آموزش زبان انگلیسی

کلمات مرتبط با این قسمت و معانی آنها

gulls

فريب ،گال ،(ج.ش ).ياعو،مرغ نوروزى ،نوعى رنگ خاکسترى کمرنگ ،(سابقا )حريصانه خوردن ،بلعيدن ،حفر کردن ،ادم ساده لوح و زود باور،گول زدن ،مغبون کردن ،گود کردن

squawking

در رهگيرى هوايى يعنى روشن کردن دستگاه شناسايى دشمن و خودى و کار با ان

upbeat

(مو ).ضربه غير موکد مخصوصا در پايان قطعه ،خوش بين ،موفق ،شادمان ،شادکام

music

موزيک ،موسيقى ،اهنگ ،خنيا،رامشگرى

tumble

پرداخت کردن ،افتادن( کشتى)،معلق شدن ،معلق زدن ،رقصيدن ،جست وخيز کردن ،پريدن ،لغزيدن ،ناگهان افتادن ،غلت خوردن ،معلق خوردن ،غلت ،چرخش ،اشفتگى ،بهم ريختگى

leaf

لايه ،صفحه ،لنگه ،ورقه ،دندانه ،برگى شکل ،برگ دادن ،جوانه زدن ،ورق زدن

this

اين ،(صورت جمع ان these است)

best

( : )adj.& vt.(صفت عالى)good ،خوبترين ،شايسته ترين ،پيشترين ،بزرگترين ،عظيم ترين ،برترى جستن ،سبقت گرفتن ،به بهترين وجه ،به نيکوترين روش ،بهترين کار،( : )adv.(صفت عالى)well

friend

رفيق ،دوست کردن ،يارى نمودن

stick

چوب بازى هاکى ،هريک از سه ميله عمودى کريکت چوبدست اسکى ،چوب بازى ،تخته موج سوارى ،يک گروه چترباز که از يک در يا يک قسمت هواپيما به بيرون مى پرند،چسبيدن ،فرورفتن ،گير کردن ،گير افتادن ،سوراخ کردن ،نصب کردن ،الصاق کردن ،چوب ،عصا،چماق ،وضع ،چسبندگى ،چسبناک ،الصاق ،تاخير،پيچ درکار،تحمل کردن ،چسباندن ،ترديد کردن ،وقفه

great

بزرگ ،عظيم ،کبير،مهم ،هنگفت ،زياد،تومند،متعدد،ماهر،بصير،ابستن ،طولانى

play

خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه

watch

نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن

blowing

دميدن( شيشه سازى)،پوف کردن ،وزش

gentle

نجيب ،با تربيت ،لطيف ،مهربان ،اهسته ،ملايم کردن ،ارام کردن

rumble

صداى ريز و سنگين دراوردن ،غريدن ،چيز پرسر و صدا،شکايت ،چغلى ،غرولند

muddling

گيج کردن ،خراب کردن ،درهم وبرهم کردن ،گيجى ،تيرگى

puddle

از بين بردن ساختمان دانه اى در خاکهاى سنگين ،گودال ،چاله فاضل اب ،دست انداز،مخلوط کردن ،گل گرفتن ،گل الود کردن

bouncing

پرعضله ،قوى ،خوش بنيه ،تندرست ،سرزنده

bubble

جوشيدن ،قلقل زدن ،حباب براوردن ،(مج ).خروشيدن ،جوشاندن ،گفتن ،بيان کردن ،حباب ،ابسوار،(مج ).انديشه پوچ

turkey

کشور ترکيه ،بوقلمون ،شکست خورده ،واخورده

shout

فغان ،فرياد زدن ،جيغ زدن ،داد زدن

figure

نگاره ،هيکل ،پيکره ،تنديس ،شکل ،صورت ،شخص ،نقش ،رقم ،عدد،کشيدن ،تصوير کردن ،مجسم کردن ،حساب کردن ،شمردن ،پيکر

leaping

جهنده

come

رخ دادن ،امدن ،رسيدن

humming

همهمه گرى

grunting

صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن

chuckles

بادهان بسته خنديدن ،پيش خود خنديدن

grunts

صداى خرخر خوک ،خرخر کردن ،ناليدن

snaps

ربودن ،باخشونت حکمى را دادن( با)out ،بى خبر،بى مقدمه ،روش بازگرداندن توپ به بازى از تجمع ،گرفتن عکس فورى ،شکستن ،بشکن ،گسيختن ،گاز ناگهانى سگ ،قزن قفلى ،گيره فنرى ،لقمه ،يک گاز،مهر زنى ،قالب زنى ،چفت ،قفل کيف وغيره ،عجله ،شتابزدگى ،ناگهانى ،بى مقدمه ،گاز گرفتن ،قاپيدن ،چسبيدن به ،قاپ زدن ،سخن نيش دار گفتن ،عوعو کردن

spring

جستن ،بهار،سرچشمه ،انبرک ،جست وخيز،حالت ارتجاعى فنر،پريدن ،جهش کردن ،جهيدن ،قابل ارتجاع بودن ،حالت فنرى داشتن ،ظاهر شدن

creaks

صداى غوک دراوردن ،شکوه وشکايت کردن ،غژغژ کردن ،صداى لولاى روغن نخورده ،جيرجيرکفش

hums

اغتشاش صوتى ،هوم ،وزوز کردن ،همهمه کردن ،صدا کردن( مثل فرفره)،زمزمه کردن ،درفعاليت بودن ،فريب دادن

hinge

لولاى درب کاپوت ماشين ،محور لولايى ،لولا چرخش لولايى ،بند،مفصل ،(مج ).مدار،محور،لولا زدن ،(مج ).وابسته بودن ،منوط بودن بر

creaking

creaking

wind

قدرت تنفس کامل ،)wind(،نفخ ،بادخورده کردن ،درمعرض بادگذاردن ،ازنفس انداختن ،خسته کردن ياشدن ،ازنفس افتادن ،)waind(،پيچيدن ،پيچ دان ،کوک کردن(ساعت و غيره)،انحناء،انحنايافتن ،حلقه زدن ،چرخاندن

chime

(مو ).سنج ،ترتيب زنگهاى موسيقى ،سازياموسيقى زنگى ،صداى سنج ايجادکردن ،ناقوس رابصدا دراوردن

tinkling

صداى جرنگ جرنگ کردن ،طنين داشتن ،داراى طنين کردن

something

يک چيزى ،تا اندازه اى ،قدرى

finding

يافته ،حکم ،افزار،انچه کارگر از خود بر سر کار مى برد،يافت ،کشف ،اکتشاف ،يابش

place

مقام ،جاخالى ،پاس به يار ازاد،ميدان شهرى ،جايگاه ،ميدان ،فضا،مکان ،محل ،در محلى گذاردن ،گذاشتن ،قرار دادن ،گماردن ،جاى دادن ،وهله ،مرتبه ،صندلى

purrs

فرفر،صداى خرخرگربه ،خرخرکردن

what

علامت استفهام ،حرف ربط،کدام ،چقدر،هرچه ،انچه ،چه اندازه ،چه مقدار

rattles

تغ تغ کردن ،تلق تلق کردن ،وراجى کردن ،خر خر کردن ،خر خر،تق تق ،جغجغه

laughs

صداى خنده ،خنده ،خنديدن ،خندان بودن

popping

پراندن ،پريدن

whispers

بيخ گوشى ،نجواکردن ،پچ پچ کردن

wonder

تعجب ،اعجوبه ،درشگفت شدن ،حيرت انگيز،غريب

today

امروز

whoa

ايست دادن ،امر به توقف دادن( حيوانات)

mask

يک کلمه ماشينى حاوى الگوئى از بيت ها بايت ها يا کاراکترها که براى استخراج يا گزينش قسمت هايى از کلمات ماشينى ديگر بکار برده مى شود،الگو،سامان ،پوشيدن ،کلاه مخصوص شمشيربازى ،روپوش ،زمين پوشيده از ديد و تير،مانع ،نقاب ،روبند،لفافه ،بهانه ،عياشى ،شادمانى ،خوش گذرانى ،ماسک زدن ،پنهان کردن ،پوشاندن ،پوشانه

silly

نادان ،ابله ،سبک مغز،چرند،احمقانه

show

نشان دادن ،نمودن ،ابراز کردن ،فهماندن ،نشان ،ارائه ،نمايش ،جلوه ،اثبات

chickens

جوجه مرغ ،پرنده کوچک ،بچه ،مردجوان ،ناازموده ،(ز.ع ).ترسو،کمرو

good

موجه نسبتا "زياد،فايده ،(در جمع)،جنس ،توپ زنده ،کالا،خوب ،نيکو،نيک ،پسنديده ،خوش ،مهربان ،سودمند،مفيد،شايسته ،قابل ،پاک ،معتبر،صحيح ،ممتاز،ارجمند،کاميابى ،خير،سود،مال التجاره ،مال منقول ،محموله

morning

بامداد،صبح ،پيش از ظهر

look

زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن

found

زمان ماضى واسم فعولfind ، : )n.& vt.(برپاکردن ،بنياد نهادن ،تاسيس کردن ،ريختن ،قالب کردن ،ذوب کردن ،ريخته گرى ،قالب ريزى کردن

think

انديشيدن ،فکر کردن ،خيال کردن ،گمان کردن

funny

مضحک ،خنده دار،خنده اور،عجيب ،بامزه

laughing

خندان ،خنده اور

everyone

همه ( کس) ،هرکس

maple

(گ.ش ).افرا،اچ ،چوب افرا

maybe

شايد،احتمالا

دوست داشتن ،مايل بودن ،دل خواستن ،نظير بودن ،بشکل يا شبيه( چيزى يا کسى )بودن ،قرين ،نظير،همانند،متشابه ،شبيه ،همچون ،بسان ،همچنان ،هم شکل ،هم جنس ،متمايل ،به تساوى ،شايد،احتمالا،فى المثل ،مثلا،همگونه

surprised

متعجب

whoever

هرکه ،هر انکه ،هر انکس ،هرکسى که

just

=joust : )n.(، : )adj.(عادل ،دادگر،منصف ،باانصاف ،بى طرف ،منصفانه ،مقتضى ،بجا،مستحق ،( : )adv.(د.گ ).فقط،درست ،تنها،عينا،الساعه ،اندکى پيش ،درهمان دم

recognize

به رسميت شناختن ،تشخيص دادن ،برسميت شناختن ،بازشناختن ،تصديق کردن

wearing

پوشیدن

that

اشاره بدور،ان يکى ،براى انکه

hidden

غايب ،مخفى ،پنهان کرده شده پوشيده ،مکتوم

hyenas

(ج.ش ).کفتار،(مج ).ادم درنده خو يا خائن

laughed

صداى خنده ،خنده ،خنديدن ،خندان بودن

they

انها،ايشان ،انان

know

دانستن ،اگاه بودن ،شناختن

again

دگربار،پس ،دوباره ،باز،يکبارديگر،از طرف ديگر،نيز،بعلاوه ،ازنو

laughter

صداى خنده بلند،قاه قاه خنده

both

هردوى ،اين يکى وان يکى ،نيز،هم

chewing

مضغ ،جويدن

tell

گفتن ،بيان کردن ،نقل کردن ،فاش کردن ،تشخيص دادن ،فرق گذاردن ،فهميدن

disguise

استتار،پوشش ،تغيير قيافه دادن ،جامه مبدل پوشيدن ،نهان داشتن ،پنهان کردن ،لباس مبدل ،تغيير قيافه

well

)n.&vt.&vi(چشمه ،جوهردان ،دوات ،ببالا فوران کردن ،روامدن اب ومايع ،درسطح امدن وجارى شدن ، : )adj.& adv.(خوب ،تندرست ،سالم ،راحت ،بسيارخوب ،به چشم ،تماما،تمام وکمال ،بدون اشکال ،اوه ،خيلى خوب

sure

خاطر جمع ،مطمئن ،از روى يقين ،قطعى ،مسلم ،محقق ،استوار،راسخ يقينا

here

در اينجا،در اين موقع ،اکنون ،در اين باره ،بدينسو،حاضر

hold

دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى

while

در صورتيکه ،هنگاميکه ،حال انکه ،ماداميکه ،در حين ،تاموقعى که ،سپرى کردن ،گذراندن

honey

انگبين ،عسل ،شهد،(مج ).محبوب ،عسلى کردن ،(مج )چرب ونرم کردن

feather

پروبال ،باپر پوشاندن ،باپراراستن ،بال دادن

flower

درخت گل ،(مج ).سر،نخبه ،گل کردن ،شکوفه دادن ،گلکارى کردن

right

شايسته ،خوب ذيحق ،به طور صحيح ،شرح ما وقع ،نمايندگان جناح راست ،مستقيم ،صحيح ،واقعى ،بجا،عمودى ،قائمه ،درستکار،در سمت راست ،درست کردن ،اصلاح کردن ،دفع ستم کردن از،درست شدن ،قائم نگاهداشتن ،قائم ،ذيحق

disguised

استتار،پوشش ،تغيير قيافه دادن ،جامه مبدل پوشيدن ،نهان داشتن ،پنهان کردن ،لباس مبدل ،تغيير قيافه

almost

تقريبا،بطور نزديک

forgot

فراموش کرد،غفلت کرد

disguising

استتار،پوشش ،تغيير قيافه دادن ،جامه مبدل پوشيدن ،نهان داشتن ،پنهان کردن ،لباس مبدل ،تغيير قيافه

made

ساخته شده ،مصنوع ،ساختگى ،تربيت شده

hungry

گرسنه ،دچار گرسنگى ،حاکى از گرسنگى ،گرسنگى اور،حريص ،مشتاق

make

ساختن اماده کردن ،تهيه کردن طرح کردن ،قرار دادن ،باعث شدن وادار يا مجبور کردن ،پيمودن ،رسيدن به ساخت ،ترکيب ،ساختن ،بوجود اوردن ،درست کردن ،تصنيف کردن ،خلق کردن ،باعث شدن ،وادار يامجبور کردن ،تاسيس کردن ،گاييدن ،ساختمان ،ساخت ،سرشت ،نظير،شبيهع لوم مهندسى : حالت

buzz

وزوز کردن ،ورور کردن ،نامشخص حرف زدن ،وزوز،ورور،شايعه ،همهمه ،اوازه

butter

روغن زرد،کره ماليدن روى ،چاپلوسى کردن

sandwiches

ساندويچ درست کردن ،ساندويچ ،در تنگنا قرار دادن

your

مال شما،مربوط به شما،متعلق به شما

because

زيرا که ،چونکه ،براى اينکه

بيشتر،زيادتر،بيش

from

بواسطه ،درنتيجه ،از روى ،مطابق ،از پيش

hive

(مج ).جاى کار وپر قيل وقال ،مرکز تجمع ،در کندو جمع کردن ،اندوختن

hollow

گودال ،توخالى ،ميان تهى ،گود افتاده ،پوچ ،فريبنده ،گودى ،حفره ،پوک کردن ،پوک شدن ،خالى کردن

wanna

می خوام

with

با،بوسيله ،مخالف ،بعوض ،در ازاء،برخلاف ،بطرف ،درجهت

when

کى ،چه وقت ،وقتيکه ،موقعى که ،در موقع

there

درانجا،به انجا،بدانجا،در اين جا،دراين موضوع ،انجا،ان مکان

sweet

شيرين ،خوش ،مطبوع ،نوشين

idea

انگاره ،تصور،انديشه ،خيال ،گمان ،نيت ،مقصود،معنى ،اگاهى ،خبر،نقشه کار،طرزفکر

imitating

نواى کسى را در اوردن ،تقليد کردن ،پيروى کردن ،کپيه کردن

airplane

هواپيما

giggles

با خنده اظهار داشتن ،با نفس بريده بريده(دراثرخنده)سخن گفتن ،ول خنديدن

these

اينها،اينان

flowers

درخت گل ،(مج ).سر،نخبه ،گل کردن ،شکوفه دادن ،گلکارى کردن

pretty

تاحدى ،شکيل ،خوش نما،خوب ،بطور دلپذير،قشنگ کردن ،اراستن

yours

مال شما،مال خود شما(ضمير ملکى)

will

مشيت ،اختيار،رضا،وصايا،با وصيت واگذار کردن خواستن ،خواست ،خواهش ،ارزو،نيت ،قصد،وصيت نامه ،خواستن ،اراده کردن ،وصيت کردن ،ميل کردن ،فعل کمکى'خواهم'

gonna

جاوا

fill

پر کردن يا شدن ،اجرا کردن ،پر کردن( از خاک)،پر کردن ،سير کردن ،نسخه پيچيدن ،پر شدن ،انباشتن ،اکندن ،باد کردن

hurry

شتاب کردن ،شتابيدن ،عجله کردن ،چاپيدن ،بستوه اوردن ،باشتاب انجام دادن ،راندن ،شتاب ،عجله ،دستپا چگى

carrying

جبران ضعف يار،رانينگ( فوتبال امريکايى)،گذشتن گوى از يک نقطه يا شى ء،روپوش پرچم ،تير رسى داشتن ،تيررسى حالت دوش فنگ ،بردن ،بدوش گرفتن ،حمل کردن ،حمل ونقل کردن ،رقم نقلى

back

پشت را تقويت کردن ،پشت ريختن پشت انداختن ،سمت عقب ،پشت نويسى کردن ،ظهر نويسى کردن ،مدافع ،بک ،تنظيم بادبان ،پشت( بدن)،عقبى ،گذشته ،پشتى کنندگان ،تکيه گاه ،به عقب ،درعقب ،برگشت ،پاداش ،جبران ،ازعقب ،پشت سر،بدهى پس افتاده ،پشتى کردن ،پشت انداختن ،بعقب رفتن ،بعقب بردن ،برپشت چيزى قرارگرفتن ،سوارشدن ،پشت چيزى نوشتن ،ظهرنويسى کردن

somewhere

)somewheres(يک جايى ،دريک محلى ،درمکانى

over

پيش از،در مدت بارديگر،باقى ،گذشته ،روى ،بالاى سر،بر فراز،ان طرف ،درسرتاسر،دربالا،بسوى ديگر،متجاوز از،بالايى ،رويى ،بيرونى ،شفا يافتن ،پايان يافتن ،به انتها رسيدن ،پيشوندى بمعنى زيادو زياده و بيش

nope

جواب منفى

either

(کلمه مخالف ان neither است يعنى هيج کدام)،هريک از دوتا،اين و ان

give

فروريختن ،واگذار کردن ،دادن( به)،بخشيدن ،دهش ،پرداخت کردن ،اتفاق افتادن ،فدا کردن ،ارائه دادن ،بمعرض نمايش گذاشتن ،رساندن ،تخصيص دادن ،نسبت دادن به ،بيان کردن ،شرح دادن ،افکندن ،گريه کردن

front

نماى جلو،سمت دشمن ،خط اول ميدان رزم پيشانى ،جبهه هوا،فرمان سر روبرو جلو،صف پيش ،نما،طرز برخورد،جلودار،منادى ،جبهه جنگ ،بطرف جلو،روکردن به ،مواجه شده با،روبروى هم قرار دادن ،مقدمه نوشتن بر،درصف جلو قرارگرفتن

puffy

پف کردن ،باد کرده ،باد دار

pink

رنگ صورتى ،سوراخ سوراخ کردن يا بريدن

patch

بهم پيوستن ،تکه ،مشمع روى زخم ،قطعه زمين ،جاليز،مدت ،زمان معين ،وصله ناجور،وصله کردن ،وصله دوزى کردن ،تعمير کردن ،بهم جور کردن ،سرهم کردن

hello

هالو( کلمه اى که در گفتگوى تلفنى براى صدا کردن طرف بکار ميرود)،سلام کردن

hear

شنيدن ،گوش کردن ،گوش دادن به ،پذيرفتن ،استماع کردن ،خبر داشتن ،درک کردن ،سعى کردن ،اطاعت کردن

head

دهنه ابزار،ارتفاع ريزش ،سر رولور سر،مبحث ،موضوع در راس چيزى واقع شدن ،ضربه با سر،هد،انتهاى ميز بيليارد،طول سر اسب بعنوان مقياس فاصله برنده از نفر بعد،دستشويى قايق ،بالاى بادبان ،سرفشنگ ،عناصر اوليه ستون ،پيش رو،رهبر يا دسته پيشرو يک ستون ،توالت ناو،عازم شدن ،سرپل گرفتن ،مواجه شدن ، )n.& adj.(سر،کله ،راس ،عدد،نوک ،ابتداء،انتها،دماغه ،دهانه ،رئيس ،سالار،عنوان ،موضوع ،منتها درجه ،موى سر،فهم ،خط سر،فرق ،سرصفحه ،سرستون ،سر درخت ،اصلى ،عمده ،مهم ، : )vt.(سرگذاشتن به ،داراى سرکردن ،رياست داشتن بر،رهبرى کردن

floating

ليسه کردن ،سيال ،شناورى ،متحرک بر روى اب ،مواج ،فاقد وسيله اتصال( درمورداستخوان جناغ سينه)،جابجا شده ،متغير

balloon

بادکنک ،با بالون پروازکردن ،مثل بالون

rest

سه پايه ،بالشتک ،مقر،پايه ،تکيه گاه ،نشيمنگاه ،اسايش ،محل استراحت ،اسودن ،استراحت کردن ،ارميدن ،تجديد قوا،کردن ،تکيه دادن ،متکى بودن به ،الباقى ،نتيجه ،بقايا،سايرين ،ديگران ،باقيمانده ،(نظ ).راحت باش

lost

گم شده ،(ماضى واسم مفعول فعل )lose گمشده ،از دست رفته ،ضايع ،زيان ديده ،شکست خورده گمراه ،منحرف ،مفقود

wait

صبر کردن ،چشم براه بودن ،منتظر شدن ،انتظار کشيدن ،معطل شدن ،پيشخدمتى کردن

those

انها،انان

really

واقعا،راستى

still

ساکن ،بى جوش ،بى کف ، : )adj&adv.(ارام ،بى حرکت ،راکد،هميشه ،بازهم ،هنوزهم معذلک ،vi&n(، : )vtارام کردن ،ساکت کردن ،خاموش شدن ،دستگاه تقطير،عرق گرفتن از،سکوت ،خاموشى

thought

گمان ،انديشه ،افکار،خيال ،عقيده ،نظر،قصد،سر،مطلب ،چيزفکرى ،استدلال ،تفکر

would

تمايل ،خواسته ،ايکاش ،ميخواستم ،ميخواستند

work

عملى شدن کار،شغل ،وظيفه ،زيست ،عملکرد،نوشتجات ،اثار ادبى يا هنرى ،(درجمع )کارخانه ،استحکامات ،کار کردن ،موثر واقع شدن ،عملى شدن ،عمل کردن

disappeared

ناپديد شدن ،غايب شدن ،پيدا نبودن

camouflaged

استتار کردن ،استتار،پوشش ،پنهان کردن وسايل جنگى ،مخفى کردن ،پوشاندن

blue

ابى ،نيلى ،مستعد افسردگى ،داراى خلق گرفته( با )theاسمان ،اسمان نيلگون

bunny

پينه ،ورم ،اسم حيوان دست اموز( مثل خرگوش)

tails

قسمت عقب اسکى ،ته( قرقره)،دم ،دنباله ،عقب ،تعقيب کردن

blend

تار کردن نور،رقيق کردن ،اميختن ،مخلوط کردن ،همرنگ کردن ،مخلوطى( از چند جنس خوب و بد و متوسط )تهيه کردن( مثل چاى)،ترکيب ،مخلوط،اميختگى ،اميزه

perfectly

کاملا"،بطور کامل ،بى عيب

snout

خرطوم فيل ،پوزه دراز جانور،سرلوله اب ،لوله کترى وغيره ،پوزه زدن به

figured

صورتى ،منقوش ،گلدار

blending

مخلوط امتزاج

makes

golden

طلائى ،طلايى ،زرين ،اعلا،درخشنده

must

بايد،بايست ،ميبايستى ،بايسته ،ضرورى ،لابد

near

شبيه ،نزديک به ضربه( کشتى)،تقريبا،قريب ،صميمى ،نزديک شدن

medal

نشان ،نشانى شبيه سکه ،مدال ،شکل ،شبيه ،صورت

anything

هرچيز،هرکار،همه کار(در جمله ء مثبت )چيزى ،(در پرسش و نفى )هيچ چيز،هيچ کار،بهراندازه ،بهرمقدار

mushrooms

قارچ ،سماروغ ،بسرعت روياندن ،بسرعت ايجاد کردن

leaves

برگها،صورت جمع کلمهleaf

them

ايشان را،بايشان ،بانها

else

)=other(ديگر،جز اين

rocks

تکان دادن ،جنبيدن ،تکان نوسانى دادن ،جنباندن ،نوسان کردن ،تخته سنگ يا صخره ،سنگ خاره ،صخره ،جنبش ،تکان

race

جدار،قاب( ياتاقان)،ابراهه ،جوى ،ريل لغزنده ،اسب دوانى ،سرسره ريل ،طوقه لغزنده ،گردش ،دوران ،مسير،دويدن ،مسابقه دادن ،بسرعت رفتن ،نژاد،نسل ،تبار،طايفه ،قوم ،طبق ه

same

همان چيز همان کار،همان شخص ،يکسان ،يکنواخت ،همان چيز،همان کار،همان جور،بهمان اندازه

size

چسب زدن ،اهار زدن ،به اندازه کردن ،بزرگى ،مقدار،قالب ،سايز،ساختن يارده بندى کردن برحسب اندازه ،چسب زنى ،اهارزدن ،بر اورد کردن

shape

درست کردن ،قالب کردن ،طرح کردن به شکلى دراوردن ،ترکيب ،صورت ،قواره ،اندام ،تجسم ،ريخت ،شکل دادن به ،سرشتن

blended

شکل ايروديناميکى که در ان اجزاء اصلى بدون هيچ خط يا حد و مرز مشخصى به يکديگر متصل ميشوند

yummy

زيبا،جالب توجه ،لذيذ،خوشمزه

ready

حاضر به کار،اماده کردن ،مهيا کردن ،حاضر کردن ،اماده

energetic

پرتکاپو،کارمايه اى ،جدى ،کارى ،فعال ،داراى انرژى

violin

(مو ).ويولن

waiting

منتظر،چشم براه

other

غير،نوع ديگر،متفاوت ،ديگرى

side

جهت ،پهلو کناره ،طرف ،سمت ،پهلو،جنب ،جانب ،ضلع ،کناره ،طرفدارى کردن از،در يکسو قرار دادن

entrance

ورودى ،)n.(درون رفت ،وروديه ،اجازه ورود،حق ورود،دروازه ءدخول ،ورود،بار،درب مدخل ،اغاز )vt.(مدهوش کردن ،دربيهوشى ياغش انداختن ،(مج)ازخودبيخودکردن ،زيادشيفته کردن

taste

چشايى ،چشيدن ،لب زدن ،مزه کردن ،مزه دادن ،مزه ،طعم ،چشاپى ،ذوق ،سليقه

barking

پوست درخت ،عوعو،وغ وغ کردن ،پوست کندن

snapdragons

(گ.ش ).گل ميمون

ouch

: )n.& vt.(سنجاق ،جواهر،سنجاق قفلى ،با گوهر اراستن ،مزين ساختن ، : )interj.(اخ ،واخ(علامت تعجب و درد)

snappy

گاز گير،سرزنده ،باروح ،جرقه دار،شيک ،تند

blocking

بلوک بندى ،بلاکه کردن ،مسدود کردن ،سد جاده ،سد کردن جاده دفاع غير عامل ،وقفه ،کنده اى کردن ،انسداد

into

توى ،اندر،در ميان ،در ظرف ،بسوى ،بطرف ،نسبت به ،مقارن

past

سابقه ،بعد از،پايان يافته ،پيشينه ،وابسته بزمان گذشته ،ماقبل ،ماضى ،گذشته از،درماوراى ،دور از،پيش از

grumpy

بد خلق ،ترشرو

snappers

رباينده ،قاشقک

happy

خوش ،خوشحال ،شاد،خوشوقت ،خوشدل ،خرسند،سعادتمند،راضى ،سعيد،مبارک ،فرخنده

worth

ازرش ،قيمت ،بها،سزاوار،ثروت ،با ارزش

making

ساخت ،ساختمان ،مايه کاميابى ،ترکيب ،عايدى

noises

نويز،اوا،عامل مخل ،شلوغ ،سر وصدا،قيل و قال ،طنين ،صدا راه انداختن ،پارازيت ،خش ،اختلال ،شايعه و تهمت

gasp

نفس نفس زدن ،بادهان باز دم زدن ،بريده بريده نفس کشيدن ،نفس بريده

only

تنها،محض ،بس ،بيگانه ،عمده ،صرفا،منحصرا،يگانه ،فقط بخاطر

could

(زمان ماضى واسم مفعول فعل)can ،ميتوانست

sneak

دزدکى حرکت ه کردن ،خود را پنهان ساختن ،حرکت پنهانى

somehow

بطريقى ،بيک نوعى ،هرجور هست ،هر جور

rustling

سر و صدا

butterflies

بشکل پروانه

wall

تيغه کشيدن ،مانع يکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبه هاى روى هم ،جدار،محصور کردن ،حصار دار کردن ،ديوار کشيدن ،ديوارى

rainbow

قوس و قزح ،بصورت رنگين کمان در امدن

trout

(ج.ش ).ماهى قزل الا،ماهى قزل الا گرفتن

were

گذشته فعل to be و جمع فعل ماضىwas

orange

پرتقال ،نارنج ،مرکبات ،نارنجى ،پرتقالى

walls

then

سپس ،پس( از ان)،بعد،انگاه ،دران هنگام ،در انوقت ،انوقتى ،متعلق بان زمان

ourselves

مال ما،خودمان

blossoms

شکوفه ،ميوه ،گل دادن ،داراى طراوت جوانى شدن

cover

سقف زدن ،روکش کردن ،پوشانيدن پوشش ،بازى دفاعى ،مانور کردن بطوريکه قايق عقبى جلو نيفتد محافظت از بدن با شمشير،پوشش( بيمه)،تامين زيان و خسارات بيمه ،بسته بندى ،حفاظ،جان پناه ،خفاگاه پوشاندن ،انجام دادن ،اختفاء،مخفى در بر گرفتن ،حايل شدن ،حاوى بودن درپوش ،روپوش ،دريچه ،نگهبان مخابراتى پست بگوش ،پوشاندن ،جلد کردن ،پنهان کردن ،طى کردن ،تامين کردن ،پوشش ،جلد،رويه ،لفاف ،پاکت ،سرپوش

pollen

(گ.ش ).گرده ،گرده افشانى کردن ،دانه گرده

tickles

غلغلک دادن ،غلغلک ،خاريدن

sneezes

ستوسه ،عطسه کردن

enough

بس ،باندازه ءکافى ،نسبتا،انقدر،بقدرکفايت ،باندازه ،بسنده

complete

تکميل ،تمام ،کامل کردن ،انجام دادن ،بانجام رساندن

invisible

نامرئى ،ديده نشدنى ،ناپديد،غير مرئى ،نا معلوم

shoo

کيش( براى راندن مرغ وغيره )کيش کردن ،باکيش فرار دادن ،چخ

butterfly

بشکل پروانه

ruining

ورشکستگى ،نابودى ،خرابى ،خرابه ،ويرانه ،تباهى ،خراب کردن ،فنا کردن ،فاسد کردن

blows

جوشيدن ،دميدن هوا،ذوب ،هدر دادن موقعيت ،پرتاب محکم توپ ،ناتوانى در انداختن تمام ميله هاى بولينگ با دو ضربه ،ضربت ،صدمه ،وزش ،نواختن ،وزيدن ،در اثر دميدن ايجاد صدا کردن ،ترکيدن

whew

صداى سوت حاکى از حيرت يا تحسين

worked

time

وقت قرار دادن براى ،به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن ،تعيين کردن ،تنظيم کردن زمان بندى کردن ،موقع ،تايم ،گاه ،فرصت ،مجال ،هنگام ،(درجمع )زمانه ،ايام ،روزگار،مد روز،عهد،مدت ،وقت معين کردن ،متقارن ساختن ،مرور زمان را ثبت کردن ،زمانى ،موقعى ،ساعتى

came

بتونه سربى( براى نگاهدارى قاب شيشه)،ميله سربى ،بتونه سربى ،گذشته فعل امدن

bring

اوردن ،رساندن به ،موجب شدن

okay

)ok(صحيح است ،بسيار خوب ،تصويب کردن ،موافقت کردن ،اجازه ،تصويب

thank

سپاس ،اظهارتشکر،تقدير،سپاسگزارى کردن ،تشکر کردن

acoustic

صوت شناختى ،به طريقه صوتى ،صوتى ،اوا شنودى ،وابسته به شنوايى ،مربوط به صدا،مربوط به سامعه

guitar

(مو ).عود شش سيمه ،گيتار زدن

playing

بازی

camouflaging

استتار کردن ،استتار،پوشش ،پنهان کردن وسايل جنگى ،مخفى کردن ،پوشاندن

bullfrogs

(ج.ش ).غوک بزرگ امريکايى

giddy

گيج ،بى فکر،مبتلا به دوار سر،متزلزل

oops

اوه

thanks

سپاسگزارى ،اظهار امتنان ،در سايه ،در نتيجه

rattling

جانانه ،بشاش ،خيلى تند،خيلى خوب

turnip

(گ.ش ).شلغم ،منداب

minute

يادداشت وقايع ،نسخه دوم ، : )adj.vi.n.(دقيقه ،دم ،ان ،لحظه ،مسوده ،يادداشت ،(بصورت جمع )گزارش وقايع ،خلاصه مذاکرات ،خلاصه ساختن ،صورت جلسه نوشتن ،پيش نويس کردن ، : )adj.(بسيار خرد،ريز،جزئى ،کوچک

clucks

مرغ کرچ ،مرغ قپ ،ادم احمق و رذل ،قدقد کردن

bottom

بنيان نهادن ،ذيل ،قسمت زير اب کشتى ،مقر،پايه ،ته ،زير،پايين ،کشتى ،کف ،تحتانى

kind

گونه ،نوع ،قسم ،جور،جنس ،گروه ،دسته ،کيفيت ،جنسى ،(درمقابل پولى)،غيرنقدى ،مهربان ،مهربانى شفقت اميز،بامحبت

spin

فشردن فلز،فشردن سرد،اسپين ،چرخش توپ ،فرفره ،چرخش( بدور خود)،(دور خود )چرخيدن ،ريسيدن ،رشتن ،تنيدن ،به درازاکشاندن ،چرخاندن

baba

پدر،بابا

spinning

ريسندگى ،کارخانه نخريسى

tops

سيستم عامل روى نوار مغناطيسى

around

گرداگرد،دور،پيرامون ،دراطراف ،درحوالى ،در هر سو،در نزديکى

crank

هندل زدن ،هندل ،پيچ و خم ،ميل لنگ گرداندن ،چرخاندن ،دسته محور،ميل لنگ ،بست زانويى ،پيچيدگى ،ادم پست فطرت ،خم کردن ،محوردارکردن ،دسته دار شدن ،کج ،کوک کردن

orchestral

ارکسترى ،وابسته به انجمن نوازندگان ،در خور ارکستر

plays

خلاصى داشتن ،حرکت ازاد داشتن ،خلاصى ،اداره مسابقه ،کيفيت ياسبک بازى ،شرکت در مسابقه انفرادى ،ضربه به توپ ،رقابت ،نواختن ساز و غيره ،سرگرمى مخصوص ،تفريح کردن ،ساز زدن ،الت موسيقى نواختن ،زدن ،رل بازى کردن ،روى صحنه ء نمايش ظاهرشدن ،نمايش ،نمايشنامه

catchy

گيرنده ،جاذب

tune

تغيير فرکانس دادن ،نوا،اهنگ صدا،اواز،لحن تلفظ،وفق دادن ،کوک کردن ،ميزان کردن الت موسيقى ياراديو وغيره ،رنگ ،نغمه

kinda

نیمه

want

خواست ،خواسته ،خواستن ،لازم داشتن ،نيازمند بودن به ،کم داشتن ،فاقد بودن ،محتاج بودن ،کسر داشتن ،فقدان ،نداشتن ،عدم ،نقصان ،نياز،ندارى

dance

رقصيدن ،رقص

whee

صداى سوت خفيف( در مواقع خوشحالى)

falling

سقوط کننده ،سقوط

nice

نازنين ،دلپسند،خوب ،دلپذير،مطلوب ،مودب ،نجيب

keep

تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن

missing

غايب ،گم شده ،گمشده جنگى ،گم ،مفقود،ناپيدا

rutabaga

(گ.ش ).نوعى کلم

ballerina

رقاصه بالت

looks

زمانى که مدار مين نسبت به عامل انفجار حساسيت نشان مى دهد،نگاه کردن ،نگريستن ،ديدن ،چشم رابکاربردن ،قيافه ،بنظرامدن مراقب بودن ،وانمود کردن ،ظاهر شدن ،جستجو کردن

wide

توپ خارج از خط کنارى ،توپ اوت شده پرتاب دوراز ميله هاى کريکت و دوراز دسترس توپزن ،خط کنارى واليبال ،پهن ،عريض ،گشاد،فراخ ،پهناور،زياد،پرت ،کاملا باز،عمومى ،نامحدود،وسيع

pointy

نوکدار،تيز،گوشه دار

stops

قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه

sorry

متاثر،متاسف ،غمگين ،ناجور،بدبخت

forgetting

فراموشى

holds

دريافت کردن ،گرفتن توقف ،منعقد کردن ،متصرف بودن ،گرفتن غيرمجاز حريف ،ضربه به گوى اصلى بيليارد که مسير معمولى را طى نکند،گرفتن غيرمجاز توپ ،گيره مکث بين کشيدن زه و رها کردن ان ،انبار کشتى ،پناهگاه گرفتن ،دژ،ايست ،گيره ،اتصالى نگهدارنده ،پايه ،مقر،نگهداشتن ،نگاه داشتن ،دردست داشتن ،جا گرفتن ،تصرف کردن ،چسبيدن ،نگاهدارى

wings

(امر ).نشان داراى دو بال که بهوانورد يا توپچى و دريا نورد يا ديدبان کار ازموده داده ميشود

spins

فشردن فلز،فشردن سرد،اسپين ،چرخش توپ ،فرفره ،چرخش( بدور خود)،(دور خود )چرخيدن ،ريسيدن ،رشتن ،تنيدن ،به درازاکشاندن ،چرخاندن

balance

بالانس کردن ،تراز کردن ،متعادل کردن بالانس ،هم وزن ،تراز شدن ،ترازو،ميزان ،تراز،تتمه حساب ،مانده ،برابرکردن ،موازنه کردن ،متعادل کردن ،توازن

singing

خوانندگى ،اوازخوانى ،خواننده ،نغمه سرا

part

قسمت ،سهم ،قطعه ،پاره ،بخش ،خرد،جزء مرکب چيزى ،جزء مساوى ،عنصر اصلى ،عضو،نقطه ،مکان ،اسباب يدکى اتومبيل ،مقسوم ،تفکيک کردن ،تفکيک شدن ،جدا شدن ،جدا کردن ،نقش بازگير،برخه

have

دارا بودن ،مالک بودن ،ناگزير بودن ،مجبور بودن ،وادار کردن ،باعث انجام کارى شدن ،عقيده داشتن ،دانستن ،خوردن ،صرف کردن ،گذاشتن ،رسيدن به ،جلب کردن ،بدست اوردن ،دارنده ،مالک

toes

پنجه ،انگشت پاى مهره داران ،جاى پا،با انگشت پا زدن يا راه رفتن

figuring

نگاره ،هيکل ،پيکره ،تنديس ،شکل ،صورت ،شخص ،نقش ،رقم ،عدد،کشيدن ،تصوير کردن ،مجسم کردن ،حساب کردن ،شمردن ،پيکر

working

کار کننده ،مشغول کار،کارگر،طرزکار

stopped

قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه

wish

خواستن ،ميل داشتن ،ارزو داشتن ،ارزو کردن ،ارزو،خواهش ،خواسته ،مراد،حاجت ،کام ،خواست ،دلخواه

faster

روزه دار،روزه گير

longer

بلند،طى مسافت زياد توپ ، )adv.adj.&n.(دراز،طويل ،مديد،کشيده ،دير،گذشته ازوقت ، : )vt.&vi.(اشتياق داشتن ،ميل داشتن ،ارزوى چيزى را داشتن ،طولانى کردن ،(در شعر )مناسب بودن

help

کمک کردن ،يارى کردن ،مساعدت کردن( با)،همدستى کردن ،مدد رساندن ،بهترکردن چاره کردن ،کمک ،يارى ،مساعدت ،مدد،نوکر،مزدور

fastest

سطح لغزنده يا سفت ،سطح سيقيلى مسير بولينگ ،تندرو،سريع السير،جلد و چابک ،رنگ نرو،پايدار،باوفا،سفت ،روزه گرفتن ،فورا

spinners

قاشقک ،ريسنده ،نخ ريس ،نختاب ،تابنده ،عنکبوتى که تار مى تند،کارگر ياماشين نخ ريسى

spiders

(ج.ش ).عنکبوت ،کارتنه ،کارتنک ،ناتنک

sanctuary

بسط،منطقه بى خطر عقب جبهه ،جايگاه مقدس ،حرم مطهر،بستگاه ،مخفيگاه ،پناهگاه ،تحصين ،حق بست نشينى

hedge

کسب مصونيت نمودن ،خريد و فروش تامينى ،(به منظور جلوگيرى از زيان و باخت)،چپر،خارپشته ،حصار،راه بند،مانع ،پرچين ساختن ،خاربست درست کردن ،احاطه کردن ،طفره زدن ،از زير( چيزى )در رفتن

check

امتحان کردن بازرسى ،منع ،و شدن بوى شکار،کم يا متوقف کردن سرعت بدن( ترامپولين)،بازرسى کردن ،بازديد کردن ،رسيدگى کردن سر زدن ،بازداشت کردن ،دريچه تنظيم ،جلوگيرى کردن از،ممانعت کردن ،سرزنش کردن ،رسيدگى کردن ،مقابله کردن ،مقابله ،بررسى کردن ،تطبيق کردن ،نشان گذاردن ،چک بانک

lesson

درس دادن به ،تدريس کردن

sings

سرودن ،تصنيف ،اواز خواندن ،سرود خواندن ،سراييدن

brought

اورده شده

snacks

خوراک مختصر،خوراک سرپايى ،ته بندى ،زيرک ،سرير،چالاک ،بسرعت

started

روشن کردن ،راه انداختن ،شروع کردن ،عزيمت کردن ،از جا پريدن ،رم کردن ،شروع ،مبداء،مقدمه ،ابتدا،فرصت ،فرجه ،اغازيدن ،دايرکردن ،عازم شدن

twisting

چرخش بدن ،پيچاندن ،چرخيدن ،دوران حول محور افقى ،تاب ،نخ يا ريسمان تابيده ،پيچ خوردگى ،پيچيدن ،تابيدن ،پيچ دار کردن

string

مربى خم کردن کمان و بستن زه ،يک سرى پيام که از يک ايستگاه به ايستگاه ديگر ارسال مى شود،سرى پيام ، : )n.vt.& vi.(زه ،زهى ،ريسمان ،سيم ،رديف ،سلسله ،قطار،رشته کردن ،نخ کردن( باسوزن و غيره)،زه انداختن به ، : )n.vt.vi.& adj.(ريش ريش ،نخ مانند،ريشه اى ،چسبناک ،دراز،به نخ کشيدن( مثل دانه هاى تسبيح)،بصف کردن ،زه دارکردن

spinach

( )spinage(گ.ش ).اسفناج ،خوراک اسفناج

purring

فرفر،صداى خرخرگربه ،خرخرکردن

yeah

آره

dizzy

دچار دوران سر،گيج شدن

fine

مصادره کردن ،بسيار اماده ،تاوان ،غرامت ،جريمه کردن ،جريمه گرفتن از،صاف کردن ،کوچک کردن ،صاف شدن ،رقيق شدن ،خوب ،فاخر،نازک ،عالى ،لطيف ،نرم ،ريز،شگرف

direction

امتداد،گرا،دستورالعمل ،سمت ،ارشاد،دستور،رهبرى ،اداره جهت ،راه ،مسير،جهت ،سو،هدايت

untwist

واتابيدن ،باز کردن ،گشودن ،جدا کردن ،خار کردن

goes

خرج شدن ،نوعى پاس با دويدن دريافت کننده به جلو( فوتبال امريکايى)،سفت ،روانه ساختن ،رهسپار شدن ،عزيمت کردن ،گذشتن ،عبور کردن ،کارکردن ،گشتن ،رواج داشتن ،تمام شدن ،راه رفتن ،نابود شدن ،روى دادن ،بران بودن ،درصدد بودن ،راهى شدن

listen

شنيدن ،گوش دادن ،پذيرفتن ،استماع کردن ،پيروى کردن از،استماع

whirling

چرخاندن ،چرخ دادن ،چرخش يا دوران جريان سيال ،چرخانيدن ،چرخش ،چرخيدن ،گردش سريع ،حرکت گردابى

twirling

چرخش ،گردش ،چرخيدن

musical

موزيکال ،داراى اهنگ ،موسقى دار

hope

اميدوارى چشم داشت ،چشم انتظارى ،انتظار داشتن ،ارزو داشتن ،اميدواربودن

never

هرگز،هيچگاه ،هيچ وقت ،هيچ ،ابدا،حاشا

endless

بى پايان ،بيحد

keeps

تکفل کردن ،توقيف کردن ،پل( در يراق الات)،خوراک ،نگاه داشتن ،اداره کردن ،محافظت کردن ،نگهدارى کردن ،نگاهدارى ،حفاظت ،امانت دارى ،توجه ،جلوگيرى کردن ،ادامه دادن ،مداومت بامرى دادن

busy

اشغال ،دست بکار،شلوغ ،مشغول کردن

mention

تذکر،ياداورى ،نام بردن ،ذکر کردن ،اشاره کردن

stopping

قطع کردن ،متوقف کردن ايستگاه ،مکث ،ناک دان ،برخورد،ورجستن( در شمعکوبى زير پى)،متوقف کننده ،ايست ،ايستاندن ،ايستادن ،توقف کردن ،از کار افتادن ،مانع شدن ،نگاه داشتن ،سد کردن ،تعطيل کردن ،خواباندن ،بند اوردن ،منع ،توقف ،منزلگاه بين راه ،ايستگاه ،نقطه

auntie

خاله

thread

پيچ کردن ،دنده دار کردن ،مارپيچ ،دنده پيچ ،سيم ،ريسمان ،قيطان ،رزوه ،شيارداخل پيچ ومهره ،شيار،برجستگى ،رگه ،نخ کردن ،بند کشيدن ،نخ کشيدن به ،موجى کردن ،داراى خطوط برجسته کردن ،حديده وقلاويز کردن ،رشته رشته شدن ،مثل نخ باريک شدن

spools

On Line Simultaneous Peripheral Operations،قرقره سيم ،ماسوره ،هرچيزى شبيه قرقره ،دورقرقره پيچيدن

grab

چنگک ،ربودن ،قاپيدن ،توقيف کردن ،چنگ زدن ،تصرف کردن ،سبقت گرفتن ،ربايش

tangled

غامض

dear

محبوب ،گرامى ،پرارزش ،کسى را عزيز خطاب کردن ،گران کردن

spilled

ريزش ،توپى ،ميله ،تيکه کاغذ،ريختن ،انداختن ،پرت کردن

pine

غم و اندوه ،از غم و حسرت نحيف شدن ،نگرانى ،رنج و عذاب دادن ،غصه خوردن ،(گ.ش ).کاج ،چوب کاج ،صنوبر

guess

گمان ،ظن ،فرض ،حدس زدن ،تخمين زدن

spun

(زمان ماضى واسم مفعول فعل)spin

control

بازرسى کردن ،کنترل کردن فرمان ،اختيار،بازرسى نظارت ،جلوگيرى ،سيستم کنترل شبکه دستگيره کنترل ،مهار،کنترل کردن ،نظارت کردن ،تنظيم کردن ،بازرسى ،کنترل ،بازبينى ،کاربرى

clean

ساده ،بى قيد و شرط،تميز کردن ،حرکت بدون نقص ،شکل مناسب اتومبيل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب( وزنه بردارى)،بدون قيد و شرط،خالص ،پاکيزه ،نظيف ،طاهر،عفيف ،تميزکردن ،پاک کردن ،درست کردن ،زدودن

stringy

ريش ريش ،نخ مانند،چسبناک

mess

غذا خوردن ،غذاخورى ،باشگاه ناو،نهارخورى ، : )n.(يک خوراک( از غذا)،يک ظرف غذا،هم غذايى( در ارتش وغيره)، : )vt.&vi.(شلوغ کارى کردن ،الوده کردن ،اشفته کردن

better

شرط بندى کننده ،کسى که شرط مى بندد( : )adj.& adv.(صفت تفصيلى )good بهتر،خوبتر،نيکوتر،بيشتر،افضل ،بطوربهتر،vi.& n.(، : )vt.بهترکردن ،بهترشدن ،بهبودى يافتن ،چيز بهتر

clever

ناقلا،زرنگ ،زيرک ،باهوش ،با استعداد،چابک

endeavor

کوشش ،جد و جهد،سعى بليغ ،تلاش کردن ،کوشيدن

down

عقب افتادن در امتياز،خطاى سرويس توپ خارج از بازى ،انداختن توپدار به زمين( رگبى)،پايين( درمشاهده توپخانه)،پر دراوردن جوجه پرندگان ،پرهاى ريزى که براى متکا بکار ميرود،کرک صورت ،سوى پايين ،بطرف پايين ،بزير،دلتنگ ،غمگين ،پيش قسط،از کارافتادهقانون ـ فقه : فجر

stack

قرار دادن يک بازيگر يا بيشتر پشت بازيگر ديگر براى پنهان کردن طرح مانور از حريف( فوتبال امريکايى)،توده اجر،دودکش ناو،چاتمه کردن تفنگ ،جمع اورى و منظم کردن وسايل ،خرمن ،دودکش ،دسته ،بسته ،مقدار زياد،قفسه کتابخانه ،توده کردن ،کومه کردن ،انباشتن ،پشته کردن

topple

از سر افتادن ،برگشتن ،واژگون کردن

remember

بخاطراوردن ،ياد اوردن ،بخاطر داشتن

elegant

يک برنامه با کمترين مقدار حافظه اصلى طراحى يک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهاى بکار برده شده براى انجام کارهاى گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلى استفاده کند،ظريف ،زيبا،با سليقه ،پربراز،برازنده

piano

(مو ).پيانو،ارام بنوازيد،قطعه موسيقى اهسته وارام

balanced

متعادل ،متوازن

ahold

ahold

toss

ضربه بلند،بالا انداختن ،پرت کردن ،انداختن ،دستخوش اواج شدن ،متلاطم شدن ،پرتاب ،تلاطم

gasps

نفس نفس زدن ،بادهان باز دم زدن ،بريده بريده نفس کشيدن ،نفس بريده

purple

رنگ ارغوانى ،زرشکى ،جامه ارغوانى ،جاه وجلال ،ارغوانى کردن يا شدن

yellow

اصفر،ترسو،زردى

green

خرم ،ترو تازه ،نارس ،بى تجربه ،رنگ سبز،(در جمع )سبزيجات ،سبز شدن ،سبز کردن ،سبزه ،چمن ،معتدل

world

جهان ،دنيا،گيتى ،عالم ،روزگار

balancing

متعادل کردن ،تراز( دوربين نقشه بردارى)

danced

درجه 1 تا ¹ 1براى مهارت در دفاع

watching

نگهبانى ،پاس ،نگهبان ،مراقبت کردن مواظبت کردن ،پاييدن ،ديدبان ،مدت کشيک ،ساعت جيبى و مچى ،ساعت ،مراقبت کردن ،مواظب بودن ،بر کسى نظارت کردن ،پاسدارى کردن