع و با ضربت ،شلاق زدن ،تازيانه زدن
plainly
بطور ساده ،بطور واضح
techniques
اسلوب کار،روش يا فن اجراى کار،اسلوب ،شگرد،فن ،اصول مهارت ،روش فنى ،تکنيک ،شيوه
command
يکان عمده ،قرارگاه فرماندهى کردن ،امر دادن ،فرمان دستور دادن ،دستور،امريه ،فرمايش ،سرکردگى ،فرماندهى ،فرمان دادن ،حکم کردن ،امرکردن ،فرمان
response
جوابگويى ،پاسخ ،واکنش
throwing
پاس ،باخت عمدى ،ناگه وازا پرتاب وزنه ،پرتاب ،انداختن ،پرت کردن ،افکندن ،ويران کردن
jackass
الاغ نر،خر نر،(مج ).ادم کله خر
heehaw
هرهر(خنده)، قاه قاه خنده، عرعر(مثل خر)
donkey
الاغ ،خر،(مج ).ادم نادان وکودن
guffaws
قاه قاه خنديدن
likeable
دوست داشتنى
sympathy
همدمى ،همدردى ،دلسوى ،رقت ،همفکرى ،موافقت
realizes
تصديق کردن ،تبديل به پول کردن ،واقعى کردن ،درک کردن ،فهميدن ،دريافتن ،تحقق يافتن ،نقد کردن ،تحقق بخشيدن ،پى بردن
horrible
مخوف ،مهيب ،سهمگين ،رشت ،ناگوار،موحش
hooves
سم
silhouette
هيولا،شبح ،طرح ،سايه سايه انداختن ،نيمرخ هر چيزى برنگ سياه يا برنگ يکدست ،محيط مريى ،نقاشى سياه يکدست ،بصورت نيمرخ سياه نشاندادن
horror
دهشت ،ترس ،خوف ،وحشت ،مورمور،(م.م ).بيزارى
implied
تلويحى ،ضمنا "مفهوم ،مقدر،رضايت ضمنى
literal
تحت اللفظى ،حرفى ،لفظى ،واقعى ،دقيق ،معنى اصلى
results
نتايج
wall
تيغه کشيدن ،مانع يکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبه هاى روى هم ،جدار،محصور کردن ،حصار دار کردن ،ديوار کشيدن ،ديوارى
crosscutting
اريب بريدن ،ميان بر
chase
پايه چرخش ،تعقيب کردن ،دنبال کردن ،شکار کردن ،واداربه فرار کردن ،راندن واخراج کردن(با awayو out و)off ،تعقيب ،مسابقه ،شکار
pioneered
مهندس استحکامات ،پيش قدم ،سرباز مهندس حفار،بيلدار،پيشگام ،پيشقدم شدن
timing
زمان سنجى ،تنظيم زمان احتراق موتور،زمان عمل کردن ،تنظيم سرعت چيزى ،تنظيم وقت ،زمان گيرى
cuts
تغيير سمت سريع( نسبت مدافع)،حذف بازيگر پس از ازمايش ،کات ،خاکبردارى ،کند،بريدن ،گسيختن ،گسستن ،چيدن ،زدن ،پاره کردن ،قطع کردن ،کم کردن ،تراش دادن( الماس وغيره)،عبور کردن ،گذاشتن ،برش ،چاک ،شکاف ،معبر،کانال ،جوى ،تخفيف ،بريدگى ،بريده ،تقليل دادن
fast
سطح لغزنده يا سفت ،سطح سيقيلى مسير بولينگ ،تندرو،سريع السير،جلد و چابک ،رنگ نرو،پايدار،باوفا،سفت ،روزه گرفتن ،فورا
excitement
برانگيختگى ،شور،تهييج
statute
قانون مدون ،احکام قانونى ،فريضه ،قانونى ،قانون موضوعه ،قانون ،حکم ،اساسنامه
limitations
محدوديت ،تحديد،محدودسازى ،شرط
leave
واگذارى ،اجازه مرخصى ،)n.vt.&vi.(اجازه ،اذن ،مرخصى ،رخصت ،باقى گذاردن ،رها کردن ،ول کردن ،گذاشتن ،دست کشيدن از،رهسپار شدن ،عازم شدن ،ترک کردن ، )leaf( : )vi.(برگ دادن
extent
قطعه ،فضا،وسعت ،فراخى ،اندازه ،حد،مقدار،حوزه
deserved
سزاوار
reacting
واکنش نشان دادن ،واکنش کردن ،عکس العمل نشان دادن ،تحت تاثير واقع شدن
climactic
اوجى ،باوج رسيده
resolved
با عزم ،داراى عزم ثابت ،مصمم
wintertime
زمستان
covered
گرفتن شمشير به وضعى که شمشير خودبخود در حمله حريف منحرف نشود
relate
باز گو کردن ،گزارش دادن ،شرح دادن ،نقل کردن ،گفتن
parent
جد،يکان لاحق ،يکان سازمانى ،يکان مادر يا اصلى ،پدر يا مادر،(درجمع )والدين ،منشاء،بعنوان والدين عمل کردن
empty
پوچ ،خالى کردن ،تهى شدن
feeling
احساس ،حس
contrast
رنگ زمينه ،هم سنجى ،مغايرت ،برابر کردن ،تباين ،مقابله ،تقابل ،کنتراست ،مقايسه کردن
inviting
جالب ،کشنده ،جاذب
environment
فراگير،محيط،اطراف ،احاطه ،دور و بر،پرگير
dazzles
کورى موقت ،سوسو زدن ،خيره کردن ،تابش يا روشنى خيره کننده
figure
نگاره ،هيکل ،پيکره ،تنديس ،شکل ،صورت ،شخص ،نقش ،رقم ،عدد،کشيدن ،تصوير کردن ،مجسم کردن ،حساب کردن ،شمردن ،پيکر
illusion
عرب ،فريب ،گول ،حيله ،خيال باطل ،وهم
execute
عمل کردن ،اجرا کردن ،اداره کردن ،قانونى کردن ،نواختن ،نمايش دادن ،اعدام کردن
convenient
راحت ،مناسب ،راه دست
reading
تفسير،استنباط،نظريه ،خواندن ،قرائت ،مطالعه
letter
سند،نوشته ،حرف الفباء،حرف چاپى ،نامه ،مراسله ،کاغذ،ادبيات ،اثارادبى ،معرفت ،دانش ،باحروف نوشتن ،باحروف علامت گذاشتن ،اجازه دهنده ،نويسه
stops
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
thinks
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
means
توانايى ،دارايى ،استطاعت ،وسايل ،وسيله ،وسائل ،توانائى ،درامد،دارائى
bottom
بنيان نهادن ،ذيل ،قسمت زير اب کشتى ،مقر،پايه ،ته ،زير،پايين ،کشتى ،کف ،تحتانى
steps
گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن
hesitate
تامل کردن ،مردد بودن ،بى ميل بودن
reflective
)reflectional(بازتابنده ،منعکس سازنده ،صيقلى ،وابسته بطرز تفکر،فکرى ،بازتابى ،انعکاسى
question
تحقيق کردن از،مورد ترديد يا اعتراض قرار دادن ،سوال ،پرسش ،استفهام ،مسئله ،موضوع ،پرسيدن ،تحقيق کردن ،ترديد کردن در
swallows
شيار قرقره تاکل ،پرستو،چلچله ،مرى ،عمل بلع ،فورت دادن ،فرو بردن ،بلعيدن
ships
حمل و نقل کردن ،جهاز،کشتى هوايى ،هواپيما،با کشتى حمل کردن ،فرستادن ،سوار کشتى شدن ،سفينه ،ناو
willing
مايل ،راضى ،حاضر،خواهان ،راغب
carry
جبران ضعف يار،رانينگ( فوتبال امريکايى)،گذشتن گوى از يک نقطه يا شى ء،روپوش پرچم ،تير رسى داشتن ،تيررسى حالت دوش فنگ ،بردن ،بدوش گرفتن ،حمل کردن ،حمل ونقل کردن ،رقم نقلى
bait
طعمه دادن ،خوراک دادن ،طعمه رابه قلاب ماهيگيرى بستن ،چينه ،مايه تطميع ،دانه ء دام
below
درزير،پايين ،مادون
underwater
زيرابى ،زير اب ،چير ابى ،زير ابزى
gurgling
غرغره کردن ،جوشيدن ،شرشر کردن
gangway
پله ،تخته پل ،پل راهرو،راهرو،گذرگاه
projector
نورافکن ،پرتو افکن ،طرح ريز،پروژکتور،پيش افکن
gate
گيت ،دروازه شروع اسکى ،فرمان پرواز هواپيما با حداکثر سرعت در درگيرى هوايى ،دريچه تنظيم اب در مخزن سد،دروازه ،در بزرگ ،مدخل ،دريجه سد،وسايل ورود،وروديه
talked
مبادله ،صحبت کردن ،گفتگو،صحبت ،مذاکره ،حرف زدن
butterfly
بشکل پروانه
machine
براده برداشتن ،تراشيدن ،تراشکارى کردن صيقل کردن ،دستگاه ،ماشين کردن ،با ماشين رفتن
struggling
تلاش
movements
حرکات
maintain
پشتيبانى کردن ،نگهدارى کردن ،ابقا کردن ،ادامه دادن ،حمايت کردن از،مدعى بودن ،نگهداشتن ،برقرار داشتن
gravity
گرانى ،گرانش ،سنگينى ،ثقل ،جاذبه زمين ،درجه کشش ،وقار،اهميت ،شدت ،جديت ،دشوارى وضع
lift
برداشتن ،از جا کندن ،دامنه بالابرى( منجنيق)،حمل کردن ،حمل و نقل هوايى ،ظرفيت ،مقدورات هوايى ،بار زدن ،جرثقيل ،بالا بردن ،سرقت کردن ،بالا رفتن ،مرتفع بنظرامدن ،بلندى ،بالابرى ،يک وهله بلند کردن بار،دزدى ،سرقت ،ترقى ،پيشرفت ،ترفيع ،اسانسور،بالارو،جر ثقيل ،بالا بر
gotta
باید
anchor
انکر،هرکدام از 8 مربع کوچک روى ميز بيليارد کارامبول ،بلوک( کوهنوردى)،تکيه گاه ، : )n.(لنگر،لنگر کشتى : )vt.& vi.(.لنگر انداختن ،(مج ).محکم شدن ،بالنگر بستن يانگاه داشتن
hook
چنگک ،(مج ).دام ،تله ،ضربه ،بشکل قلاب دراوردن ،کج کردن ،گرفتارکردن ،بدام انداختن ،ربودن ،گير اوردن
umbrella
سايبان ،حفاظ،چتر استعمال کردن
weight
فشار،قطعه سرب در کيف زين براى جبران کمبود وزن اسب ،بالا کشيدن لنگر،گرانى ،وزن ،نزن ،سنگينى ،سنگ وزنه ،چيز سنگين ،سنگين کردن ،بار کردن
either
(کلمه مخالف ان neither است يعنى هيج کدام)،هريک از دوتا،اين و ان
evidence
بينه ،شاهد،دليل ،گواه ،مدرک( مدارک)،ملاک ،گواهى ،شهادت دادن ،ثابت کردن
highlights
مشخص ،وارون ،نشان شده ،پررنگ
showmanship
فن نمايش ،نمايشگرى
saving
نجارت دهنده ،رستگار کننده ،پس انداز
guns
دستگاه تزريق ،پرس ،اتش زدن تپانچه براى پايان مسابقه يا اغاز مسابقات ،لوله توپ ،تفنگ ،توپ ،(ز.ع -امر ).ششلول ،تلمبه دستى ،سرنگ امپول زنى و امثال ان ،تير اندازى کردن
specialists
متخصص ،ويژه گر،ويژه کار
sandy
ماسه اى ،ماسه اى ،شنى
mostly
بيشتر،اساسا"
distortion
کج شکلى ،پيچيدگى ،صداى نامفهوم داشتن ،انحراف ،تحريف ،اعوجاج
glasses
عينک
common
عام ،رايج ، : )adj.& n.(عمومى ،معمولى ،متعارفى ،عادى ،مشترک ،اشتراکى ،پيش پاافتاده ،پست ،عوامانه ،n.(،vi.، : )vt.مردم عوام ،عمومى ،مشارکت کردن ،مشاع بودن ،مشترکا استفاده کردن
combinations
ترکيب ،اميزش
depth
ارتفاع ،ژرفا،عمق ،قعر،گودى
musker
غاليه ،بوى مشک ،نافه مشک
clements
بخشاينده ،رئوف ،رحيم ،مهربان ،رحمان ،ملايم
mermaid
زن ماهى ،(افسانه يونان )حورى دريايى ،افسونگر
inspiration
دم ،شهيق ،استنشاق ،الهام ،وحى ،القاء
rippling
موج دار شدن ،داراى سطح ناهموار،بطور موجى حرکت کردن ،مانند اب مواج شدن
ocean
اقيانوس
floor
محدوده زمين ،کف( در ازمون)،کف اطاق ،کف زمين ،بستر( دره وغيره)،بزمين زدن ،شکست دادن ،کف سازى کردن ،اشکوب ،طبقه
bubbles
حباب
benchmark
معيار،پايه ،نشان ،محک
steal
توپ دزدى ،دستبرد زدن ،دزديدن ،بسرقت بردن ،ربودن ،بلند کردن چيزى
chuckles
بادهان بسته خنديدن ،پيش خود خنديدن
gasping
نفس نفس زدن
drowning
غرق
chuckling
مهار کردن ،پرتاب توپ ،دستگاه نظام ،گيره اى که مته را در ماشين نگه ميدارد،مرغک ،عزيزم ،جانم ،(ز.ع.انگليس)جوجه مرغ تکان ،صدايى که براى راندن حيوان بکار ميرود
walking
گردش ،راه رونده
drowns
غرق کردن ،غرق شدن ،خيس کردن
showing
نمايش ،جلوه ،ارائه ،اشکارسازى ،اظهار،علامت ،مظهر
muscle
استفاده کامل ازعضله ها،ماهيچه ،عضله ،نيروى عضلانى ،بزور وارد شدن ،(ج.ش )mussel().صدف دو کپه اى ،صدف باريک دريايى ورودخانه اى
fills
پر کردن يا شدن ،اجرا کردن ،پر کردن( از خاک)،پر کردن ،سير کردن ،نسخه پيچيدن ،پر شدن ،انباشتن ،اکندن ،باد کردن
valued
ارزش گذارى شده ،پربها،نفيس
contributed
اعانه دادن ،شرکت کردن در،همکارى وکمک کردن ،هم بخشى کردن
plow
خيش ،گاو اهن ،ماشين برف پاک کن ،شخم کردن ،شيار کردن ،شخم زدن ،باسختى جلو رفتن ،برف روفتن)plough(
constructed
شکل دادن ،ساختن ،بنا کردن ،ايجاد کردن ،ساخت
lots
(د.گ ).خيلى زياد،بسيار،فراوان
send
ايفاد کردن ،فرستادن ،روانه کردن ،گسيل داشتن ،اعزام داشتن ،ارسال داشتن ،مرخص کردن
fliers
)=flyer(اگهى روى کاغذ کوچک ،پروانه موتور،پره اسياب ،درحال پرواز،گردونه تيزرو
offered
ايجاب ،اظهار يا ابراز کردن ،عرضه کردن ،پيشنهاد( در مناقصه و مزايده)،تقديم داشتن ،پيشکش کردن ،عرضه ،پيشنهاد کردن ،پيشنهاد،تقديم ،پيشکش ،ارائه
reward
ثواب ،جزاء،پاداش دادن ،اجر دادن ،سزا،تلافى کردن ،پاداش ،مزد،تلافى ،جايزه ،انعام ،فوق العاده ،(حق ).جبران خدمت ،اجر)ajr(
soso
نه، نه خوب ونه بد، محتمل، احتمالا، حدوسط
five
عدد پنج ،پنجگانه
cash
نقد کردن ،پول رايج ،چک ،حواله پستى ،اسکناس ،نقدى ،پول نقد،وصول کردن ،نقدکردن ،دريافت کردن ،صندوق پول ،پول خرد
incentives
محرک ،انگيزه ،فتنه انگيز،اتش افروز،موجب ،مشوق
interested
ذينفع ،علاقه مند،مايل ،مجذوب ،غرض الود
thinking
فکرکننده ،باشعور
meetings
مجمع ،اتصال برخورد،تلاقى وسائط نقليه ،جنگ تن به تن ،جلسه ،نشست ،انجمن ،ملاقات ،ميتينگ ،اجتماع ،تلاقى ،همايش
constructing
شکل دادن ،ساختن ،بنا کردن ،ايجاد کردن ،ساخت
primarily
مقدمتا"،اصولا"
responsible
جوابگو،مسئول ،عهده دار،مسئوليت دار،معتبر،ابرومند
goofy
مسخره
chinese
چينى ها( درجمع ومفرد)،زبان چينى
mushrooms
قارچ ،سماروغ ،بسرعت روياندن ،بسرعت ايجاد کردن
thistle
(گ.ش ).خار،بوته خار،باد اور،شوک مبارک ،تاتارى
dance
رقصيدن ،رقص
fantasia
)fantasie(اهنگ خيالى
affinity
خويشاوندى سببى ،قرابت سببى ،ميل ترکيبى ،همريشگى ،قرابت ،وابستگى ،پيوستگى ،قوم و خويش سببى ،نزديکى
loving
دوستدار،محبت اميز،بامحبت ،محبوب
balance
بالانس کردن ،تراز کردن ،متعادل کردن بالانس ،هم وزن ،تراز شدن ،ترازو،ميزان ،تراز،تتمه حساب ،مانده ،برابرکردن ،موازنه کردن ،متعادل کردن ،توازن
realism
واقعيت گرايى ،راستين گرايى ،واقع بينى ،واقع گرايى ،رئاليسم ،تحقق گرايى
striking
تصادم ،برجسته ،قابل توجه ،موثر،گيرنده ،زننده
caricatured
ادمک ،کاريکاتور ساختن
anatomy
اناتومى ،ساختمان ،استخوان بندى ،تجزيه ،مبحث تشريح ،کالبدشناسى
knowledge
شناسايى ،دانش ،معرفت ،وقوف ،دانايى ،علم ،اگاهى ،بصيرت ،اطلاع
level
همسطح کردن ،همسطح ،ارتفاع ،رده ،سطح افقى افقى کردن ،هدف در خط ديد شما قرارگرفت( در رهگيرى هوايى)،ميزان ،الت ترازگيرى ،هموار،سطح برابر،هم تراز،هم پايه ،يک نواخت ،يک دست ،موزون ،هدف گيرى ،ترازسازى ،تراز کردن ،مسطح کردن ،مسطح شدن ،نشانه گرفتنعلوم مهندسى : مسطح
rendered
استرداد،تحويل دادن ،تسليم داشتن ،منتقل کردن ،ارائه دادن ،ترجمه کردن ،دراوردن
charcoal
زغال چوب
incredibly
بطور باورنکردنى
massive
گران کوه ،ساختمان فشرده ،سنگين ،قوال ،توپر،بزرگ ،حجيم ،عظيم ،گنده ،فشرده ،کلان
apparent
ظاهرى ،مشهود،پيدا،اشکار،ظاهر،معلوم ،وارث مسلم
suggest
اشاره کردن بر،بفکرخطور دادن ،اظهار کردن ،پيشنهاد کردن ،تلقين کردن
supervised
نظارت يا مباشرت کردن ،نظارت کردن ،برنگرى کردن ،رسيدگى کردن
filming
فیلمبرداری
producing
اقامه ارائه کردن
captains
فرمانده ناو،درجه ناخدا يکمى دريايى ،(نظ ).سروان ،ناخدا،سرکرده
courageous
دلير،باجرات
rubber
رزين ،لاستيک ،کائوچو،لاستيکى ،ابريشمى يا کاپوت ،مالنده ياساينده
tuna
( )=tuna fish(ج.ش ).ماهى توناياتون
loan
وام دادن ،قرض دادن ،وام ،قرضه ،واژه عاريه ،عاريه دادن ،قرض کردن
catching
واگير،فريبنده ،جاذب
studios
اطاق مطالعه ،استوديو،پيشه گاه ،اتاق کار،کارخانه ،هنرکده ،کارگاه هنرى
chiefs
رئيس ،سر،پيشرو،قائد،سالار،فرمانده ،عمده ،مهم
rival
هم اورد،رقيب ،حريف ،هم چشم ،هم چشمى کننده ،نظير،شبيه ،هم چشمى ،رقابت کردن
occupied
اشغال شده ،مسکون ،مشغول ،دست به کار
universe
جامعه( در امار)،عالم وجود،گيتى ،جهان ،کيهان ،کائنات ،کون و مکان ،دهر،عالم ،دنيا
departments
کرسى( دانشگاه)،حوزه کميته ،وزارت خانه ،وزارت ،قسمت هيئت ،اداره گروه اموزشى ،قسمت ،شعبه ،بخش ،دايره ،حوزه
simple
اسان ،بسيط،بى تکلف ،ساده دل ،خام ،ناازموده ،نادان ،ساده کردن
crash
از کار افتادن ،پايان عمليات کامپيوتر،توقف سيستم از طريق خرابى سخت افزارى يا اشتباه نرم افزارى ،قفل ،سرنگون ،متوقف ،شکستگى ،سقوط هواپيما،خردکردن ،درهم شکستن ،ريز ريز شدن ،سقوط کردن هواپيما،ناخوانده وارد شدن ،صداى بلند يا ناگهانى( در اثر شکستن)،سقوط
minutes
صورت جلسه ،خلاصه مذاکرات
woolie
woolly(، )woolyلباس پشمى ،عرق گير کرکى ،ژاکت پشمى
spoke
پره چرخ ،ميله چرخ ،اسپوک ،ميله دار کردن ،محکم کردن
occasion
اقتضا،لزوم ،سبب موقعيت ،موجب شدن ،موقع ،مورد،وهله ،فرصت مناسب ،موقعيت ،تصادف ،باعث شدن ،انگيختن
faster
روزه دار،روزه گير
slower
مسير خيس ،کند،تدريجى ،کودن ،تنبل ،يواش ،اهسته کردن ياشدن
expanse
پهنا،وسعت ،فضاى زياد،بسط و توسعه ،گسترش
snorting
خرناس ،خرخر،جرعه مشروب ،خروپف کردن ،زفير کشيدن ،غريدن
must
بايد،بايست ،ميبايستى ،بايسته ،ضرورى ،لابد
aware
اگاه ،باخبر،بااطلاع ،ملتفت ،مواظب
watching
نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن
solely
فقط،منحصرا،بتنهايى
entertainment
مهمانى ،تفريحات ،پذيرايى کردن ،پذيرايى ،سرگرمى
leaven
خمير مايه ،خمير ترش ،عامل کارگر،مخمر کردن ،خمير کردن ،ور اوردن
humor
شوخ طبعى ،)humour(مشرب ،خيال ،مزاح ،خلق ،شوخى ،خوشمزگى ،خوشى دادن ،راضى نگاهداشتن ،(طب )خلط،تنابه
hallmark
انگ زدن ،عيارگذاشتن ،نشان ،عيارى که از طرف زرگر يا دولت روى الات سيمين وزرين گذاشته ميشود،انگ
effectively
بطور موثر يا کارگر
gears
انتقال دادن ،جعبه دنده ،ابزار،چرخ دنده ،مجموع چرخهاى دنده دار،اسباب ،لوازم ،ادوات ،افزار،الات ،جامه ،پوشش ،دنده دار(يادندانه دار )کردن ،اماده کارکردن ،پوشانيدن
mack
ماک
truck
خودرو نظامى ،معامله کردن ،سروکار داشتن با،مبادله ،معامله خرده ريز،بارکش ،کاميون ،واگن روباز،چرخ باربرى
frozen
برخورد يک گوى با گوى ديگر يا لبه ميز( بيليارد)،منجمد يا يخ زده ،سرمازده ،غير قابل پرداخت تاانقضا مدت ،بى حرکت ،محکم ،بدون ترقى
transition
گذار،تحول ،انتقال ،عبور،تغيير از يک حالت بحالت ديگر،مرحله تغيير،برزخ ،انتقالى
knows
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
teeth
(صورت جمع کلمه)tooth ،دندانها
seagulls
مرغ دریایی
imagery
نمايش مصور،عکاسى هوايى ،تصويرسازى ،صنايع بديعى ،تشبيه ادبى ،شکل و مجسمه ،مجسمه سازى ،شبيه سازى ،تصورات
fertile
حاصلخيز،پرثمر،بارور،برومند،پربرکت
belly
نوعى روش حمله با پاس دادن به شکم بازيگر( فوتبال امريکايى)،قسمت زير تخته بسکتبال ،قسمت داخلى کمان نزديک زه ،طبله ،شکم دادن وباد کردن
pretend
دروغى اقامه کردن ،وانمود کردن ،بخود بستن ،دعوى کردن
dank
نمناک ،مرطوب و سرد،مرطوب کردن
smoke
دودى رنگ ،دود کردن ،مه غليظ،استعمال دود،استعمال دخانيات ،دودکردن ،دود دادن ،سيگارکشيدن
suddenly
بطور ناگهانى ،ناگهان ،ناگاه
gotten
اسم مفعول فعلget
smart
زرنگ ،زيرک ،ناتو،باهوش ،شيک ،جلوه گر،تير کشيدن( ازدرد)،سوزش داشتن
determination
اراده ،تعيين ،عزم ،تصميم ،قصد
smarts
زرنگ ،زيرک ،ناتو،باهوش ،شيک ،جلوه گر،تير کشيدن( ازدرد)،سوزش داشتن
sneeze
ستوسه ،عطسه کردن
pencil
مداد رنگى ،نقاشى مدادى ،مداد ابرو،هر چيزى شبيه مداد،مدادى ،بامدادکشيدن
rendering
ترجمه ،تعبير
unbelievably
باور نکردنی
impressionistic
امپرسیونیستی
tiny
)teeny(ريز،ريزه ،ناچيز،خرد،بچه کوچولو،بسيار کوچک
droplet
قطره کوچک
levels
همسطح کردن ،همسطح ،ارتفاع ،رده ،سطح افقى افقى کردن ،هدف در خط ديد شما قرارگرفت( در رهگيرى هوايى)،ميزان ،الت ترازگيرى ،هموار،سطح برابر،هم تراز،هم پايه ،يک نواخت ،يک دست ،موزون ،هدف گيرى ،ترازسازى ،تراز کردن ،مسطح کردن ،مسطح شدن ،نشانه گرفتنعلوم مهندسى : مسطح
four
عدد چهار
sneezes
ستوسه ،عطسه کردن
textures
ساخت ،بافندگى ،شالوده ،بافته ،پارچه منسوج ،تاروپود،داراى بافت ويژه اى نمودن
sucked
مکيدن ،مک زدن ،شيره کسى را کشيدن ،مک زنى ،شيردوشى
finest
کفش غواصى ،جلو و عقب بردن بازو در اب براى حرکت ،پرک وصل به عقب اسکى( روى اب)،بالچه ،پره ماهى ،بال ماهى ،پرک ،(ز.ع ).دست ،بال ،پره طياره ،پر،با باله مجهزکردن
logic
لاجيک ،منطق رياضى ،منطق ،استدلال ،برهان
waves
هيجان ،موج راديويى ،خيزاب ،فر موى سر،دست تکان دادن ،موجى بودن ،موج زدن
burst
پيوسته ،منفجر شدن ،رگبار،ترکش ،محل اصابت گلوله ،قطارى ،پشت سر هم قطع کردن ،ترکيدن ،ازهم پاشيدن ،شکفتن ،منفجر کردن ،انفجار،شيوع
smoother
صافکار،نرم وصاف کننده
blowing
دميدن( شيشه سازى)،پوف کردن ،وزش
foam
پف ،جوشيدن ،جوش وخروش ،حباب هاى ريز،کف کردن ،کف بدهان اوردن
practically
تقريبا"،عملا"،درمعنى ،درواقع
infinite
نامحدود،بى نهايت ،بيکران ،لايتناهى ،نا محدود،بى اندازه ،سرمد
photorealism
خلق تصاویر واقی
knowing
کاردان ،فهميده ،با هوش ،زيرکانه
artistic
هنرمندانه ،باهنر،مانند هنرپيشه و هنرمند
sampler
نمونه بردار
problems
مساله ،مسئله ،مشکل ،چيستان ،معما،موضوع
unbelievable
باور نکردنى ،غير قابل باور
fussed
هايهوى ،سروصدا،نق نق زدن ،اشوب ،نزاع ،هايهو کردن ،ايراد گرفتن ،خرده گيرى کردن ،اعتراض کردن
focused
متمرکز شده است
specialty
)speciality(کالاى ويژه ،داروى ويژه يا اختصاصى ،اسپسياليته ،اختصاص ،کيفيت ويژه ،تخصص ،رشته اختصاصى ،ويژه گرى
pieces
طغرا،سوار،پاره ،قبضه توپ يا تفنگ ،قبضه ،دانه ،مهره ،پارچه ،فقره ،عدد،سکه ،نمونه ،قطعه ادبى يا موسيقى ،نمايشنامه قسمت ،بخش ،يک تکه کردن ،وصله کردن ،ترکيب کردن ،جور شدن ،قدرى ،کمى ،اسلحه گرم
gosh
خدای من
numbers
عدد،رقم ،شماره ،شمردن ،نمره دادن به ،بالغ شدن بر
talent
)talented(استعداد،نعمت خدا داده ،درون داشت
depression
تورفتگى ،کم شدگى ،فرو رفتگى موضعى ،فروبار،گودشدگى ،پايين دادن ،گودى ،رکود،تو رفتگى ،گود شدگى ،فرودافت ،کسادى ،تنزل ،افسردگى ،پريشانى
hire
اجير کردن ،اجاره کردن کرايه دادن( با)out ،اجاره ،مزد،اجرت ،کرايه کردن ،اجيرکردن ،کرايه دادن( گاهى با)out
brightest
براق ،تابناک ،روشن ،درخشان ،تابان ،افتابى ،زرنگ ،باهوش
country
مملکت ،کشور،ديار،بيرون شهر،دهات ،ييلاق
whom
(حالت مفعولى ضمير)who ،چه کسى را،به چه کسى ،چه کسى ،کسيکه ،ان کسى که
gainful
سودمند،مفيد،پر منفعت
employment
شغل ،کاربرد نيروها يا جنگ افزارها استفاده از،استعمال ،کاربرد،اشتغال ،بکارگيرى ،کارگمارى ،استخدام
talented
)talent(استعداد،نعمت خدا داده ،درون داشت
momentum
اندازه حرکت ،برترى ،دور حرکت ،سرعت حرکت ،شتاب حرکت ،مقدار حرکت ،مقدار جنبش انى ،نيروى حرکت انى
specialize
ويژه گرى ،ويژه کارى کردن ،متخصص شدن ،تخصص يافتن ،اختصاصى کردن
whether
ايا،خواه ،چه
recedes
کنار کشيدن ،عقب کشيدن ،خوددارى کردن از،دور شدن ،بعقب سرازيرشدن ،پس رفتن
impeccable
بى عيب و نقص
amazingly
شگفت آور
lying
دروغگويى
snap
ربودن ،باخشونت حکمى را دادن( با)out ،بى خبر،بى مقدمه ،روش بازگرداندن توپ به بازى از تجمع ،گرفتن عکس فورى ،شکستن ،بشکن ،گسيختن ،گاز ناگهانى سگ ،قزن قفلى ،گيره فنرى ،لقمه ،يک گاز،مهر زنى ،قالب زنى ،چفت ،قفل کيف وغيره ،عجله ،شتابزدگى ،ناگهانى ،بى مقدمه ،گاز گرفتن ،قاپيدن ،چسبيدن به ،قاپ زدن ،سخن نيش دار گفتن ،عوعو کردن
zoom
بزرگ کردن ،هواپيما را با سرعت وبازاويه تند ببالا راندن ،زوم ،با صداى وزوز حرکت کردن ،وزوز،بسرعت ترقى کردن يا بالا رفتن ،(در فيلمبردارى )فاصله عدسى را کم و زياد کردن
maximize
بيشينه ساختن ،به اخرين درجه ممکن افزايش دادن ،بحد اعلى رساندن ،بزرگ کردن
impact
برخورد کردن ،برخورد،اصابت گلوله ،بهم فشردن ،پيچيدن ،زير فشار قرار دادن ،با شدت ادا کردن ،با شدت اصابت کردن ،ضربت ،فشار،تماس ،اصابت ،اثر شديد،ضربه
wakes
شيار،رد ناو،بيدارى ،شب زنده دارى ،شب نشينى ،احياء،شب زنده دارى کردن ،از خواب بيدار کردن ،رد پا،دنباله کش تى
cruel
بيرحم ،ظالم ،ستمکار،ستمگر،بيدادگر
storytellers
قصه گو،داستان سرا،نقال ،راوى
darkness
تاريکى ،نابينائى ،بى بصيرتى
appreciate
قدردانى کردن( از)،تقدير کردن ،درک کردن ،احساس کردن ،بربهاى چيزى افزودن ،قدر چيزى را دانستن
complain
شکايت کردن ،غرولند کردن ،ناليدن
accusing
متهم
chiming
(مو ).سنج ،ترتيب زنگهاى موسيقى ،سازياموسيقى زنگى ،صداى سنج ايجادکردن ،ناقوس رابصدا دراوردن
professor
استاد،پرفسور،معلم دبيرستان يا دانشکده
compelling
فوتی و فوری
bookends
bookends
closure
بستگى ،خاتمه ،راى کفايت مذاکرات ،عمل محصور شدن ،دريچه ،درب بطرى وغيره ،دربستن ،بستار،بسته شدن
likewise
بهمچنين ،چنين ،نيز،هم ،بعلاوه ،همچنان
heart
قلب ،سينه ،اغوش ،مرکز،دل و جرات ،رشادت ،مغز درخت ،عاطفه ،لب کلام ،جوهر،دل دادن ،جرات دادن ،تشجيع کردن ،بدل گرفتن
dream
خواب ديدن ،رويا ديدن
request
درخواست اماد کردن ،خواهش ،خواسته ،خواستار شدن ،تمنا کردن ،تقاضا کردن ،درخواست کردن
extreme
حد غايى ،کرانى ،انتهايى ،کران ،بينهايت ،خيلى زياد،حداکثر،درمنتهى اليه ،دورترين نقطه ،فزونى ،مفرط
dreams
خواب ديدن ،رويا ديدن
true
راست ،پابرجا،واقعى ،راستگو،خالصانه ،صحيح ،ثابت کردن ،حقيقى کردن ،درست ،راستين ،فريور