seabirds
پرنده دریایی
squawking
در رهگيرى هوايى يعنى روشن کردن دستگاه شناسايى دشمن و خودى و کار با ان
tumble
پرداخت کردن ،افتادن( کشتى)،معلق شدن ،معلق زدن ،رقصيدن ،جست وخيز کردن ،پريدن ،لغزيدن ،ناگهان افتادن ،غلت خوردن ،معلق خوردن ،غلت ،چرخش ،اشفتگى ،بهم ريختگى
leaf
لايه ،صفحه ،لنگه ،ورقه ،دندانه ،برگى شکل ،برگ دادن ،جوانه زدن ،ورق زدن
this
اين ،(صورت جمع ان these است)
best
( : )adj.& vt.(صفت عالى)good ،خوبترين ،شايسته ترين ،پيشترين ،بزرگترين ،عظيم ترين ،برترى جستن ،سبقت گرفتن ،به بهترين وجه ،به نيکوترين روش ،بهترين کار،( : )adv.(صفت عالى)well
friend
رفيق ،دوست کردن ،يارى نمودن
stick
چوب بازى هاکى ،هريک از سه ميله عمودى کريکت چوبدست اسکى ،چوب بازى ،تخته موج سوارى ،يک گروه چترباز که از يک در يا يک قسمت هواپيما به بيرون مى پرند،چسبيدن ،فرورفتن ،گير کردن ،گير افتادن ،سوراخ کردن ،نصب کردن ،الصاق کردن ،چوب ،عصا،چماق ،وضع ،چسبندگى ،چسبناک ،الصاق ،تاخير،پيچ درکار،تحمل کردن ،چسباندن ،ترديد کردن ،وقفه
great
بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى
play
خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه
watch
نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن
exhaling
بيرون دادن ،زفيرکردن ،دم براوردن
sharply
تند،سخت ،به زيرکى ،با صراحت
rumble
صداى ريز و سنگين دراوردن ،غريدن ،چيز پرسر و صدا،شکايت ،چغلى ،غرولند
muddling
گيج کردن ،خراب کردن ،درهم وبرهم کردن ،گيجى ،تيرگى
puddle
از بين بردن ساختمان دانه اى در خاکهاى سنگين ،گودال ،چاله فاضل اب ،دست انداز،مخلوط کردن ،گل گرفتن ،گل الود کردن
bouncing
پرعضله ،قوى ،خوش بنيه ،تندرست ،سرزنده
bubble
جوشيدن ،قلقل زدن ،حباب براوردن ،(مج ).خروشيدن ،جوشاندن ،گفتن ،بيان کردن ،حباب ،ابسوار،(مج ).انديشه پوچ
turkey
کشور ترکيه ،بوقلمون ،شکست خورده ،واخورده
shout
فغان ،فرياد زدن ،جيغ زدن ،داد زدن
figure
نگاره ،هيکل ،پيکره ،تنديس ،شکل ،صورت ،شخص ،نقش ،رقم ،عدد،کشيدن ،تصوير کردن ،مجسم کردن ،حساب کردن ،شمردن ،پيکر
leaping
جهنده
come
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
humming
همهمه گرى
grunts
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
chittering
چهچه زدن ،اواز خواندن ،از سرما لرزيدن
squeals
جيغ ممتمد،داد،دعوا،نزاع ،فرياد،جيغ کشيدن( مثل خوک)،فاش کردن
gasps
نفس نفس زدن ،بادهان باز دم زدن ،بريده بريده نفس کشيدن ،نفس بريده
squealing
جيغ زدن
creaking
creaking
laughs
صداى خنده ،خنده ،خنديدن ،خندان بودن
chimes
(مو ).سنج ،ترتيب زنگهاى موسيقى ،سازياموسيقى زنگى ،صداى سنج ايجادکردن ،ناقوس رابصدا دراوردن
tinkling
صداى جرنگ جرنگ کردن ،طنين داشتن ،داراى طنين کردن
exhales
بيرون دادن ،زفيرکردن ،دم براوردن
something
يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى
finding
يافته ،حکم ،افزار،انچه کارگر از خود بر سر کار مى برد،يافت ،کشف ،اکتشاف ،يابش
place
مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى
what
علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار
whooping
صداى بلند مثل سرفه ،صداى سياه سرفه ،صداى جغد و مانند ان ،فرياد کردن
laughing
خندان ،خنده اور
giggles
با خنده اظهار داشتن ،با نفس بريده بريده(دراثرخنده)سخن گفتن ،ول خنديدن
whispers
بيخ گوشى ،نجواکردن ،پچ پچ کردن
wonder
تعجب ،اعجوبه ،درشگفت شدن ،حيرت انگيز،غريب
today
امروز
squeaks
جيغ وفرياد شکيدن( مثل جغد يا موش)،با صداى جيغ صحبت کردن ،با جيغ وفريادافشاء کردن ،جير جير
look
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
found
زمان ماضى واسم فعولfind ، : )n.& vt.(برپاکردن ،بنياد نهادن ،تاسيس کردن ،ريختن ،قالب کردن ،ذوب کردن ،ريخته گرى ،قالب ريزى کردن
pencil
مداد رنگى ،نقاشى مدادى ،مداد ابرو،هر چيزى شبيه مداد،مدادى ،بامدادکشيدن
drawing
نقشه کارگاهى ،کشيدن ،حديده کردن ،ترسيم ،طرح ،هنر طراحى ،تابلو نقاشى ،رسم ،نقشه کشى ،قرعه کشى
doodling
ابله ،گول زدن ،فريفتن ،سروصدا کردن
chicks
هواپيماى خودى
mind
در نظر داشتن ،نگهدارى کردن رسيدگى کردن به ،نظر،نيت ،خاطر،ذهن ،خيال ،مغز،فهم ،فکر چيزى را کردن ،ياداورى کردن ،تذکر دادن ،مراقب بودن ،مواظبت کردن ،ملتفت بودن ،اعتناء کردن به ،حذر کردن از،تصميم داشتن
doodle
ابله ،گول زدن ،فريفتن ،سروصدا کردن
with
با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت
chirps
جيک جيک ،زق زق کردن ،جيرجير کردن
chirping
جيک جيک ،زق زق کردن ،جيرجير کردن
thanks
سپاسگزارى ،اظهار امتنان ،در سايه ،در نتيجه
colorful
رنگارنگ
collaboration
همدستى ،همکارى
idea
انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر
together
باهم ،بايکديگر،متفقا،با همديگر،بضميمه ،باضافه
right
شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق
meant
ميانه ،متوسط،ميان ،مشترک
clucking
مرغ کرچ ،مرغ قپ ،ادم احمق و رذل ،قدقد کردن
rutabaga
(گ.ش ).نوعى کلم
need
ضرورت ،احتياج لازم داشتن ،مستلزم بودن ،لزوم ،نيازمندى ،در احتياج داشتن ،نيازمند بودن ،نيازداشتن
more
بيشتر،زيادتر،بيش
chairs
خرک( ارماتوربندى)،مقر،کرسى استادى در دانشگاه ،برکرسى ياصندلى نشاندن
everyone
همه ( کس) ،هرکس
buckeye
(گ.ش ).گياهى شبيه شاه بلوط هندى
morning
بامداد،صبح ،پيش از ظهر
pine
غم و اندوه ،از غم و حسرت نحيف شدن ،نگرانى ،رنج و عذاب دادن ،غصه خوردن ،(گ.ش ).کاج ،چوب کاج ،صنوبر
ship
حمل و نقل کردن ،جهاز،کشتى هوايى ،هواپيما،با کشتى حمل کردن ،فرستادن ،سوار کشتى شدن ،سفينه ،ناو
later
اخرى ،دومى ،عقب تر،اخيرالذکر
party
هيات ،تيم ،گروه ،عده نظامى ،قسمت ،بخش ،دسته همفکر،حزب ،دسته متشکل ،جمعيت ،بزم ،پارتى ،متخاصم ،طرفدار،طرف ،يارو،مهمانى دادن يارفتن
there
درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان
blinding
خرده سنگپاشى ،پر کردن چشمه ها،کور کردن( در چاهها)،کورکننده ،صافکارى
blizzard
دمه ،بادشديد توام بابرف ،کولاک
nearby
نزدیک
want
خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى
join
مشارکت کردن ،شرکت کردن در پيوستن ،متصل کردن ،پيوستن ،پيوند زدن ،ازدواج کردن ،گراييدن ،متحد کردن ،در مجاورت بودن
certainly
همانا،حتما،مطمئنا
another
ديگرى ،جدا،عليحده ،يکى ديگر،شخص ديگر
doodler
ابله ،گول زدن ،فريفتن ،سروصدا کردن
make
ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت
problem
مساله ،مسئله ،مشکل ،چيستان ،معما،موضوع
give
فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن
that
اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه
maybe
شايد،احتمالا
little
صغير،اندک ،کم ،کوچک ،خرد،قد کوتاه ،کوتاه ،مختصر،ناچيز،جزئى ،خورده ،حقير،محقر،معدود،بچگانه ،درخور بچگى ،پست
hard
بشدت ،بسرعت ،سفت ،دشوار،مشکل ،شديد،قوى ،سخت گير،نامطبوع ،زمخت ،خسيس ،درمضيقه
comfy
=comfortable
cushion
ميراشدن ،مستهلک شدن ،ضربه گير،بالشتک ،متکا،نازبالش ،مخده ،زيرسازى ،وسيله اى که شبيه تشک باشد،با کوسن وبالش نرم مزين کردن ،لايه گذاشتن ،چنبره
them
ايشان را،بايشان ،بانها
course
مسير رفت و برگشت ،پيست مسابقه ،لايه ،طبقه ،قشر،راه ،مسير حرکت ،مسير هواپيما،دوره مسير تيراندازى ،مسير مسابقه ،دوره اموزش ،ميدان تير،خط سير( در نقشه بردارى)، : )n.(دوره ،مسير،روش ،جهت ،جريان ،(با )inدرطى ،درضمن ،بخشى از غذا،اموزه ،اموزگان ، : )vt.& vi.(دنبال کردن ،بسرعت حرکت دادن ،چهار نعل رفتن
sneezes
ستوسه ،عطسه کردن
dear
محبوب ،گرامى ،پرارزش ،کسى را عزيز خطاب کردن ،گران کردن
goes
خرج شدن ،نوعى پاس با دويدن دريافت کننده به جلو( فوتبال امريکايى)،سفت ،روانه ساختن ،رهسپار شدن ،عزيمت کردن ،گذشتن ،عبور کردن ،کارکردن ،گشتن ،رواج داشتن ،تمام شدن ،راه رفتن ،نابود شدن ،روى دادن ،بران بودن ،درصدد بودن ،راهى شدن
favorite
مطلوب ،برگزيده ،مخصوص ،سوگلى ،محبوب
crochet
باميل سرکج بافتن ،قلابدوزى کردن
needle
سوزن سرنگ و گرامافون و غيره ،سوزن دوزى کردن ،با سوزن تزريق کردن ،طعنه زدن ،اذيت کردن ،عقربه
went
)p.of go(رفت
into
توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن
shavings
پوشال تراشه
finish
کامل کردن ،پايان مسابقه ،بپايان رسانيدن ،تمام کردن ،رنگ وروغن زدن ،تمام شدن ،پرداخت رنگ وروغن ،دست کارى تکميلى ،پايان ،پرداخت کار
these
اينها،اينان
cushions
ميراشدن ،مستهلک شدن ،ضربه گير،بالشتک ،متکا،نازبالش ،مخده ،زيرسازى ،وسيله اى که شبيه تشک باشد،با کوسن وبالش نرم مزين کردن ،لايه گذاشتن ،چنبره
without
برون ،بيرون از،از بيرون ،بطرف خارج ،انطرف ،فاقد،بدون
help
کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور
whew
صداى سوت حاکى از حيرت يا تحسين
think
انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن
clean
ساده ،بى قيد و شرط،تميز کردن ،حرکت بدون نقص ،شکل مناسب اتومبيل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب( وزنه بردارى)،بدون قيد و شرط،خالص ،پاکيزه ،نظيف ،طاهر،عفيف ،تميزکردن ،پاک کردن ،درست کردن ،زدودن
groans
فرياد،گله ،شکايت ،ناله کردن ،ناليدن
searched
تجسس کردن ،تفتيش کردن وارسى کردن ،وارسى ،تلاش ،بررسى و شناسايى زمين ،مراقبت کردن از زمين ،کاوش کردن زمين ،شناسايى کردن ،تجسس ،تکاپو،کاوش ،جستجو کردن ،گشتن ،بازرسى کردن
know
دانستن ،اگاه بودن ،شناختن
stuff
چرخش توپ ،پر کردن ،چيز،ماده ،کالا،جنس ،مصالح ،پارچه ،چرند،پرکردن ،تپاندن ،چپاندن ،انباشتن
pillowcases
روبالش ،جلد بالش
then
سپس ،پس( از ان)،بعد،انگاه ،دران هنگام ،در انوقت ،انوقتى ،متعلق بان زمان
able
: )vt., vi.(توانابودن ،شايستگى داشتن ،لايق بودن ،مناسب بودن ،اماده بودن ،ارايش دادن ،لباس پوشاندن ،قوى کردن ، : )adj.(توانا،لايق ،اماده ،بااستعداد،صلاحيت دار،قابل ،مطيع ،مناسب ،(حق ).داراى صلاحيت قانونى ،پسوندى براى ساختن صفت به معنى داراى قدرت ،شايسته
clear
کليد پاک کردن صفحه نمايش ،نص ،خالص کردن ،دور کردن توپ از دروازه ،ترخيص کردن از گمرک ،بطور واضح ،درست ،رفع خطر،پيام کشف روشن کردن ، : )adj.(اشکار،زلال ،صريح ،شفاف ،زدودن ،ترخيص کردن ، : )vt.& vi.(روشن کردن ،واضح کردن ،توضيح دادن ،صاف کردن ،تبرئه کردن ،فهماندن
ground
زمين کردن ،کف زمين ،عرصه ،جهت ،سبب ،تماس دادن توپ با زمين( رگبى)،خاک( کشتى)،به گل نشاندن ناو،کار گذاشتن يا مستقر کردن ،محوطه ،اتصال زمين ،اتصال منفى ،اتصال بدنه ،قطب منفى ،اتصال به زمين ، : )n.& vt.& vi.(زمين ،خاک ،ميدان ،زمينه ،عنوان ،کف دريا،اساس ،پايه ،بنا کردن ،برپا کردن ،بگل نشاندن ،اصول نخستين را ياد دادن(به)،فرودامدن ،بزمين نشستن ،اساسى ،زمان ماضى فعلgrind
wonderful
شگرف ،شگفت اور،شگفت انگيز،شگفت ،عجيب
giggling
با خنده اظهار داشتن ،با نفس بريده بريده(دراثرخنده)سخن گفتن ،ول خنديدن
dodo
نویسنده: بست.
grunting
صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن
bags
کيسه ،کيف ،جوال ،ساک ،خورجين ،چنته ،باد کردن ،متورم شدن ،ربودن
filled
انباشته ،پر
brim
لبه ،کنار،حاشيه ،پرکردن
still
ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى
many
زياد،خيلى ،چندين ،بسا،گروه ،بسيارى
whoa
ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)
good
موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله
again
دگربار،پس ،دوباره ،باز،يکبارديگر،از طرف ديگر،نيز،بعلاوه ،ازنو
bowl
جام ،قدح ،باتوپ بازى کردن ،مسابقه وجشن بازى بولينگ ،(نفت )کاسه رهنما(دستگاه ابزارگيرى)
roll
نورد کردن ،ناوش ،دوران حول محور طولى ،غلتش ناو،غلطيدن ناو،طومار،لوله ،توپ( پارچه و غيره)،صورت ،ثبت ،فهرست ،پيچيدن ،چيز پيچيده ،چرخش ،گردش ،نورد،غلتاندن ،غلت دادن ،غل دادن ،غلتک زدن ،گردکردن ،بدوران انداختن ،غلتيدن ،غلت خوردن ،گشتن ،تراندن ،تردادن ،تلاطم داشتن
comes
رخ دادن ،امدن ،رسيدن
stout
ستبر،نيرومند،قوى بنيه ،محکم ،نوعى ابجو
figured
صورتى ،منقوش ،گلدار
when
کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع
jumped
جهت ،جهيدن ،پرش اسب از مانع ،زاويه پرش لوله توپ ،جستن ،پريدن ،خيز زدن ،جور درامدن ،وفق دادن ،پراندن ،جهاندن ،پرش ،جهش ،افزايش ناگهانى ،ترقى
compressed
فشرده ،متراکم
made
ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده
room
اتاق ،خانه ،فضا،محل ،موقع ،مجال ،مسکن گزيدن ،منزل دادن به ،وسيع تر کردن
start
روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن
squishing
صداى شکستن يا پرتاب چيزى ،له کردن ،خورد کردن
squeezing
سد کردن مدافع حريف با دو نفر( فوتبال امريکايى)،فشردن ،له کردن ،چلاندن ،فشار دادن ،اب ميوه گرفتن ،بزورجا دادن ،زور اوردن ،فشار،فشرده ،چپاندن
working
کار کننده ،مشغول کار،کارگر،طرزکار
pile
پيل ،شمع ،دستک ،کپه ،مقدار زياد،کرک ،يک تارموى ،خواب پارچه ،پارچه خزنما،ستون لنگرگاه ،ستون پل ،سد،موج شکن ،توده کردن ،کومه کردن ،اندوختن ،پرز قالى وغيره
getting
گرفتن
smaller
جزيى ،خرده ،ريز،محقر،خفيف ،پست ،غير مهم ،جزئى ،کم ،دون ،کوچک شدن ياکردن
wait
صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن
stop
قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه
your
مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما
stuffing
لايى ،پرکنى ،قيمه ،گيپا،بوغلمه ،چاشنى
everybody
هرکس ،هرکسى
cheering
تسلى بخش
laughter
صداى خنده بلند،قاه قاه خنده
mama
)mamma(مادر،مامان
those
انها،انان
hums
اغتشاش صوتى ،هوم ،وزوز کردن ،همهمه کردن ،صدا کردن( مثل فرفره)،زمزمه کردن ،درفعاليت بودن ،فريب دادن
have
دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک
already
پيش از اين ،قبلا
sitting
جلسه ،نشست ،جا،نشيمن ،صندلى ،نشسته
will
مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'
perfect
کامل ،درست ،بى عيب ،تمام عيار،کاملا رسيده ،تکميل کردن ،عالى ساختن
just
=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم
enough
بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده
time
وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى
dawdling
بيهوده وقت گذراندن ،اتلاف وقت ،اهمال کار
yoohoo
اهوى ،اهاى
chickens
جوجه مرغ ،پرنده کوچک ،بچه ،مردجوان ،ناازموده ،(ز.ع ).ترسو،کمرو
back
پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن
brought
اورده شده
easel
سه پايه نقاشى
paper
درکاغذ پيچيدن ،روى کاغذ اوردن ،اوراق بهادار،سفته برات ،ورقه مشخصات کشتى ،روزنامه ،مقاله ،جواز،پروانه ،ورقه ،ورق کاغذ،(بصورت جمع )اوراق ،روى کاغذ نوشتن ،يادداشت کردن ،با کاغذ پوشاندن
groaning
فرياد،گله ،شکايت ،ناله کردن ،ناليدن
whoops
اوه
excuse
بهانه ،دستاويز،عذر،معذور داشتن ،معاف کردن ،معذرت خواستن ،تبرئه کردن
wood
درختزار،چوب ،هيزم ،بيشه ،جنگل ،چوبى ،درختکارى کردن ،الوار انباشتن
sorry
متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت
whoopsy
اوه
careful
بادقت ،با احتياط،مواظب ،بيمناک
between
درميان ،مابين ،دربين ،درمقام مقايسه
toes
پنجه ،انگشت پاى مهره داران ،جاى پا،با انگشت پا زدن يا راه رفتن
pummeled
)=poundbeat(کوبيدن ،زدن ،له کردن
pulpy
گوشتالو،کاغذى
myself
شخص خودم ،من خودم
tail
قسمت عقب اسکى ،ته( قرقره)،دم ،دنباله ،عقب ،تعقيب کردن
splat
ميله تزئينى پشت صندلى
water
ابگونه ،پيشاب ،مايع ،اب دادن
spout
لوله ،دهانه ،شيراب ،ناودان ،جوش ،غليان ،پرش ،جهش کردن ،پريدن ،فواره زدن ،فوران کردن
keep
تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن
stepping
گام برداشتن ،با گام پيمودن ،پاشنه کفش ،کف پله ،قراردادن دکل درحفره مخصوص ،گام ،مرحله ،صداى پا،پله ،رکاب ،پلکان ،رتبه ،درجه ،قدم برداشتن ،قدم زدن
stomp
پايکوبى ،لگد کوبى کردن
chattering
برخورد کردن ،ضربه زدن ،برخورد،تندتند حرف زدن ،تند وناشمرده سخن گفتن ،پچ پچ کردن ،چهچه زدن( مثل بلبل)
works
کارخانه
plenty
فراوانى ،بسيارى ،کفايت ،بمقدار فراوان
mateys
رفيق ،صميمانه ،دوستانه
okay
)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب
guess
گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن
dragon
گردان سوار اسبى ،اژدها،(نج ).منظومه دراکو
wagon
)waggon(واگن ،ارابه ،بارکش ،با واگن حمل کردن
inquisitive
کنجکاو،فضول ،پى جو
giraffe
(ج.ش ).زرافه
calf
نرمه ساق پا،ماهيچه ساق پا،چرم گوساله ،تيماج
raft
کلک ،قايق بارى ،دسته الوار شناور بر اب ،دگل ،قايق مسطح الوارى ،با قايق الوارى رفتن يافرستادن
guessing
حدس زدن
gasping
نفس نفس زدن
captain
فرمانده ناو،درجه ناخدا يکمى دريايى ،(نظ ).سروان ،ناخدا،سرکرده
centipede
(ج.ش ).صد پا( هزار پا)
riding
سوارى ،گردش و مسافرت ،لنگر گاه ،بخش
camel
کلک ،سار،مسافرت کردن با شتر،رنگ شترى
beetle
کلوخ کوب ، : )n.(سوسک ،beetling( : )vi.& adj.(، )-dاويخته شدن ،پوشيده شدن ،پيش امدن ،سوسک وار
turn
تراشيدن ،دور زدن ،پيچ مسير،تاباندن ،پيچ تغيير سمت ناگهانى اسکيت ،نوبت ،چرخش ،گردش( بدور محور يامرکزى)،چرخ ،گشت ماشين تراش ،پيچ خوردگى ،قرقره ،استعداد،ميل ،تمايل ،تغيير جهت ،تاه زدن ،برگرداندن ،پيچاندن ،گشتن ،چرخيدن ،گرداندن ،وارونه کردن ،تبديل کردن ،تغيير دادن ،دگرگون ساختن
snake
اژدر بنگال ،(نوعى خرج انفجارى که به شکل مار بوده و براى انفجار داخل ميدان مين مى شود)،(ج.ش ).مار،داراى حرکت مارپيچى بودن ،مارپيچى بودن ،مارپيچ رفتن
spaghetti
خوراک رشته فرنگى ،رشته فرنگى
jingle
صداى جرنگ جرنگ ،جرنگ جرنگ کردن ،طنين زنگ ايجاد کردن ،جرنگيدن
jangle
قيل و قال ،جنجال کردن ،داد و بيداد کردن ،غوغا کردن
tangle
به هم پيچيدن ،در هم و بر هم ،درهم وبرهم کردن ،درهم پيچيدن ،گرفتار کردن ،گير افتادن ،درهم گير انداختن ،گوريده کردن
yarn
رشته ،نخ تابيده ،نخ با فندگى ،الياف ،داستان افسانه اميز،افسانه پردازى کردن
auntie
خاله
noodle
رشته فرنگى ،ماکارونى ،احمق ،ابداع کردن
zucchini
(گ.ش ).کدوى تابستانى ،کدو سبز
oodles
)oodlins(فراوان ،خيلى زياد،توده ،انباشته
doodles
ابله ،گول زدن ،فريفتن ،سروصدا کردن
takes
تعبير يا تفسير کردن حمل کردن بر،اتخاذ کردن ،پيروزى ،خاک کردن ،گرفتن ،ستاندن ،لمس کردن ،بردن ،برداشتن ،خوردن ،پنداشتن
imagination
پندار،تصور،تخيل ،انگاشت ،ابتکار
wheel
اتحاديه ورزشى ،گردش ناو،چرخ ،دور،چرخش ،رل ماشين ،چرخيدن ،گرداندن
squeaking
جيغ وفرياد شکيدن( مثل جغد يا موش)،با صداى جيغ صحبت کردن ،با جيغ وفريادافشاء کردن ،جير جير
playing
بازی
barnacles
لواشه ،لواشک ،لباشه ،عينک
gingko
( )ginkgo(گ.ش ).ژنگو،شجرالمعبد،درخت چهل سکه
snores
خرناس ،خروپف کردن ،خر خر کردن
whirring
صداى بال مرغ يا چرخ ،ور،غر
almost
تقريبا،بطور نزديک
nighttime
شب ،شبانگاه( يعنى ازمغرب تاسپيده دم)
tonight
امشب
storybook
کتاب داستان
called
فرا خوانده
twinkle
چشمک زدن( بويژه در مورد ستارگان)،برق زدن ياتکان تکان خوردن ،چشمک ،بارقه ،تلاءلو
glowworm
(ج.ش ).کرم شب افروز،کرم شب تاب ،چراغک
bedtime
وقت خواب ،وقت استراحت ،موقع خوابيدن
evening
غروب ،سرشب
deck
پل کشتى ،عرشه ناو،سکوى جلوى تانک ،سکوى موتور،عبورگاه ، : )n.(عرشه ،عرشه کشتى ،کف ،سطح ، : )n.& vt.(اراستن ،زينت کردن ،عرشه دار کردن ،(م.م ).پوشاندن ،(در ورق بازى )يکدسته ورق ،دستينه ،دسته
under
درزير،پايين تراز،کمتر از،تحت تسلط،مخفى در زير،کسرى دار،کسر،زيرين
stars
انجم ، )*(ستاره ،نشان ستاره ،اختر،کوکب ،نجم ،باستاره زينت کردن ،(در تاتر )ستاره نمايش وسينماشدن ،درخشيدن
looks
زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن
cozy
)=cosy(دنج ،راحت ،گرم ونرم
closer
نزديک بهم ،نزديک شدن به فورواردها،نزديک به ناو،نزديک شدن ،احاطه کردن نزديک ، )n.& adj.& adv.(جاى محصور،چهارديوارى ،محوطه ،انتها،پايان ،ايست ،توقف ،تنگ ،بن بست ،نزديک ، : )vt.& vi.(بستن ،منعقد کردن ،مسدود کردن ،محصور کردن
knit
بافتن ،کشبافى کردن ،بهم پيوستن ،گره زدن ،بستن
intergalactic
بين کهکشانى
jams
سد گيرنده پاس ،گير کردن ،سفت شدن ،مانع مخابره شدن ،مربا،فشردگى ،چپاندن ،فرو کردن ،گنجاندن(با زور و فشار)،متراکم کردن ،شلوغ کردن(با امد و شد زياد)،بستن ،مسدود کردن ،وضع بغرنج ،پارازيت دادن
nothing
هيچ ،نيستى ،صفر،بى ارزش ،ابدا
relaxing
آرامش بخش
chuckling
مهار کردن ،پرتاب توپ ،دستگاه نظام ،گيره اى که مته را در ماشين نگه ميدارد،مرغک ،عزيزم ،جانم ،(ز.ع.انگليس)جوجه مرغ تکان ،صدايى که براى راندن حيوان بکار ميرود
they
انها،ايشان ،انان
moon
مهتاب ،سرگردان بودن ،اواره بودن ،ماه زده شدن ،ديوانه کردن ،بيهوده وقت گذراندن
never
هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا
seen
قسمت سومsee
bright
براق ،تابناک ،روشن ،درخشان ،تابان ،افتابى ،زرنگ ،باهوش
triple
سه گانه ،سه جزيى ،سه گروهى ،سه برابر کردن ،سه برابر چيزى بودن
three
سه ،شماره3
shoo
کيش( براى راندن مرغ وغيره )کيش کردن ،باکيش فرار دادن ،چخ
cloud
لکه ،تيره شدن ،توده ابرومه ،توده انبوه ،تيره وگرفته ،ابرى شدن ،سايه افکن شدن
covering
روکش سيم ،پوشش ،سرپوش ،جلد،پوشه ،دربرگيرنده ،شامل
blinky
چشمک زدن ،سوسو زدن ،تجاهل کردن ،ناديده گرفته ،نگاه مختصر،چشمک
blue
ابى ،نيلى ،مستعد افسردگى ،داراى خلق گرفته( با )theاسمان ،اسمان نيلگون
happening
اتفاق ،رويداد،پيشامد
disappeared
ناپديد شدن ،غايب شدن ،پيدا نبودن
dark
تيره کردن ،تاريک کردن
hedge
کسب مصونيت نمودن ،خريد و فروش تامينى ،(به منظور جلوگيرى از زيان و باخت)،چپر،خارپشته ،حصار،راه بند،مانع ،پرچين ساختن ،خاربست درست کردن ،احاطه کردن ،طفره زدن ،از زير( چيزى )در رفتن
down
عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر
yawns
دهن دره کردن ،خميازه کشيدن ،با حال خميازه سخن گفتن ،دهن دره
sleepy
خواب الود
really
واقعا،راستى
nightlight
nightlight
worry
انديشناکى ،انديشناک کردن يابودن ،نگران کردن ،اذيت کردن ،بستوه اوردن ،انديشه ،نگرانى ،اضطراب ،دلواپسى
might
توانايى ،زور،قدرت ،نيرو،انرژى
switch
راه گزين ،وصل کردن برق ،روشن کردن برق بخط ديگر انداختن قطار،تعويض جا،کليد،تغيير جهت دادن ،ترکه ،چوب زدن ،سويچ برق ،سويچ زدن ،جريان را عوض کردن ،تعويض ،گزينه ،راه گزين ،راه گزيدن
snoring
خرناس
mumbles
زير لب سخن گفتن ،من من کردن
dreamland
سرزمين خواب وخيال
sighs
اه کشيدن ،افسوس خوردن ،اه حسرت کشيدن
title
مستند،مالکيت ،حق يا ادعا،باب ،فصل ،عيار،عوض ،مقابل ،دارنده عنوان قهرمانى ،کنيه ،سمت ،اسم ،مقام ،حق ،استحقاق ،سند،صفحه عنوان کتاب ،عنوان نوشتن ،واگذارکردن ،عنوان دادن به ،لقب دادن ،نام نهادن
once
يکمرتبه ،يکبار ديگر،فقط يکبار،يکوقتى ،سابقا
anything
هرچيز،هرکار،همه کار(در جمله ء مثبت )چيزى ،(در پرسش و نفى )هيچ چيز،هيچ کار،بهراندازه ،بهرمقدار
world
جهان ،دنيا،گيتى ،عالم ،روزگار
wanted
خواسته
glowing
تابان ،سوزان
beginning
اغاز،ابتدا،شروع
lamp
لامپ ،چراغ ،لامپا،فانوس ،درخشيدن
pardon
عفو کردن ،پوزش ،امرزش ،گذشت ،مغفرت ،حکم ،بخشش ،فرمان عفو،بخشيدن ،معذرت خواستن
better
شرط بندى کننده ،کسى که شرط مى بندد( : )adj.& adv.(صفت تفصيلى )good بهتر،خوبتر،نيکوتر،بيشتر،افضل ،بطوربهتر،vi.& n.(، : )vt.بهترکردن ،بهترشدن ،بهبودى يافتن ،چيز بهتر
where
هرکجا،در کجا،در کدام محل ،درچه موقعيتى ،در کدام قسمت ،از کجا،از چه منبعى ،اينجا،درجايى که
were
گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas
matter
قالب ،کالا،ماده ،جسم ،ذات ،ماهيت ،جوهر،موضوع ،امر،مطلب ،چيز،مهم بودن ،اهميت داشتن
high
بزرگ ،سخت ،بالا،فراز،عالى ،جاى مرتفع ،بلند پايه ،متعال ،رشيد،وافر گران ،گزاف ،خشمگينانه ،خشن ،متکبرانه ،تند زياد،باصداى زير،باصداى بلند،بو گرفته ،اندکى فاسد
could
(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست
reach
دسترسى ،توانايى ،استطاعت ،وسعت حدود،ميدان ،هدف ،رسيدن به ،نائل شدن به ،کشش ،حصول ،رسايى ،برد
maple
(گ.ش ).افرا،اچ ،چوب افرا
shudders
لرزيدن ،مشمئز شدن ،ارتعاشShrine
journeyed
مسافرت ،سياحت ،سفر کردن
tallest
قد بلند
tree
قالب کفش ،چوبه دار،شجره النسب ،درخت کاشتن ،بدرخت پناه بردن ،بشکل درخت شدن ،(ز.ع ).درتنگنا قرا ردادن
forest
بيشه ،تبديل به جنگل کردن ،درختکارى کردن
climbed
بالا کشيدن ،بالارفتن ،صعود کردن ،ترقى کردن
daunting
دلهره آور
darkness
تاريکى ،نابينائى ،بى بصيرتى
walrus
(ج.ش ).شير ماهى ،گراز ماهى
people
مردم ،خلق ،مردمان ،قوم ،ملت ،اباد کردن ،پرجمعيت کردن ،ساکن شدن
sleeping
خوابيدن ،خواب رفتن ،خفتن
bingo
يکنوع بازى شبيه لوتو
inched
اينچ ،مقياس طول برابر 2/54 سانتى متر
higher
برتر
until
تااينکه ،تا وقتى که
well
)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب
moment
عزم ،ممان وزن بار هواپيما،لنگر،ممان ،گشتاور( در رياضى)،گشتاور،لحظه ،دم ،ان ،هنگام ،زمان ،اهميت
clouds
لکه ،تيره شدن ،توده ابرومه ،توده انبوه ،تيره وگرفته ،ابرى شدن ،سايه افکن شدن
rolled
نورد کردن ،ناوش ،دوران حول محور طولى ،غلتش ناو،غلطيدن ناو،طومار،لوله ،توپ( پارچه و غيره)،صورت ،ثبت ،فهرست ،پيچيدن ،چيز پيچيده ،چرخش ،گردش ،نورد،غلتاندن ،غلت دادن ،غل دادن ،غلتک زدن ،گردکردن ،بدوران انداختن ،غلتيدن ،غلت خوردن ،گشتن ،تراندن ،تردادن ،تلاطم داشتن
covered
گرفتن شمشير به وضعى که شمشير خودبخود در حمله حريف منحرف نشود
cried
فريادزدن ،جارزدن ،بزازى خواستن
proper
درست ،مخصوص ،صحيح ،شايسته ،چنانکه شايد وبايد،مناسب ،مربوط،بجا،بموقع ،مطبوع
puffy
پف کردن ،باد کرده ،باد دار
taking
پريشانى ،واگيردار
long
بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن
friendly
خودى ،دوستانه ،مساعد،مهربان ،موافق ،تعاونى
flew
زمان ماضى فعلfly
said
(ماضى واسم مفعول فعل)say ،گفته شده ،مذکور،بيان شده ،گفت
aboard
توى ،از روى ،داخل( کشتى يا هواپيما)
hopped
بلند شدن توپ ،(درجمع )ميوه رازک رازک زدن به ،رازک بار اوردن ،(درجمع )ابجو،افيون ،لى لى کردن ،روى يک پاجستن ،جست وخيز کوچک کردن ،رقصيدن ،پرواز دادن ،لنگان لنگان راه رفتن ،پلکيدن
onto
به ،بر،سوى
shining
مسابقه بکمک نورافکن ،درخشان ،تابناک
pajamas
شلوار گشاد،جامه گشاد که در خانه يا هنگام خوابيدن مى پوشند
brighter
براق ،تابناک ،روشن ،درخشان ،تابان ،افتابى ،زرنگ ،باهوش
because
زيرا که ،چونکه ،براى اينکه
longer
بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن
gets
گرفتن ،بدست اوردن ،به دست اوردن ،تحصيل شده ،کسب کرده ،بدست امده ،فرزند،بدست اوردن ،فراهم کردن ،حاصل کردن ،تحصيل کردن ،تهيه کردن ،فهميدن ،رسيدن ،عادت کردن ،ربودن ،فائق امدن ،زدن ،(درمورد جانوران )زايش ،تولد
through
)=thru(از ميان ،از وسط،از توى ،بخاطر،سرتاسر،از اغاز تا انتها،کاملا،تمام شده ،تمام ،از طريق ،بواسطه ،در ظرف
quite
کاملا،بکلى ،تماما،سراسر،واقعا
suddenly
بطور ناگهانى ،ناگهان ،ناگاه
been
اسم مفعول فعل بودن)to be( ،بوده
above
در بالا،بالاى سر،نام برده ،بالاتر،برتر،مافوق ،واقع دربالا،سابق الذکر،مذکوردرفوق
finally
بالاخره ،عاقبت ،سرانجام
glowed
سرخ شدن ،گداختن ،برافروختن ملتهب شدن ،تخليه کنتاکتى ،التهاب ،تابش گداختگى ،تابيدن ،برافروختن ،تاب امدن ،قرمز شدن ،در تب و تاب بودن ،مشتعل بودن ،نگاه سوزان کردن ،تابش ،تاب ،برافروختگى ،محبت ،گرمى
ball
بيضه ،گلوله توپ ،ساچمه ،گوى ،توپ بازى ،مجلس رقص ،رقص ،ايام خوش ،گلوله کردن ،گرهک
does
فعل در زمان حال] ،3
like
دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه
seeing
مشاهده ،قوه ديد،بينش ،رويت ،بينا،ديدن
from
بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش
bumping
پلغ زدن
things
اسباب ،اشيا
galaxy
راه شيرى ،(نج ).کهکشان ،جاده شيرى
sweetly
بشيرينى ،بنرمى ،باملايمت
tight
سفت ،محکم ،تنگ)tang( ،کيپ ،مانع دخول هوا يا اب يا چيز ديگر،خسيس ،کساد
eyes
روزنه دار،چشمى ،گوشواره اى سوراخ سوزن ،سوراخ ميخ کوهنوردى ،حلقه ،شکاف درجه دايره اى شکل ،چشم ،ديده ،بينايى ،دهانه ،سوراخ سوزن ،دکمه يا گره سيب زمينى ،مرکز هر چيزى ،کاراگاه ،نگاه کردن ،ديدن ،پاييدن
drift
رانش ،رانه ،انحراف سمتى ،انحراف گلوله انحراف مسير،سمبه ،توده باد اورده ،جسم شناور،برف باداورده ،معنى ،مقصود،جريان اهسته ،جمع شدن ،توده شدن ،بى اراده کار کردن ،بى مقصد رفتن ،دستخوش پيشامد بودن ،يخرفت ،راندگى
while
در صورتيکه ،هنگاميکه ،حال انکه ،ماداميکه ،در حين ،تاموقعى که ،سپرى کردن ،گذراندن
arms
جنگ افزار،نشان دولتى ،نيرو( نيروهاى مسلح)
love
مهر،محبت ،معشوقه ،دوست داشتن ،عشق داشتن ،عاشق بودن
barks
پوست درخت ،عوعو،وغ وغ کردن ،پوست کندن